فصل: اخبارى كه از طريق خاصه در شرافت عقل وارد شده است
مى گويم:از جمله احاديثى كه در اين باره از طريق خاصه نقل شده حديثى است كه آن را ثقة الاسلام محمد بن يعقوب كلينى در كافى به سند خود (462) به طور مرفوع از برخى از اصحاب ما روايت كرده كه پيامبر صلّى الله عليه وآله وسلّم فرموده است: «خداوند چيزى بهتر از عقل ميان بندگان تقسيم نكرده است از اين رو خواب عاقل بهتر از شب بيدارى جاهل، و اقامت عاقل نيكوتر از حركت جاهل براى جهاد است. خداوند پيامبر و رسولى بر نينگيخته مگر آنگاه كه خرد او كامل گشته، و عقل او برتر از عقل همه امتش باشد. و آنچه پيامبر صلّى الله عليه وآله وسلّم در ضمير خود دارد، برتر از اجتهاد مجتهدان است، و هيچ بنده اى واجبات الهى را انجام نمى دهد مگر اين كه آنها را به عقل خود دريافته باشد. هيچ بنده اى واجبات الهى را انجام نمى دهد مگر اين كه آنها را به عقل و عقلا نمى رسد؛ آنان همان صاحبدلانند كه خداوند درباره آنها فرموده است: «و ما يتذكر الا او لو الالباب.(463)و به سند خود از اصبغ بن نباته از على عليه السلام روايت مىكند، كه فرموده است: «جبرئيل عليه السلام بر آدم عليه السلام فرود آمد، و گفت اى آدم من ماءمورم تو را ميان سه چيز مخير گردانم، يكى را برگزين و دو تا را واگذار؛ آدم گفت: اى جبرئيل آن سه چيز كدامند؟ گفت: عقل، حيا و دين. آدم عليه السلام گفت: عقل را برگزيدم. جبرئيل به حيا و دين گفت: شما باز گرديد و او را واگذاريد؛ گفتند: اى جبرئيل ما دستور داريم كه عقل هر كجا باشد همراه او باشيم، جبرئيل گفت: به دستورى كه داريد عمل كنيد، و بالا رفت.»(464)و به سند خود به طور مرفوع از سهل بن زياد روايت كرده كه گفته است: امير مؤمنان عليه السلام فرمود: «خرد پوششى پنهانى و فضل، جمالى آشكار است؛ نقيصه اخلاقى ات را با فضل خود بپوشان، و به وسيله خرد خويش با هوسهايت مبارزه كن تا دوستى ديگران به تو تسليم و محبت آنان نسبت به تو ظاهر شود.»(465)و به سند صحيح از محمد بن مسلم از ابى جعفر امام باقر عليه السلام روايت كرده كه فرموده است: «چون خدا عقل را آفريد، آن را به سخن در آورد، و به آن فرمود: پيش آى؛پيش آمد، سپس به او فرمود: باز گرد؛ بازگشت، آنگاه خداوند فرمود: به عزت و جلال خودم سوگند خلقى نيافريدم كه در نزد من از تو محبوبتر باشد، و تنها، ورا در كسى كه او را دوست مىدارم كامل مىگردانم، آگاه باش روى امر امر و نهى من با توست، و كيفر و پاداشم به حساب توست.»(466)و به سند خود از ابى الجارود از ابى جعفر امام باقر عليه السلام نقل كرده كه فرموده است: «خداوند در روز رستاخيز در حساب بندگان خود به اندازه عقلى كه در دنيا به آنها داده است رسيدگى و سختگيرى مىكند.»(467)و به سند خود از عبدالله بن سنان از ابى عبدالله عليه السلام روايت مىكند كه فرموده است: «پيامبر صلّى الله عليه وآله وسلّم حجت خدا بر بندگان اوست، و عقل ميان هر يك از بندگان و خداوند حجت است.»(468)و به سند خود از احمد بن محمد به طور مرسل نقل كرده كه ابوعبدالله عليه السلام فرموده است: «ستون حيات انسان عقل است، و خرد سرچشمه هوش، فهم، حفظ و دانش است و او در پرتو خرد به كمال مىرسد، و آن رهنما و مرشد و وسيله گشايش كار اوست، و هر گاه خودش به انوار غيبى مويد باشد دانشمند، حافظ ذاكر، زيرك و با فهم خواهد بود و به سبب آن چگونه و چه را و كجا را مىداند و خير خواه و بدخواه خود را مىشناسد، و چون اين را بداند راه و چاه و وصل و فصل خود را نيز خواهد دانست، و يگانه پرستى خويش را نسبت به خداوند خالص و به لزوم طاعت او اقرار خواهد كرد، و چون چنين كند به تلافى از دست رفته ها مىپردازد، و به آنچه براى آينده لازم است مشغول مىشود؛ مىداند در چه وضعى است، و براى چه در اين جاست، از كجا به اين جا آمده، و به كجا باز مىگردد، و اينها همه به يارى عقل است.»(469)و به سند خود از برخى از اصحاب ما از ابى عبدالله عليه السلام حديث كرده كه فرموده است: «ميان ايمان و كفر تنها كم عقلى فاصله است. (470) عرض شد: اى فرزند پيامبر! چگونه است اين فرمود: بنده خدا تمايلش متوجه مخلوق مىشود (471)، و حاجتش را پيش او مىبرد، در صورتى كه اگر با اخلاص به خدا رو آورد، آنچه را مىخواهد در نزديكترين وقت به او خواهد داد.»و به سند خود (472) از سماعة بن مهران روايت مىكند، كه گفته است: در نزد ابى عبدالله عليه السلام بودم و گروهى از دوستانش نيز حضور داشتند، سخن از عقل و جهل به ميان آمد؛ آن حضرت فرمود: «عقل را با لشكرش و جهل را با لشكرش بشناسيد، تا هدايت شويد. سماعه عرض كرد: فدايت شوم، جز آنچه از شما آموخته ايم چيزى نمى دانيم؛ فرمود: خداوند عقل را از نور خويش آفريد، و او نخستين مخلوق روحانى از سمت راست عرش است؛ به آن فرمود: دور شو، دور شد، سپس به آن فرمود: پيش بيا؛ پيش آمد. خداوند فرمود: تو را با عظمت آفريدم، و بر همه آفريدگانم گرامى داشتم؛ سپس جهل را از درياى شور و ظلمانى آفريد، و به آن فرمود: دور شو، دور شد، سپس به آن گفت: پيش بيا؛ پيش نيامد. به او فرمود: تكبر ورزيدى و آن را لعن كرد. سپس خدا براى عقل هفتاد و پنج لشكر قرار داد، چون جهل آنچه را خداوند به عقل كرامت كرده و به او بخشيده است مشاهده كرد دشمنى او را در دل گرفت، و عرض كرد: پروردگارا اين هم مخلوقى مانند من است، او را آفريدى و گرامى داشتى و نيرو دادى، من ضد او هستم و هيچ نيرويى ندارم، به اندازه لشكرى كه به او داده اى به من هم بده، خداوند فرمود: آرى به تو مىدهم اما اگر پس از آن نافرمانى كردى، تو و لشكرت را از رحمت خود دور مىگردانم، عرض كرد: به اين خشنودم. سپس خداوند هفتاد و پنج لشكر به او بخشيد و هفتاد و پنج لشكرى كه خداوند به عقل عطا كرده بدين شرح است:ضد آن1- خوبى وزير عقل بدى وزير جهل2- ايمان كفر3- تصديق انكار حق4- اميد نوميدى5- دادگرى ستمگرى6- رضا و خشنودى خشم و نارضايى7- شكر ناسپاسى8- طمع ياس9- توكل حرص10- نرم دلى و رافت سخت دلى11- مهر و رحمت كين و غضب12- دانايى نادانى13- زيركى كودنى14- پارسايى و پاكدامنى بى شرمى و هرزگى15- زهد دنيا طلبى16- نرمش و مدارا تند خويى و سبكسرى17- بيم از حق بى باكى18- فروتنى خود برتر بينى19- آرامى و آهستگى شتابزدگى20- بردبارى بى خردى و تند خويى21- كم گويى و خاموشى پرگويى22- تن دادن و تسليم بودن سركشى كردن23- پذيرفتن شك داشتن24- شكيبايى بى تابى25- چشم پوشى و گذشت انتقام و بازخواست26- توانگرى بينوايى27- انديشيدن سهو و بى التفاتى28- حفظ فراموشى29- مهر ورزى بى علاقگى30- قناعت آز31- همدردى و مواسات دريغ32- دوستى دشمنى33- وفادارى پيمان شكنى34- فرمانبردارى نافرمانى35- تسليم برترى جويى و گردنكشى36- سلامت بلا37- محبت بغض38- راستگويى دروغگويى39- درستى (حق) نادرستى (باطل)40- امانت خيانت41- اخلاص ناخالصى و ناپاكى42- چالاكى كند فهمىفهميدگى نفهمى معرفت و حق شناسى انكار و ناسپاسى43- مدارا و راز دارى افشاگرى44- يكرويى و حفظ عيب دورويى و مكر45- پرده پوشى و سرنگهدارى فاش كردن اسرار46- نماز و نيايش بى نمازى و ضايع كردن آن47- روزه و كم خورى روزه خوارى و شكمبارگى48- جهاد گريز از جهاد49- حج پشت سر انداختن پيمان الهى50- راز دارى در سخن سخن چينى51- نيكى به پدر و مادر ناسپاسى نسبت به آنها52- با حقيقت بودن ريا كردن53- شايسته بودن ناشايستگى54- خود پوشى خودنمايى55- تقيه بى پروايى56- انصاف دادن طرفدارى كردن57- توافق و آشتى تجاوز و سركشى58- پاكيزگى آلودگى و چركينى59- شرم بى شرمى60- ميانه روى از حد گذشتن61- آسودگى رنج62- آسانى سختى63- بركت كاستى و نقصعافيت گرفتارى64- اعتدال در زندگى زياده طلبى65- حكمت و صلاح انديشى هواپرستى66- وقار و سنگينى سبكى و جلفى67- خوشبختى بدبختى68- توبه اصرار بر گناه69- استغفار و طلب آمرزش غرور و غفلت70- محافظه كارى سهل انگارى71- دعا و توجه به خدا رو گردانيدن از خدا72- نشاط و چستى تنبلى و سستى73- شادى اندوه74- الفت و انس جدايى و كناره گيرى75- سخاوت و بخشش بخل و دريغهمگى صفات مذكور كه سپاه عقلند تنها در پيامبران و اوصياى آنان يا مؤمنى كه خداوند دلش را براى ايمان آزموده است گرد مىآيند، اما ديگر شيعيان و دوستان ما هر يك از آنها خالى از بعضى از اين صفات نيستند، تا آنگاه كه كامل شوند، و از لشكر جهل پاكيزه و آسوده گردند، در آن هنگام در كنار پيامبران و اوصياى آنان در عالى ترين درجات قرار خواهند گرفت، و ادراك اين مقام تنها با شناخت عقل و سپاه او، و دورى جستن از جهل و لشكريانش ميسر خواهد بود. خداوند ما و شما را در اداى طاعت و جلب رضايتش موفق بدارد.»و نيز كلينى به سند خود (473) از حسن بن جهم روايت كرده كه گفته است: شنيدم امام رضا عليه السلام مىفرمود: «دوست هر كسى عقل او و دشمنش جهل اوست.»غزالى مىگويد: