اگر فرضاً دانش آموزان يك كلاس را در نظر بگيريم آيا همه آنان از هر جهت شبيه و نظير يك ديگرند به طور مسلم نه. آيا همه آنها از هر نظر مغاير و مباين هم هستند باز هم نه. بلكه حقيقت اين است كه اين افراد از جهاتى شبيه يك ديگرند و از جهاتى مغاير هم.مثلاً از نظر اين كه همگى انسانند و از عقل و فكر بهره اى دارند شبيه يك ديگرند و تحت عنوانى به نام انسان قرار مى گيرند. اما از نظر اين كه در شكل، قيافه، رنگ و روحيات با هم فرق دارند، از هم متمايز مى باشند. حتى دو برادر هم زاد كه از جهات زيادى شبيه يك ديگرند باز از جهاتى با هم فرق دارند؛ زيرا دست كم مكانى را كه يكى از آن دو اشغال كرده است با مكانى كه ديگرى در آن قرار دارد، فرق دارد.و اگر فرض كنيم كه دو نفر از هر نظر حتى از نظر مكان نيز عين هم ديگرند، در اين صورت بايد گفت: اين دو نفر، يك نفر است و دو بودن آنان افسانه اى بيش نيست.با اين بيان ساده روشن شد كه لازمه تعدد و دو بودن اين است كه در يك جهت يا جهاتى با هم مشترك و در جهت يا جهات ديگر با هم اختلاف داشته باشند و به عبارت ديگر، اگر دوگانگى دو موجود درست باشد بايد از يك جهت يا جهاتى شبيه هم و از جهت يا جهاتى از هم متمايز باشند وگرنه دو گانگى آن دو، بى حقيقت خواهد بود و يكى بيش نخواهد بود.بنابراين اگر جهان دو خدا داشته باشد ناچار بايد هر كدام داراى خصوصيتى باشد كه ديگرى آن را نداشته باشد تا اين خصوصيت موجب امتياز آنها از يك ديگر گردد و در اين صورت هر كدام از آن دو خدا مركب از دو جزء خواهد بود؛ يك جزء مشترك كه در هر دو موجود است و يك جزء غير مشترك.پس نتيجه دوگانگى اين است كه هريك از دو خداوند از دو جزء مركب گردند و معلوم است كه هر موجود مركبى به اجزاى خود نيازمند است. توضيح اين مطلب را در ضمن يك مثال بيان مى كنيم:.يك ماشين چاپ كه از قطعات مختلف تركيب مى يابد به قطعات گوناگون نياز دارد و بدون تركيب و هماهنگى اين قطعات، هستى يك ماشين چاپ امكان پذير نيست.همين طور اگر خداى جهان، مركب از دو جزء باشد به اجزاى خود نيازمند خواهد بود؛ يعنى هستى او بستگى به هستى آن دو جزء خواهد داشت، در حالى كه خدا از هر گونه نياز و احتياج منزه است.