دانشمندان اسلامى، درباره توحيد بحث هاى گسترده اى دارند و توحيد را به چند نوع تقسيم كرده اند: 1. توحيد ذات؛ 2. توحيد صفات؛ 3. توحيد افعال؛ 4. توحيد عبادت.
1. توحيد ذات
در درس هاى گذشته درباره توحيد ذات بحث شد و ثابت گرديد كه خداوند، موجود يكتايى است كه همانند و همتا ندارد. او نه تنها يگانه است، بلكه براى ذات او جزء نيست و از چيزى تركيب نيافته است، نه جزء عقلى دارد (يعنى حتى در تحليل عقلى هم از دو جزء تركيب نيافته است) و نه جزء خارجى، و از هر نظر بسيط است و تركيب در ذات او راه ندارد، البته درباره اين كه خدا مركب نيست در درس هاى آينده بحث خواهد شد.
2. توحيد صفات
مقصود از توحيد صفات اين است كه صفات خدا عين ذات اوست، يعنى اگر مى گوييم: خدا عالم است، به اين معنا نيست كه ذات خدا جدا، و علم او جداست، بلكه معناى آن اين است كه خدا عين علم است. همين طور وقتى گفته مى شود خدا توانا و زنده است معنايش اين نيست كه توانايى و زنده بودن، زايد بر ذات اوست، بلكه منظور اين است كه ذات او، عين قدرت و حيات است؛ زيرا در غير اين صورت، نتيجه اين مى شود كه خدا از دو جزء (ذات و صفت) مركب باشد و تركيب همان طور كه گفته شد مستلزم احتياج و نياز است و نياز با خدا بودن كه بايد از هر جهت غنى و بى نياز باشد سازگار نيست.هرگاه بگوييم كه خداوند از تركيب (ذات) و (صفت) پديد آمده است در اين صورت خداوند مركبى مى شود كه به اجزاى خود احتياج دارد، يعنى اگر هر يك ازاين دو جزء نباشد خدايى وجود نخواهد داشت.اينجاست كه برپايه برهان فلسفى مى گويند: ذات خداوند عين صفات او و ذات او همان علم، قدرت وديگر صفات ذاتى اوست و هم چنان كه ذات خدا عين صفات اوست، هم چنين هر يك از صفات او عين صفات ديگر است؛ يعنى حقيقت علم او غير از قدرت او نيست تا بگوييم: قسمتى از ذات او را علم و قسمت ديگر را قدرت تشكيل مى دهد، بلكه سراسر ذات او علم، قدرت و ديگر صفات ذاتى او مى باشد و نيز صفات او عين يك ديگرند؛ زيرا اگر چنين نباشد، باز موضوع تركيب ذات از دو جزء (مانند علم وقدرت) پيش مى آيد وتركيب همان طور كه گفته شد با خداوند بودن سازش ندارد.
3. توحيد افعال
بدون ترديد در جهان آفرينش، يك رشته علل طبيعى كه داراى آثار ويژه اى هستند وجود دارد؛ مانند درخشندگى خورشيد، سوزندگى آتش و.... در ميان موجودات طبيعى، انسان خود مبدأ هزاران كار و علت حوادث زيادى است.اكنون بايد ديد كه اين علل، اين همه آثار چشم گير را از كجا آورده اندواضح است كه آن خداى دانا و توانايى كه آنها را آفريده، اين همه آثار اعجاب انگيزرا به آنها بخشيده است و هرگز نبايد تصور كرد كه اين آثار مربوط به خود آنهاست و آنها از خود استقلالى دارند. زيبايى گل، تأثير درمانى گياه، و حتى كارهايى كه خود انسان ايجاد كننده آنهاست همگى از جانب خداست و هيچ پديده اى از خود چيزى ندارد، البته معناى اين كلام اين نيست كه انسان در كارهاى خود مجبور است و اختيارى از خود ندارد. براى توضيح اين قسمت به بيان زير توجه كنيد:.ما دو نوع علت داريم:.الف) فاعل مختار علت مختار؛.ب) فاعل مضطر علت مضطر.منظور از علت و فاعل مختار اين است كه داراى شعور، ادراك، اراده و اختيار بوده و در انجام عمل مورد نظر خود، مختار و آزاد باشد؛ مانند انسان كه در مورد هر كارى دو راه در برابر او وجود دارد، مى تواند انجام بدهد و مى تواند انجام ندهد و او با كمال آزادى و اختيار، يكى را بر ديگرى برمى گزيند.و منظور از علت مضطر و فاعل مضطر درست نقطه مقابل فاعل مختار است؛ يعنى يا اصلاً فاقد علم و شعور است و يا اگر شعور دارد داراى اراده و اختيار نيست، مانند خورشيد و آتش و يا افعال ساير موجودات غير از انسان.اين كه مى گوييم: كارها از خداست معنايش اين است كه كارهاى انسان در عين اين كه از روى اختيار از او سر مى زند و هم چنين افعال ساير موجودات كه در انجام آن كارها بى اختيار هستند همگى در عين اين كه مربوط به خود آنهاست، مربوط به خداى جهان مى باشد و اگر ارتباط آنها يك آنْ از خداوند قطع گردد و لحظه اى از جانب او نيرويى به آنها نرسد قادر به انجام هيچ كارى نخواهند بود.براى توضيح به مثال زير توجه كنيد:.اگر تعدادى لامپ با ولتاژهاى مختلف را در حال نورافشانى ببينيم، ابتدا تصور مى كنيم كه اين روشنى ها كه منطقه وسيعى را در برگرفته است از خود لامپ هاست، ولى پس از دقت كوتاهى درمى يابيم كه اين نورافشانى ها مربوط به خودآنها نيست بلكه مربوط به نيروگاه و دستگاه هاى مولد برق است و اگر يك لحظه ارتباط اين لامپ ها با مركز برق قطع گردد، همگى خاموش مى شوند و نورى نخواهند داشت. بنابراين، نور لامپ ها از خودشان نيست، ولى در عين حال دستگاه لامپ ها و ولتاژ مخصوص آنها در نحوه درخشندگى شان كاملاً مؤثر است.گرمى خورشيد و نورانيت ماه، فعاليت هر موجودى از جان دار و گياه و سرانجام اعمال و افعال هر انسان در عين اين كه به خود آنها استناد دارد و دستگاه هاى مختلفى كه در ساختمان و وجود هر يك از آنها تعبيه شده است همگى در صدور هر نوع فعلى از آنها مؤثر است، ولى در عين حال همگى بدون استثنا از مقام ربوبى نيرو مى گيرند و لحظه اى از او بى نياز نيستند و اگر يك آنْ رابطه آنها با مبدأ جهان قطع شود چراغ وجودشان خاموش مى گردد.
4. توحيد عبادت
عبادت و بندگى و پرستش از آن خداست و جز او كسى شايسته پرستش نيست؛ زيرا معبود يكى از دو ملاك زير را لازم دارد و هيچ كدام از آن دو در غير خدا وجود ندارد:.الف) معبود، از نظر كمال از هر نقص و عيب پيراسته باشد.ب) معبود پديد آرنده جهان، انسان، بخشنده جسم و جان و بخشنده نعمت و بركت باشد و اگر يك لحظه رشته فيض او گسسته گردد اثرى از هستى باقى نماند.اين دو خصوصيت كه فقط در ذات بارى تعالى وجود دارد ايجاب مى كند هر انسان با شعورى در برابر او خضوع كند و او را بپرستد.انگيزه پيامبران و امامان و اولياى خدا در پرستش، همان جمال و كمال بى انتهاى معبود است. آنان براثر معرفت برتر و شناسايى عميق تر و آشنايى بيشترى كه با جهان غيب دارند خدا را از آن نظر مى پرستند كه داراى كمال نامتناهى و جمال نامحدود بوده و از اين نظر شايسته پرستش و تعظيم است. و ديگران خدا را از آن نظر پرستش مى كنند كه كليد جهان هستى در اختيار اوست. به عبارت ديگر، او را عبادت مى كنند كه مزد بگيرند. در هر حال، خواه علت عبادت، كمال معبود باشد و يا ملاك هاى ديگر، همگى تنها در پروردگار جهانيان وجود دارد، از اين رو پرستش و ستايش مخصوص اوست.نتيجه بحث اين كه:.1. خدا يگانه است و شريك ندارد؛.2. صفات او عين ذات اوست و تعدد به هيچ معنا در ذات او راه ندارد؛.3. كارهاى هر موجود و اثر هر مخلوقى در عين اين كه منسوب به خود آن موجود و مخلوق مى باشد، مخلوق خداوند نيز هست؛.4. جز ذات اقدس او، موجودى شايسته پرستش نيست و عبادت فقط و فقط از آن خداوند است.