الگوي تحليل وبر از رابطه دين و توسعه
دكتر تقي آزاد ارمكي اشاره
در اين نوشتار، كوشش ميشود، بدفهميهاي روش شناختي كه در خصوص برداشت وبر از رابطه اخلاق و دين با توسعه بوجود آمده، مطرح شود و همچنين بدبينيهاي معرفت شناختي و روش شناختي او نيز بيان گردد. در مجموع ميتوان گفت، جهتگيري اصلي اين نوشتار دستيابي دقيقتر به الگوي بررسي و تحقيق او است. مقدمه
ماكس وبر (1864 - 1920) از جامعهشناسان كلاسيك اروپايي است كه نام او در فرهنگ جامعهشناسي با بينش تفهمي تفسيري عجين شده است. او در زمينة جامعهشناسي، اقتصاد، تاريخ، فرهنگ و دين آثار بسياري دارد. خوانندگان فارسي زبان با بسياري از اين آثار آشنايي دارند زيرا كتاب اقتصاد و جامعه، اخلاق پروتستان و روح سرمايهداري، شهر در گذر زمان، و دانشمند و سياستمدار به فارسي ترجمه شده است، علاوه بر آن، منابع ديگري نيز در مورد آرأ و نظريات ماكس وبر به زبان فارسي وجود دارد. ماكس وبر، به دلايلي چند، بيشتر به عنوان متفكر و نظريه پرداز شناخته شده است و به دقت او در روششناختي كمتر توجه شده است زيرا با غلبة دورويكرد اثبات گرايي و ماركيسيمبر جامعهشناسي ايران، انديشة ماكس وبر در شرايط انفعالي در راستاي نقد و يا جايگزين براي دو رويكرد فوق مطرح شده است. از يك طرف براي نقد ماركسيسم و از طرف ديگر در نقد و بررسي اثباتگرايي در عرصه بينش و روششناختي مطرح شده است. به نظر ميآيد، شناسايي انديشه وبربا توجه به الگوها، شيوههاي تحقيق و بررسي او ضروري است. در نوشتار حاضر، سعي بر اين است ضمن اينكه بد فهميهاي روششناختي كه در خصوص برداشت وبر از رابطة اخلاق و دين با توسعه بوجود آمده، مطرح شود بدبينيهاي معرفت شناختي و روششناختي او نيز مطرح شود. از اينروست كه سوگيري اصلي اين نوشتار، دستيابي دقيقتر به الگوي بررسي و تحقيق اوست. بدفهميهاي نظرية وبر
رابطة بين اخلاق و دين با توسعه در دو سطح بررسي ميشود:-1 سطح نظري؛
-2 سطح عملي. -1 سطح نظري: شايد بدون هيچ اغراقي، در بسياري از اديان الهي كه تحريف نشدهاند عناصر بسيار مؤثر و مهمي در تأييد و تقويت رويكرد توسعهاي بتوان يافت زيرا خداوند اديان را براي نجات بشر از مشكلات و نارساييهاي دنيايي براي زندگي بهتر فرستاده است. هدف، نجات انسانها از مشكلات و بهبود زندگي دنيايي و اخروي است؛ اگر نتوان به نگرش ايجابي در اين زمينه دست يافت و در عوض، جهتگيري دينيبه انزوا طلبي، رهبانيت، دوري از دنيا، تشويق نشدن به فعاليت و... باشد، نقض غرض صورت گرفته است. اين مطلب خصوصاً در مورد اسلام كه دين جهاني و كامل است بيشتر صادق است. پس، در سطح نظري، اديان الهي خصوصاً دين اسلام، رويكرد مثبت در مورد توسعه (البته توسعة فرهنگي كه توسعة اقتصادي از آن ناشي ميشود)، خواهد داشت. -2 در سطح عملي: شناسايي و تبيين رابطة نظري بين دين و توسعه، نه در حيطة وظايف جامعهشناسي (و خصوصاً جامعهشناسي دين) است و نه مورد علاقة آن است. بلكه وظيفة اصلي و عمدة جامعهشناسي شناسايي و تعيين نوع رابطهاي است كه دينداري ( رفتار دينداران در مقايسه با كساني كه ديندار تلقي نميشوند) با توسعه در سطح عمل است. به عبارت ديگر، توجه جامعهشناسي به جاي تأكيد بر رابطه دين و توسعه در سطح نظري متوجه سطح عملي است. جامعهشناس در مطالعة واقعيتهاي اجتماعي ميخواهد بفهمد كه اولاً: آنچه تحقق يافته است داراي چه ساختي است؟ ثانياً: عوامل شكل دهندة آن كدامند؟ به عبارت ديگر، عوامل فردي، انگيزهاي، فرهنگي، اجتماعي، تاريخي و... مؤثر كدامند؟ ثالثاً: كداميك از عوامل فوق در زمينة مورد نظر تعيين كنندهتر است؟ به لحاظ اين كه تعيين كنندگي عوامل نيز به موقعيتهاي اجتماعي مربوط ميشود. از اين رو هميشه و در همه جا ميبينيم يك دستة خاص از عوامل مطرح نيستند زيرا رويكرد موقعيتي امكان ملاحظه عوامل متعدد را فراهم نموده و در نهايت درك درستتر از واقعيت را فراهم ميسازد. اگر به بحث وبر در زمينة رابطة اخلاق و دين با توسعه توجه كنيم، تمييز او در سطح نظري و عملي روشن ميشود و سپس تأكيد او بر تحقيق جامعهشناختي از واقعيتهاي اجتماعي روشن ميشود.اخلاق پروتستان و روح سرمايهداراي وبر، مقدمهاي بر رابطة اخلاق و زندگي در سطح عملي است: عنوان «فرقة پروتستان و روح سرمايهداري » مقدمة عمومي براي تحقيقاتي وسيعتر دربارة اديان خاصي است كه آنها را به طور كليDie Wirtschafts der Weltreligionein(اخلاق عملي اديان جهاني) مينامند.(1) در نظر بسياري اين مطلب بسيار واضح است كه وبر به مناسباتي بين حيات ديني و رشد اجتماعي اقتصادي به عنوان واقعيتهاي محقق و جاري قايل است: «اخلاق پروتستان و روح سرمايهداري» به عنوان تحقيقي كلاسيك،يكي از پربارترين و با اهميتترين خدمات وبر به جامعهشناسي محسوب ميشود. به طوري كه از عنوان كتاب بر ميآيد، وبر سعي دارد مناسبات ميان حيات ديني، اجتماعي و اقتصادي را در فرهنگ معاصر تبيين كند. او نتيجه ميگيرد كه ميان باورهاي ديني (اخلاق پروتستان) و رشد حيات اقتصادي عقلايي بورژوازي ، قرابت نسبي وجود دارد».(2) نظرية وبر دربارة رابطة دين و توسعه از منظرهاي متعددي دچار بدفهمي شده است. عدهاي مباحث او را بهگونهاي مطرح كردهاند كه وبر قصد داشته است دينداري مطلق را به منزلة عنصر اصلي توسعه فرهنگي و سپس توسعه اقتصادي بداند. اين نوع تلقي در تعبيرهاي سياسي و روزنامهاي بيشتر ديده ميشود تا تعبيرهاي علمي، در صورتي كه تأكيد وبر بر رابطه اخلاق پروتستان و روح سرمايهداري حكايت از ديدگاهي خاص و معين دارد نه ديدگاهي كلي و عام. در مقابل، عدهاي نيز مطالب وبر را امري تاريخي دانستهاند و ارزش نظري و علمي براي آن قايل نيستند. از اينرو طرح الگويي براي تبيين تحولات فكري، اجتماعي و اقتصادي را امكان پذير نميدانند. آنچه مسلم است بدفهمي در مورد نظرية وبر مانند نظرية ماركس و ديگر جامعهشناسان به طور عمد و يا غير عمد وجود داشته است پارسونز در پيشگفتار كتاب وبر مدعي است كه مقدمة وبر بر كتاب جامعهشناسي اديان كه او آن را براي كتاب اخلاق پروتستان و روح سرمايهداري نيز انتخاب كرده است و تا حدودي راهگشاي ابهامهاي موجود در زمينة نظرية وبر است. از نظر پارسونز، اين مقدمه تا حدودي مشكلات ديدگاه وبر را پاسخ ميدهد: «ما اين مقدمه را در ترجمة حاضر (از آلماني به انگليسي) به متن اصلي اضافه كردهايم، زيرا مبين زمينهاي كلي از نظريهها و مسائلي است كه به عقيده وبر اين تحقيق در آن جاي دارد. اين مقدمه، بهويژه از اين جهت مطلوب است كه نشان ميدهد مجادلههاي فراواني كه در اطراف مقالة وبر در آلمان در گرفت، ناشي از عدم درك كامل وسعت موضوع و حدود آن بوده است. هر چند، درك اين مطلب بدون مطالعه كلية آثار جامعهشناسنانة وبر ممكن نيست، ولي اين مقدمة مختصر براي رفع بسياري از سوءتفاهمها كافي بنظر ميرسد».(3) يكي ديگر از بدفهميها نسبت به نظرية وبر، عدم تعيين محدودة نظري اوست. بسياري تصور ميكنند كه وبر در جهت ارائه يك نظريه عام و جهانشمول در زمينة دين و توسعه بوده است. در حالي كه او قصد اين كار را نداشته است. البته او مدعي مطالعة جامعهشناختي اديان بوده است؛ به عبارتي، او از اولين جامعهشناساني است كه در اين زمينه، مطالعة علمي و نظريهپردازي كرده است، ولي ادعاي او، بيشتر از طرف ديگران عام و كلي تلقي شده است تا خود او. از طرف ديگر، وبر، سعي نكرده است تا تكليف سرمايهداري را معلوم سازد. سؤال اصلي او در بدو امر چگونگي تأثيرگذاري اخلاق كالونيسم بر نوع خاص رفتار اقتصادي بوده است كه به واسطة خود او و ديگران تعميم يافته است. آنچه در شناسايي نظرية وبر مهم است، موضوع اصلي مورد توجه اوست. او قصد نداشت نظريهاي عام و كلي در زمينة پيدايش و توسعة سرمايهداري ارائه دهد بلكه قصد اصلي او بيان چگونگي تحقق سرمايهداري اوليه بود. با طرح اين سؤال وبر كه چه عواملي موجب پيدايش و بسط سرمايهداري در غرب شد، اين مطلب قابل درك ميشود. بدفهميهاي ديگري نسبت به نظرية وبر دربارة مفهوم سرمايهداري و اصلاح ديني صورت گرفته است، زيرا عدهاي بدون درك درست از مفاهيم كليدي وبر، چون اصلاح ديني، مدعياند راه اصلي دستيابي به توسعة پايدار، تحول در انديشه، روحيه و اخلاق است كه اين تحول در اثر بازنگري و احياگري ديني امكانپذير است. منظور اين افراد از احياگري، تفسير مجدد از دين براساس نيازهاي دوران معاصر و جهتدهي به رفتار و اعمال مؤمنان در فرايند توسعه است. به عبارت ديگر، دنيايي نمودن دين و رفع موانع و مشكلات موجود در ساختار تفكر ديني، براي دستيابي به توسعه ضروري دانسته شده است كه در اين رويكرد، اين افراد مدعياند عمدهترين موانع، گرايش به سنت، سلوك و مناسك، انزواطلبي و... است. عدهاي نظرية وبر را منحصر به جامعه غربي دانستهاند ومدعياند كاربست نظريه وبر در موقعيتهاي ديگر بايستي براساس نيازهاي اجتماعي، فرهنگي طراحي شود، زيرا وبر متعلق به دوران كلاسيك بوده، و صرفاً رابطة بين اخلاق پروتستان و روح سرمايهداري را بازگو كرده است. از طرف ديگر، عدهاي نيز تعابير ديگري در مورد مفاهيم اصلي وبر از سرمايهداري، عقلانيت، اخلاق پروتستان، كار و .. بيشتر فردي دانستهاند از اينروست كه عموم جامعهشناسان با تعابير اينگونهاي وبر موافق نيستند زيرا تعريف وبر از سرمايهداري رابه اندازه كافي گويا و رسا نميدانند. چندين اشكال بر تعريف وبر از سرمايهداري وارد شده است. سرمايهداري از نظر وبر عبارت است از: سرمايهگذاري مستمر سودها با توسل به راه و روش عقلاني.(4) اول اين تعريف بيش از حد ساده است، زيرا سرمايهداري فرايندي با پيچيدگيها و تنوعهاي بسيار است. دومين اشكال بر وبر، عدم تمييز بين روحية ديني و نهضتهاي اجتماعي است زيرا روحية جديدي كه در جامعة غرب پيدا شده بيشتر متأثر از شرايط دوران معاصر تا اصلاح در دين بود. البته اين دو بر روي يكديگر اثر گذاشته و در نهايت ساختار جديد جامعه غربي را ساختهاند، ولي روحية جديد ديني، زمينه ساز اصلي نبوده است. سومين اشكال، در عدم ملاحظة نهادها و نظرات سياسي دورة رنسانس است. چهارمين اشكال به عدم ملاحظة استقرار نهادهاي اقتصادي از قبيل بورس بازيهاي تاجران و اقتصاددانان ... برميگردد.(5) از طرف ديگر، آنچه تاكنون در بررسيهاي ماكس وبر دربارة رابطة بين اصلاح طلبي ديني و پيدايش سرمايهداري ناديده گرفته شده است، بيرغبتي او به ارائه دستوالعمل است. وبر پديدة منحصر به فرد سرمايهداري را بررسي و بر آن تفسير خاصي ارائه داده است، ولي او ضمن اين كه ادعاي تعميم نداشته است مدعي اين امر هم نبوده است كه اصلاح گران ديني، براي دستيابي به سرمايهداري، به اصلاحطلبي دست زدهاند بلكه سرمايهداري از نتايج ناخواستة عمل معتقدان به آيين كالون بوده است. وبر، در بررسي موقعيت دين و اثرات آن، به يك اصل عمدة جامعه شناختي پي برد و آن نتايج ناخواستة كنش اجتماعي است. او متوجه شده است كه دستورها و احكام ديني نتايجي را ببار ميآورند كه با نيت و خواسته بنيانگذاران آن دين يكي نيست و گاه كاملا" متناقض است. مثلاً، هدف بنيانگذاران كيش كنفوسيوس ارائه ديني در مقابله با انباشت سرمايه نيست، ولي آنچه محقق شده است خلاف اهداف اوليه است. از طرف ديگر، مؤمنان پروتستان به نكوهش ثروت پرداختهاند ولي انباشت سرمايه، منجر به انباشت ثروت شده است.(6) رويكرد وبر، درباب كليت مذهب پروتستان اين است كه: چرا پروتستان به جاي دعوت مردم به سوي معنويت و آخرت، متضمن نوعي دعوت مادي و دنيوي است؟ زمينههاي اين نوع نگرش چيست؟(7) از سوي ديگر، بيانات متعدد لوتر در رد رباخواري و سود و منفعت، به هر شكل و صورتي، انديشة تحصيل سرمايهدارانه را آشكار ميسازد كه در مقام مقايسه با مكتب اسكولاستيك متأخر، اين سخنان از نقطة نظر سرمايهدارانه، قطعاً عقب مانده تلقي شده است.(8) از طرف ديگر، آنچه وبر در مورد رابطة اخلاق و رشد و توسعه ميداند در حال حاضر ديگر تازگي دوران اوليه را ندارد، زيرا يكي از اصول بديهي و عمدة تحقيق، اثرگذاري عناصر اخلاقي، رواني و فرهنگي بر ساختارهاي اجتماعي است. پروفسور تاني اين مطلب را در ديباچة كتاب وبر مطرح كرده است: «تفسيري كه وبر در كتاب جامعهشناسي اديان از باورهاي ديني و نهادهاي اجتماعي به عنوان نمودهاي متفاوت يك گرايش روانشناختي معمول عرضه ميكند، اكنون ديگر تازگي زمان خود را ندارد و زماني كه به زبان آورده شود، طنيني خشن دارد».(9)
بنيانهاي معرفت شناختي و روششناختي نظرية وبر
وبر در خلأ فكري و فرهنگي بسر نميبرده است بلكه قبل از او بسياري از افراد و مكاتب در پي فهم چرايي تحقق سرمايهداري جديد بودهاند. سوسياليستها، ماركس، سومبارت، اقتصاددانان كلاسيك و... در اين زمينه تلاش كردهاند، ماكس وبر يكي از مهمترين اين متفكران است كه در اثر آشنايي با ديدگاهها و نظريههاي ارائه شده معتقد بود كه اولا" سؤال اصلي در فهم سرمايهداري به درستي طرح نشده است، ثانياً چارچوب نظري درستي براي بررسي سؤال انتخاب نشده است و ثالثاً روش مناسبي نيز طراحي نشده است. از اينرو، او وظيفه خود ميداند بخشي از اين سؤال اساسي را روشن كند و به اين منظور، از چارچوب نظري و روششناسي مناسب نيز بهرهگرفته است. در ادامة بررسي ديدگاه وبر، به اين نكات برميخوريم: -1 سؤال اصلي وبر
ماكس وبر براي ورود به عرصة خاص جامعهشناسي دين، به اجبار از يك سؤال كليتر، كه البته اكثر جامعهشناسان بدان توجه داشتهاند، شروع كرده است: «هر فرد متأثر از تمدن معاصر اروپايي، به هنگام بررسي مسائل تاريخ جهاني بايد از خود بپرسد، چه شرايط و عواملي موجب شد كه پديدههاي فرهنگي فقط و فقط در تمدن اروپايي ارزش و اعتبار جهاني پيدا كند».(10) وبر سؤال كلي فوق را به صورت ديگري مطرح كرده است: «وظيفة ماست كه معلوم كنيم شكل واقعي و خاص تفكر عقليزادة انديشة كيست كه از آن ايده تكليف و عشق به كار بوجود آمد و اين تفكر از ديدگاه نفع شخصي خودخواهانة محض، بسيار غير عقلاني است، اما يكي از مشخصترين عناصر فرهنگ سرمايهداري بوده و هست. ما در اينجا به ويژه علاقهمنديم ريشة اين عنصر كاملا" غير عقلاني را كه در اين معنا و هر معناي ديگري از مفهوم تكليف مستتر است روشن كنيم».(11) پارسونز مدعي است سؤال اصلي وبر به شرح زير است: «به نظر وبر كه يكي از پايهگذاران دوران نوين علوم اجتماعي است، چگونگي و ميزان تأثير ارزشهاي فرهنگي و ديني بر رفتار افراد و جامعه موضوع اصلي نيست بلكه بايد ديد اين ارزشها چگونه و به چه ميزان بر رفتار تأثير دارند و خود چگونه تحت تأثير متغيرهاي ديگر قرار ميگيرند».(12) پارسونز سعي دارد تا به كشف و سپس توسعة سؤال جامعهشناختي وبر بپردازد. به نظر ميآيد نظر پارسونز در مورد سؤال وبر را ميتوان به صورت زير بيان كرد: سرمايهداري رفتارفردوجامعه ارزشهايفرهنگيوديني متغيرهايديگر
از نظر پارسونز، وبر ضمن اين كه به تبيين رابطة بين ارزشهاي فرهنگي و ديني با رفتار افراد و جامعه ميپردازد، بايد چگونگي شكلگيري و تحقق ارزشهاي فرهنگي و ديني متأثر از متغيرهاي ديگر را نيز به اثبات برساند. وبر در پايان كتب سعي دارد تا عوامل مؤثر در تغيير ارزشهاي فرهنگي و ديني - خصوصاً در مورد كالونيسم در ميان فرقههاي متعدد - را بيان و در نهايت مسئله مطرح شده در بيان پارسونز را بهگونهاي جديد پاسخ گويد. او مانند بسياري از محققاني كه علت و معلول را روشن و شفاف ننموده و سپس به بررسي ميزان رابطه بين آنها بپردازد، نيست. به نظر ميآيد، آنچه وبر انجام داده است بايستي - به لحاظ روششناختي - اساس كار باشد. او در آغاز به تبيين بخشي از مفاهيم بكار رفته در نظريهاش (به طور خاص مفهوم اخلاق پروتستان، روح سرمايهداري) پرداخته است و براي جلوگيري از ابهام و اشكال، علت يا متغير مستقل - اخلاق پروتستان - را تعريف و تعيين مصداق كرده و در نهايت عوامل مؤثر در شكلگيري آن را بيان نموه است. چرا وبر چنين كرده است؟ به نظر ميآيد، او سعي داشته است در طول مطالعه، ميزان اثرگذاري عوامل مؤثر بر علت را از نقش علت اصلي و مستقيم بر معلول - روحية سرمايهداري - تمييز دهد و اين مطلبي است كه احتمالا" پارسونز در توضيح و شفاف سازي سؤال اصلي وبر در نظر داشته است. تاني، در ديباچهاي كه بر كتاب اخلاق پروتستان و روح سرمايهداري نوشته است، باز به نوعي دچار مغلطه كاري و عامگرايي شده است. او دقت نظر پارسونز را نداشته است و به تفكيك بين علل مؤثر و مستقيم و عوامل غير مستقيم ديگر در شكلگيري اخلاق پروتستان و نقش اخلاق پروتستان در شكلگيري روحية سرمايهداري نپرداخته است. او همة عوامل را كنار هم قرار داده است. تاني بحث را اينگونه مطرح كرده است: «سوالي كه وبر در صدد پاسخگويي به آن است، سؤالي ساده اما اساسي است و به وضعيت رواني توسعة تمدن سرمايهداري مربوط ميشود».(13) -2 پيش فرضهاي نظري او
وبر، در آغاز، ضمن نقد بعضي پيش فرضهاي موجود در ميان متفكران، به بيان پيش فرضهاي جديد پرداخته است. به نظر ميآيد، چارچوب نظري او فراتر از مجموعة پيش فرضهاي او نيست. الف) كار عامل از خود بيگانگي و فقط ابزار و وسيله نيست، بلكه هدفي معنوي و اساسي براي بشر است: «كار فقط يك وسيلة اقتصادي و امرار معاش نيست، بلكه هدفي معنوي است.»(14) وبر با تأكيد بر هدف انساني براي كار، به نقد پيش فرض نظري ماركس در نقد سرمايهداري دست زده است. ب )- تلقي جديد از علم
«او پيدايش علم جديد را با غرب جديد مرتبط ميداند: تنها در مغرب زمين است كه علم به مرحلهاي از پيشرفت رسيده كه ما امروز آن را معتبر ميشناسيم ... خلاصة كلام اين كه، شناخت و مشاهدة عميق و پر دامنه، در همه جا به ويژه در هندوستان، چين، بابل و مصر وجود داشته است، ولي در هيچ يك از اين تمدنها، علم نجوم كه مباني رياضي آن توسط يونانيان پايهريزي شده بود، وجود نداشت. هندسه كه از جمله ابداعات يونانيان است در هندوستان بابرهان عقلي همراه نبوده است. علوم طبيعي، هر چند از لحاظ نظري كاملا" پيشرفته بود اما از روشهاي تجربي - كه محصول دورة روشنگري است - بهره نداشت. علم پزشكي نيز، به ويژه در هندوستان، هر چند از لحاظ تجربي كاملا" توسعه يافت، ولي مبناي زيست شناختي و شيمي نداشت.به طور كلي، جز در تمدن مغرب زمين، در ساير تمدنها شيمي علمي سابقهاي نداشته است».(15) وبر، پيدايش علم به معناي جديد را كه مختص تمدن جديد غربي است در حوزههاي ديگري چون هنر، معماري، موسيقي، صنعت چاپ، شكلگيري مؤسسات جديد آموزشي و پژوهشي و نظام اداري جديد نيز دنبال و بررسي كرده است و همة اين اتفاقات را ناشي از رشد عقلانيت جديد ميداند. ج- تلقي جديد از سرمايهداري
وبر بين سرمايهگذاري و سرمايهداري با سوداندوزي غير عقلاني و شخصي تمييز قائل شده است.زيرا انگيزة مالاندوزي و سودجويي از سرمايهداري و سرمايهگذاري مدرن متمايز بوده است: «بديهي است كه انگيزة مالاندوزي و سودجويي در اصل، هيچ ارتباطي به نظام سرمايهداري و سرمايهدار ندارد؛ اين انگيزه در ميان كارگزاران دولتي، پزشكان، امراي ارتش، اشراف، قماربازان، گدايان، زنان بدكاره و مأموران فاسد دولتي نيز وجود دارد. سرمايهداري عبارت است از روحية سودجويي و سرمايهگذاري مستمر سودها با توسل به راه و روش عقلاني».(16) -3 مباني روششناسي وبر
آنچه ماكس وبر در كتاب اخلاق پروتستان و روح سرمايهداراي مطرح كرده است، بيش از اينكه به لحاظ نظري اهميت داشته باشد، به لحاظ روششناختي مهم است. از اينروست كه وبر را ميتوان بيشتر پايهگذار ديدگاه جديد روششناختي تا تئوريكي دانست. پارسونز در اين زمينه مدعي است: «نكته مهم در مورد آثار نظري عمومي وبر (مانند تحليل وي از نظام صنعتي) تعيين ميزان اهميت نسبي عقايد يا عوامل اقتصادي نيست بلكه اهميت كار او در روش تحليل نظامهاي كنش اجتماعي است كه در درون آنها باورها، ارزشها و نيز نيروهاي اقتصادي بر كنش تأثير ميگذارند».(17) او تاكيد روششناختي وبر را بهگونهاي ديگر نيز مطرح كرده است. از نظر او كتاب اخلاق پروتستان و روح سرمايهداري وبر ارائه دهنده نحوة تحليل جديدي در علوم اجتماعي است: «مقالة او دربارة اخلاق پروتستان، به خودي خود، فقط شالودهاي است كه خود وبر بنا كرد و پس از وي به وسيلة دانشمندان ديگر توسعه و استحكام يافت. بهتر است اين رساله به دقت مطالعه شود زيرا مقدمهاي است عالي براي برخورد علمي و تحليلي علوم اجتماعي با مسائل تحليلي تاريخي و نيز تفسير جامعهاي است كه در قرن حاضر توسعه يافته است».(18) در اين صورت توجه و تأكيد روششناختي وبر - در مقايسه با رويكرد نظري او - اهميت بيشتري مييابد. به نظر ميآيد، قبل از ارائه الگوي تحقيق وبر، آنچه او با عنوان احتياطها و يا نبايدهاي روشي دربارة رابطة بين اخلاق و سرمايهداري آورده است، بايد در نظر گرفته شود: -4 احتياطهاي روششناختي وبر
وبر يكي از متفكراني است كه در يافتههاي خود، دربارة رابطة روحية ديني و سرمايهداري، جانب احتياط را رها نكرده است.زيرا او: -1-4 در آغاز مدعي نيست كه اخلاق توضيح دهندة پيدايش كليت سرمايهداري است: «دو مقالة اول كتاب از جمله مقالههاي قديمي است. در اين دو مقاله، كوشش ميشود مهمترين و در عين حال مشكلترين مسائل مورد بحث قرار گيرد و آن تأثير برخي مفاهيم ديني بر توسعة يك نوع روح اقتصادي يا فرهنگ عمومي يك نظام اقتصادي است. ما در اين مورد، رابطة روح حيات اقتصادي معاصر را با اخلاق عقلي پروتستانيسم رياضتگرا بررسي ميكنيم».(19) -2-4 اجتناب از عامگرايي، وبر قصد ندارد به تعميمهاي كلي و عام بپردازد: «بنابراين، در اينجا فقط به تعيين يكي از علل رشد سرمايهداري ميپردازيم. در بررسي بعدي كه اخلاق اقتصادي اديان جهاني مورد نظر است به بررسي رابطة مهمترين اديان با حيات اقتصادي و قشر بندي اجتماعي محيط آنها بپردازيم و مناسبات علي هر دو را تا جايي كه بتوان با توسعة غربي مقايسه كرد، دنبال خواهيم كرد».(20) وبر از تعميمگرايي اجتناب كرده است. او مدعي است: «از جهت ديگر، افراد تازه كار را بايد بيم داد كه در اهميت اين تبليغات مبالغه نكنند. در اين بررسيها براي هر يك چينشناس، هندشناس، ساميشناس، مصرشناس، مسلماً مطلب بديعي وجود ندارد. فقط اميدواريم در اين تحقيقات دچار لغزشهاي اساسي نشده باشيم. نتيجه اينكه بررسي حاضر به ويژه آن بخشي كه مربوط به آسياست خصيصهاي كاملا" موقت دارد. قضاوت نهايي فقط حق اهل فن است».(21) -3-4 نياز به مطالعه تطبيقي؛ وبر، در ميان جامعهشناسان كلاسيك مطالعة تطبيقي در حوزة اديان را ضروري ميداند. اما در كار تطبيقي، توجه به حوزههاي خاص ديگر، هر قدر هم قابل اعتراض باشد ، اجتنابناپذير است و با پذيرفتن ترديدهاي زيادي كه دربارة ميزان موفقيت وجود دارد، بايد نتيجهگيري كرد. -4-4 ملاحظة نسبيتگرايي؛ او ادعاي مطالعة كامل فرهنگها را نداشته است و يافتههايش مبتني بر مطالعة محدود است: «ما در اين تحقيقات، مدعي تحليل كامل فرهنگها - ولو به اختصار - نيستيم؛ برعكس، در هر فرهنگ به دقت بر عناصري تأكيد ميكنيم كه با عناصر تمدن غربي متفاوت است.بنابراين، اين تحقيقات متوجه مشكلاتي است كه از اين ديدگاه، براي درك فرهنگ غرب اهميت دارد. با توجه به هدف ما اتخاذ روش ديگري به نظر امكانپذير نيامد، اما براي اينكه سوءتفاهمي پيش نيايد، بايد در اينجا بر تحديد هدف خود تاكيد خاص داشته باشيم».(22) وبر به لحاظ توانايي، محدوديت فرصت و هدفي امكان مطالعة كليت مذاهب و فرهنگهاي غير غربي را نداشته است. از اين رو احكام او بايستي محدود تلقي شود. از طرف ديگر، آن بخش از فرهنگ و تمدنهاي غير غربي را مطالعه كرده است كه در شناخت غرب بيشتر از هرجاي ديگر مؤثر بوده است. «در اينجا فقط به نكتههاي مقايسهپذير با اديان غربي اكتفا كردهام».(23) 5 - نقد رويكرد تك عاملي
عدهاي به دليل بدفهمي آرا و نظريات وبر، او را در مجموع از متفكران تك عاملي شناختهاند اما خود او منتقد اين ديدگاه است. در دوران او دو نوع برداشت تك عاملي (اقتصادگرايي ماركس و فرهنگگرايي) وجود داشته است كه او هردوي اين رويكرد را نقد كرده است. در آغاز او مدعي است با ديدگاه جبري و اصالت بخشي به تحولات اقتصادي، تفسير دقيقي از وقايع ارائه دهد: «در عين حال بايد خود را از اسارت اين فكر آزاد سازيم كه ميتوان نهضت اصلاح دين را به عنوان نتيجة الزاماً تاريخي از برخي تحولات اقتصادي استنتاج كرد. موقعيتهاي تاريخي بيشماري لازم بود بوجود آيد كه نميتوان آنها را به هيچيك از قوانين اقتصادي كاهش داد و قابليت هيچ نوع تبيين اقتصادي، به ويژه روندهاي كاملا" سياسي را ندارند، تا كليساهاي جديدالتأسيس بتوانند دوام يابند».(24) در ادامة، برجسته كردن صرف احياي ديني به عنوان عامل اصلي توضيح پيدايش سرمايهداري - كه ديدگاه اصالت فرهنگي مدعي آن بودند - را نيز نقد كرده است: «از سوي ديگر، ما قصد نداريم نظرية دستوري و احمقانهاي را بپذيريم كه ميگويد روح سرمايهداري (به مفهومي كه قبلا" بيان شد) ميتواند فقط ناشي از تأثيرات نهضت اصلاح دين باشد. يا قبول كنيم كه سرمايهداري به عنوان نظام اقتصادي، از جمله دستاوردهاي نهضت اصلاح دين باشد. اين واقعيت كه برخي اشكال مهم سازمان تجاري سرمايهداري به مراتب قديمتر از نهضت اصلاح دين است، دليلي كافي براي اين ادعاست. برعكس، بايد تعيين كنيم كه نيروهاي مذهبي تا چه حد در تكوين كيفي و گسترش كمي روح سرمايهداري در جهان نقش داشتهاند».(25) وبر با وجود اينكه قايل به ديدگاه تك عاملي (فرهنگي يا اقتصادي) نيست، ولي همچنان معتقد است، فرهنگ در تحول جامعة جديد نقطة آغاز است: «قصد من اين نيست كه يك تفسير علي معنوي يك جانبه از فرهنگ و تاريخ را جايگزين تفسير علي مادهگرايانة يك بعدي كنم. امكان مساوي براي هر يك از اين علل وجود دارد، ولي اگر هر كدام به منزلة نقطة آغاز محسوب نشوند و نتيجة نهايي تحقيق تلقي شوند، هيچكدام خدمتي به حقيقت تاريخي نميكنند».(26) رويكرد او به فرهنگ و دين صرفاً در تحقق برخي از سطوح سرمايهداري است. او ضمناً مدعي است پس از اينكه سرمايهداري تحقق يافت. (علت ايجاد آن)، علت ابقايي نخواهد بود و علل ديگري جايگزين خواهند شد. «... كسي چه ميداند، شايد امروز روحية رياضتگراي مذهبي، از قفس پريده باشد، اما سرمايهداري فاتح به دليل اين كه متكي به شالودههاي مكانيكي است، ديگر نيازي به حمايت روحية ديني ندارد. غنچة شكفتة جانشين متبسم آن، يعني عصر روشنگري، ظاهراً به گونهاي التيام نيافتني پژمرده شده و نظرية تعهد در برابر تكليف فردي، مانند شبح عقايد مذهبي در زندگي مادي پرسه ميزند».(27) وبر در ادامة نقد ديدگاههاي تك عاملي، با آنكه تحولات ديني را عامل توسعه ميداند، به شرايط و موقعيت نيز توجه دارد: «بايد تعيين كنيم كه نيروهاي مذهبي تا چه حد در تكوين كيفي و گسترش كمي روح سرمايهداري در جهان نقش داشتهاند. علاوه بر اين، كدام جنبههاي عيني فرهنگ سرمايهداري ريشههاي مذهبي دارد».(28) از اين روست كه نميتوان يافتههاي وبر را براي كل تاريخ غرب و شرق تعميم داد. او صرفاً قصد فهم و بيان همبستگيها را دارد: «تنها بررسي مقاطع همبستگيهاي معين بين عقايد ديني و اخلاق عملي امكانپذير است».(29) الگوي تحليل وبر
وبر براي تحليل سرمايهداري الگويي طراحي كرده است كه در آن رابطة دو متغير اصلي (اخلاق و سرمايهداري) را در نظر دارد: «بايد تعيين كنيم كه نيروهاي مذهبي تا چه حد در تكوين كيفي و گسترش كمي روح سرمايهداري در جهان نقش داشتهاند. علاوهبراين، كدام جنبههاي عيني فرهنگ سرمايهداري ريشههاي مذهبي دارد»؟(30) اين سؤال براي تعيين رابطة نيروهاي مذهبي با جنبههاي عيني سرمايهداري مطرح ميشود كه تغيير و تعيين رابطة آن دو، به واسطة مفاهيم ديگر ممكن است: «وبر معتقد است كه مذهب پروتستان، از طريق تغيير ملاك «برگزيدگي» و «توفيق الهي» و به دست دادن توجيه و تفسير تازهيي از «تقدير و سرنوشت» و تأكيد بر «مسئوليت و مقام فرد» و اصرار بر ضرورت «سختكوشي و رياضت» موجب پيدايش نظام گستردة اقتصادي و اجتماعي سرمايهداري در مغرب زمين گشت.(31) وبر در توضيح اثرگذاري باورها و كردارهاي ديني در شكلگيري سرمايهداري به طرح الگويي پرداخته است كه در آن نحوه و سازكارهاي رابطة اين دو متغير بازگو شده است. «باورهاي ديني»، «قوانين و قواعد و دستورالعملها»، «روحيه و اخلاق» و «سلوك عملي افراد» و «سرمايهداري» مفاهيم اصلي مورد نظر او هستند كه رابطة آنها را ميتوان در نمودار زير نشان داد: در ادامة نوشتار، رابطه بين مفاهيم فوق نشان داده شده است: وبر بر باورها و گرايشهاي ديني به لحاظ نوع جامعهشناسي تفسيري تأكيد نموده است، زيرا كنش اجتماعي از نظر او كنشي توأم با تفهم و تفسير است، كنش اجتماعي او كنش معني دار است. كنشگر بايستي از آنچه انجام ميدهد درك و تفهم داشته باشد. در اثر توجه وبر به حيطة دين و باورهاي ديني، به تحولات و تغييرات ديني توجه كرده و به تمييز بين روحيات و باورهاي ديني پروتستان (با توجه به اختلاف و تنوع تلقيهاي انواع فرق آن) و كاتوليكها پيبرده است.(32) سؤال او اين است كه چرا اين دو فرقة ديني در نظر و عمل با يكديگر متفاوتند؟ در پاسخ به اين سؤال است كه او به نقش واهميت «اصلاح ديني» در مسيحيت توجه كرده است. از نظر او نقش اصلاح ديني در تأكيد مذهبي اعمال ديني بوده است: «نهضت اصلاح طلبي ديني در مقايسه با ايستار كاتوليكها، فقط اين تأثير را داشت كه ميزان تأييد مذهبي و تأكيد اخلاقي بر كار دنيوي سازمان يافته در مفهوم تكليف را به ميزان بسياري افزايش داد».(33) وبر در بررسي اصلاح ديني در مسيحيت به نقش لوتر و كالون در تأكيدات و عبارات خاص نظري و عملي ديني توجه كرده است. از نظر او عمدهترين مفهومي كه در اين فرآيند در پروتستانيسم شكل گرفته است مفهوم «حرفه» است: «لوتر به موازات اشتغال روافزون به امور دنيوي، ارزش والاتري براي كار دنيوي قائل شد ولي هر روز بيشتر از گذشته به اين نتيجه ميرسيد كه تحقق عملي تكليف كه فرد با شغل دنيوي خود به دنبال آن است، دربرگيرندة فرمان خاص خدا، مبني بر انجام وظايف خاصي است كه مشيت الهي براي فرد مقرر كرده است».(34) در پاسخ به اين سؤال كه آيا مفهوم حرفه در همه اديان وجود دارد يا خير، وبر مدعي است كه حرفه، محصول مرحلة اصلاحطلبي ديني است: «ايدة حرفه مانند واژة آن، جديد و محصول مرحلة اصلاحطلبي مذهبي است. اين را ميتوان يك نكتة شناخته شده، پنداشت. البته درست است كه برخي اشارات مربوط به تأييد فعاليت روزانة دنيوي كه در اين مفهوم مستتر است، قبلاً در قرون وسطي، حتي در عهد يونان باستان وجود داشته، در اين باره بعداً بحث خواهيم كرد، اما، اين نكته كه تحقق حرفة فرد در فعاليتهاي دنيوي وي، عاليترين شكل اخلاقي است، بيشك نكتة جديدي است. اين همان چيزي است كه به فعاليت دنيوي، ناگزير معنايي مذهبي داد و براي نخستين بار مفهوم حرفه را بدين معني متداول ساخت».(35) آنچه از اين مفهوم در نزد وبر با اهميت است: «انجام وظايف دنيوي در هر موقعيتي، تنها شيوة زندگي مقبول خداست و خواستة خدا فقط اين است. بنابراين، تمام حرفههاي مشروع نزد خدا ارزش يكساني دارند. ترديدي نيست كه اين نوع توجيه اخلاقي از فعاليت دنيوي، از مهمترين نتايج دوران اصلاحطلبي مذهبي، به ويژه متأثر از لوتر است».(36) بسياري از افرادي كه در پي يافتن نوع رابطه بين اخلاق و توسعه - كه ماكس وبر آن را مطرح كرده است - هستند، در اين مورد دچار اشتباه شدهاند. زيرا آنها بدون ملاحظة بنيانهاي نظري وبر، به ترسيم رابطة بين اخلاق و توسعه پرداختهاند. با اين كه در بنيان نظري متفاوت از وبر بودهاند، يافتههاشان را وبري قلمداد كردهاند. افزون بر اين، ماكس وبر، نظريهاش را براساس تصور خاص و مشخصي كه از مفهوم «حرفه» داشته است، ارائه داده است: «ايدة اصلي كه وبر براي اثبات نظريهاش بدان استناد ميكند، در واژة حرفه متجلي است. لوتر، همانند اغلب الهيون قرون وسطا، حرفه را به معني نوعي زندگاني ميدانست كه فرد بنابر مشيت الهي داراست و سرپيچي از آن مخالف احكام الهي است. و مدعي است كه از نظر يك كالونيست، حرفه وضعيتي نيست كه فرد در آن به دنيا ميآيد؛ بلكه فعاليت حساب شده و مناسبي است كه براي خود برميگزيند و با احساس مسئوليت شرعي آن را دنبال ميكند. فعاليت اقتصادي كه زماني خطري براي روح تلقي ميشد، پس از تعميد در آبهاي شفادهنده، ولي يخزدة الهيات كالونيستي، قداستي تازه مييابد. كار فقط وسيلة اقتصادي و امرار معاش نيست؛ بلكه هدفي معنوي است..».(37) وبر ميگويد: تكليف تعهدي است كه فرد نسبت به حرفة خود احساس ميكند؛ صرف نظر از ماهيت آن، چه به صورت بهرهبرداري از تواناييهاي مشخص باشد يا فقط تملك ماديات (مانند سرمايه) باشد.(38) حال اين سؤال مطرح است كه آيا كلمه و مفهوم «حرفه» آن گونه كه وبر مطرح كرده است به كالوينيسم اختصاص دارد و در فرقههاي ديني ديگر قابل رؤيت نيست؟ يا اين كه اين مفهوم به لحاظ نظري در همه اديان و فرقهها وجود دارد ولي كالون توانسته است از آن دستورالعملي تهيه كند و طرفدارانش را تحت تأثير قرار دهد. و سؤال ديگر اين كه آيا ميتوان اين مفهوم را در تفكر اسلامي خصوصاً تفكر شيعي يافت؟ براي پاسخ دادن به اين سؤالات لازم است مفاهيم و شاخصههاي اصولي را كه وبر در طرح مفهوم «وظيفه» يا «حرفه» مورد نظر دارد در سطح نظري بيان كرد و همچنين در سطح عمل به آنچه مؤمنان عملاً بدان توجه دارند آن را دنبال كرد. مقصود وبر از طرح مفهوم حرفه 1 فعاليت حساب شده و2 احساس مسئوليت شرعي، است. اينها تعيينكننده توسعه نيستند بلكه آنچه در عمل مؤمنان تبلور مييابد زمينهساز توسعه است.-1 درك متفاوت از كار؛ كار به عنوان وظيفه و هدفي معنوي تا كار به عنوان ابزار دستيابي به زندگي بهتر،
-2 عدم تضاد بين تقوا و ثروت جويي،
-3 روحيه و نگرشي اخلاقي كه درستكاري، وقتشناسي، سعي و كوشش و صرفهجويي را به دنبال دارد.
-4 كسب درآمد بيشتر به همراه پرهيز اكيد از تمام لذايذ زودگذر زندگي و بالاتر از همه، اجتناب كامل از روحية خوشگذراني است.(39)
5 - افراد سختي كشيده، محاسبهگر، جسور و بالاتر از همه خويشتندار، قابل اطمينان، متعهد به كار و مقيد به اصول و افكاري كاملاً بوژوايي.(40) آيا واقعاً، عناصري كه در طرح فوق در رابطه با مفهوم «حرفه» از جانب ماكس وبر مطرح شده است در فرهنگ اسلامي و فرهنگ شيعي وجود دارد؟ و يا اينكه در تقابل نگرشي كه وبر تحت عنوان ديدگاه سنتگرايي از آن ياد مينمايد، بر فرهنگ ما غلبه دارد؟ از توضيح متغير ديگر «قوانين، قواعد و دستورالعملها» در الگوي فوق وبر به مفهوم «آموزة سرنوشت مقدر»، رسيده است. اين مفهوم از تحولات ايجاد شده بر اثر نهضت اصلاح ديني بدست آمده است: «برگزيدگي فرد مسيحي تا با تمام توان خويش دستورات پروردگارا به منظور بزرگداشت عظمت او انجام دهد اما خداوند از بندة برگزيدة خود انتظار موفقيت اجتماعي هم دارد، زيرا مشيت او اين است كه زندگي اجتماعي بايد مطابق اوامر او سازمان يافته باشد فعاليت اجتماعي يك مسيحي منحصراً فعاليتي است براي بيشترين تجليل از خداوند. اما كالوينيسم در مسير تكاملي خود چيزي مثبت به آن افزود و آن انديشة وجوب اثبات ايمان فردي در فعاليت دنيوي بود. اين انديشه به گرايشهاي وسيعتر مذهبي انگيزهاي مثبت براي رياضيتگرايي داد. تركيب ايمان با جبرگرايي مطلق در هنجارهاي معتبر و تعالي كامل خداوند به خودي خود يك كار فوقالعاده بود. در عين حال، اين آيين از آيين متعادلتر به مراتب جديدتر بود و براي احساسي كه خدا را تابع قانون اخلاق ميدانست، امتيازات بيشتري قائل بود. مهمتر از همه دوباره خواهيم ديد كه ايدة اثبات براي مسئلة مورد نظر ما چقدر اساسي است. چون اهميت عملي ايدة اثبات را ميتوان به عنوان يك بنياد روانشناختي اخلاق عقلي به بهترين وجهي در اين آيين مطالعه كرد..».(41) وبر در توضيح روحيه و اخلاق، معتقد است، آموزه كالونيستي زمينهساز روحيه و خلقياتي است كه موجب رفتارهاي متفاوتي ميگردد: «آموزههاي كالونيستي» سرنوشت مقدر كاملاً بينظير دانسته شده است، بلكه تأثيرات روانشناختي آن به طور فوقالعادهاي، نيرومند بوده است.» روحيه و اخلاق: وبر معتقد است روحيات و خلقيات كه ريشه در باورهاي ديني داشته باشد، نتيجة عملي خواهد داشت: ما در اينجا به موضوع كاملاً متفاوتي توجه داريم و آن تأثير روانشناختي قوانيني است كه از باورها و كردار ديني نشأت ميگيرد و جهتدهندة سلوك عملي و مقيدكنندة فرد است.(42) وبر تعمداً تأثير روانشناختي قوانين را روحية سرمايهداري ناميد: «ارزيابي مذهبي از كار مداوم و منظم در يك تكليف دنيوي به عنوان عاليترين ابزار رياضتگرايي و در عين حال مطمئنترين راه براي اثبات تولد مجدد و ايمان راستين، بايد نيرومندترين اهرم براي گسترش ايستاي نسبت به زندگي باشد، كه ما آن را روحية سرمايهداري ناميدهايم».(43)
نتايج عملي
وبر نتايج عملي روحية سرمايهداري را به شرح زير نشان داده است: 1) قانوني بودن ثروتاندوزي
از نظر وبر ميتوان به طور خلاصه گفت كه رياضتگرايي دنيوي پروتستان به طور نيرومندي عليه لذتجويي زودگذر ناشي از كسب ثروت عمل كرد و ميزان مصرف، به ويژه مصرف كالاهاي تجملي، را محدود كرد. از سوي ديگر، اين تأثير روانشناختيرا داشت كه موانع سنتي در راه كسب كالاها را از ميان برداشت. اين رياضتگرايي، قيود غريزي مالاندوزي را درهمشكست و نه تنها به مالاندوزي جنبة قانوني داد، بلكه آن را (به مفهومي كه بحث شد) به منزلة مشيتالهي تلقي كرد. همانطور كه پيوريتنها و نيز «باركلي» مدافع بزرگ كواكرها معتقدند مبارزه عليه هوا و هوس نفساني و دلبستگي به اشياي مادي، مبارزه عليه مالاندوزي عقلاني نبود، بلكه مبارزهاي عليه استفادة غيرعقلاني از ثروت بود.(44) 2) ثروتاندوزي وظيفه ديني است
وبر معتقد است:«اين ثروت فقط هنگامي كه موجب بطالت و لذتجويي گناهآميز ميشود، از لحاظ اخلاقي مذموم است. ثروتاندوزي وقتي بد است كه هدف خوشگذراني و بطالت باشد. ولي كسب ثروت از طريق انجام وظيفه و تكليف نه تنها اخلاقاً جايز است، بلكه عملاً توصيه شده است».(45) 3) تقسيمكار اخلاقي است
از نظر او تأكيد بر اهميت رياضتگرايي حرفههاي ثابت، يك توجيه اخلاقي براي تقسيم كار تخصصي جديد به وجود ميآورد. 4) كار تكليف است
او همچنين مدعي است كه كار به عنوان تكليف را تنها وسيلة حصول يقين در كسب فيض است. از سوي ديگر، بهرهكشي اين اشتياق به كار را قانوني ميكند و از فعاليت كارفرما به نوعي رسالت شغلي تعبير ميشود.(46) 5) تعبير جديد از كارگر
تلقي كار به منزلة يك تكليف، همانند گرايش متناظر آن يعني مالاندوزي فرد تاجر، مشخصة كارگر معاصر شد. 6) نتيجة عملي در تفكر
محصول نهايي اين سلوك عملي از نظر وبر، پيدايش سرمايهداري است كه امري ناخواسته است. وقتي محدوديت در مصرف با ثروتاندوزي تلفيق ميشود، نتيجة عملي و اجتنابناپذير آن روشن است: انباشت سرمايه از طريق رياضتگرايي اجباري. محدوديتهايي كه براي مصرف ثروت وضع شد، به طور طبيعي سرمايهگذاري توليدي را افزايش داد ولي متأسفانه از نظر آماري، تعيين ميزان نيرومندي اين نفوذ قابل انباشت نيست. وبر با دستيابي به نتايج عملي روحية سرمايهداري و دريافت پديدة جديد سرمايهداري به جمعبندي نظري زير دست يافته است. «يكي از عناصر پايهاي روحية سرمايهداري جديد، بلكه روحية كل فرهنگ جديد، يعني سلوك عقلاني مبتني بر ايدة تكليف، از روحية رياضتگرايي مسيحي سر برون آورد. و اين، همان چيزي است كه اين بحث به دنبال اثبات آن است...»(47) - وبر، ماكس، اقتصاد و جامعه: مفاهيم اساسي جامعهشناسي، جامعهشناسي اقتصادي، جامعهشناسي سياسي، ترجمه منوچهري، عباس، ترابينژاد، مهرداد، عمادزاده، مصطفي.مولي، چاپ اول، 1374. - وبر، ماكس، اخلاق پروتستان و روح سرمايهداري، مترجم، انصاري، عبدالمعبود، سازمان مطالعه و تدوين كتب علومانساني دانشگاهي، تهران 1371. - فروند، ژولين، جامعهشناسي ماكس وبر، ترجمه نيك گهر عبدالحسين ، چاپ سوم، ايران 1368. - لاشئي، حسين، رسالة كارشناسي ارشد، بررسي و نقد جامعهشناسي ديني، اميل دوركهايم، ماكس وبر، كارل ماركس. دانشكدة علوم اجتماعي دانشگاه تهران، 1354. - آزاد ارمكي، تقي، نظريههاي جامعهشناسي، انتشارات سروش، 1375. .1 وبر، صفحه 6، 1371. .2 وبر، صفحه 10، 1371. .3 وبر....صفحه 5 - 6، 1371. .4 وبر، صفحه 29 - 30.1371. .5 وبر، صفحه 24 - 25. 1371. .6 فروند، ژورين. جامعهشناسي ماكس وبر، ترجمه عبدالحسين نيكگهر، چاپ دوم، ايران، 1368. .7 وبر، اخلاق پروتستان و روحيه سرمايهداري صفحه 83-82. .8 وبر، ص 226، 1371 .9 وبر، ص 20، 1371. .10 وبر، ص 27. .11 ص 73. .12 وبر ، ص 12. .13 وبر، ص 14. .14 وبر، ص 18. .15 وبر، ص 27. .16 وبر، ص 29 - 30. .17 وبر، ص 11. .18 وبر، ص 12. .19 صفحه 36 - 37. .20 صفحه 37. .21 همانجا، ص 37. .22 همانجا، ص 37. .23 وبر، ص 39. .24 همانجا ص، 83 - 84. .25 ص 84. .26 وبر، ص 157. .27 وبر، ص 156. .28 ص 84. .29 ص 84. .30 ص 84. .31 لاشئي، حسين، 1334. .32 وبر، 1374. .33 ص 77. .34 ص 78. .35 وبر، ص 74. .36 وبر، ص 75. .37 وبر، صص 17-18. .38 وبر، ص 54. .39 صص 66 - 67. .40 همانجا، ص -111 112 .41 همانجا، ص 113 .42 وبر، ص 88 .43 وبر، ص 148. .44 وبر، ص 147. 45و 46. ص 140. .47 ص 153.