ابوعمرو شيبانى گويد: امام صادق عليه السلام را ديدم در مكه بيلى در دست داشت و جامع اى درشت در بر. در باغى كه از آن حضرتش بود به كار بود و عرق از پشت وى مىچكيد، گفتم: فداى تو گردم! بيل به من ده تا كفايتت كنم.گفت: دوست دارم كه مرد در طلب معيشت به گرماى خورشيد رنج بيند. (804)(805)