حج و ولایت نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

حج و ولایت - نسخه متنی

محمدتقی رهبر

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

حج و ولايت

پديدآورنده:محمد تقي رهبر،

روايات افزون بر آن كه نقش كليدى ولايت در اعمال و فرايض اسلامى را بيان كرده، روايات خاص ديگرى نيز وجود دارد كه از رابطه و پيوند «حج و ولايت» سخن مى گويد؛ رابطه اى كه به دليل آثار جهان شمول اين فريضه بزرگ الهى، مورد توجه و تأكيد رهبران دين قرار گرفته است.

از اين روايات چنين استفاده مى شود كه:

«ولايت و امامت» به عنوان روح اعمال و معنابخش و جهت دهنده مناسك و مشاعر حج، به عصر يا نسلى خاص اختصاص ندارد، بلكه اصلى است جارى در همه عصرها و براى همه نسل ها.

در روايات تصريح شده است كه آهنگ حج و زيارت كعبه، تنها با معرفت منزلت معنوى اهلبيت و پذيرش رهبرى آنان منشأ سعادت دنيا و آخرت است و بدون معرفت امام و حق حرمت مقام ولايت، اعمال حج ناقص و بى حاصل خواهد بود اينك به چند روايت در اين خصوص مى نگريم:

ـ يكى از ياران امام صادق ـ ع ـ از آن حضرت معناى آيه: «وَمَنْ دَخَله كانَ آمنا»(1) را مى پرسد. امام در پاسخ مى فرمايد: چيزى را از من پرسيدى كه كسى ديگر از آن پرسش نكرده است. سپس فرمود: آن كس كه قصد زيارت اين خانه كند، در حالى كه بداند خداوند بدان امر فرموده و ما خاندان را آن گونه كه شايسته و حق و معرفت ماست، بشناسد. چنين كسى در دنيا و آخرت در امان خواهد بود. (عن عبد الخالق الصيقل قال: سألت أباعبداللّه ـ ع ـ عن قول اللّه ـ عزّوجل ـ «وَمَنْ دخلهُ كانَ آمنا» فقال لقد سألتنى عن شيءٍ ما سألني عنه أحد إلاّ من شاءاللّه . ثمَّ قال: «من امّ هذا البيت و هو يعلم أنه البيت الذي أمره اللّه به وعرفنا أهل البيت حقّ معرفتنا، كان آمنا في الدنيا والآخرة)(2)

و نيز امام صادق ـ ع ـ در روايات ديگر چنين فرموده است: «كسى كه از روى معرفت به كعبه بنگرد و حق و حرمت ما را بشناسد آن گونه كه حق و حرمت كعبه را شناخته است، خداوند گناهانش را بيامرزد و مشكل دنيا و آخرتش را كفايت كند.» «مَنْ نَظرا إلى الكعبةَ بمعرفةْ فعرفَ منْ حقّنا وَحرمتنا مثل الذي عرف من حقها و حرمتها غفراللّه له ذنوبه وكفاه همّ الدنيا والاخرة»(3)

بدين ترتيب آنچه مكمل و پايان بخش فريضه حج است، ولايت است، چنان كه امام باقر ـ ع ـ مى فرمايد: «از مكّه آغاز كنيد و به ما ختم نماييد»؛ «أبدؤا بِمكّة وَأختموا بِنا»(4) همچنين شيخ صدوق روايتى را از پيشوايان معصوم آورده كه بر اساس آن، خرج كردن و به مصرف رسانيدن يك درهم در راه حج، پاداشى معادل هزار هزار درهم خرج كردن در ساير امور خير را دارد اما اگر يك درهم به دست امام برسد مانند آن است كه هزار هزار درهم در حج به مصرف رسانيده شود؛ (وَروي أن درهما في الحجّ خيرٌ مِن ألف ألف في غيره وَدرهمْ يَصِلْ إلى الإمام مثل ألف ألف درهم في حجّ)(5)

دليل اين مطلب روشن است؛ زيرا بديهى است زمانى كه بيت المال مسلمانان در دست حاكمان غاصب باشد با اسراف و تبذير به مصارفى مى رسد كه در دست حاكمان باشد خلاف مصالح اسلام و مسلمانان است، در چنين وضعيتى، رسانيدن مال به دست امام حق تا آن مال را به مصارف شرعى و الهى برساند كه ثمره آن تقويت اساس دين و رفع نياز مسلمين خواهد بود فضيلت و پاداشى معادل هزار هزار انفاق در حج را دارد. در حقيقت اين روايت از نقش رهبرى امام حق و لزوم تأييد و حمايت وى با مال و ديگر امكانات سخن مى گويد و آن را با انفاق در حج مقايسه مى كند. در برخى از اين روايات چنين توصيه شده است كسانى كه عازم حج مى شوند و طواف خانه مى كنند، وظيفه دارند در پايان مناسك، نزد امام بيايند و براى يارى دادن به وى، اعلام آمادگى كنند. تا حجشان كامل شود و معنا و مفهوم پيدا كند.

امام باقر ـ ع ـ مى فرمايد: «مردم مأمور شده اند به سوى اين خانه كه از سنگ ها ساخته شده بشتابند و بر آن طواف كنند سپس نزد ما آمده و ولايت و محبت خود و آمادگى شان را براى يارى ما عرضه كنند؛ (زرارة عن أبي جعفر ـ ع ـ قال: «أن أمر الناس أن يأتوا هذه الأحجار فيطوفوا ثمّ يأتوا فيخبرونا بولايتهم ويعرضوا علينا نصرهم».(6)

اين روايت حاوى نكته ظريفى است: در اين روايت از خانه كعبه به احجار تعبير شده است؛ زيرا از سنگ هاى صامت و بى جان بنا شده و آنچه آن را تشريف و تكريم مى بخشد همانا انتسابى است كه به خداوند كعبه دارد و اين فرمان خدا است كه مردم برگرد آن طواف كنند و مراتب عبوديت خود را نسبت به صاحب خانه اعلام دارند و با تأسى به فرشتگان خدا كه گرد «بيت المعمور» ـ صورت ملكوتى كعبه ـ در آسمانها در طوافند، پروانه وار گرد كعبه طواف كنند و صاحبخانه را بندگى نمايند و خداوند بدينسان بندگان را آزمايش مى كند چنانكه فرشتگان را به سجده آدم خوانده است. امير مؤمنان ـ ع ـ مى فرمايد: «آيا نمى نگريد كه خداوند انسانهاى پيشين، از عهد آدم گرفته تا آخرين انسانهاى اين جهان را، به سنگهايى كه سود و زيان نمى رسانند و نمى بينند و نمى شنوند، در معرض امتحان قرار داده و آن را خانه محترم خود ساخته است؟ خانه اى كه پابرجايى مردم بدان بستگى دارد»؛ (أن ترون أنّ اللّه إختبر الأوّلين من لدن آدم إلى الآخرين من هذا العالم بأحجار لا تضرّ ولا تنفع ولا تبصر ولا تسمع فجعله بيته الحرام الذي جعله قياما للنّاس).(7)

بنابراين، آنچه روح حج را تشكيل مى دهد همانا تسليم و تذلّل و عبوديت خالص حقّ است كه بارزترين نمونه آن معرفت امام و اطاعت ولى امر مى باشد كه اطاعتش اطاعت خدا است و خدا بدان فرمان داده است؛ (اطيعوا للّه و أطيعوا الرسول وأولي الأمر منكم).(8)

كعبه آنگاه سنگ نشانى است براى رهپويان راه خدا كه ولايت و زعامت آن در دست صالحان و متّقين باشد. چه، خداوند ولايت كعبه را به دست آنان سپرده است؛ (إنّ أوليائه إلاّ المُتّقون).(9)

حال اگر كسى به طواف اين خانه بيايد و از تسليم و تعبد مطلق در برابر اساسى ترين عامل انسان ساز كه همانا محبّت امام و اطاعت ولى امر است، رخ بتابد و يا در شناخت آن تقصير كند، از طواف و مناسك نيز بهره اى نبرده و از معرفت كامل بى نصيب مانده است بديهى است كه چنين حجّى در تكامل انسان نقشى ندارد. اين است كه با قاطعيّت مى توان گفت حجّ بى ولايت حج نيست، چنانكه حجّ بى برائت. كه تولّى و تبرّى از يكديگر تفكيك ناپذيرند و بدون زيارت كعبه دل، طواف كعبه گل بى حاصل است.

به گفته عارف و فقيه متأله مرحوم فيض:

يك طوافِ سر كوى ولىّ حقّ كردن به ز صد حجّ قبول است به ديوان برون

ايستادن نفس نزد مسيحا نفسى به ز صد سال نماز است به پايان بردن

در حقيقت، ولايت متمّم و مكمّل حج و بلكه روح و حقيقت آن است.

امام باقر ـ ع ـ مى فرمايد: «تماميّت و كمال حج ديدار با امام است.»

جابر عن ابى جعفر ـ ع ـ : «من تمام الحجّ لقاء الإمام»(10) و از امام صادق نقل شده كه فرمود: «هر گاه يكى از شما به حج مى رود بايد حج خود را به زيارت ما ختم كند؛ زيرا اين يكى از عوامل تماميت حج است»؛ (عن جعفر بن محمّد ـ ع ـ قال: «إذا حجّ أحدكم فليختم حجّه بزيارتنا لأنّ ذلك من تمام الحجّ).(11)

عبداللّه بن مسكان از ابو حمزه ثمالى نقل مى كند كه گفت: شرفياب محضر امام باقر ـ ع ـ شدم در حالى كه آن حضرت بر درب ورودى مسجدالحرام نشسته بود و به مردمى كه در حال طواف بودند مى نگريست. آنگاه خطاب به من فرمود: ابو حمزه! مى دانى اين مردم به چه چيزى مأمور شده اند؟ ابوحمزه گويد: من ندانستم در پاسخ آن حضرت چه بگويم. سپس امام چنين فرمود: «همانا اين مردم مأمورند بر گرد اين سنگها (اشاره به كعبه معظّم) طواف كنند سپس نزد ما بيايند و ولايت (محبّت و اطاعت) خود را به ما اعلام دارند»؛ (عبداللّه بن مسكان عن أبى حمزة الثمالي، قال: «دخلت على أبي جعفر ـ ع ـ وهو جالسٌ على الباب الّذي الى المسجد وهو ينظر إلى النّاس يطوفون. فقال: يا أبا حمزة بما امروا هؤلاء؟ قال: فلم أدر ما أردّ عليه. قال: إنّما أمروا أن يطوفوا بهذه الأحجار، ثمّ يأتونا فيعلنون ولايتهم).(12)

همچنين در روايات امامان معصوم ـ عليهم السلام ـ تصريح شده كه بدون ولايت اهل بيت عبادت و بندگى سودى ندارد.

حضرت على بن الحسين ـ ع ـ چنين مى فرمايد: «بهترين نقطه روى زمين، بين ركن مقام است. حال اگر كسى آنقدر عمر كند كه نوح در ميان قوم خود و درنگ كرد، نهصدپنجاه سال و روزها را به روزه دارى و شبها را به شب زنده دارى در اين مكان مقدّس به سر برد، آنگاه خداى ـ عزّوجلّ ـ را بدون ولايت ما ملاقات كند، اين عبادتها به حال وى سودى نرساند»؛ (أفضلُ بقاعِ الأرض ما بين الرّكن والمقام لو أن رجلاً عمّر عمر نوح في قومه، ألف سنة إلاّ خمسين عاما، يصوم النهار ويقوم الليل في ذلك المكان ثمّ لقى اللّه ـ عزّوجلّ ـ بغير ولايتنا لم ينفعه ذلك شيئا).(13)

آرى، بدون رهبر نه براى حرم حرمتى است، نه در عرفات معرفتى، نه در مشعر شعورى، نه در منا فداكارى و ايثارى، نه در زمزم نشانه حياتى، نه در صفا رمز صفايى، نه در رمى جمرات نابودى شيطانى و بالاخره نه در حج ظهور بينايى و نه در اعمال شعائرى.

بدون آگاهى به مقام رهبرى و پيروى از او، آنچنان خواهد بود كه امام باقر ـ ع ـ با مشاهده فريادِ تلبيه حجاجِ نا آگاه و گم شده و دچار چنگال شياطين و خود غيب فرمود:

«أترى هؤلاء الّذين يلبّون، واللّه لأصواتهم أبغض إلى اللّه من أصواتِ الحمير»؛(14)

«آيا مى بينيد اينهايى را كه تلبيه مى گويند؟ به خدا صداى اينان نزد خداوند ناپسندتر از صداى چهارپايان است.»

مولوى مى گويد:




  • ابلهان تعظيم مسجد مى كنند
    مسجدى كاندر درون اولياست
    سجده گاه جمله است آنجا خدا است



  • در جفاى اهل دل جدّ مى كنند
    سجده گاه جمله است آنجا خدا است
    سجده گاه جمله است آنجا خدا است



(15)

به طور خلاصه: معرفت امام و پذيرش ولايت از چند منظر شايان توجه است:

1 ـ شناخت صحيح آداب و شرايع دين ـ به طور عموم ـ و مناسك و احكام حج ـ به نحو خاص ـ و آنگونه كه شريعت سيدالمرسلين ترسيم كرده، به معرفت ائمه و اوصياى پيامبر بستگى دارد، چنانچه در زيارت جامعه مى خوانيم: «بمودّتكم علّمنا اللّه معالم ديننا» و اين حقيقتى است كه حتى سران و رهبران اهل سنت نيز بدان اعتراف كرده اند. ابوحنيفه (نعمان بن ثابت) پيشواى يكى از مذاهب اربعه عامه مى گويد:

«اگر جعفر بن محمّد ـ ع ـ نبود، مردم مناسك حج خود را نمى دانستند»؛ (لولا جعفر بن محمّد ما علّم النّاس مناسك حجّهم).(16)

2 ـ كسى كه امام مفترض الطاعه خود را نشناسد و يا منكر او شود، نسبت به يكى از اصولى ترين مبانى اعتقادى و عملى اسلام جاهل مانده و از فرمان بر خدا سرپيچى كرده و با اين وصف از حقيقت عبوديت و تسليم دور افتاده و از نور معرفت محروم گشته، و از اعمال خود بهره اى نجسته است.

3 ـ روى برتافتن از رهبران هدايت به معناى فرو افتادن در كام سردمداران ضلالت اقطاب جهل و جور است كه با پذيرش رهبرى آنان از اسلام جز نامى و از مناسك شعائر جز شعارى پوچ باقى نمى ماند و اساسا دين ابزارى مى شود براى اغواى مردم به بند كشيدن آنها و تحريف شرايع اسلام، چنانكه سيره سياسى خلفاى اموى و عباسى گواهى صادق بر اين مدّعا است و از اين خطر عظيم پيامبر خدا ـ ص ـ آگاهى دادند و در حساس ترين لحظات تاريخ حيات مقدّس خويش و يا در مقام بيان مسأله امامت و ولايت جانشينى خود، راه آينده اسلام را روشن ساخته و على بن ابى طالب را به عنوان ولى، وصى و خليفه معرفى فرمودند و بر استمرار امامت در دودمان آن حضرت تأكيد كرده، مسلمانان را به خطر بروز انحراف در مسير خلافت و تبديل آن به سلطنت خودكامه هشدار دادند و در خطبه «الغدير» هنگام بازگشت از حجة الوداع چنين فرمودند:

«معاشر الناس، إنّي ادعها امامة و وراثة فى عقبي إلى يوم القيامة.. وسيجعلونها ملكا واغتصابا، ألا لعنَ اللّه ُ الغاصبين والمغتصبين»؛(17)

«مردم! من امر رهبرى را به صورت امامت و وراثتى در نسل خويش تا روز قيامت به وديعه نهادم امّا به زودى آن را به سلطنت و سلطه غاصبانه تبديل خواهند كرد، پس، لعنت نفرين خدا بر غاصبان و سلطه گران باد!»

امامان شيعه و دفاع از ولايت در حج

با تأسّى به رسول خدا ـ ص ـ امامان شيعه نيز موسم حج را به منظور دفاع از حريم ولايت و امامت مغتنم شمرده و از حرم امن و فضاى باز و منطقه آزاد اسلامى و حضور حج گزاران بلاد براى تبيين حقايق كتمان شده بهره مى گرفتند.

پس از رسول خدا حوادثى در جريان اوضاع سياسى و رهبرى امت پديد آمد تا سرانجام روزگار معاويه فرا رسيد و همانگونه كه در حديث نبوى آمده بود، بوزينگان بر منبر رسول خدا بالا رفتند و سفّاكان ديكتاتور بر مسند رهبرى نشستند و چه بدعتها كه در دين خدا نهادند،چه خونها كه از صالحان و آزاد مردان و بى گناهان بر خاك ريختند و چه حريم و حرمت ها را، حتى در حرمين شريفين، از اسلام و ناموس مسلمانان هتك كردند و با اعمال جابرانه هوسرانى و سفّاكى روى ديگر جبّاران تاريخ را سفيد كردند، اموال مسلمين را تاراج و در قصور افسانه اى، صرفِ دلقك ها و جيره خواران كردند و دين فروشان را خريدند و راويان و محدّثان را به حديث گرفتند و محراب ها و منبرها را ابزار ساختند و جناياتى كه قلم از شرح و بيانش عاجز است مرتكب شدند. بيشترين كوشش اين حاكمان نفاق پيشه و حق ستير كه قلبهايشان از كينه هاى جاهليّت آكنده بود تحريف حقايق و ارائه جهره ناپسند از اسلام ناب محمّدى و طلايه داران ولايت، اميرالمؤمنين ـ ع ـ و فرزندان پاك او بود. در اين ميان انواع فشارها و شكنجه ها متوجّه كسانى بود كه امامت و ولايت اولاد پيامبر را پذيرفته و از آن دفاع مى كردند. اينان جانشان در مخاطره بود، خانه هايشان ويران مى شد و حيثيت و آبرويشان هتك مى گرديد و در زندانهاى مخوف اموى و عباسى شكنجه و زنده به گور مى شدندچوبه هاى دار ناظر پيكرهاى بى جان آنان بود. بزرگترين جُرم نابخشودنى در اين مقاطع سياه تاريخى در ذكر منقبت و بيان فضيلتى از امير المؤمنين على ـ عليه الصلاة والسلام ـ و فرزندان و خاندانش و دفاع از امامت و خلافت آنان بود؛ يعنى همان چيزى كه رسول گرامى ـ ص ـ از آغاز بعثت تا آخرين لحظات حيات بر آن تأكيد فرمودند و در حجة الوداع با حضور جمعيت انبوه زائران خانه خدا آن را مورد تأكيد مجدد قرار دادند.

رسالت امامان معصوم ـ عليهم السلام ـ در اين روزهاى تاريك و پر فتنه؛ بسيار سنگين و در عين حال پيچيده بود.

عرصه اين رسالت از مجالس درس، تا ميدان شهادت و قعر زندان ها و تبعيد و اسارت كشيده مى شد؛ يكى از اين مقاطع تاريخى دوران سياه معاويه بود. او زر و زور و حيله و نيرنگ را براى مقاصد شوم خود به خدمت گرفته و از جهل و نادانى و بى خبرى مردم شام و اختناق حاكم بر ساير بلاد بهره مى جست و راوايان دين فروش روايات مجعول به پيامبر ـ ص ـ نسبت دادند و چهره دين را مخدوش كردند. بخشى از اين روايات و اكاذيب در ستايش آل ابى سفيان و معاويه بود كه هم زمان با انكار فضائل اميرمؤمنان ـ ع ـ و تحريف چهره مقدّس آن حضرت، در السنه عامه پخش مى شد و با سبّ آن حضرت و خاندانش در منابر ايراد مى گرديد.

سليم بن قيص هلالى، يكى از ياران اميرمؤمنان اين وقايع تلخ و دردناك را به تحرير آورده كه خلاصه بخشى از آن چنين است:

«معاويه در ايام خلافتش به مدينه آمد و از جمله اقداماتى كه جهت تثبيت حكومت آل ابى سفيان و سركوب مخالفان اين بود كه به وسيله مناديانش اعلام كرد: هر كس حديثى در منقبت على و فضائل اهلبيت نقل كند در امان نخواهد بود. در همه بلاد كار بر شيعه بسيار دشوار شد، در اين ميان مردم كوفه به دليل تشيع على ـ ع ـ بيش از همه تحت فشار و شكنجه بودند. معاويه، زياد بن ابيه را به امارت كوفه و بصره برگزيد، زياد كه شيعيان را به خوبى مى شناخت، آنان را تعقيب مى كرد و حتّى اگر در زير سنگ يا كلوخى بودند به قتل مى رسانيد، دست ها و پاهايشان را مى بريد و به چوبه دار مى آويخت و ميخ در چشمانشان مى كرد و آنها را آواره و در به در مى ساخت تا آنجا كه در عراق كسى نماند كه به تشيع شناخته مى شود مگر آن كه به قتل رسيده يا به دار آويخته مى شد يا به زندان مى افتاد و يا تبعيد و آواره مى گرديد و ...»

سپس معاويه به عمّال خود در همه شهرها نوشت: از شيعيان على و خاندانش گواهى نپذيريد و پيروان عثمان و دوستداران او و خاندانش و كسانى كه فضائل و مناقبشان را روايت مى كنند به مجالس خود دعوت كنيد و گرامى بداريد و اعلام كنيد كه هر كس روايتى در فضيلت او و قبيله اش دارد بياورد. به دنبال اين اعلام و با دادن و جايزه ها و اعطاى جامه هازمين و ملك به عرب و عجم روايات مجعول بسيارى را به طمع مال و دنيا، آوردندجايزه گرفتند! سپس مردم خواستند در فضيلت معاويه و سوابق او نقل روايت كنند امرا و قضات معاويه پيام او را به مردم شهرها رساندند و راوايان در منبرها و مسجدها در همه جا به جعل حديث پرداخته و به معلمان مكتب خانه گفتند آن را به كودكان بياموزند همان گونه كه قرآن را مى آموزند. كار به جايى رسيد كه اگر كسى به كفر و زندقه متهم مى شد، مورد احترام بود، اما شيعيان على ـ ع ـ را به تهمت و ظن و گمان گردن مى زدند و آواره مى كردند! اين وضع ادامه يافت تا امام حسن مجتى ـع ـ بدرود حيات گفت. پس از شهادت آن حضرت نيز فتنه بالا گرفت و يك تن از بندگان صالح خدا نبود مگر آن كه بر جان خود بيمناك بود يا كُشته مى شد يا آواره مى گرديد...

امام حسين ـ ع ـ در منا

در چنين اوضاع و احوال كه دو سال به مرگ معاويه مانده بود حسين بن على ـ ع ـ رهسپار حج شد در حالى كه عبداللّه بن جعفر و عبداللّه بن عبّاس آن حضرت را همراهى مى كردند فرزندان هاشم را از مرد و زن و دوستداران و پيروانشان را، چه آنان كه به قصد حج آمده يا قصد حج نداشتند و از انصار آنهايى را كه به صلاح و عبوديت مشهور بودند، و گروهى از اصحاب پيامبر را در منا گرد آورده اند كه عدد آنها به هزار تن رسيد، آنگاه امام در خيمه اى كه تابعين و فرزندان صحابه را در برگرفت، بپا خاست و خطابه اى ايراد كرد و پس از حمد و ثناى الهى چنين فرمود:

«اين طاغى سركش؛ يعنى معاويه با ما و شيعيان ما كارى كرده كه خود مى دانيدمى بينيد و شاهد آن هستيد يا آن را شنيده ايد. اينك من مى خواهم چيزهايى را از شما بپرسم، پس اگر راست مى گويم، مرا تصديق كنيد و اگر دروغ گفتم تكذيب كنيد. سخن مرا بشنويد و گفتارم را پنهان داريد و چون به شهرهايتان برگشتيد و نزد قبيله هاى خود رفتيد، كسانى را كه به امانت و وثاقتشان اطمينان داريد به آنچه مى دانيد آگاهى دهيد؛ چرا كه من بيم آن دارم كه اين حقايق مندرس شود و بر باد رود. و البته خدا نور خود را تمام مى كند، گرچه كافران كراهت داشته باشند.»

آنگاه امام حسين ـ ع ـ از ذكر آنچه خدا در قرآن در شأن پدر و مادر و برادر و خودخاندان خود نازل فرموده است، فروگذار نكرد و همه را عنوان فرمود و تفسير نمودتمام آنچه را پيامبر ـ ص ـ درباره پدر بزرگوارش على ـ ع ـ و مادرش حضرت زهرا و خداندانشان ـ سلام اللّه عليها ـ فرموده بود، روايت كرد و در همه اين موارد صحابه مى گفتند:

«بار خدايا! اينها درست است، ما اينها را شنيده ايم و بدان گواهى مى دهيم»

و تابعين مى گفتند: «بار خدايا! كسانى اينها را براى ما روايت كرده اند كه به صدق امانتشان ايمان داريم.» پس از آن كه همه چيز را بيان فرموده، خطاب به آنان گفت: «شما را به خدا سوگند مى دهم كه چون به ديار خود برگشتيد اينها را به آنان كه مورد اعتماد شما هستند منتقل كنيد.» سپس از منبر فرود آمد و مردم متفرّق شدند.(18)

ملاحظه مى كنيم كه در آن اوضاع بحرانى و فضايى كه معاويه و عمّالش به وجود آورده و تمام توان خويش را بر محو و اعدام نام و شخصيت اميرمؤمنان ـ ع ـ امام به حق برجسته ترين شخصيت پس از پيامبر اكرم ـ ص ـ ، مصروف داشته و از سلاح اسلام حديث در اين توطئه بزرگ مدد مى گرفتند. امام حسين ـ ع ـ بر مهمترين موضوع سرنوشت ساز؛ يعنى ولايت امير المؤمنين ـ ع ـ و معرفى شخصيت والاى او تكيه مى كند و در حساس ترين موقعيت اجتماع با حضور حاجيان و وجوه ناس در سرزمين منا پيام آسمانى و رسالت الهى خود را ابلاغ مى كند و حقايق كتمان شده در حق على و خاندانش را كه اوصياى پيامبرند، برملا مى سازد و نقاب از چهره بدعت گران كه معاويه پيشتاز آنهاست برمى دارد و اين خود گواهى است صادق بر ضرورت بهره گيرى از حج در مقام معرفى رهبرى امّت زدودن زنگار جهل و بدعت از چهره دين در مسأله امامت و رهبرى.

ابن قتيبه دينورى كه از مورخان كهن اهل سنّت است، در كتاب معروف خود «الإمامة والسياسة» بر خورد امام حسين ـ ع ـ با معاويه را در مسأله خلافت و وليعهدى يزيد، در سفرى كه معاويه به حرمين شريفين داشت به گونه اى ديگر نقل كرده است. وى پس از آن كه آمدن معاويه را به مدينه به منظور بيعت گرفتن اجبارى از مردم نقل كرده و مذاكراتش را با چهره هاى معروف چون حسين بن على ـ ع ـ عبداللّه بن عبّاس، و عبداللّه بن جعفر، عبداللّه بن عمر و عبداللّه بن زبير، به تفصيل آورده، به نقل گفتارى قاطع و صريحى از امام حسين ـ ع ـ در پاسخ معاويه پرداخته است.

وى مى نويسد: هنگامى كه معاويه در حضور آن حضرت ولايتعهدى يزيد را مطرح ساخت و از شايستگى او براى خلافت امت سخن گفت، امام به ايراد خطابه اى پرداخت و پس از حمد و ثناى الهى و درود بر محمد ـ ص ـ فرمود: «اى معاويه، آنچه در توصيف پيامبرجانشينان او گفتى فهميدم.. هيهات هيهات، اى معاويه! سپيده دم ظلمت شب را رسوا كرد و خورشيد روشنايى چراغها را بى رنگ ساخت، اما تو از حدّ خود تجاوز كردى و بدانچه از آنِ تو نبود چنگال افكندى و حقى براى صاحب حقى باقى نگذاشتى تا آن كه شيطان از اين كار، كاملاً بهره خود را گرفت.. و اما آنچه درباره يزيد و كمالات او! و شايستگى اش براى سياست امّت محمّد ـ ص ـ گفتى فهميدم، گويا تو مى خواهى كسى را كه در حجاب و از نظرها دور است معرفى كنى يا از چيزى كه به علم خاص خود كشف كرده اى خبر دهى، حال آن كه يزيد خود بهتر از تو معرف خويش است، بگذار يزيد خود از خود بگويد؛ از سگ بازى و كبوتر بازى اش، و سرگرمى با كنيزان آوازه خوان و نواختن آلات لهو، اينها را بنگر و بيش از اين تلاش مكن و به كارى دست مزن كه وزر و وبال آن را بيش از آنچه بر اين خلق روا داشتى نزد خدا ببرى. به خدا سوگند تو همواره راه باطل رفته و از جور و ستم ابا نداشته اى تا بدانجا كه ظلمِ تو هر جا را گرفته است. تو را با مرگ جز چشم برهم زدنى فاصله نيست. كارى كن كه در روز قيامت سرافكنده نباشى آنجا كه راه جاده بسته است. مى بينم تو را كه اين امر را تصرف كردى و ميراث پدران ما را از ما گرفتى.. و اين براى تو زيان آشكارى است؛ «إنَّ هذا لهوَ الخُسرانُ المُبين».(19)

امامت عنصر جاودانه حج

امامت، ولايت و مسأله رهبرىِ صالحان در فرهنگ اسلامى؛ به عنوان يك اصل پايدار و جاويد مطرح است و همانگونه كه پيشتر ملاحظه كرديم امامت ريشه در آيين حنيف ابراهيم دارد تا به عصر ظهور اسلام مى رسيم و خاتم انبياء كه وارث امامت ابراهيم است به امر خداوند آن را در نسل پاك و مطهر خويش به وديعه مى نهد و چنانكه منابع شيعه و برخى منابع عامه بيانگر است طلايه داران آن را به اسم و رسم معرفى مى فرمايد.

بدين ترتيب حتى در عصر غيبت امام عصر، اين رابطه ميان امت با امام زمان خود برقرار است و بر اساس دين باور امام عصر ـ عج ـ همه ساله در موسم حضور دارند و هر چند، نوع حج گزاران، آن حضرت را به شخص نشناسند اما مشتاقان كويش قلب خود را به آستانه پاكش پيوند مى دهند و روح خويش را به ولايت و حجتش مى آرايند و چه بسيار مؤمنان صالح و شيفتگانى مخلص كه به ديدارش نائل آمده و با آن حضرت هم سخن گرديده اند.

منابع روايى ما از حضور امام عصر ـ عج ـ در موسم حكايت دارد؛ از جلمه: زراره مى گويد: از امام صادق ـ ع ـ شنيدم كه مى فرمود: آنگاه كه مردم را به امام خود دسترسى نيست، او در موسم مى آيد و آنان را مى بينند اما آنها وى را نمى بينند (نمى شناسند)؛ زراره قال: سمعت ابا عبداللّه ـ ع ـ يقول: «يفقد النّاس امامهم فيشهد الموقف فيراهم ولا يرونه».(20)

محمّد بن عثمان العمرى، كه يكى از نواب خاص امام غايب است مى گويد: «به خدا سوگند حضرت صاحب الأمر همه ساله در موسم حج حضور دارد و حج گزاران را مى بيندمى شناسد و آنها نيز او را مى بينند اما نمى شناسند»؛ (في الفقيه، روى محمّد بن عثمان العمري ـ رضى اللّه عنه ـ انّه قال: «واللّه انّ صاحب هذا الأمر ليحضر الموسم كلّ سنة يرى النّاس ويعرفهم ويرونه ولا يَعرفونه»(21)

همچنين بنا به نقل شيخ صدوق، عبداللّه بن جعفر الحميرى كه از ثقات محدثين شيعه قم و از اصحاب امام هادى و امام عسكرى ـ عليهم السلام ـ است(22) مى گويد: از محمد بن عثمان العمرى پرسيدم آيا حضرت صاحب الأمر را زيارت كرده اى؟ گفت: آرى، و آخرين ملاقات من با وى كنار خانه كعبه بوده، آنگاه كه مى گفت: بار خدايا! آنچه را كه به من وعده داده اى تحقق بخش. و نيز ديدم در مستجار پرده خانه كعبه را گرفته، مى گويد: خداوندا! انتقام مرا از دشمنانت بگير؛ (اللّهمَّ انجز لي ما وعدتني، اللّهُمَّ انتقم لي من أعدائك».(23)

جالب است به اين نكته نيز توجه شود كه خروج حضرت مهدى ـ ع ـ نيز از مكه و جوار كعبه معظمه آغاز خواهد شد و وارث امامت ابراهيم ـ ع ـ و نبوت و امامت محمّد ـ ص ـ و على ـ ع ـ و وصى امامان مظلوم ـ عليهم السلام ـ رهبرى و هدايت بشر را عهده دار خواهد گرديد و عدل جهانى را كه جز در سايه حاكميت اللّه و ولايت ولى حق، تحقيق پذير نيست، در سراسر گيتى مستقر خواهد ساخت.

امام صادق ـ ع ـ ضمن روايتى در اين خصوص مى فرمايد:

«... آنگاه كه امام قائم ما خروج كند به خانه تكيه دهد و سيصد و سى تن يارانش گرد او باشند و نخستين چيزى كه بدان تكلم كند اين آيه كريمه است: «بقية اللّه خيرٌ لكم إن كُنتُم مؤمنين».(24)

امامت حج و سرپرستى حجاج

ولايت امر حج نيز يكى از شؤون امامت است كه ولى امر اگر حضور در موسم داشته باشد خود عهده دار آن است وگر نه امير و نماينده اى را به دين منظور برمى گزيند و هدايت امر حج و سرپرستى حجاج را بدو مى سپرد. هدف از اين سرپرستى حسن انتظام و انجام فريضه حج و سياستگذارى آن و رسيدگى به امور حجاج بيت اللّه است كه در موسم گردهمايى عظيمى را تشكيل مى دهند و به راهنمايى فكرى و دينى و سياسى و اقتصادى دارند و بدون سرپرستى، دستخوش تشتّت و گاه سردرگمى خواهند شد و عناصر مغرض از اين فرصت سوء استفاده خواهند كرد. و شايد بدين لحاظ به امارت حج تعبير كرده اند؛ زيرا امارت نوعى امرنهى و فرماندهى است متناسب با شؤون اين فريضه بين المللى اسلامى و امير الحاج فرمانده است كه همانند يك فرمانده نظامى، سپاه توحيد را در جهت مقاصد عالى معنوى و انسانى، عبادى ـ سياسى فرماندهى مى كند. و اين خود رمز ديگرى از بعد سياسى اجتماعى حج است؛ زيرا اگر حج يك عبادت خالص بود به امارت نياز نداشت. به طور خلاصه:، امارت حج يكى از شؤون و مناصب امام است هرگاه داراى بسط يد باشد و وضعيت ايجاب كند، بدان اقدام خواهد كرد. انتصاب امير الحاج از سوى و حكام امرى متداول بوده چنانكه امير مؤمنان ـ عليه السلام ـ انجام اين مسؤوليت را به والى خود در مكه مى سپردند و در اين خصوص، نامه هايى به قُثَم بن عباس نوشته اند، در يكى از آن نامه ها چنين آمده است:

«اما بعد، فأقم للناسِ الحجَّ وذكّرهم بأيّام اللّه ...»

«براى مردم حج را سر پا كن و آنان را به روزهاى خداوند تذكر ده.. و مردم مكه را امر كن كه از مسافران كه اسكان مى دهند اجاره نگيرند، چه، خداى سبحان فرمايد:

«در اين سرزمين آنان كه مقيم اند و آنها كه از بيرون مى آيند مساوى اند.»

«سواء العاكف فيه والباد»؛ «عاكف» كسى است كه مقيم در آنجاست و «بادى» كسى كه از نقاط ديگر به قصد حج به مكه مى آيد».(25)

چنانكه ملاحظه مى كنيم، والى مكه نه تنها موظف به اقامه و سازندگى امر حج است بلكه مأمور است در امور اسكان و چگونگى آن دخالت كرده و از مردم بخواهد از زائران خانه خدا اجاره بها نگيرند. چنانكه در ديگر روايات نيز توصيه شده كه مكه شهر مردم است و مردم اين شهر، خانه هاى خود را به روى مردم بايد گشاده دارند و چنانكه تاريخ وحديث بيانگر است نخستين كسى كه اين حق را از زائران بيت سلب كرد معاويه بود كه دستور داد خانه هاى مكه را با درب هاى مخصوصى محدود و محصور نمايند.

در نامه ديگر آن حضرت به قُثَم بن عباس آمده كه آن حضرت از توطئه معاويه جاسوسان وى كه از شام براى اخلالگرى رهسپار مكه شده بودند، سخن گفته و والى مكه و امير حج را به مقابله با اين توطئه ها و استقامت در حق فرا مى خواند. نامه چنين است:

«پس از ثناى الهى، مأمور اطلاعات من در مغرب (شام) برايم نوشته و به من اعلام كرده كه گروهى از مردم شام به سوى حج اعزام شده اند، گروهى كور دل ناشنوا و كور دين كه حق را به باطل مشوب مى سازند و در طريق نافرمانى خالق از مخلوق اطاعت مى كنند و بادادن دين خود شير از پستان دنيا مى دوشند و آخرت را كه ويژه صالحان و پرهيزكاران است به متاع اين دنيا مى فروشند در حالى كه پاداش هر كار نيكى، به فاعلش عايد مى شودجزاى شرّ جز به فاعل آن نمى رسد. بنابراين در مورد آنچه در اختيار دارى و مسؤوليتى كه بر عهده تو است سخت قيام كن، قيام شخص دورانديش و نيرومند و نصيحت گر خردمند، قيام كسى كه مطيع فرمان امام و پيشواى خود مى باشد».(26)

زيارت قبور امامان

علاوه بر آنچه در خصوص زيارت ائمه در زمان حياتشان از نظر گذشت و از حضور امام غايب ـ ع ـ در موسم و رابطه معنوى مردم با آن حضرت به اجمال ديديم مسأله زيارت پيامبر و امام پس از مناسك حج است كه پيامبر و امامان معصوم بدان توصيه فرموده اند و با توجّه به فلسفه زيارت قبور آن بزرگواران كه عرض ادب به تربت پاك و روح مطهّر آن بزرگواران راز و نياز با خدا بر مزارشان و تصفيه روح در پرتو عنايات آنان مى باشد. مى توان در اينجا نيز به نقش اولياى خدا در حيات معنوى امت اشاره كرد و قطع اين رابطه همانگونه كه در روايات آمده، جفايى است نابخشودنى. پيامبر خدا ـ ص ـ فرمود: «آن كس كه به قصد حج به مكه بيايد و مرا در مدينه زيارت نكند در حق من جفا كرده است.»؛ (عن ابى عبداللّه قال: رسول اللّه ـ ص ـ : «من أتى مكّة حاجّا ولم يزرني إلى المدينة جفاني...).(27)

و زيارت ائمه نيز به عنوان اوصياى رسول اللّه در حكم زيارت پيامبر اكرم ـ ص ـ است. زيد شحّام خدمت امام صادق ـ ع ـ عرض مى كند: «آيا براى كسى كه شما را زيارت كند چه ثوابى خواهد بود؟ امام در پاسخ مى فرمايد: همانند كسى كه پيغمبر خدا را زيارت كرده باشد؛ (زيد الشحام قال قلت لأبي عبداللّه ـ ع ـ ما لمن زاركم؟ قال كمن زار رسول اللّه ـ صلى اللّه عليه وآله ـ )

و امام هشتم ـ ع ـ مى فرمايد: «هر امامى را بر گردن دوستان و شيعيانش عهد و پيمانى است، و تكميل اين عهد و پيمان و حسن انجام وظيفه، رفتن به زيارت قبور آنها است. پس هر كس با عشق و رغبت به زيارت آنان بيايد و آنچه را كه مورد توجه و تمايل آنها است تصديق كرده باشد، امامانشان در قيامت شفيع آنان خواهند بود»؛ (علي الوشاء، قال سمعت أبا الحسن الرضا يقول: إنَّ لكلّ إمام عهدا في عنق أوليائه وشيعته وإن من تمام الوفاء بالعهد وحسن الأداء زيارة قبورهم، فمن زارهم رغبة في زيارتهم وتصديق بما رغبوا فيه كانوا أئمّتهم شفعائهم يوم القيامة).(28)

بنابراين رشته امامت و ولايت قطع شدنى نيست در حضور يا غيبت، حيات يا ممات امامان.. اين پشتوانه نيرومند معنوى از جهات مختلفى در تربيت آحاد امّت و ساختار اجتماعى و فرهنگى و سياسى آنان نقش غير قابل انكار دارد:

ـ كسب هدايت و نورانيت در پرتو رهبرى معنوى و عنايات آنان؛ (وجعلناهم أئمّة يهدون بأمرنا)(29)

ـ الگوساختن مكتب و سيره مباركه آنها و اطاعت از اوامرشان كه تالى تلو امر خدارسول است. (اطيعوا اللّه واطيعوا الرسول وأولي الأمر منكم)(30)

ـ تشكل و انسجام آحاد امت در پرتو اتّصال به ولى امر و رهايى از تفرقه و اختلاف كه ثمره تعدد قدرت و فرماندهى است. چنانكه در خطبه حضرت زهرا ـ س ـ بدان اشاره شده: «والإمامة لمّا من الفرقة»؛(31) خداوند امامت را مركز جمع و رهايى از تفرقه و پريشانى قرار داد.

تبرّى جستن و روى برتافتن از حاكمان جور و سرپيچى از اطاعت آنان، كه داعيان ضلالت و اقطاب نفاق و مظهر سلطه و طغيان و فساد و اسراف اند.

«ولا تطيعوا أمر المسرفين الذين يفسدون في الأرضِ ولا يصلحون»

«و از امر مسرفان فرمان نبريد، آنان كه در زمين فساد مى كنند و اهل صلاح و اصلاح نيستند.»(32)

1 ـ در بخش نخستين اين مقاله.

2 ـ وسائل الشيعه، ج 8 ، ص 68

3 ـ فروع الكافي، ج 2، ص 241

4 ـ من لا يَحضرهُ الفقيه، ج 2، ص 334

5 ـ من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 245 ؛ وسائل، ج 8 ، ص 86

6 ـ علل الشرائع، ج 1، ص 459 ؛ من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 334

7 ـ نهج البلاغه،: خطبه 192

8 ـ انفال: 34

9 ـ نساء: 59

10 ـ علل الشرايع، ج1، 459؛ من لا يحضره الفقيه، ج2، ص334

11 ـ همان: 459

12 ـ علل الشرايع، ج1، ص406

13 ـ من لا يحضره الفقيه، ج2، ص159

14 ـ در راه برپايى حج ابراهيمى، روايت نقل از وافى.

15 ـ كتاب مثنوى، دفتر دوم، ص187

16 ـ فيض كاشانى، كتاب الوافى، ج14، ص1313

17 ـ احتجاج طبرسى، ص62

18 ـ نك : به كتاب سليم بن قيس هلالى، صص165 تا 171 و نيز احتجاج طبرسى، ج2، ص296 ـ 293

19 ـ الإمامة والسياسه، ص165 و 166

20 ـ وسائل الشيعه، ج8 ، ص96

21 ـ الحجّ فى الكتاب والسنّة، ص195؛ من لا يحضره الفقيه، ج2، ص307؛ وسائل، ج8 ، ص96

22 ـ رجال الطوسى.

23 ـ من لا يحضره الفقيه، ج2، ص307، باب نوادر الحجّ.

24 ـ منتخب الاثر، ص467، آيت اللّه لطف اللّه صافى گلپايگانى.

25 ـ نهج البلاغه، نامه 67

26 ـ نهج البلاغه، نامه 33

27 ـ علل الشرايع، ص459

28 ـ علل الشرايع، ص459

29 ـ انبياء: 73

30 ـ نساء: 59

31 ـ علل الشرايع، ج1، ص248

/ 1