همان طور كه بيان شد عدل مانند ساير صفات يكى از صفات خداست، علت اين كه اين صفت جزو اصول دين و مذهب و در رديف توحيد و امامت قرار گرفته است و شيعه آن را از صفات ديگر خدا جدا نموده و مستقلاً آن را اصل قرار داده است دو مطلب است:.1. اهميتى كه اين مسأله در حل بسيارى از بحث هاى اعتقادى دارد؛ زيرا عدل و حكمت الهى پايه بسيارى از عقايد (عدليه) را تشكيل مى دهد از اين جهت شايسته است كه به صورت اصل مستقل عنوان گردد.2. روزى كه علم كلام تدوين گرديد مسأله صلاحيت عقل براى تشخيص حسن و قبح و نيكى و زشتى افعال، دانشمندان علم كلام را دو دسته كرد:.گروهى گفتند: عقل نمى تواند خوبى ها و بدى ها را از هم تشخيص دهد و براى تشخيص آن بايد از شرع الهام گرفت و آن چه را شرع نيك بداند نيك است و آن چه را او زشت و قبيح بنامد زشت و قبيح خواهد بود. بر اين اساس چون عقل قادر به تشخيص خوبى ها و بدى ها نيست نمى تواند درباره عدل و ظلم داورى كند و بگويد: عدل، نيك و حَسن است و ظلم زشت و قبيح، و اگر داورى كرد رأى او پذيرفته نمى شود و بنابراين ديگر دليل ندارد خدا را به عدل توصيف كنيم و او را از ظلم و ستم منزه بدانيم، بلكه هرچه را خدا انجام داد همان شايسته مقام اوست خواه در نظر ما و به عقل ما با عدل و داد تطبيق كند يا نكند.در برابر اين دسته، دانشمندان شيعه و گروهى از دانشمندان اهل تسنن (معتزله) قرار دارند كه صلاحيت عقل را براى تشخيص خوبى و بدى تأييد كرده و او را يگانه داور اين دادگاه دانسته اند و چون در نظر عقل، ظلم و تعدى از صفات زشت و ناپسنديده است، گفته اند: بايد خدا را از اين صفت منزه بدانيم.از اين رو، اين گروه عدل را شعار خود قرار داده و از اين جهت حساب خود را از آن گروه جدا ساخته و به نام (عدليه) ناميده شده اند و صفت عدل خدا را در رديف ساير اصول دين قرار داده اند تا امتيازى باشد بين آنان و گروه نخست از اهل تسنن كه (اشاعره) ناميده مى شوند.