محمّد بن يعقوب كُلَينى در كتاب «كافي» با سند متّصل خود روايت ميكند از أبو يعقوب بغدادى كه گفت:قَالَ ابْنُ السِّكِّيتِ(260) لاِبى الْحَسَنِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ: لِمَاذَا بَعَثَ اللَهُ مُوسَى ابْنَ عِمْرَانَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ بِالْعَصَا وَ يَدِهِ الْبَيْضَآءِ وَ ءَالَةِ السِّحْرِ؟! وَ بَعَثَ عِيسَى بِـَالَةِ الطِّبِّ؟ وَ بَعَثَ مُحَمَّدًا ـ صَلَّى اللَهُ عَلَيْهِ وَ ءَالِهِ وَ عَلَى جَمِيعِ الاْنْبِيَآءِ ـ بِالْكَلاَمِ وَ الْخُطَبِ؟!فَقَالَ أَبُوالْحَسَنِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ: إنَّ اللَهَ لَمَّا بَعَثَ مُوسَى عَلَيْهِ السَّلاَمُ كَانَ الْغَالِبُ عَلَى أَهْلِ عَصْرِهِ السِّحْرَ، فَأَتَاهُمْ مِنْ عِنْدِ اللَهِ بِمَا لَمْ يَكُنْ فِى وُسْعِهِمْ مِثْلُهُ، وَ مَا أَبْطَلَ بِهِ سِحْرَهُمْ، وَ أَثْبَتَ بِهِ الْحُجَّةَ عَلَيْهِمْ.وَ إنَّ اللَهَ بَعَثَ عِيسَى عَلَيْهِ السَّلاَمُ فِى وَقْتٍ قَدْظَهَرَتْ فِيهِ الزَّمَانَاتُ وَاحْتَاجَ النَّاسُ إلَى الطِّبِّ، فَأَتَاهُمْ مِنْ عِنْدِاللَهِ بِمَا لَمْ يَكُنْ عِنْدَهُمْ مِثْلُهُ، وَ بِمَا أَحْيَى لَهُمُ الْمَوْتَى، وَ أَبْرَأَ الاْكْمَهَ وَ الاْبْرَصَ بِإذْنِ اللَهِ، وَ أَثْبَتَ بِهِ الْحُجَّةَ عَلَيْهِمْ.وَ إنَّ اللَهَ بَعَثَ مُحَمَّدًا صَلَّى اللَهُ عَلَيْهِ وَ ءَالِهِ فِى وَقْتٍ كَانَ الْغَالِبُ عَلَى أَهْلِ عَصْرِهِ الْخُطَبَ وَ الْكَلاَمَ ـ وَ أَظُنُّهُ قَالَ: الشِّعْرَ ـ فَأَتَاهُمْ مِنْ عِنْدِاللَهِ مِنْ مَوَاعِظِهِ وَ حِكَمِهِ مَا أَبْطَلَ بِهِ قَوْلَهُمْ، وَ أَثْبَتَ بِهِ الْحُجَّةَ عَلَيْهِمْ.قَالَ: فَقَالَ ابْنُ السِّكّيتِ: تَاللَهِ مَا رَأَيْتُ مِثْلَكَ قَطُّ! فَمَا الْحُجَّةُ عَلَيالْخَلْقِ الْيَوْمَ؟!قَالَ: فَقَالَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ: الْعَقْلُ، يُعْرَفُ بِهِ الصَّادِقُ عَلَى اللَهِ فَيُصَدِّقُهُ، وَ الْكَاذِبُ عَلَى اللَهِ فَيُكَذِّبُهُ.قَالَ: فَقَالَ ابْنُ السِّكِّيتِ: هَذَا وَ اللَهِ هُوَ الْجَوَابُ. (261)«ابن سكّيت به حضرت امام هادى على النّقي(262) عليه السّلام گفت: به چه سبب بود كه خداوند حضرت موسى بن عمران عليه السّلام را با عصا و يَد بَيْضا (دست روشن و درخشان) و آلت سحر براى مردم زمانش برانگيخت؟!و به چه علّت بود كه خداوند حضرت عيسى بن مريم عليه السّلام را به آلت طبّ برانگيخت؟!و به چه علّت بود كه خداوند حضرت محمّد را ـ كه صلوات و درود خدا بر او و بر آل او و بر جميع پيغمبران باد ـ به كلام و خطبه ها برانگيخت؟!حضرت امام أبوالحسن على الهادى عليه السّلام در پاسخ وى گفتند: چون خداوند موسى عليه السّلام را مبعوث نمود، در آن زمان بر مردم آن دوره عمل سحر و جادو غلبه داشت، لهذا موسى از جانب خداوند چيزى را آورد كه در وسع و طاقت آنها نبود كه همانند آن را بياورند. موسى با آن يد بيضا و عصا سحرشان را باطل كرد؛ و با آن معجزات حجّت را بر آنها تمام نمود.و خداوند عيسى عليه السّلام را در وقتى مبعوث نمود كه امراض مُزمنه كه موجب زمينگيرشدن بود (مثل فلج و لَقْوه و رَعشه كه بدن را از حركت عادى خود باز ميدارد) درميان مردم شيوع داشت و مردم نياز مبرم به علم طبّ داشتند، فلهذا از جانب خداوند چيزى را آورد كه در حيطة قدرت و استطاعتشان نبود. چون عيسى مردگان را زنده مينمود و مريض مبتلا به پيسى و كور مادرزاد را به اذن خدا شفا ميداد، و با آن معجزات حجّت را بر آنها تمام كرد.و خداوند محمّد صلّى الله عليه وآله وسلّم را در زمانى مبعوث فرمود كه فنّ غالب آن عصر كلام و خطبه ـ و چنين گمان دارم كه گفت: شعر ـ بود، بنابراين خداوند از نزد خود به وى مواعظ و حكمتهائى را عنايت نمود تا بدانها گفتارشان را باطل سازد و با آن معجزات حجّت را بر آنها تمام نمايد.أبو يعقوب بغدادى گفت: در اين حال ابن سكّيت به حضرت گفت: قسم به خدا كه من همانند تو را هيچوقت نديدهام! بنابراين گفتارت، امروزه حجّت بر مردم چيست؟!حضرت فرمود: عقل است، كه با آن ميتوان شخص صادق را كه از خداوند به راستى و درستى خبر دهد شناخت و او را تصديق كرد، و شخص كاذب را كه بر خداوند دروغ ميبندد شناخت و او را تكذيب نمود.ابن سكّيت گفت: قسم به خداوند كه جواب قاطع همين است!»محقّق فيض كاشانى در ذيل اين حديث مبارك درباره معناى عقل كه حضرت آن را حجّت قرار داده اند گويد:«در اين كلام حضرت تنبيه و دلالتى است بر ترقّى استعدادات، و تلطيف قريحه ها در اين امّت تا بجائى كه با عقولشان از مشاهده معجزات محسوسه بى نياز شده اند. زيرا ايمان آوردن بواسطه معجزه، دين مردمان پست و طريقه و روش عوامّ است. و اهل بصيرت جز با شرح صدرشان به نور يقين قناعت نميكنند.أَفَمَن شَرَحَ اللَهُ صَدْرَهُو لِلاِْسْلَـمِ فَهُوَ عَلَى نُورٍ مِّن رَّبِّهِ. (263)«پس آيا كسى كه خداوند سينه وى را براى قبول اسلام گشايش دهد، و بنابراين او با نورى از ناحيه پروردگارش باشد (مثل كسى است كه سختى دل و قساوت قلب او را فرا گرفته و در ظلمت نفسانى به سر ميبرد)؟!»شخصى كه راست باشد و حكايتش و دلالتش از خدا و بر خدا درست باشد، با عقل ميتوان تشخيص داد. زيرا با عقل علمش را به كتاب خدا، و مراعاتش نسبت به احكام كتاب و تمسّك و حفظش را به سنّت ميتوان فهميد. و شخصى كه بر خدا دروغ ببندد، با عقل ميتوان تشخيص داد كه به كتاب خدا جاهل است و آن را تارك است؛ و مخالفت با سنّت ميكند و مبالات در حفظ و عمل بدان ندارد.در «احتجاج» گفته است: حضرت رضا صلواتُ اللهِ عليه(264) در اين كلام خود فرموده اند كه: جهان در زمان تكليف هيچگاه از شخص صادق و راستينى كه از جانب خداوند مأمور تربيت و ارشاد مردم باشد، خالى نيست؛ تا مكلّفين در شبهات و مشكلاتى كه در امر شريعت برايشان رخ ميدهد به وى پناه برند، و ملجأ و ملاذ عامّه باشد.و اين شخص صادق راستين با خود علامت و نشانهاى دارد كه ميرساند وى آنچه را كه از خداوند ميگويد راست و درست است. و با عقل خود، مردمان مكلّف ميتوانند به وى راه پيدا كنند.اگر عقل نباشد، صادق از كاذب باز شناخته نميشود. بنابراين اوّلين حجّت خدا بر خلق او، عقل است.»(265)