گاهى سؤال مى شود: آيا خدا مى تواند موجودى مانند خود بسازد، يا جهان هستى را در تخم مرغى جاى دهد بدون اين كه جهان را كوچك و يا تخم مرغ را بزرگ كند، و يا مى تواند موجودى را خلق كند كه نتواند آن را نابود سازد.پاسخ: البته اين پرسش ها و مانند آنها تازگى ندارد و از قديم در ميان مردم معروف بوده و حتى در اين زمينه از پيشوايان بزرگ اسلام و امامان پاك ه سؤال شده و آن بزرگواران پاسخ داده اند. ما اينجا با بيانى كوتاه به پاسخ اين سؤال ها مى پردازيم.كارها بر چند قسم است:.1. كارهايى كه انجام آن براى بشر با شرايط كنونى ممكن است، مانند ساختن ماشين و هواپيما براى متخصّصان اين رشته.2. كارهايى كه با شرايط كنونى بشر، انجام آن امكان ندارد، ولى ممكن است با گذشت زمان و فراهم آوردن شرايطى مخصوص، انجام آنها ممكن شود؛ مانند زندگى در كرات آسمانى.3. كارهايى كه با وسايل عادى و طبيعى به هيچ وجه ممكن نيست، ولى با علل ماوراى طبيعى امكان پذير است؛ مانند گلستان شدن آتش و اژدها شدن عصا، كه انجام اين كارها براى بشر ِعادى و با علل طبيعى ممكن نيست، ولى براى پيامبران الهى و مردان خدا با اتكاى به نيروى غيبى قابل انجام است.4. كارهايى كه به هيچ وجه امكان وقوع ندارد، نه با علل طبيعى و نه با علل ماوراى طبيعى، مانند اجتماع دو نقيض، بودن و نبودن يك چيز در يك زمان، پنج شدن حاصل ضرب 2 ش 2 و امثال اينها.قسم اول، دوم و سوم از اين چهار قسم اگر چه قسم دوم و سوم با در نظر گرفتن علل عادى محال مى باشد ممكن ناميده مى شود؛ يعنى اين سه قسم، كارهايى است كه ممكن است انجام شود و خرد پس از مطالعه و بررسى، تحقق آنها را ممكن مى داند و اگر بشر عادى، قدرت انجام آن را نداشته باشد پيامبران و كسانى كه با قدرت الهى ارتباط دارند مى توانند انجام دهند.اما قسم چهارم، محال ذاتى است و قابل انجام نيست.اكنون كه معناى ممكن و محال ذاتى روشن شد به پاسخ پرسش ها مى پردازيم.قدرت هرچه هم زياد باشد و يا مانند قدرت خدا بى پايان باشد بالأخره به كارى تعلق مى گيرد كه انجام آن محال ذاتى نباشد؛ يعنى از قسم اول، دوم و سوم باشد نه از قسم چهارم.اين كه مى گوييم: قدرت به كارهاى محال ذاتى تعلق نمى گيرد، معناى آن اين نيست كه قدرت خداوند بزرگ ناقص يا محدود است، بلكه معناى آن اين است كه آن كار قابليت انجام شدن ندارد (و قصور و نارسايى در آفريننده و انجام دهنده نيست، بلكه در قابليت آن كار است)، براى روشن شدن مطلب به اين مثال توجه كنيد:.اگر پارچه اى را در اختيار خياط بگذاريم و از او پيراهنى زيبا بخواهيم و نتواند خواسته ما را انجام دهد گفته مى شود: اين خياط توانايى دوختن لباس زيبا را ندارد؛ اما اگر چند آجر و خشت را در اختيار او بگذاريم و از او لباس بخواهيم و او به ما لباس تحويل ندهد، گفته نمى شود توانايى او ناقص است، بلكه گفته مى شود: آجر و خشت قابليت لباس شدن را ندارد؛ او خياط ماهرى است؛ اما خشت لباس نمى شود.هم چنين اگر گفتيم: جهان با اين عظمت در تخم مرغ به آن كوچكى جاى نمى گيرد معناى آن اين نيست كه قدرت خداى متعال، محدود يا ناقص است، بلكه اين كار محال ذاتى است و شدنى نيست؛ زيرا لازمه آن اين است كه تخم مرغ در يك زمان هم كوچك باشد و هم بزرگ و جهان خلقت در يك زمان هم بزرگ باشد هم كوچك.از اين نظر كه بايد ظرف بزرگ تر از مظروف (چيزى كه در ميان ظرف قرار مى گيرد) باشد بايد تخم مرغ به اندازه اين جهان و يا بزرگ تر از آن باشد و از طرفى چون فرض كرده ايم كه جهان در تخم مرغى جاى گيرد و تخم مرغ به همان كوچكى باقى بماند پس بايد به مراتب از جهان كوچك تر باشد.اين است كه مى گوييم: چنين فرضى محال است؛ زيرا مستلزم (اجتماع نقيضين) در يك آن مى باشد.و همين طور اگر گفتيم: خداوند موجودى همانند خود را نمى آفريند، معناى آن اين نيست كه قدرت خدا ناقص است، بلكه اين كار محال ذاتى است؛ زيرا لازمه اش اين است كه آن موجود، هم مخلوق باشد و هم نباشد؛ اگر بخواهد مانند خدا باشد بايد مخلوق نباشد در صورتى كه اگر خدا او را خلق كند مخلوق خواهد بود.و هرگاه در پاسخ سؤال سوم بگوييم: خداوند نمى تواند موجودى بسازد كه ازنابود كردن آن عاجز باشد معناى آن اين نيست كه خدا عاجز است، بلكه معنايش اين است كه اين كار محال ذاتى است؛ زيرا لازمه اش اين است كه آن موجود هم (ممكن الوجود) باشد هم نباشد؛ چرا كه از سويى مخلوق خداست، پس ممكن الوجود است و معناى ممكن الوجود اين است كه قابل فنا و نيستى باشد و از سويى ديگر گفته مى شود: خدا نتواند آن را نابود كند؛ يعنى قابل فنا و نيستى نباشد (باشد و نباشد اجتماع دو نقيض است و اجتماع دو نقيض محال است).على عليه السلام در پاسخ يكى از اين پرسش ها فرمود:.اِنَّ اذ تعالى لايُنسبُ الى العجز و الَّذى سأَلتنى لايكُون؛(10).خدا عاجز نيست و به عجز و ناتوانى نسبت داده نمى شود؛ ولى آن چه تو مى پرسى شدنى نيست.نقص از قدرت خدا نيست، بلكه خدا قادر على الاطلاق است و توانايى او بى حد است، اما اين قبيل كارها محال ذاتى است و قابل انجام نيست.