عالم تشريع و شريعت بايد منطبق بر عالم تكوين و فطرت باشد
3 ـ انسان وقتى به سعادت و كمال خود ميرسد كه مجتمع صالحى را كه داراى سنن و قوانين صالحى كه متضمّن بلوغ و نيل او به سعادت لائق به اوست بنا نهد. و اين سعادت عبارتست از يك امر يا امور كماليّه تكوينيّهاى كه به انسان ناقص ـ كه وى نيز موجودى است تكوينى ـ در مسير كمالش برسد و او را انسانى كامل در نوع خود، و انسانى تامّ و تمام در وجودش بگرداند.و عليهذا اين سنن و قوانين ـ كه قضايا و احكام عمليّه اعتباريّه هستند ـ در ميان نقص انسان و كمال او قرار دارند، و مانند فاصله عابر در بين دو منزلگاه وى واقعند؛ و همانطور كه گفتيم: تابع مصالحى هستند كه كمال و يا كمالات انسانى است. و اين كمالات امورى هستند حقيقى، همسنخ و ملائم با نواقصى كه آن نواقص نيز عبارتند از حوائج و نيازمنديهاى حقيقى انسان.بنابر آنچه گفته شد، فقط حوائج حقيقيّه انسان است كه اين قضايا و احكام عمليّه را وضع نموده، و اين سنّتها و نواميس اعتباريّه را معتبر شمرده است. و مراد ما از حوائج حقيقيّه انسان عبارت است از: آنچه را كه نفس انسان از روى ميل و اراده ميطلبد، و عقلى كه يگانه قوّه تميز دهنده در ميان نفع و ضرر و در ميان خير و شرّ است آن ميل و اراده را تصديق ميكند و صحّه مينهد؛ نه آن چيزهائى را كه هواهاى نفسانى بدون پذيرش و امضاء عقل طلب ميكند، زيرا كه آنها كمال حيوانى ميباشند، نه كمال انسانى.پس لازم است كه اصول اين سُنن و قوانين، حوائج حقيقيّه انسان باشند كه بر حسب واقع و نفسالامر نيازمنديهاى انسان محسوب شوند، نه بر حسب تشخيص هواهاى نفسانيّه و آراء خياليّه.و بيان شد كه: عالم صُنع و ايجاد هريك از انواع را كه از جمله آنها انسان است با ادوات و قوائى مجهّز كرده است تا با بكارانداختن آنها نيازمنديهاى خود را بر آورد و بواسطه آنها در راه كمال مطلوب سير كند.از اينجا اين نتيجه بدست ميآيد كه: جهازات و ادوات تكوينيّه اى كه انسان بدانها مجهّز شده است، اقتضائات و درخواستهائى براى قضايا و احكام عمليّه اى دارند كه به سُنن و قوانين موسوم شده اند.و بواسطه عمل به اين سنّتهاست كه انسان در مقرّ كمال خود مينشيند مانند سنن و قوانين راجع به تغذّى، زيرا كه انسان مجهّز است به جهاز تغذيه، و مانند سنن و قوانين راجع به نكاح و زناشوئى، زيرا كه انسان مجهّز است به جهاز توالد و تناسل.از اينجا بخوبى روشن ميشود كه: لازم است دين ـ كه عبارتست از اصول علميّه و سنن و قوانين عمليّهاى كه عمل به آنها سعادت حقيقى انسان را تضمين نموده است ـ اقتضائات خلقت انسان را در اين امور در نظر بگيرد، و عالم تشريع و شريعت بر عالم تكوين و فطرت منطبق شود. و اينست معناى آنچه را كه گفتيم: دين اسلام فطرى است. و اينست مفاد قول خداوند تعالى:فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَتَ اللَهِ الَّتِى فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لاَ تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَهِ ذَ'لِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ.