حج گزاری پیامبران (علیهم السلام) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

حج گزاری پیامبران (علیهم السلام) - نسخه متنی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

حج گزارى پيامبران عليهم السّلام

آدم، نوح ، خضر، هود، صالح ، ابراهيم ، موسى ، سليمان ، يونس ، عيسى عليهم السّلام

3 ـ زراره : از امام باقر عليه السّلام سؤال شد : آيا پيش از بعثت پيامبر صلّى الله عليه و آله خانه خدا زيارت مى شد؟ فرمود : آرى . نمى دانند كه مردم پيشتر هم حج مى گزاردند و ما به شما خبر مى دهيم كه آدم ، نوح و سليمان ، همراه با جنّ و انس و پرندگان ، حج خانه خدا كرده اند . موسى عليه السّلام سوار بر شترى سرخ حج گزارد ، در حالى كه مى گفت : «لبّيك ، لبّيك» .

همانا خانه خدا، همان گونه كه خداوند متعال فرموده است: «نخستين خانه اى كه براى مردم قرار داده شد ، خانه اى است كه در مكّه است ، مبارك و هدايتگر جهانيان است» .

4 ـ امام صادق عليه السّلام : چون حضرت آدم عليه السّلام از منى كوچ كرد ، فرشتگانى به استقبال او آمدند و گفتند : اى آدم! حجّت قبول . ما دو هزار سال پيش از حج تو ، اين خانه را زيارت (و حج) كرده ايم .

5 ـ امام رضا عليه السّلام به روايت از پدرانش : مردى از اميرالمؤمنين عليه السّلام پرسيد : آدم عليه السّلام چند بار حج كرد؟ فرمود : هفتاد بار پياده . اولين بارى كه حج نمود ، همراهش بازِ شكارى بود ، تا او را به آب ، راهنمايى كند و همراه او از بهشت بيرون آمده بود . و از خوردن گوشت باز شكارى و پرستو نهى شده بود ... پس شخص ديگرى برخاست و پرسيد : از آسمانيان اولين كسى كه حج گزارد ، كه بود؟ فرمود : جبرئيل عليه السّلام .

6 ـ ابن عبّاس: چون پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله هنگام حج به وادىِ عسفان عبور كرد، فرمود: اى ابوبكر! اين كدام وادى است؟ گفت: وادى عسفان. فرمود: هود و صالح نيز ، سوار بر شترانى سرخ، كه زمام آن ها ليف خرما بود و پوشش آنان عبا و ردايشان راه راه بود، بر اين وادى گذشته اند، در حالى كه لبيك مى گفتند و براى حج خانه آزاد (كعبه) مى رفتند.

7 ـ امام باقر يا امام صادق عليهما السّلام : ابراهيم عليه السّلام در ميان مردم به حج ندا داد و گفت :

اى مردم! منم ابراهيم ، خليل خدا . خداوند فرمانتان داده است كه اين خانه را حج كنيد ، پس آن را حج كنيد . پس تا روز قيامت ، هركسى كه حج مى كند ، او را پاسخ داده . اولين كسى كه دعوتش را پاسخ گفت ، از اهل يمن بود . و ابراهيم عليه السّلام با خانواده و فرزندانش ، حج گزاردند .

8 ـ امام رضا عليه السّلام : حضرت خضر عليه السّلام از آب حيات نوشيد . پس زنده است و نمى ميرد ، تا در صور ، دميده شود و او نزد ما مى آيد و سلام مى دهد و ما صدايش را مى شنويم ، ولى خودش را نمى بينيم . و همانا او در آن جا حضور مى يابد كه ياد شود، پس هر يك از شما كه او را ياد كرد بر او سلام دهد. همانا او هر سال در موسم حج حضور مى يابد و همه عبادات را انجام مى دهد و در عرفات ، وقوف مى كند و به دعاى مؤمنان آمين مى گويد . و بزودى ، خداوند بواسطه او وحشتِ قائم ما را در دوران غيبتش به انس تبديل مى كند و تنهايى اش را به وسيله او وصل مى كند .

9 ـ امام باقر عليه السّلام : موسى بن عمران عليه السّلام حج گزارد ، در حالى كه همراهش هفتاد پيامبر از بنى اسرائيل بودند ، كه افسار شترشان از ليفه بود ، لبّيك مى گفتند و كوهها پاسخ لبّيكشان را مى دادند و بر دوش موسى عليه السّلام دو عباى پنبه اى بود و مى گفت : «لبّيك ، عبدك ابن عبدك» .

10 ـ سليمان عليه السّلام همراه جنّ و انس و پرندگان و بادها ، خانه خدا را حج نمود و بر كعبه ، قباطى [1] پوشاند .

11 ـ ابن عبّاس: با پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله ميان مكه و مدينه بوديم . بر يك وادى گذشتيم. فرمود: اين كدام وادى است؟ گفتند: وادى كبود. فرمود: گويا موسى را مى نگرم كه دو انگشت خود را بر گوش هاى خود نهاده و با ناله وفرياد «لبيك» به خدا ، از اين وادى مى گذرد. سپس رفتيم تا به يك تپه رسيديم. پرسيد: اين كدام تپه است؟ گفتند: تپه «هرشى» يا «لِفت». فرمود: گويا به يونس مى نگرم كه سوار بر شترى سرخ، با جبّه اى پشمين، كه زمام شترش از ليف خرماست، لبّيك گويان از اين وادى مى گذرد.

12 ـ امام صادق عليه السّلام : يونس بن متّى عليه السّلام بر كناره هاى «روحاء» گذر كرد ، در حالى كه مى گفت : «لبّيك، كشّاف الكربِ العظام ، لبّيك» . و عيسى بن مريم عليه السّلام بر كناره هاى روحاء گذشت ، در حالى كه مى گفت : «لبّيك ، عبدك و ابن امتك ، لبّيك» . و محمّد صلّى الله عليه و آله بر كناره هاى روحاء عبور كرد ، در حالى كه مى گفت : «لبّيك ذا المعارج لبّيك» .

5 / 3

حجّ پيامبر صلّى الله عليه و آله

13 ـ معاوية بن عمار : امام صادق عليه السّلام فرمود : رسول خدا صلّى الله عليه و آله ده سال در مدينه ماند و حج نكرد . سپس خداوند ، اين آيه را نازل فرمود : «ميان مردم ، اعلام حج كن ، مردم ، پياده و سوار بر هرمركب لاغر ، از هرراه دورى بيايند» . پس به [جارچيان] دستور داد با رساترين صدايشان اعلام كنند كه پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله امسال به حج مى رود . اين را همه مردم مدينه و كوه نشينان و باديه نشينان دانستند ، پس گرد آمدند . رسول خدا صلّى الله عليه و آله نيز حج گزارد ، آنان تابع بودند ، منتظر فرمان بودند تا پيروى كنند ، يا اينكه پيامبر صلّى الله عليه و آله كارى كند تا آنان هم همان كار را انجام دهند . رسول خدا صلّى الله عليه و آله چهار روز از ذيقعده مانده ، بيرون شد . چون به «ذوالحُليفه» رسيد و ظهر شد ، غسل كرد و بيرون شد ، تا به مسجدى كه نزديك درخت است آمد . نماز ظهر را در آن جا خواند و تصميم به «حجِ اِفراد» گرفت . به راه افتاد ، تا به بيداء رسيد ، نزديك ميل اوّل . مردم در دو رديف ، براى او صف كشيدند . لبّيك حجِ اِفراد را گفت و شصت و شش ، يا شصت و چهار شتر به عنوان قربانى همراه آورد ، تا آن كه آخر روز چهارم ذيحجّه به مكّه رسيد . هفت دور ، كعبه را طواف كرد و پشت مقام ابراهيم عليه السّلام دو ركعت نماز خواند . سپس به طرف حجرالأسود بازگشت و دست بر آن كشيد . در آغاز طواف خود نيز آن را لمس كرده بود . سپس فرمود : صفا و مروه از شعائر خداست ، از جايى آغاز كنيد كه خداوند آغاز كرده است . مسلمانان مى پنداشتند سعى ميان صفا و مروه ، از

ساخته هاى مشركان است . خداوند متعال ، اين آيه را نازل فرمود :

«ان الصفا و المروة من شعائر الله ، فمن حجّ البيت او اعتمر فلا جناح عليه ان يطّوّف بهما ؛ صفا و مروه از شعائر الهى است . پس كسى كه به حج يا عمره رود ، اشكالى بر او نيست كه ميان آن دو را طواف كند» . سپس به صفا آمد و بر بالاى آن رفت و روى به ركن يمانى نمود . خدا را حمد و ثنا گفت و دعا كرد ، به اندازه اى كه سوره بقره با آرامش خوانده شود . سپس به سوى مروه روان شد و آن جا نيز به اندازه توقّف در صفا ايستاد ، تا آن كه از سعى خود فارغ شد .

در حالى كه بالاى مروه بود ، جبرئيل آمد و فرمان داد كه مردم را دستور دهد تا از احرام در آيند ، مگر آنان كه با خود ، قربانى آورده اند . مردى گفت : آيا از احرام در آييم ، در حالى كه هنوز از عبادات خويش فراغت نيافته ايم؟ فرمود : آرى .

چون رسول خدا صلّى الله عليه و آله پس از فراغت از سعى ، بر مروه ايستاد ، روى به مردم كرد و پس از حمد و ثناى الهى فرمود : اين جبرئيل است [و با دست ، اشاره به پشت سر خود كرد ] كه فرمانم مى دهد كه دستور دهم هر كه قربانى همراه نياورده ، از احرام در آيد . اگر من نيز اين را پيشتر مى دانستم ، آنچنان مى كردم كه به شما دستور مى دهم ، ولى من قربانى همراه آورده ام و براى كسى كه قربانى آورده ، روا نيست كه از احرام در آيد ، تا آن كه قربانى به محلّ خود برسد .

مردى از آن ميان گفت : آيا ما به عنوان حاجيان بيرون آييم ، در حالى كه از موهاى ما آب[2] بچكد؟ رسول خدا صلّى الله عليه و آله به او فرمود : امّا تو ، پس از اين هرگز ايمان نخواهى آورد! سراقة بن مالك كنانى گفت : يا رسول الله! دينمان را به ما چنان بياموز كه گويى امروز آفريده شده ايم . اين كه فرمودى ، براى امسال است ، يا براى آينده؟ پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله فرمود : براى هميشه است ، تا روز قيامت . آنگاه انگشتانش را در هم فرو برد و فرمود : تا روز قيامت ، عمره را داخل حج كردم .

على عليه السّلام از يمن بر رسول خدا صلّى الله عليه و آله كه در مكّه بود وارد شد. نزد فاطمه عليها السّلام

رفت، در حالى كه از احرام در آمده بود و بوى خوش به مشام على عليه السّلام رسيد و بر تن فاطمه عليها السّلام جامه هاى رنگى ديد . گفت : اى فاطمه! اين چه كارى است؟ فاطمه عليها السّلام گفت : رسول خدا صلّى الله عليه و آله چنين دستور داد. على عليه السّلام خدمت پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله رفت ، در حالى كه نسبت به فاطمه عليها السّلام حالتِ سؤال و عتاب داشت و گفت :يا رسول الله! فاطمه را ديدم كه از احرام به در آمده و لباس هاى رنگى بر تن داشت . پيامبر صلّى الله عليه و آله فرمود : من به مردم چنين دستور دادم و تو يا على! چگونه احرام بستى؟ گفت : يا رسول الله ، گفتم : مُحرِم مى شوم ، به همان نحو كه رسول خدا صلّى الله عليه و آله احرام بسته است . آن حضرت فرمود : پس مانند من بر احرامت باقى بمان ، تو در قربانى من ، شريك منى .

امام صادق عليه السّلام فرمود: پس پيامبرخدا صلّى الله عليه و آله و اصحابش در مكّه ، در وادى شهر فرود آمدند و وارد خانه ها نشدند . چون روز ترويه (هشتم ذيحجّه) فرا رسيد ، هنگام ظهر به مردم دستور داد كه غسل كنند و براى حج ، محرم شوند. و اين همان سخن خداوند است كه بر پيامبرش نازل فرمود: «فاتّبعوا ملّةَ ابراهيم: از آيين ابراهيم پيروى كنيد» . رسول خدا واصحاب با حالتِ احرام حج بيرون آمدند، تا آن كه به منى رسيدند. حضرت ، نماز ظهر ، عصر ، مغرب ، عشاء و صبح را آن جا خواند ، سپس اوّل روز ، همراه مردم حركت كرد . قريش ، پيشتر از مزدلفه كوچ مى كردند و نمى گذاشتند مردم از آن جا كوچ كنند . رسول خدا صلّى الله عليه و آله آمد ، در حالى كه قريش ، اميد داشتند كه كوچ پيامبر صلّى الله عليه و آله از جايى باشد كه آنان مى روند . خداوند ، اين آيه را بر پيامبرش نازل فرمود : «سپس از آن جا كوچ كنيد كه مردم كوچ مى كنند و از خداوند ، آمرزش بطلبيد» . يعنى ابراهيم ، اسماعيل و اسحاق و پس از آنان كه از آن جا كوچ مى كردند . قريش ، چون ديدند كه هودج پيامبر صلّى الله عليه و آله عبور كرد ، گويا چيزى در دلشان وارد شد ، به خاطر آن كه اميد داشتند پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله از محلّ كوچ آن ها ، كوچ كند . تا آن كه به نمره رسيدند ، كه وادى «عرنه» است ، در مقابل اراك [3] . رسول خدا صلّى الله عليه و آله

خيمه زد . مردم هم خيمه هايشان را آن جا زدند. چون ظهرشد، رسول خدا صلّى الله عليه و آله بيرون آمد، در حالى كه قريش همراه او بودند و غسل كرد و لبّيك گفتن را قطع نمود ، تا آن كه در مسجد ايستاد و مردم را موعظه و امر و نهى فرمود . آنگاه نماز ظهر و عصر را با يك اذان و دو اقامه خواند و به موقف رفت ووقوف كرد. مردم شتابان شروع كردند به فرود آمدن و وقوف در نزديكى محلّ گام هاى شتر پيامبر . آن حضرت ، ناقه را دورتر برد ، آنان نيز چنان كردند . پس فرمود : اى مردم! موقف ، تنها جاى گام هاى شتر من نيست! همه اين منطقه و با دست به موقف اشاره فرمود] موقف است . پس مردم پراكنده شدند . در مزدلفه نيز چنين كرد، وقوف نمود تا آن كه قرص خورشيد غروب كرد . آنگاه كوچ كرد و مردم را به آرامش فرا خواند . تاآن كه به مزدلفه، كه همان مشعرالحرام است رسيد . نماز مغرب و عشاء را ، با يك اذان و دو اقامه خواند و آن جا ماند ، تا آن كه نماز صبح را آن جا برگزار كرد و شبانه ضعفاى بنى هاشم را زودتر به منى فرستاد و به آنان دستور داد جمره عقبه را سنگ نزنند ، تا خورشيد طلوع كند . پس چون روز ، روشن شد ، كوچ كرد تا به منى رسيد . جمره عقبه را سنگ زد.

پيامبر صلّى الله عليه و آله ، شصت و چهار، يا شصت و شش قربانى آورده بود. على عليه السّلام هم سى و چهار ، يا سى و شش قربانى آورده بود . رسول خدا صلّى الله عليه و آله شصت و شش شتر ، قربانى كرد و على عليه السّلام سى و چهار شتر . پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله دستور داد از هر قربانى ، پاره اى از گوشت آن را بردارند و در ظرفى نهاده ، بپزند . پيامبر صلّى الله عليه و آله و على عليه السّلام از آن خوردند و از آبگوشت آن تناول نمودند و به قصّاب ها چيزى از پوست ، شكمبه ها و . . . . آن ها نداد و آن را صدقه داد. پيامبر صلّى الله عليه و آله سرش را تراشيد و خانه خدا را زيارت كرد و به منى بازگشت و تا روز سوم از روزهاى تشريق در منى ماند ، سپس جمره ها را سنگ زد و كوچ كرد تا به وادى مكّه رسيد . عايشه گفت : يا رسول الله! همسرانت با حج و عمره برگردند و من تنها با حج برگردم ؟ رسول خدا صلّى الله عليه و آله در آن وادى ماند و عبدالرحمن

بن ابى بكر را همراه عايشه به «تنعيم» فرستاد . عايشه از آن جا احرام عمره بست . سپس آمد و خانه خدا را طواف كرد و كنار مقام ابراهيم عليه السّلام دو ركعت نماز خواند و ميان صفا و مروه سعى كرد ، آنگاه پيش پيامبر صلّى الله عليه و آله رفت . رسول خدا صلّى الله عليه و آله همان روز كوچ كرد و ديگر وارد مسجد الحرام نشد و كعبه را طواف نكرد . (هنگام آمدن) از بالاى مكّه ، از گردنه مدنى ها وارد شد ، و از پايين مكّه از ذى طوى خارج گشت .

5 / 4

فضيلت حجِ نيابتى

14 ـ پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : خداى متعال ، بايك حج ، سه گروه را وارد بهشت مى كند : مرده، كسى كه از او حجِ نيابتى كرده و كسى كه براى او نايب گرفته است.

15 ـ پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : يك حج به نيابت از مرده ، سه حج است : حجى براى مرده ، حجى براى نايبش و حجى براى عمل كننده به وصيت مرده .

16 ـ پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : كسى كه از طرف يك مرده حج انجام دهد، هم براى آن مرده و هم براى حج گزار، رهايى از آتش نوشته مى شود.

17 ـ سوده ، دختر زمعه : مردى به حضور پيامبر صلّى الله عليه و آله آمد و گفت : پدرم پيرمردى كهنسال است و نمى تواند حج برود .

حضرت فرمود : اگر پدرت قرضى داشت ، آيا از طرف او ، آن را ادا مى كردى؟ گفت : آرى .

فرمود : خداى مهربان تراست ، از طرف پدرت حج بگزار .

18 ـ ابن مسكان از امام صادق عليه السّلام روايت مى كند كه به آن حضرت عرض كردم : كسى به نيابت از ديگرى حج مى گزارد ، چه پاداشى و ثوابى براى اوست؟ فرمود : كسى كه به نيابت از ديگرى حج مى كند ، پاداشِ ده حج دارد .

19 ـ شيخ صدوق: از امام صادق عليه السّلام پرسيدند : مردى كه از طرف ديگرى حج انجام مى دهد ، چه اجر و ثوابى دارد؟

فرمود : براى كسى كه از طرف ديگرى حج مى كند ، پاداش ده حج است و خودش ، پدر و مادرش ، پسر و دخترش ، خواهر ، عمو ، عمه ،

دايى و خاله اش آمرزيده مى شوند ، خداوند ، بى نياز و بزرگوار است .

20 ـ عبد الرّحمن بن سنان : خدمت امام صادق عليه السّلام بودم ، كه مردى به حضور وى آمد . حضرت سى دينار به او پرداخت ، كه به نيابت از اسماعيل (فرزند امام صادق عليه السّلام ) حج انجام دهد و چيزى از عمره تا حج نماند ، مگر آن كه بر او شرط كرد كه انجام دهد ، حتى شرط كرد كه در وادى محسّر هم سعى (تند رفتن بصورت هروله) انجام دهد . سپس فرمود : فلانى! اگر اين كارها را انجام دهى ، براى اسماعيل كه از مال خود ، خرج حج كرده است ، يك حج است ، و براى تو كه بدن خود را به رنج مى افكنى ، نُه حج خواهد بود .

21 ـ حازم بن حبيب : خدمت امام صادق عليه السّلام رسيدم و عرض كردم : خدا خيرت دهد! پدر و مادرم از دنيا رفته اند و حج انجام نداده اند . خداوند هم به من روزى داده و احسان كرده است ، درباره حج از طرف آن دو ، چه نظر مى دهى؟ فرمود : چنين كن . اين حج ، براى آن دو شادى بخش و گوارا خواهد بود .

22 ـ فضل بن هشام هروى : برايم گفته شده كه «محمودى»[4] زياد به حج مى رود . از او پرسيدم كه چند بار به حج رفته است ، تعداد آن ها را به من نگفت و گفت : الحمد لله ، زياد نصيبم شده است . گفتم : از طرف خودت حج به جا مى آورى ، يا به نيابت از ديگرى؟ گفت : بعد از حج واجب ، از طرف ديگران حج كرده ام ، از طرف رسول خدا صلّى الله عليه و آله حج مى گزارم و آنچه را كه خداوند به من جايزه داده است ، براى دوستان او قرار مى دهم و آنچه را كه خداوند بر اين كارم به من پاداش دهد ، به زنان و مردان با ايمان مى بخشم .

گفتم : در حج خود چه مى گويى؟ گفت : مى گويم : «خدايا! از سوى پيامبرت محمد صلّى الله عليه و آله احرام مى بندم و جزاى خودم را از سوى تو و او ، براى اولياى پاك تو قرار مى دهم و پاداش اين هديه ام را به بندگانِ مؤمن تو هديه كردم ، طبق كتاب تو و سنّت پيامبرت . . .» تا آخر دعا .

5 / 5

فضيلت حج بردن كودك

23 ـ جابر بن عبدالله : زنى ، در حج ، فرزند خردسال خود را خدمت پيامبر صلّى الله عليه و آله بلند كرد و

پرسيد: يا رسول الله! آيا اين هم حج دارد؟ فرمود: آرى! وتو پاداش دارى .

24 ـ زراره از امام باقر يا امام صادق عليهما السّلام : هرگاه كسى كودك خردسال خود را به حج آورد ، به او دستور دهد كه «لبّيك» گويد و حج را واجب كند . اگر خوب نتوانست لبّيك گويد ، از طرف او لبّيك گويد ، او را طواف دهد و از طرف او نماز بخواند . گفتم : چيزى ندارند كه قربانى كنند . فرمود : از جانب كودكان قربانى كنند و بزرگترها روزه بگيرند و كودك را از آنچه بر مُحرِم حرام است ، از لباس و بوى خوش ، پرهيز دهند . و اگر صيدى را كشت ، كفّاره اش بر پدر اوست .

25 ـ عبدالرحمن بن حجّاج : در آن سال ، ما مجاور مكّه بوديم و روز ترويه (هشتم ذيحجّه) خواستيم احرام ببنديم . از امام صادق عليه السّلام پرسيديم : همراه ما فرزندِ خردسالى است . حضرت فرمود : به مادرش بگوييد با «حميده»[5] ديدار كند و از او بپرسد كه با كودكانش چه كند . آن زن رفت و از حميده پرسيد . حميده به او پاسخ داد : چون روز ترويه شود ، كودك را عريان كنيد ، غسلش دهيد ، همانگونه كه مُحرِم عريان مى شود . سپس از طرف او احرام ببنديد و او را در موقف ها هم وقوف دهيد . روز عيد قربان ، از طرف او به جمرات سنگ بزنيد و سرش را بتراشيد ، سپس او را به زيارت خانه خدا ببريد و به خدمتكار بگوييد كه او را دور خانه خدا و بين صفا و مروه ، طواف دهد .

5 / 6

يارى رساندن به خانواده حج گزار

26 ـ امام سجاد عليه السّلام : كسى كه (در غياب حج گزار) به خانواده واموالش رسيدگى كند، اجرى چون او دارد. تا حدّى كه گويى سنگ هاى كعبه را لمس كرده است .

27 ـ امام صادق عليه السّلام : دعاى سه گروه مستجاب است : حج گزاران ، پس ببيند كه چگونه به خانواده آنان رسيدگى مى كنيد و جنگجويانِ در راه خدا ، پس

بنگريد كه چگونه به خانواده او سركشى مى كنيد و بيمار ، پس او را خشمگين و افسرده نكنيد .

5 / 7

حاجيان چه اندكند!

28 ـ ابوالعرندس كِندى از مردى قرشى نقل مى كند: در آستانه كعبه بوديم وامام صادق عليه السّلام نشسته بود. به او گفته شد: حجّاج چه بسيارند! فرمود: حج گزار چه كم است! پس عمر بن ابى مقدام عبور كرد، فرمود: اين از حاجيان است.

29 ـ عبد الكريم بن كثير : با امام صادق عليه السّلام حج گزاردم . بخشى از راه را رفته بوديم كه حضرت، بالاى كوهى رفت و از آن جا به مردم نگاه كرد و فرمود :

ناله ها چه بسيار است و حاجيان چه اندك !

(1) نوعى پارچه سفيد و نازك ، كه از مصر مى آوردند .

(2) يعنى ما بتوانيم آميزش داشته و غسل جنابت كرده باشيم ؟

(3) نام محلّى است در نزديكى نمره در عرفات .

(4) محمودى از بزرگان معاصرِامام عسكرى عليه السّلام بوده و ايشان در نامه اش به اسحاق بن اسماعيل مى نويسد :«اين را براى محمودى هم بخوان ، خدا عافيتش دهد ، چه قدر او را به خاطر طاعتش مى ستاييم!» و نيز محمودى خود مى گويد : امام جواد عليه السّلام پس از وفات پدرم براى من نوشت : «پدرت از دنيا رفت . خدا از او و از تو راضى باد . او نزد ما همچنان بر حالت پسنديده است و تو از اين حال ، هرگز دور نخواهى شد» .

(5) همسر امام صادق عليه السّلام

/ 1