درد چشم - کرامات الحسینیة علیه السلام معجزات سید الشهداء علیه السلام بعد از شهادت نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

کرامات الحسینیة علیه السلام معجزات سید الشهداء علیه السلام بعد از شهادت - نسخه متنی

علی میرخلف زاده

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

درد چشم

فاضل بزرگوار صاحب كتاب دارالسلام مرحوم شيخ محمود عراقى رضوان اللّه تعالى عليه در كتاب دارالسلام فرموده: در سال هزار و دويست و هفتادو دوم هجرى كه اوائل مجاورتم به نجف اشرف بود، حقير را رَمَدى درد چشم شديدى عارض شد كه تابحال مثل آن درد چشم را نديده بودم كه تقريبا شش روز طول كشيد و شايد در اين مدت نخوابيدم، روزهاى زيارتى مخصوصه آقا ابى عبداللّه الحسين عليه السلام هم نزديك بود، جمعى از طلاب بعيادتم آمدند يكى از آنها شمسيه حقير را از براى سفرخواست، گفتم خودم نياز دارم، گفت تو با اينحال چگونه مىتوانى بيائى، گفتم هنوز ماءيوس نشده ام و بعد هم آنها رفتند اتفاقا منزل خالى بود و عيال هم نبود تنهائى و طول چشم درد و تنگى وقت زيارت و رفتن رفقا به كربلا باعث رقت قلبم شد، بر خواستم و متوجه كربلا شدم عرض كردم السلام عليك يا ابا عبداللّه شنيده بودم در روز عاشورا در وقت اشتغال به غزوه جنگ كربلا سلطان قيس هندى در هندوستان به چنگال شير مبتلا شد و استغاثه به جانب اقدست كرد او را دريافتى، من كه اراده زيارتت را دارم... اين را گفتم و گريه گلويم را گرفت پس سر خود را بر پشتى گذاشتم خوابم برد و در اثناى خواب ديدم آقا حضرت سيد الشهداء ابا عبداللّه الحسين عليه السلام بر بالاى تل بلندى تشريف دارد و حقير در وسط آن تل ايستاده ام پس آن حضرت با صداى بلند فرمود: بيا حقير به زبان حال نه مقال گويا عرض كردم با اين چشم رمد آلود چگونه بيايم.

ناگاه آن بزرگوار به سرعت از بالاى آن تل به نزد من آمد و انگشت مبارك را بر پشت چشم من نهاده مانند كسى كه حفته دست گذاشته كه بيدار شود از خواب بيدار شدم چشمم را باز كردم هيچ دردى در آن احساس نكردم و عرصه اطاق و فضاى خانه را روشن ديدم شكر خدا را به جا آوردم، زود بر خواستم وضو گرفتم و خود را به حرم رساندم آن طلابى را كه به عيادتم آمده بودند در حرم ديدم كه براى وداع از آقا اميرالمؤمنين عليه السلام آمده بودند چون مرا ديدند تعجب كردند و گفتند تو يك ساعت پيش به آن حالت بودى چطور شد كه اين طور شدى گفتم شنيديد كه ماءيوس نيستم الحمد لله خداوند به من عافيت داد پس از حرم بيرون آمديم آنها در همان روز از راه آب رفتند و حقير فرداى آن روز از راه خشك رفتم و يك روز زودتر از آنها وارد كربلا شدم.(7)




  • به قربان جود و سخايت حسين
    بسوى تو دست نيازم بود
    شهيد توام اى شهيد خداى
    غم بى كسى را زخاطر برم
    اميد دل نا اميدان ببين
    برى از همه آرزوهاى خود
    هر آن دل كه شد آشنايت حسين



  • نظر كن به من از عنايت حسين
    تو سلطانى و من گدايت حسين
    دهم جان به شوق لقايت حسين
    دمى بشنوم گر صدايت حسين
    چسان ميدهم جان برايت حسين
    هر آن دل كه شد آشنايت حسين
    هر آن دل كه شد آشنايت حسين



/ 54