مقدمه كتاب - کتاب علم نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

کتاب علم - نسخه متنی

سیدمحمد صادق عارف

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

مقدمه كتاب

بيان كرديم، علم به دو بخش منقسم مىشود: علم معامله و علم مكاشفه، و مراد از دانشى كه واجب عينى است علم معامله است نه علم مكاشفه، و علم معامله اى كه بنده بالغ عاقل، مكلف به آن مىباشد سه بخش است: اعتقاد، فعل، ترك.

بنابراين هنگامى كه مرد عاقل به سبب احتلام يا رسيدن به سن بلوغ مثلا در چاشتگاه بالغ شود، نخستين چيزى كه بر او واجب مىگردد، گفتن شهادتين و فهم معناى آنهاست، و شهادتين عبارت از: «لا اله الاالله - محمد رسول الله» است.

مى گويم:

اعتقاد اجمالى به اين كه خداوند جامع تمامى كمالات است، و نقصان به او راه ندارد، و اذعان به امامت امام، و تصديق به آنچه پيامبر صلّى الله عليه وآله وسلّم درباره احوال دنيا و آخرت از جانب خداوند آورده و به طور تواتر از او به ثبوت رسيده اند، نيز بايد بر شهادتين اضافه شود.

غزالى مىگويد:

بر مكلف واجب نيست كه از طريق فكر و نظر، و بحث و نوشتن ادله، صحت اين اعتقادات را به دست آورد، بلكه كافى است كه آنها را تصديق كند و بدون هيچ شك و دودلى به آنها اعتقاد جازم داشته باشد. و اين مقدار به مجرد تقليد و سماع و بدون هيچ بحث و برهان به دست مىآيد. زيرا پيامبر خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم بر مسلمانى نابخردان عرب به تصديق و اقرار آنها بسنده مىكرد، بى آن كه آنان دليلى را بر اين اعتقاد خود در ذهن داشته باشند.

بنابراين هر گاه انسان عاقلى كه بالغ شده آنچه را گفته شد به جا آورد تكليفى را كه بر او در آن وقت واجب شده ادا كرده، و علمى كه در آن هنگام بر او واجب بوده آموختن شهادتين و دانستن معناى آن بوده، و غير از آن در آن زمان چيزى بر او لازم و واجب نبوده است، به دليل اين كه اگر پس از اداى اين واجب مىمرد، فرمانبردار خداوند به شمار مىآمد، و گناهى بر دوش نداشت و آنچه گاهى غير از اداى شهادتين واجب مىشود به سبب عوارضى است كه روى مىدهد، و درباره هر كس ضرورى نيست، بلكه انفكاك آن از بعضى افراد قابل تصور است.

اين عوارض ممكن است در فعل، يا در ترك و يا در اعتقاد باشد، چنانچه در فعل باشد به اين صورت است كه اگر عاقل بالغى كه در چاشتگاه بالغ شده و شهاديتن گفته است تا ظهر زنده بماند، با دخول وقت نماز ظهر، فراگرفتن آداب وضو و نماز بر او واجب مىشود، و اگر تندرست و در وضعى باشد كه اگر تا ظهر صبر كند قادر نخواهد شد همه آداب مذكور را در اين وقت آموخته، و نماز را به جا آورد، بلكه به سبب اشتغال به آموختن اين آداب، وقت نماز از او فوت مىشود، در اين جا دو احتمال است: يكى آن كه چه بسا گفته شود ظاهر بقاى اوست، و آموختن احكام پيش از درآمدن وقت نماز بر او واجب است، احتمال ديگر اين كه وجوب علمى كه شرط عمل است پس از وجوب عمل است، و در اين صورت آموختن آداب وضو و نماز پيش از فرارسيدن ظهر بر او واجب نيست، نمازهاى ديگر نيز به همين گونه است.

اگر اين شخص تا ماه رمضان زنده بماند، به سبب آن آموختن احكام روزه بر او واجب مىشود، و بايد بداند كه وقت روزه از صبح صادق است تا غروب آفتاب، و در آن نيت و خوددارى از خوردن و نوشيدن و جماع واجب است، و اين امساك در روزه تا هلال ماه شوال ادامه دارد.

و هم اگر اين شخص مالى به دستش برسد، و يا به هنگام بلوغ مالى را دارا بوده است، آموختن احكام زكات بر وى واجب مىشود، امام اين وجوب فورى نيست، بلكه تا اتمام سالى كه در آن اسلام آورده است فرصت دارد. و اگر دارايى او منحصر به شتر است، بر او واجب نيست احكام زكات گوسفند را فرا گيرد، ساير اقسام مال نيز به همين گونه است.

و چون ماه يا ماههاى حج فرا رسد، اگر رو به سوى مكه آورد، و در موسم حج به آن جا برسد، و داراى استطاعت باشد بر او واجب است احكام حج را فراگيرد، ليكن تنها واجبات و اركان عمل حج بر او واجب است، و مستحبات است احكام به جا آوردن آنها، نيز مستحب مىباشد، و واجب عينى نيست. در وجوب فراگيرى علم اعمال ديگرى كه واجب عينى است نيز وضع به همين گونه است.

اما اگر عارضه در ترك فعل باشد، آموختن چگونگى آن بر حسب حالات مختلفى كه بر انسان واقع مىشود، واجب مىگردد، و نسبت به اشخاص مختلف است. مثلا بر گنگ واجب نيست حرمت سخنان حرام را ياد گيرد، همچنان كه بر كور فرض نيست نگاههايى را كه حرام است فراگيرد، و بر بدوى يا بيابانى واجب نشده است بياموزد كه نشستن در كدام مسكن حلال است. بنابراين ترك فعل نيز بر حسب مقتضاى حال واجب مىشود، آنچه را يقين دارد از آن جدا مىشود فراگرفتن احكام آن بر او واجب نيست، و نسبت به چيزهايى كه با آنها ملازم و همراه مىباشد واجب است از احكام آنها او را آگاه ساخت، چنان كه اگر پس از مسلمانى حرير بپوشد، يا در مكان غصبى نشيند، يا به نامحرم نظر كند، واجب است حرمت اينها را به او گوشزد كرد؛ و در مورد چيزهايى كه ملازم با آنها نيست ليكن در معرض آن است كه بزودى به آنها دچار شود، مانند خوردن كه واجب است احكام آن را به او ياد داد، تا اگر در شهرى باشد كه نوشيدن شراب و خوردن گوشت خوك در آن رواج دارد، از حرمت آنچه حرام است آگاه باشد، تا از نوشيدن و خوردن آنها بپرهيزد، و هر چه ياد دادن احكام آن واجب است فراگرفتن آن نيز واجب مىباشد.

اما اعتقادات و اعمال دل، علم آنها بر حسب آنچه به دل خطور مىكند واجب مىشود، اگر در آنچه معانى شهادتين بر آنها دلالت دارد شك كند، بر او واجب است چيزى را كه مايه زدودن شك او مىشود فراگيرد. و اگر شكى به او دست ندهد، و پيش از آن كه صفات ثبوتيه و سلبيه خداوند را به تفصيل فراگيرد بميرد، به اجماع مسلمانان مسلمان مرده است، ليكن خطوراتى كه مبناى اعتقادات است برخى بر حسب طبع، و پاره اى از طريق شنيدن از اهل شهر حاصل مىشود، بنابراين اگر انسان در شهرى باشد كه علم كلام در آن رايج و بدعتها بر زبان مردم جارى است سزاوار است از بيم اين كه مبادا باطل در قلب او سبقت گيرد، از همان آغاز بلوغ، با تلقين حق او را از آفتها و بدعتها مصون دارند، چه اگر باطل به او راه يابد واجب است آن را از دل او زدود، و بسا زدودن آن از دل او بس دشوار باشد، چنان كه اگر اين مسلمان بازرگان بوده، و در شهرى كه او در آن ساكن است ربا رواج داشته باشد، بر او واجب است چگونگى اجتناب از ربا را ياد گيرد، و اين علمى است كه واجب عينى به شمار مىآيد، و معنايش دانستن كيفيت عمل واجب است؛ پس هر كس دانست چگونه بايد عمل واجب را به جا آورد، و وقت وجوب آن را بداند، او علمى را كه واجب عينى است دانسته است.

آنچه صوفيان گفته اند كه واجب عينى شناخت وسوسه شيطان از الهام فرشتگان مىباشد نيز حق است، ليكن وجوب آن درباره كسى است كه با آن از در مخالفت در آيد، و چون هر انسانى غالبا از انگيزه هاى شر و ريا و حسد خالى نيست بر او لازم است از بخش مهلكات اين كتاب آنچه را براى درمان نفس خويش مورد نياز مىبيند، بياموزد، و چگونه آموختن آنها واجب نباشد و حال آن كه پيامبر صلّى الله عليه وآله وسلّم فرموده است: سه چيز نابود كننده است: حرصى كه دنبال شود، هواى نفسى كه پيروى گردد، و ديگر خودپسندى است (151)، و هيچ بشرى از اينها خالى نيست.

باقى آنچه از صفات نكوهيده قلب ياد خواهيم كرد مانند كبر، حسد و نظاير آنها تابع اين سه خصلت نابود كننده است، و زدودن آنها از صفحه دل واجب عينى است، و اين امر جز با شناخت حدود و اسباب بروز اين صفات و طريقه درمان آنها امكان پذير نيست، زيرا كسى كه بدى را نشناسد به آن است پس چگونه ممكن است زدودن اين صفات نكوهيده بدون شناخت سبب و مسبب آنها انجام پذيرد. و آنچه در بخش مهلكات ذكر كرده ايم بيشتر آنها از واجبات عينى است، و همه مردمان به سبب اشتغال به مورى بيهوده آنها را فرو گذاشته اند.

آنچه شايسته است در تعليم مكلف به آن مبادرت شود، چنانچه به كيش ديگرى منتقل نشده است اعتقاد به بهشت و دوزخ و حشر و نشر است، تا بدانها ايمان آورد، و تصديق كند. ايمان به آنها تتمه شهادتين است، زيرا پس از گواهى به رسالت پيامبر صلّى الله عليه وآله وسلّم بايد معناى رسالتى را كه آن حضرت مبلغ و رساننده آن است بداند، و آن عبارت از اين است كه هر كس خداوند مبلغ و رساننده آن است بداند، و آن عبارت از اين است كه هر كس خداوند و پيامبرش را فرمانبردار باشد پاداش او بهشت است، و هر كه آنها را نافرمانى كند كيفر او دوزخ است.

اكنون كه تدريجا به اين مطالب آگاه شديد، در مىيابيد كه مذهب حق همين است كه ذكر كرديم. و برايتان محقق مىشود كه هر بنده اى در جريان احوال خود در شبانه روز همواره به مقتضاى تجدد لوازم وقايعى در عبادات و معاملات براى او روى مىدهد، كه لازم مىآيد در مورد آنچه به طور نادر برايش اتفاق مىافتد پرسش كند، و به آموختن آنچه در مورد آنچه غالبا انتظار وقوع نزديكش را دارد، مبادرت ورزد.

بنابراين آشكار شد كه منظور از علمى كه در حديث پيامبر صلّى الله عليه وآله وسلّم با الف و لام معرفه آمده و فرموده است: «طلب العلم فريضه» علم به آداب و احكامى است كه وجوب آنها در نزد مسلمانان مشهور است، نه علم ديگر، و طريق تدريج و وقت وجوب آن نيز روشن گرديد.

/ 22