291- دريغ و در كه نيلى ز ضرب سيلى شد
فضل را به ابياتى به تازى سروده عالم جليل شيخ حبيب شعبان (متوفاى 1336 هجرى قمرى)از كتاب نفيس شعراء الغرى، خاتمه مىدهيم:
وفات حضرت صديقه است و روز عزا
بود بزرگ مصيب اگر چه قتل حسين
دريغ و درد كه نيلى ز ضرب سيلى شد
ز تازيانه كين شد كبود بازويى
چو گشت محسن صديقه سقط ازين ماتم
درى بسوخت ز دست ستم كه بود از قدر
رواست تا بايد چشم چرخ خون بارد
چنان به خانه زهرا زدند آنش كين
نسوختى عدو وار خانه على را در
شكست پهلوى پاك بتول و دخت رسول
نگذشت بسته گر آن روز بازوى حيدر
اگر عدو نزدى سيلى آن زمان به بتول
يقين كه آل عبا شافعان جرم ويند
طرب چو مرثيه خوانى كند بر آل عبا
دلا بسوز كه شد تازه روز عاشورا
بزرگتر نبود از شهادت زهرا
رخى كه بود درخشان چو آفتاب سما
كه بود بازوى او دستيار دست خدا
خروش خاست ز سكان عالم بالا
بر آستانه او جبرئيل جبهت سا
از آن ستم كه رسيد از خسان به آل عبا
كه زد زبانه او سر به دشت كرب و بلا
يزيد را نبر اينگونه زهره ويارا
كه از شكستن او شد شكسته خاطر ما
نبود در غل و زنجير بسته زين عبا
كجا طپانچه به زينب زدند قوم دغا
طرب چو مرثيه خوانى كند بر آل عبا
طرب چو مرثيه خوانى كند بر آل عبا