حيات و زندگى از ديدگاه يك دانشمند طبيعى اين است كه موجودى داراى احساس و تحرك باشد، مقصود از احساس همان درك جزئى است كه در بدن تمام جان داران و حتى گياهان وجود دارد و تحقيقات و آزمايش هاى دانشمندان ثابت كرده است كه نباتات و گياهان براى خود يك نوع احساس جزئى دارند و مقصود، همان نمو، رشد و حركات مكانى است كه در حيوانات و گياهان وجود دارد؛ حيات و زندگى از ديدگاه يك دانشمند طبيعى همين است و بس، ولى اگر دقت كنيم معلوم مى شود كه نبايد حيات را منحصر به همين معنا بدانيم؛ زيرا هرگاه فرض كنيم موجودى به جاى حس، داراى عقل و ادراك و به جاى حركت، مبدأ افعالى در جهان خارج از ذات خود باشد قطعاً براى اطلاق لفظ (زنده)شايسته تر خواهد بود.مثال روشن اين مطلب، انسان است؛ زيرا اگر از حيات حيوانى او كه مبدأ حس بدنى و حركت و نمو اوست چشم بپوشيم و به نيروى عقلى و فكرى او چشم بدوزيم، همان نيرويى كه به وسيله آن صدها مسأله علمى و فلسفى و پيچيده را حل مى كند قطعاً براى نام (زنده) شايسته تر از حيواناتى مانند حشرات زير زمينى كه ما آنها را زنده مى ناميم خواهد بود.بنابر اين دانشمند طبيعى لازم است قدرى با ما هم گام گردد و به جاى اين كه حيات را به احساس بدنى و حركت مكانى و نمو معنا كند اين طور بگويد:.حيات و زنده بودن يك نوع خصوصيتى است در موجود زنده كه سبب مى گردد آن موجود، مبدأ ادراك و فعل باشد، خواه به صورت احساس جزئى و بدنى باشد يا به صورت كامل تر كه ادراك ناميده مى شود. هم چنين خواه (فعل) به صورت نمو و حركت مكانى باشد يا به صورت ابداع، ايجاد و آفرينش.خلاصه در حيات و زندگى لازم نيست احساس بدنى، فعاليت و حركت مكانى باشد، بلكه اين تنها حيات حيوانى و نباتى است كه بايد حس بدنى و تحرك داشته باشد، اما در طبقات بالاتر، حيات و زندگى معناى بالاتر و وسيع ترى خواهد داشت.از اين بيان روشن مى شود كه خداوند (زنده وحىّ) است؛ زيرا باعلمى وسيع و گسترده همه چيز را درك مى كند و نيز مبدأ ميلياردها افعال شگفت انگيز است.