دليل چهارم) اگر خداى ديگرى بود آثار وجود او نمايان مى شد
برهان ديگرى كه دانشمندان براى يگانگى خدا بيان كرده اند برهانى است كه اساس آن را اميرمؤمنان عليه السلام در نامه اى كه به فرزند خود امام حسن عليه السلام نوشته پى ريزى كرده است.على عليه السلام مى فرمايد:.وَ اعلَم يا بُنَىَّ انّهُ لَو كانَ لِرَبِّكَ شَريك لَأ تَتكَ رُسُلُهُ و لَرَاَيتَ آثار مُلكهِ وَسُلطانه و لَعَرفتَ اَفعالَهُ و صفاتَه وَلكنَّهُ اِله واحد كما وَصَفَ نَفسَهُ لايُضادُّهُ فى مُلكِهِ اَحد و اَنَّهُ خالق كُلِّ شيء؛(4).بدان اى فرزند، اگر براى پروردگار تو شريكى مى بود پيامبرانى از طرف او مى آمدند و آثار قدرت و سلطنت او را مى ديدى و افعال و صفات او را مى شناختى؛ ولى او خداى يگانه است همان طور كه خود را توصيف كرده است. جهان از آن اوست و كسى معارض او نيست و او آفريننده همه چيزهاست.در اين چند جمله كوتاه، اميرمؤمنان عليه السلام به دو برهان عقلى درباره يگانگى خدا اشاره نموده است:.1. اگر براى خدا شريكى بود آثار قدرت و تسلط او را در جهان مى ديديم و با افعال و صفات او آشنا مى شديم؛ يعنى اگر جهان، مصنوع دو مدبر بود به طور مسلم بايد آثار دو خدا را در جهان مشاهده مى كرديم و در آن، دو نقشه و تدبير مى ديديم در صورتى كه همه دانشمندان در پژوهش هاى علمى خود جز از يك تدبير و يك نقشه گزارش نمى دهند، اين برهان قبلاً شرح داده شد.2. اگر براى جهان، خداى ديگرى مى بود قطعاً براى هدايت بندگان خود پيامبرانى اعزام مى كرد و آنان را از تكاليف و وظايفى كه درباره آنان مقرر داشته بود آگاه مى ساخت، در صورتى كه هيچ پيامبرى از طرف چنين خدايى اعزام نشده است و تمام پيامبران آسمانى خود را از سوى خداوند يگانه مبعوث مى دانند و مى گويند كه همه وظايف و تكاليف از طرف خداى يگانه است و در نتيجه از خداى دوم اثرى نيست.استدلال امام عليه السلام بر يگانگى خداوند به شرحى كه بيان شد كاملاً ابتكارى است. براى اين كه با اين استدلال بيشتر آشنا شويم، قدرى درباره آن توضيح مى دهيم:.جاى گفتگو نيست كه تا خدا و برخى از صفات او ثابت نشود، هرگز نمى توان نبوت پيامبرى را تصديق كرد و گفتار او را درباره خدا پذيرفت، ولى هرگاه وجود خدا و برخى از صفات او مانند عدل و حكيم بودن با دلايل عقلى ثابت شد و سپس پيامبرى شخص معينى، از راه داشتن معجزه ثابت گرديد و چنين پيامبرى از وحدانيت و يگانگى او خبر داد گفتار او نسبت به كسى كه به راست گويى و نبوت او ايمان دارد، مفيد و سودمند خواهد بود، اما نسبت به ديگران كه به پيامبرى او اعتقاد ندارند مفيد نيست. اگر همين پيامبر براى اثبات يگانگى خدا دليل و برهان عقلى بياورد براى همگان مفيد خواهد بود.اكنون كه اين مقدمه روشن شد بايد بگوييم كه مقصود على عليه السلام از بيانى كه نقل شد اين نيست كه چون پيامبران آسمانى همگى از يگانگى خداوند خبر داده اند و ما آنان را راست گو مى دانيم، از اين جهت بايد گفتار آنان را پيرامون يگانگى خداوند بپذيريم هر چند اگر مقصود او همين هم باشد، صحيح است بلكه از اين گفتار هدف ديگرى دارد و آن اين كه:.هرگاه جهان آفرينش دو خدا داشت طبعاً آثار هر دو در صحنه تشريع و اعزام پيامبران و نيز در خلقت ديده مى شد؛ يعنى وجود خود را از طريق دخالت در تكوين و نظام جهان، و تشريع و فرستادن پيامبر و قانون به ما نشان مى داد. در صورتى كه در تشريع و قانون گذارى و فرستادن پيامبر و كتاب از خداى ديگرى خبرى نيست به دليل اين كه هيچ پيامبرى از طرف او نيامده است و هم چنين در جهان آفرينش از وجود قدرت، تدبير و نقشه خداى ديگر، اثرى به چشم نمى خورد؛ زيرا در اين جهان، جز وحدت نظام و پيوستگى تمام اجزاى آن چيز ديگرى مشاهده نمى شود.اين چهار دليل و برخى از دليل هاى ديگر كه براى رعايت اختصار در اين جا بيان نشد يك رشته دلايل عقلى و فلسفى است كه بر يگانگى خدا گواهى مى دهد، كسانى كه با اين نوع استدلال ها مأنوس باشند به آسانى مى توانند از آنها به يگانگى خدا پى ببرند.و اينك بيان ديگرى براى يگانگى خدا ذكر مى شود كه با وجود هر انسانى آميخته است و احتياج به استدلال عقلى و فلسفى ندارد.