فصل دوازدهم: امام دهم، سيماى حضرت امام على النقى عليه السلام - فضائل و سیره چهارده معصوم علیهم السلام در آثار استاد علامه حسن زاده آملی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

فضائل و سیره چهارده معصوم علیهم السلام در آثار استاد علامه حسن زاده آملی - نسخه متنی

عباس عزیزی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

فصل دوازدهم: امام دهم، سيماى حضرت امام على النقى عليه السلام

856- شعر امام على النقى عليه السلام

امام دهم، ابو الحسن، على، الهادى، النقى، فرزند محمد، الجواد بن على الرضا عليه السلام مىباشد. آن حضرت به عسكرى نيز معروف مىباشد؛ همچنان كه پسر آن حضرت، امام يازدهم، معروف به اين لقب بوده است و علتش خواهد آمد. ابن خلكان، در تاريخش درباره آن حضرت عليه السلام و نيز مسعودى در مروج الذهب در ذكر خلافت متوكل، با اسنادش به محمد بن يزيد مبرد مىگويد:

از او نزد متوكل سعايت كرده، گفتند: در منزلش سلاح و كتب و جز آنكه براى شيعيان اوست، موجود است. و متوكل را به توهم انداختند كه امام عليه السلام بر آن است كه خلافت را از آن خود سازد. پس شبى همراه عده اى از سربازان ترك به سوى امام گسيل شد. آنها به ناگاه به منزل امام على عليه السلام هجوم بردند. حضرت را تنها در اتاقى در بسته ديدند كه ردايى از مو بر دوش داشت و بر سرش ملحفه اى از پشم بود، در حالى كه آياتى قرآنى را در وعد و وعيد ترنم مىنمود. بين او و زمين چيزى نبود. به اطراف ايشان نگاه كردند، در منزل ايشان چيزهايى كه گفته شده بود نداشت و دليلى عليه ايشان، يافت نشد.

متوكل، جامى كه به دستش بود به ايشان تعارف كرد، امام عليه السلام فرمود: گوشت و خون من هرگز با شراب آميخته نشده است؛ مرا از آن عفو كن!

متوكل از اين كار صرف نظر كرد و گفت: شعرى نيكو برايم بگو!

ايشان فرمود: من كمتر شعر مىگويم.

متوكل گفت: بايد شعرى براى من بخوانى!

پس ايشان شروع به خواندن اين شعر كرد و فرمود:




  • باتوا على قلل الاجبال تحرسهم
    واستنزلوا بعد عز من منازلهم
    ناداهم صارخ من بعد ما قبروا
    اين الوجوه التى كانت منعمه
    فافصح القبر عنهم حين سائلهم
    قد طالما اكلوا دهرا و ما شربوا
    و طالما عمروا دورا لبحصنهم
    اضحت منازلهم قفرا معطله
    وساكنوها الى الاجداث قد رحلوا



  • غلب الرجال فما اغنتهم القلل
    فاودعوا حفرا يا بئس ما نزلوا
    اين الاسره والتيجان والحلل؟
    من دونها تضرب الاستار و الكلل
    تلك الوجوه عليها الدوه تنتقل
    فاصبحوا بعد طول الاكل قد اكلوا
    فخلفوها على الاعداء وارتحلوا
    وساكنوها الى الاجداث قد رحلوا
    وساكنوها الى الاجداث قد رحلوا



همه حاضرين بر جان امام عليه السلام برسيدند و گمان بردند كه از متوكل به او گزندى مىرسد. اما به خدا قسم، متوكل مدتى طولانى گريه كرد؛ چنان كه اشكها محاسنش را خيس نمود و همه حاضران گريستند سپس متوكل به برچيدن بساط شراب امر كرد و به امام گفت: اى اباالحسن! آيا دين و قرضى دارى؟

فرمود: بلى، چهار هزار دينار!

متوكل دستور داد كه مبلغ را به ايشان بدهند و با اكرام او را به منزلش باز گرداندند.(1033)

/ 927