عرض كنم خدمت شما، نهج البلاغه، صحيفه سجاديه، صحيفه علويه، كافى، بحار و ديگر جوامع روايى ما، همه از قرآن سرچشمه گرفته اند.. قرآن اصل است، و وسايط فيض الهى بعد از پيامبر اسلام صلّى الله عليه وآله از قرآن منشعب مىشود و جوامع روايى ما، يعنى نهج البلاغه و كتابهايى از زبان وسايط الهيه از معصومين است، اينها همه مرتبه نازله قرآنند. قرآن نيستند، بنده تشبيه كرده ام، گفته ام مثل قرآن با روايات، مثل جان است با بدن همان طور كه بدن پربو روح است؛ نطق و چشم و گوش بدن زنده، به جان است، و مرتبه نازله آن است، و اعضا و جوارح قوا، همه مظاهر حياب نفس ناطقه و علم و شعور و ادراكات او هستند؛ روايات نيز آن طور هستند، همه از قرآن منشعب شده اند.تمام روايات نهج البلاغه، تمام خطب توحيدى و غير توحيدى و هر چه ائمه عليهم السلام فرموده اند، برگشت مىكند به قرآن.و هر چه انسان الهى مىگويد برگشت مىكند به قرآن.تفاوتى هم در روايات هست، در جوامع روايى هست، و آن اين است كه همانطور كه در عرايضمان، در نوشته هايمان داريم - بين روايات و آثارى كه از ائمه در مناجات و ادعيه به ما رسيده است تفاوت خيلى است. به زبان ديگر، آن مطالب و نكات و دقايقى كه در اسرار و لطايف عرفانى و انسانى، آدمى از كتاب دعاها و از مناجات به دست مىآورد، از روايات به دست نمى آورد.جهتش اين است كه در روايات مخاطب بودند و معصومين عليهم السلام به فرا خور فهم مردم خرف زدند. اما در مناجات و ادعيه مخاطب خداست و آنچه در نهانخانه عشق داشتند همه را بيرون ريختند. خيلى نكات علمى عجيبى در ادعيه و اوراد و كتاب دعاها وجود دارد. اينها همه همانطور كه عرض كردم از قرآن كريم است.(731)