درس اشارات كه در محضر استادم در علوم عقلى و نقلى و رياضيات و غير آن، علامه ذوالفنون معلم عصر العلوم آيه الله حاج ابو الحسن شعرانى - روحى له الفداء و جزاء الله عنا خير جزاء المعلمين - به ابتداى امر سوم در بحث از اطلاع انسان بر غيب در حالت خواب رسيد و تاريخ اين درس و گفتگو عصر روز يك شنبه هشتم ذى الحجه سال هزار و سيصد و هفتاد و سه از هجرت خاتم صلّى الله عليه وآله مطابق با هفدهم ماه خرداد سال هزار سيصد سى و سوم هجرى شمسى در تهران بود و مدرس بلند و محضر اعلايش نيز بيت شريف ايشان در تهران بود، خانه اى كه به منزله بيت المعمور راقم بود، شگفت اين كه هم اكنون نيز اين واقعه را در شب يك شنبه نهم ذى الحجه هزار و چهار صد و هشت مطابق با ماه مرداد سال هزار و سيصد شصت و هفتم هجرى شمسى بعد از گذشت سى و پنج سال قمرى مىنويسم.خلاصه اين كه جناب شعرانى - قدس سره الشريف - فرمود: در سالى كه دستهاى ستم به جسارت و اهانت مرقد ثامن الحجج امام على بن موسى الرضا عليه السلام را به توپ بست، من قبل از آن واقعه هائله به چند شب در خواب ديدم: دودى غليظ سياه مسموم از جانب مشرق متصاعد شد، آنگاه همانند غبارى مسموم در هوا منتشر شد تا اين كه به همه دنيا رسيد و تمام فضا را احاطه كرد و همه مردم را در بر گرفت، پس هر صالح و مومنى از آن مسموم گرديد و هلاك شد، اما دود به ديگران ضررى نمى رساند و به آنها نمى رسد، چند روزى گذشت كه اين واقعه هائله اتفاق افتاد و ما به تعبير آن رؤياى عجيب دهشت آور منتقل شديم.(1021)