هزار جامه ناموزون بر قامت متن نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

هزار جامه ناموزون بر قامت متن - نسخه متنی

‌مصطفی‌ کریمی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

‌هزار جامة‌ ناموزون‌ بر قامت متن‌

‌ ‌(نقد يكي‌ از مباني‌ نظريه‌ قرائت‌پذيري‌ متكثر متون‌ ديني)

‌ ‌مصطفي‌ كريمي1

چكيده‌

‌ ‌يكي‌ از مباني‌ اصلي‌ نظريه‌ قرائت‌پذيري‌ متكثر متون‌ديني‌ عدم‌ تعين‌ معناي‌ متن‌ است. زيرا اين‌ نظريه‌ مفسر محور بوده‌ نقش‌ اصلي‌ در فهم‌ را از آنِ‌ مفسر و پيش‌فهم‌ها و انتظارهاي‌ وي‌ مي‌داند. حال‌ آنكه‌ متن‌ هر معنايي‌ را برنمي‌تابد و به‌ هر انتظاري‌ پاسخ‌ مثبت‌ نمي‌دهد. چون‌ زبان‌ يك‌ قرارداد اجتماعي‌ است‌ و الفاظ‌ از طريق‌ پروسه‌ وضع‌ با معاني‌ خاص‌ علقة‌ ويژه‌ پيدا كرده‌ و هنگام‌ استعمال‌ به‌ همان‌ معاني‌ دلالت‌ مي‌كند. به‌ علت‌ همين‌ خصوصيت‌ معاني‌الفاظ‌ هم‌ در مقام‌ استعمال‌ (مفاد استعمالي) و هم‌ در مقام‌ دلالت‌ (مراد جد‌ي‌ مؤ‌لف) تعين‌ دارد.

اگر معناي‌ متن‌ معين‌ نبود، مفاهمه‌ بين‌ انسانها صورت‌ نمي‌گرفت. بعلاوه‌ تأكيد بر مسأله‌ «اشتراك‌ فهم» و «حجت‌ ظهور زمان‌ نزول‌ و صدور» متون‌ ديني، شاهد ديگري‌ بر همين‌ معناي‌ متن، و دليل‌ به‌ اين‌ مطلب‌ است‌ كه‌ متون‌ ديني‌ هر قرائتي‌ را نمي‌پذيرد.

واژگان‌ كليدي:

فهم، قرائت‌پذيري‌ متون‌ ديني، زبان، پروسه‌ وضع، تعين‌ معناي‌ متن، مفاد استعمالي، مراد جد‌ي‌ مؤ‌لف، اشتراك‌ فهم، حجيت‌ ظهور زمان‌ نزول‌ و صدور كلام.

‌ ‌موضوع‌ قرائت‌پذيري‌ متكثرِ‌ متون‌ ديني‌ كه‌ چندي‌ است‌ در مجامع‌ علمي‌ و مطبوعاتي‌ كشور ما مطرح‌ مي‌باشد؛ يكي‌ از ارمغان‌هاي‌ ترجمه‌ است‌ كه‌ در آن‌ بر جواز فهم‌هاي‌ صحيح‌ متعدد از متن‌ تأكيد مي‌شود. اين‌ مسئله‌ براي‌ افرادي‌ چون‌ شمشيري‌ دو لبه‌ شده‌ است‌ كه: از سويي‌ براي‌ اثبات‌ مدعيات‌ بي‌ دليل‌ خود و فرار از استدلال، بدان‌ تمسك‌ مي‌جويند و از سويي‌ ديگر در تلاشند با طرح‌ آن، راه‌ استدلال‌ به‌ متون‌ ديني‌ را به‌ روي‌ مخالفان‌ خود ببندند و اين‌ سلاح‌ برنده‌ را از آنان‌ بگيرند و از كنار آيات‌ و روايات‌ بسياري‌ كه‌ خلافِ‌ نظرشان‌ را ثابت‌ مي‌كند، ديندارانه‌ بگذرند. وقتي‌ به‌ آنان‌ اشكال‌ مي‌شود كه‌ كثرت‌ گرايي‌ ديني‌ با آيات‌ و روايات‌ ناسازگار است‌ و طبق‌ آموزه‌هاي‌ ديني‌ اسلامي، همه‌ اديان‌ بر حق‌ و نجات‌ دهنده‌ نيستند و اسلام‌ دين‌ خاتم‌ است؛ گويند: اين‌ قرائت‌ شما از متون‌ ديني‌ است. در مقابل‌ كساني‌ بر شمول‌ قلمرو دين‌ دربارة‌ امور اجتماعي‌ و سياسي، به‌ آيات‌ و روايت‌ متعددي‌ استدلال‌ مي‌كنند، گويند: اين‌ يك‌ قرائت‌ خاص‌ از متون‌ ديني‌ است‌ و اسلام‌ قرائت‌ رسمي‌ نمي‌پذيرد و از متون‌ ديني‌ قرائت‌هاي‌ ديگري‌ نيز هست.

اين‌ ديدگاه‌ علاوه‌ بر اين‌ كه‌ نتايج‌ نامباركي‌ مانند تجويز تفسير به‌ رأي‌ را به‌ دنبال‌ دارد، بر پاية‌ نا استواري‌ بنا شده‌ است؛ توضيح‌ اين‌ كه: در فهم‌ يك‌ متن‌ يا يك‌ سخن، سه‌ مؤ‌لفه‌ مطرح‌ است: متن، مؤ‌لف‌ يا صاحب‌ سخن‌ و مفسر. مؤ‌لف‌ يا صاحب‌ سخن‌ براي‌ انتقال‌ مراد خود به‌ ديگران، با استفاده‌ از واژگان‌ و رعايت‌ قواعد ادبي‌ و قواعد بياني‌ و... جمله‌هايي‌ را صورت‌ داده‌ و متن‌ يا سخن‌ را فراهم‌ مي‌كند. مفسر در صدد است‌ به‌ معناي‌ متن‌ يا سخن‌ كه‌ بنا به‌ نظر صحيح‌ همان‌ مراد مؤ‌لف‌ يا صاحب‌ سخن‌ است، دست‌ يابد. اين‌ نظريه‌ به‌ دو مؤ‌لفه‌ از مؤ‌لفه‌هاي‌ مذكور كم‌ توجهي‌ كرده‌ و نقش‌ اصلي‌ در فهم‌ را از آنِ‌ مفسر مي‌داند و به‌ اصطلاح‌ مفسر محور2 بوده‌ و مدعي‌ است، مفسران‌ بر اساس‌ ذهنيت‌هاي‌ مختلف‌ خود، معاني‌ صحيح‌ متعدد از يك‌ متن‌ درك‌ مي‌كنند؛ زيرا پيش‌فرض‌ها و انتظارها و ذهنيت‌ مفسر، نقش‌ تعيين‌ كننده‌اي‌ در فهم‌ متون‌ دارد و اين‌ نشان‌ از قرائت‌ پذيري‌ متكثر متون‌ ديني‌ است.

با عنايت‌ به‌ اين‌ كه‌ ذهنيت‌هاي‌ مختلفِ‌ مفسران، به‌ شرطي‌ مي‌تواند نقش‌ اصلي‌ را در فهم‌ متن‌ يا سخن‌ بازي‌ كند كه‌ متن‌ و سخن‌ بتواند پذيراي‌ تفسيرهاي‌ متعدد باشد و در صورتي‌ يك‌ سخن‌ توان‌ پذيرايي‌ هر فهمي‌ را دارد كه‌ محدوديت‌ معنايي‌ نداشته‌ باشد. به‌ همين‌ دليل‌ صاحبان‌ اين‌ نظريه، براي‌ اين‌ كه‌ بتوانند از تأثير تامِ‌ پيش‌فرض‌ها و انتظارها، طبيعي‌ بودن‌ اختلاف‌ نظر مفسران‌ متون‌ ديني‌ را - كه‌ به‌ نظر آنان، علت‌ آن‌ تأثير تام‌ پيش‌فرض‌ها و انتظارهاي‌ مفسر در فهم‌ است‌ - استفاده‌ كنند، در صدد اثبات‌ عدم‌ تعين‌ معناي‌ متن‌ و لااقتضا بودن‌ آن‌ هستند. چنان‌ كه‌ وقتي‌ به‌ ايشان‌ گفته‌ مي‌شود: اختلاف‌ فهم‌هاي‌ موجود بين‌ مفسران‌ و فقيهان‌ عوامل‌ متعددي3 دارد كه‌ اختلاف‌ پيش‌فهم‌ها و پيش‌فرض‌ها و انتظارهايِ‌ مفسران‌ از جملة‌ آن‌ها است، جواب‌ مي‌دهند: «تنوع‌ اذهان‌ در نهايت‌ به‌ تنوع‌ متن‌ بر مي‌گردد و معنايش‌ اين‌ است‌ كه‌ متن‌ نسبت‌ به‌ بسياري‌ از معاني‌ لااقتضا است»4 بنابراين، مي‌توان‌ گفت: عدم‌ تعين‌ معناي‌ متن‌ و در نتيجه‌ ايفاي‌ نقش‌ اصلي‌ پيش‌فهم‌ها و پيش‌فرض‌ها و انتظارهاي‌ مفسر در امر فهم، يكي‌ از مباني‌ اصلي‌ نظريه‌ قرائت‌پذيري‌ متكثر متون‌ ديني‌ است.

به‌ نظر ما هر سه‌ مؤ‌لفه‌ (متن، مؤ‌لف‌ و مفسر) در امر فهم‌ شايان‌ توجه‌ است. مفسر متون‌ ديني‌ بايد بكوشد از طريق‌ متن‌ به‌ مراد شارع‌ مقدس‌ برسد كه‌ همان‌ مدلول‌ تصديقي‌ و معناي‌ نهايي‌ متن‌ بوده‌ و تعين‌ دارد و نيز مفسر بايد پيش‌فرض‌ها، علايق‌ و انتظارهاي‌ خود را آگاهانه‌ كرده‌ و سعي‌ كند به‌ عمد آن‌ها را در فهم‌ متن‌ دخالت‌ ندهد. در اين‌ صورت، با آگاهي‌ از معاني‌ زمان‌ نزول‌ و صدور واژگان‌ قرآني‌ و روايي‌ و قواعد زبان‌ عربي‌ و توجه‌ به‌ آيات‌ و روايات‌ مشابه‌ و سياق‌ آن‌ها و شأن‌ نزول‌ آيه‌ و شأن‌ صدور روايت‌ و استفاده‌ از يافته‌هاي‌ قطعي‌ عقل‌ مي‌توان‌ از طريق‌ متون‌ ديني‌ به‌ مراد شارع‌ مقدس‌ رسيد.

در اين‌ مختصر ما ابتدا به‌ نقد نظريه‌ عدم‌ تعين‌ معناي‌ متن‌ به‌ عنوان‌ يكي‌ از مباني‌ نظري‌ پذيرش‌ قرائت‌پذيري‌ متكثر متون‌ ديني‌ مي‌پردازيم‌ و سپس‌ از مسئله‌ تأثير پيش‌فرض‌ها و انتظارهاي‌ مفسر در فهم‌ متون‌ ديني‌ و شرايط‌ آن‌ سخن‌ خواهيم‌ گفت؛ لكن‌ قبل‌ از آن، دو نكته‌ را يادآور مي‌شويم:

1. اختلاف‌ في‌ الجمله‌ بين‌ عالمان‌ ديني‌ در فهم‌ و تفسير متون‌ ديني، امري‌ روشن‌ و مسلم‌ است، ولي‌ از آن‌ نمي‌توان‌ عموميت‌ و كليت‌ اختلاف‌ فهم‌ را نتيجه‌ گرفت.

2. وجود فهم‌هاي‌ مختلف‌ از متون‌ ديني‌ دليل‌ بر قرائت‌پذيري‌ متون‌ ديني‌ نيست، چون‌ كسي‌ مدعي‌ نيست‌ تمام‌ فهم‌ها و تفسيرها صحيح‌ است، بلكه‌ هر مفسر نظر ديگري‌ را غيرصحيح‌ مي‌داند، ولي‌ طرفداران‌ قرائت‌پذيري‌ متون‌ ديني‌ معتقدند. نمي‌توان‌ تفسير معيني‌ از يك‌ متن‌ را تنها تفسير درست‌ و معتبر دانست. چنان‌كه‌ در اين‌ باب‌ گفته‌ شده‌ است:

«آيا با توجه‌ به‌ مباحث‌ فلسفي‌ متون‌ (هرمنوتيك‌ فلسفي) كه‌ خصوصاً‌ در قرن‌ بيستم‌ دامن‌ گسترده‌ است، مي‌توان‌ تفسير معيني‌ از يك‌ متن‌ را تنها تفسير ممكن‌ و درست‌ و معتبر اعلام‌ كرد؟ آيا با توجه‌ به‌ اين‌ مباحث‌ ديگر معنايي‌ براي‌ نص‌ در مقابل‌ ظاهر (آن‌ طور كه‌ گذشتگان‌ تصور مي‌كردند) باقي‌ مانده‌ است؟ هيچ‌ متني‌ تفسير منحصر به‌ فردي‌ ندارد. از همه‌ متون‌ تفسيرها و قرائت‌هاي‌ متفاوتي‌ مي‌توان‌ داد. هيچ‌ متني‌ به‌ اين‌ معنا نص‌ نيست.»5

معناي‌ متن‌

‌ ‌عواملي‌ كه‌ موجب‌ محدوديت‌ معناي‌ متن‌ مي‌شود، موجب‌ محدوديت‌ فهم‌ از متن‌ نيز خواهد بود. حال‌ بايد به‌ اين‌ سؤ‌ال‌ پاسخ‌ داد كه‌ آيا متن‌ هر معنايي‌ را بر مي‌تابد و هزار جامه‌ بر تن‌ آن‌ راست‌ مي‌آيد، يا معناي‌ متن‌ محدوديتي‌ دارد و هر جامه‌اي‌ بر تن‌ الفاظ‌ راست‌ نمي‌آيد؟ در پاسخ‌ به‌ اين‌ سؤ‌ال، دو نظر كلي‌ مطرح‌ است، يا مي‌تواند مطرح‌ باشد:

الف) عدم‌ تعين‌ معناي‌ متن‌

‌ ‌در ميان‌ دانشمندان‌ مغرب‌ زمين، كساني‌اند كه‌ براي‌ متن‌ محدوديت‌ معنايي‌ قايل‌ نيستند؛ مثلاً‌ «ژاك‌ دريدا»6 معتقد است، متن‌ بي‌ نهايت‌ معناي‌ ممكن‌ را در بر دارد و هيچ‌ يك‌ از اين‌ معاني‌ بر ديگري‌ ترجيحي‌ ندارد. متن‌ از بازي‌ بي‌ نهايت‌ علايم‌ تشكيل‌ شده‌ است‌ كه‌ وقتي‌ در مقابل‌ يك‌ديگر قرار مي‌گيرند، به‌ طور موقت‌ معناهايي‌ را مي‌آفريند، اما اين‌ معناها هيچ‌ گاهي‌ نهايي‌ نيست.7 «هانس‌ گئورگ‌ گادامر»8 نيز يكي‌ از كساني‌ است‌ كه‌ براي‌ متن‌ معناي‌ خاصي‌ قايل‌ نيست. وي‌ مي‌گويد: معنا ظهوري‌ است‌ كه‌ براي‌ ما دست‌ مي‌دهد9 و هميشه‌ به‌ خوانندگان‌ و مخاطبان‌ وابسته‌ است، تا از آن‌ چه‌ بفهمند. پس‌ معناي‌ متن، همان‌ فهم‌ مخاطب‌ و مفسر است‌ و مخاطبان‌ از يك‌ متن‌ معاني‌ مختلفي‌ مي‌فهمند.

اگر مراد «گادامر» اين‌ است‌ كه‌ فهم‌ هر كس‌ از متون، با توجه‌ به‌ مجموعة‌ تشكيل‌ دهندة‌ آن، درست‌ است. هر چند در شرايط‌ و موقعيت‌ ديگر، همين‌ فهم‌ نادرست‌ جلوه‌ كند، چنانكه‌ برخي‌ از منتقدان‌ گادامر معتقدند، لازمة‌ آن‌ نسبيت‌ در علوم‌ خواهد بود.10 ممكن‌ است‌ گفته‌ شود، مراد «گادامر» اين‌ نيست‌ كه‌ هر فهمي‌ درست‌ مي‌باشد، بلكه‌ مي‌خواهد بگويد: اگر چه‌ فهم‌ محدوديت‌هايي‌ دارد و با معيارهاي‌ خاص‌ سنجيده‌ مي‌شود، لكن‌ بايد توجه‌ داشت، اين‌ فهم‌ ايستا و مطلق‌ نيست. هر فهمي‌ دامنه‌اي‌ دارد و مي‌توان‌ در موقعيت‌هاي‌ مختلف، فهم‌ مختلفي‌ از متن‌ داشت، چون‌ فرايند فهم، يك‌ فرايند يك‌ سويه‌ نيست‌ بلكه‌ اين‌ فرايند دو سويه‌ است.

از سخن‌ مذكور اگر منظور اين‌ است‌ كه‌ ضوابط‌ هر فهمي‌ كاركرد متن‌ و موقعيت‌ خاص‌ و شرايط‌ ذهني‌ فهم‌كننده‌ و گفت‌وگو ميان‌ آن‌ دو است؛ به‌ گونه‌اي‌ كه‌ در شرايط‌ ديگر، فهم‌ ديگري‌ جاي‌گزين‌ آن‌ مي‌شود و همة‌ اين‌ فهم‌ها در ظرف‌ خاص‌ خود، با توجه‌ به‌ ضابطة‌ هم‌ خواني‌ متن‌ با شرايط‌ متن، صحيح‌ است؛ طبق‌ اين‌ تفسير نيز نتيجة‌ نظر «گادامر» نسبيت‌ خواهد بود.11 اما اگر مراد اين‌ است‌ كه‌ يك‌ فهم‌ در قله‌ نايستاده‌ و همة‌ آن‌چه‌ را كه‌ در متن‌ نهفته‌ كشف‌ و همة‌ دامنه‌ها را فتح‌ نمي‌كند، بلكه‌ هر فهمي‌ به‌ مقداري‌ از واقعيت‌ مي‌رسد؛ به‌ نحوي‌ كه‌ فهم‌ ديگري‌ نه‌ جاي‌گزين‌ آن، بلكه‌ كشف‌ واقعيتي‌ تازه‌ و فتح‌ دامنة‌ فراتر از قبل‌ است. در مورد فهم‌ قرآن‌ نيز چنين‌ است، چون‌ فهم‌ آن‌ في‌الجمله‌ به‌ دست‌ مي‌آيد، نه‌ بالجمله، با داشتن‌ مقدمات‌ لازم‌ فهم‌هاي‌ معتبر متعددي‌ حاصل‌ مي‌شود. اگر مقصود چنين‌ باشد، در صورتي‌ كه‌ فهم‌هاي‌ متضاد و متفاوت‌ را در بر نگيرد، مي‌تواند - دست‌ كم‌ در بعضي‌ از موارد - وجه‌ صحيحي‌ داشته‌ باشد، لكن‌ اين‌ تفسير منجر به‌ رسميت‌ قرائت‌پذيري‌ متكثر متون‌ ديني‌ نمي‌شود.

در كشور ما نيز كساني‌ كه‌ قرائت‌پذيري‌ متكثر متون‌ ديني‌ را مطرح‌ مي‌كنند، بر عدم‌ تعين‌ معناي‌ متن‌ تأكيد دارند؛ مثلاً‌ گفته‌اند: «عبارات‌ نه‌ آبستن، كه‌ گرسنة‌ معاني‌اند.»12 «متن‌ حقيقتاً‌ و ذاتاً‌ امر مبهمي‌ است‌ و چندين‌ معنا بر مي‌دارد... در عالم‌ متن‌ و سمبوليسم‌ با چنين‌ عدم‌ تعيني‌ روبه‌رو هستيم... معناي‌ درست‌ وقتي‌ حاصل‌ مي‌شود كه‌ شما شيوه‌هاي‌ فهم‌ متن‌ را در وسع‌ خودتان‌ خوب‌ تنقيح‌ كرده‌ باشيد، نه‌ اين‌ كه‌ به‌معناي‌ واقعي‌ متن‌ برسيد، چون‌ «معناي‌ واقعي» وجود ندارد.»13 بر اين‌ سخن‌ علاوه‌ بر انتقادات‌ زبان‌شناختي‌ كه‌ بر سخن‌ «گادامر» و «دريدا» وارد بود، اشكال‌هاي‌ ديگري‌ نيز (در فضاي‌ اسلامي) وارد است‌ از جمله، رواياتي‌ كه‌ تأكيد بر عرضه‌ سخنان‌ ائمه‌ اهل‌ بيت(ع) بر قرآن‌ و نيز رواياتي‌ كه‌ از تفسير به‌ رأي‌ نهي‌ مي‌كنند14، همه‌ ناقض‌ اين‌ نظر است‌ و ديگر اين‌ كه‌ وقتي‌ معناي‌ واقعي‌ وجود نداشته‌ باشد، نمي‌توان‌ از معناي‌ درست‌ صحبت‌ كرد.15

ب) وحدت‌ معناي‌ متن‌

‌ ‌در مقابل‌ گروه‌ اول‌ كه‌ براي‌ معناي‌ متن‌ محدوده‌اي‌ قايل‌ نبودند، گروه‌ ديگري‌ از دانشمندان‌ علم‌ هرمنوتيك‌ معتقدند: متن‌ تنها يك‌ معناي‌ خاص‌ دارد. «شلاير ماخر»16 و «اريك. د. هيرش»17 از اين‌ گروه‌ به‌ شمار مي‌آيند. «شلاير ماخر» به‌ صراحت، فرض‌ چند معنايي‌ را مردود مي‌داند و براي‌ متن، معنايي‌ نهايي‌ قايل‌ است‌ و آن‌ را فراتر از مقصود مؤ‌لف‌ مي‌شمارد كه‌ شايد در بسياري‌ از موارد، خوانندگان‌ به‌ معناي‌ نهايي‌ متن‌ پي‌ ببرند، در حالي‌ كه‌ مؤ‌لف‌ به‌ آن‌ نرسيده‌ است،18 ولي‌ «هيرش» يگانه‌ معناي‌ متن‌ را همان‌ مراد مؤ‌لف‌ مي‌داند كه‌ ثابت‌ و بدون‌ تغيير است، چون‌ در غير اين‌ صورت، تطابق‌ غير ممكن‌ خواهد بود. او با اين‌ نظريه، مي‌كوشد تا عينيت‌ تفسير را با احياي‌ مفهوم‌ قصد يا نيت‌ مؤ‌لف، تضمين‌ كند. اين‌ تلاش‌ وي‌ براي‌ گسستن‌ و خروج‌ از حلقة‌ هرمنوتيكي‌ و بستن‌ زنجير فهم‌ به‌ صخرة‌ پر صلابت‌ قصد مؤ‌لف‌ و يگانه‌ تفسير درست‌ منتج‌ از آن‌ است.19

در اين‌ نظريه‌ گرچه‌ به‌ صحيح‌ بر تعين‌ معناي‌ متن‌ تأكيد مي‌شود و رد‌ي‌ است‌ بر اين‌ ادعا كه‌ كثرت‌ قرائت‌ در عالم‌ هرمنوتيك‌ امر مسلمي‌ است،20 لكن‌ هر كدام‌ از اين‌ دو بيان، يكي‌ از مؤ‌لفه‌هاي‌ ايجاد معناي‌ متن‌ را ناديده‌ گرفته‌ است: يكي‌ موضوع‌ له‌ الفاظ‌ و ديگري‌ مراد مؤ‌لف. اشكال‌ سخن‌ «شلاير ماخر» اين‌ است‌ كه‌ اولاً، نقش‌ متكلم‌ يا مؤ‌لف‌ را ناديده‌ مي‌گيرد. ثانياً، درست‌ نيست‌ كه‌ خواننده‌ يا شنونده‌ به‌ معناي‌ نهايي‌ برسد، در حالي‌ كه‌ صاحب‌ سخن‌ به‌ آن‌ نرسيده‌ است. سخن‌ آقاي‌ «هيرش» در مورد معناي‌ متن، مبتني‌ بر نظريه‌اي‌ است‌ كه‌ او در باب‌ معنا ارائه‌ مي‌دهد. او معناي‌ لفظي‌ را چنين‌ تعريف‌ مي‌كند: «هر چيزي‌ كه‌ شخص‌ قصد كرده‌ است‌ آن‌ را توسط‌ دنباله‌اي‌ از نشانه‌هاي‌ زبان‌ شناختي‌ انتقال‌ دهد.»21

اشكال‌ نظريه‌ «هيرش» اين‌ است‌ كه‌ معنا را فقط‌ تابع‌ ارادة‌ مؤ‌لف‌ مي‌داند كه‌ چنين‌ نيست؛ زيرا: اولاً، لازم‌ مي‌آيد به‌ تعداد مؤ‌لفان، يا متكلمان‌ يك‌ سخن‌ معناي‌ متفاوتي‌ داشته‌ باشد و توضيح‌ داده‌ نشده‌ است‌ كه‌ چگونه‌ يك‌ لفظ‌ مي‌تواند در وهله‌ نخست، حاوي‌ اين‌ همه‌ معناي‌ متفاوت‌ باشد؟ ثانياً، وي‌ رسيدن‌ به‌ نيت‌ مؤ‌لف‌ را معيار صحيح‌ فهم‌ و تفسير بيان‌ كرده‌ و اين‌ كافي‌ نيست، بلكه‌ براي‌ رسيدن‌ به‌ نيت‌ مؤ‌لف‌ نيز به‌ معيار نياز است‌ تا فهم‌ خود را با آن‌ بسنجيم، حال‌ آن‌كه‌ طبق‌ اين‌ نظر فقط‌ ما فهم‌ خود از متن‌ را در اختيار داريم. ثالثاً، هر متن‌ مستقل‌ از ارادة‌ مؤ‌لف‌ داراي‌ معناست. به‌ همين‌ جهت‌ مؤ‌لف‌ براي‌ بيان‌ مراد خويش‌ از هر كلامي‌ نمي‌تواند استفاده‌ بكند.

ج) بيان‌ صحيح‌ از وحدت‌ معناي‌ متن‌

‌ ‌از نقد و بررسي‌ دو نظرية‌ پيشين، معلوم‌ شد كه: اولاً، متن‌ داراي‌ معناي‌ حدود و متعيني‌ است. ثانياً، معناي‌ متن‌ صرفاً‌ وابسته‌ به‌ ذهن‌ نويسنده‌ و مخاطب‌ نيست. بنابراين، لازم‌ است‌ بيان‌ جديدي‌ ارائه‌ شود كه‌ مشكلات‌ و اشكال‌هاي‌ دو بيان‌ قبلي‌ را نداشته‌ باشد. به‌ نظر مي‌رسد هر متن‌ زباني‌ از جمله‌ قران‌ كريم‌ كه‌ از پشت‌ سرِ‌ هم‌ چيده‌ شدنِ‌ مجموعة‌ خاصي‌ از جمله‌ها تشكيل‌ شده‌ است، داراي‌ معناي‌ ظاهري‌ (دلالت‌ تصوري) و معناي‌ واقعي‌ (دلالت‌ تصديقي‌ متعين) و نهايي‌ مي‌باشد كه‌ همان‌ نيت‌ مؤ‌لف‌ است. (در مورد قرآن، معناي‌ مورد نظر خداوند است) و مراد مؤ‌لف، صرفاً‌ وابسته‌ به‌ ذهن‌ ايشان‌ و بي‌ ارتباط‌ با خارج‌ از آن‌ نيست، زيرا زبان‌ يك‌ قرارداد اجتماعي‌ است‌ و الفاظ‌ از طريق‌ وضع‌ با معاني‌ علقه‌ پيدا مي‌كنند، به‌ دليل‌ همين‌ خصوصيت‌ معنا هم‌ در مقام‌ استعمال‌ معين‌ است‌ و هم‌ در مقام‌ دلالت‌ تعين‌ دارد، چون‌ در غير اين‌ صورت، مفاهمه‌ صورت‌ نمي‌پذيرد. براي‌ وضوح‌ مطلب‌ تعين‌ مدلول‌ تصوري‌ و تصديقي22 الفاظ‌ را بررسي‌ مي‌كنيم.

1. مدلول‌ تصوري‌ و تعين‌ آن‌

‌ ‌مراد از «مدلول‌ تصوري» كه‌ از آن‌ به‌ «مفاد استعمالي» و «ظهور ابتدايي» نيز تعبير مي‌شود، معنايي‌ است‌ كه‌ در برخورد اول‌ با يك‌ سخن، با توجه‌ به‌ معاني‌ واژگان‌ و قواعد حاكم‌ بر هيئات‌ و تركيبات‌ و قراين‌ متصل‌ به‌ كلام، براي‌ خواننده‌ يا شنوندة‌ آگاه‌ از معاني‌ كلمات‌ و قواعد حاكم‌ بر هيئات‌ و تركيبات‌ حاصل‌ مي‌شود.23

نحوة‌ مفاهمه‌ اقتضا دارد، مدلول‌ تصوري‌ كه‌ براي‌ شنونده‌ حاصل‌ مي‌شود تعين‌ داشته‌ باشد، زيرا اگر معناي‌ متن‌ نامعين‌ باشد، هنگام‌ استعمال، نمي‌تواند مفهوم‌ واحد و متعيني‌ را در ذهن‌ خوانندگان‌ و شنوندگان‌ پديد آورد؛ در نتيجه‌ فهم‌ غير ممكن‌ خواهد بود و در صورتي‌ كلمات‌ داراي‌ معاني‌ متعيني‌ خواهد بود كه‌ يك‌ رابطه‌اي‌ بين‌ آن‌ها باشد و هر كلمه‌اي‌ يك‌ معناي‌ خاصي‌ را حكايت‌ كند و اين‌ علقه‌ حاصل‌ نمي‌شود، مگر وقتي‌ عاملي‌ غير شخصي‌ و مورد قبول‌ همگان‌ در ميان‌ باشد.

بي‌شك، بين‌ كلمات‌ و معاني، نوعي‌ ارتباط‌ ويژه‌ وجود دارد كه‌ موجب‌ مي‌شود با تصور كلمات، معاني‌ مرتبط‌ با آن‌ها به‌ ذهن‌ انسان‌ منتقل‌ شود، آن‌چه‌ جاي‌ بحث‌ دارد، منشأ ارتباط‌ بين‌ كلمات‌ و معاني‌ است‌ و اين‌كه‌ آيا اين‌ رابطه‌ قراردادي‌ يا طبيعي‌ است‌ و يا هر دو.24 بحث‌ از منشأ علاقة‌ بين‌ كلمات‌ و معاني‌ سابقة‌ طولاني‌ در تاريخ‌ علم‌ دارد25 و اكنون‌ نيز در محافل‌ علمي‌ مطالعه‌ و بررسي‌ مي‌شود و بخشي‌ از مباحث‌ كتاب‌هاي‌ فلسفة‌ زبان‌ و علم‌ اصول‌ فقه‌ را نيز به‌ خود اختصاص‌ داده‌ است. در اين‌ باره، ميان‌ دانشمندان‌ سه‌ گرايش‌ مطرح‌ است:

الف) طبيعت‌گرايي‌ كه‌ رابطه‌ لفظ‌ و معنا را ذاتي‌ مي‌داند.26 ب) قراردادي‌ كه‌ رابطه‌ لفظ‌ و معنا را به‌ وضع‌ واضعان‌ مي‌داند.27 ج) قول‌ به‌ تفصيل‌ كه‌ معتقد است‌ اين‌ رابطه‌ در برخي‌ الفاظ‌ قراردادي‌ و در برخي‌ ديگر طبيعي‌ است.28 گرچه‌ هر سه‌ نظر قايلاني‌ دارد، ولي‌ بيشتر دانشمندان‌ رابطه‌ لفظ‌ و معنا را قراردادي‌ مي‌دانند. به‌ هر حال‌ خواه‌ اين‌ رابطه‌ طبيعي‌ و خواه‌ قراردادي‌ باشد، تعين‌ معنا ضروري‌ است، چون‌ يك‌ لفظ‌ نمي‌تواند با معاني‌ متعدد، گاه‌ متضاد رابطة‌ طبيعي‌ و ذاتي‌ داشته‌ باشد و نيز واضع‌ نمي‌تواند هنگام‌ وضع‌ الفاظ‌ بر معاني، معاني‌ متعددي‌ را در ذهن‌ خود تصور كند و يك‌ لفظ‌ را براي‌ آن‌ها وضع‌ كند.

در اين‌ كه‌ الفاظ‌ بر چه‌ چيزي‌ وضع‌ مي‌شوند، اختلاف‌ است. در مورد وضع‌ الفاظ‌ بر اموري‌ كه‌ ما به‌ ازاي‌ خارجي‌ دارند، «فردينان‌ دي‌ سوسور»29 معتقد است: الفاظ‌ براي‌ مفاهيم‌ ذهني‌ حاصل‌ از شيء خارجي، وضع‌ مي‌شود.30 و كساني‌ مثل‌ مرحوم‌ «آخوند خراساني» معتقدند: الفاظ‌ بر واقع‌ خارج‌ وضع‌ شده‌ است. 31 و نظر سوم‌ اين‌ است‌ كه‌ الفاظ‌ براي‌ حقايق‌ و تمام‌ اوصاف‌ خارجي‌ اشيأ وضع‌ شده‌ است.32 و ديدگاه‌ چهارم‌ اين‌ است‌ كه‌ الفاظ‌ براي‌ اشيأ به‌ لحاظ‌ اوصاف‌ و عوارض‌ ظاهرشان‌ وضع‌ مي‌شوند.33 به‌ نظر ما ديدگاه‌ اخير به‌ واقع‌ نزديك‌تر است.

از ميان‌ چهار نظر مطرح‌ شده‌ در مورد موضوع‌ له‌ الفاظ، فقط‌ طبق‌ نظر سوم‌ (وضع‌ الفاظ‌ بر حقايق‌ و تمام‌ اوصاف‌ اشيا) معنايي‌ كه‌ براي‌ خواننده‌ يا مخاطب‌هاي‌ متعدد حاصل‌ مي‌شود متفاوت‌ و متعدد خواهد بود، ولي‌ اين‌ نظريه‌ داراي‌ اشكالات‌ متعددي‌ است؛ از جمله: 1. تبدل‌ قضاياي‌ ممكنه‌اي‌ مثل‌ «زمين‌ به‌ دور خورشيد مي‌گردد» به‌ ضروريه، زيرا گردش‌ به‌ دور خورشيد در معناي‌ زمين‌ لحاظ‌ خواهد شد. 2. يك‌ لفظ‌ نزد افراد متعدد، معناي‌ مختلف‌ و گاه‌ متباين‌ داشته‌ باشد كه‌ در اين‌ صورت‌ تفهيم‌ و تفاهم‌ مشكل‌ خواهد بود.34 بنابراين‌ نمي‌توان‌ گفت: «معناها مصبوغ‌ به‌ تئوري‌اند و چون‌ جامه‌هايي‌ به‌ تن‌ عبارات‌ پوشانده‌ مي‌شوند. معاني‌ از تئوري‌ها تبعيت‌ مي‌كنند و چون‌ تئوري‌ها دگرگون‌ مي‌شوند، معاني‌ هم‌ در عين‌ ثبات‌ الفاظ‌ دگرگون‌ خواهند شد.»35 چون‌ اين‌ سخن‌ در صورتي‌ درست‌ است‌ كه‌ الفاظ‌ بر حقايق‌ اشيأ وضع‌ شده‌ باشند و زبان‌ قرآن‌ زبان‌ خاص‌ علمي‌ باشد كه‌ چنين‌ نيست‌ و نيز نمي‌توان‌ گفت‌ «عبارات‌ گرسنة‌ معاني‌اند»36 تا با تفسير تئوري‌ها معناي‌ الفاظ‌ نيز تغيير كند، زيرا با عمل‌ وضع‌ هر لفظي‌ به‌ معنايي‌ آبستن‌ مي‌شود و هنگام‌ استعمال‌ نيز بر آن‌ دلالت‌ دارد.

نكته: براي‌ روشن‌ شدن‌ تعين‌ مدلول‌ تصوري‌ لفظ، علاوه‌ بر وضع‌ كه‌ تعين‌ معناي‌ هنگام‌ وضع‌ را اثبات‌ مي‌كند، توجه‌ به‌ احوال‌ پنج‌ گانة‌ لفظ‌ نيز ضروري‌ است. لفظ‌ از لحاظ‌ دلالت‌ بر معنا، بر پنج‌ قسم‌ است‌ : مختص، مشترك، منقول، حقيقت‌ و مجاز.37 از ميان‌ اين‌ اقسام‌ پنج‌گانه، لفظ‌ مختص‌ افزون‌ بر مقام‌ وضع، از جهت‌ دلالت‌ تصوري‌ نيز تعين‌ معنايي‌ دارد، يعني‌ هنگام‌ شنيدن‌ لفظ، همان‌ معنايي‌ كه‌ بر آن‌ وضع‌ شده‌ است‌ به‌ ذهن‌ مي‌آيد. در مرتجل‌ و منقول‌ نيز براي‌ كسي‌ كه‌ در فضاي‌ نقل‌ و ارتجال‌ به‌ سر مي‌برد و با معاني‌ منقول‌ و مرتجل‌ لفظ‌ آشناست، لفظ‌ در مقام‌ دلالت‌ تصوري‌ تعين‌ دارد؛ مثلاً‌ در جامعه‌ متشرع‌ از لفظ‌ «صلاة» نماز به‌ ذهن‌ تداعي‌ مي‌شود و اگر كسي‌ بخواهد آن‌ را براي‌ دعا استعمال‌ كند، بايد قرينه‌اي‌ به‌ كار ببرد.بنابراين،مدلول‌ تصوري‌ لفظ‌ مختص، منقول‌ و مرتجل‌ به‌ نحوي‌ تعين‌ دارد.

اما مدلول‌ تصوري‌ در الفاظ‌ مشترك، حقيقت‌ و مجاز تعين‌ ندارد، به‌ ويژه‌ در مشترك‌ كه‌ شنونده‌ با شنيدن‌ لفظ‌ واحد، معاني‌ متعددي‌ برايش‌ تداعي‌ مي‌شود و اين‌ در صورتي‌ است‌ كه‌ شنونده‌ يا خواننده‌ به‌ معاني‌ متعدد لفظ‌ آشنا باشد، در اين‌ موارد هيئت‌هاي‌ كلام‌ و قراين‌ متصل‌ به‌ تعين‌ معناي‌ تصوري‌ متن‌ كمك‌ مي‌كند؛ مثلاً‌ همراه‌ مجاز قرينه‌ آورده‌ مي‌شود.

2. مدلول‌ تصديقي‌ (مراد جدي) كلام‌ و تعين‌ آن‌

‌ ‌مدلول‌ تصديقي‌ معنايي‌ است‌ كه‌ نويسنده‌ يا گوينده‌ اراده‌ كرده‌ و لفظ‌ را براي‌ تفهيم‌ آن‌ - به‌ دليل‌ صلاحيت‌ دلالت‌ بر آن‌ - به‌كار برده‌ است‌ كه‌ پس‌ از مدلول‌ تصوري، با اضافه‌ شدن‌ مقدمات‌ مربوط‌ به‌ فهم‌ و قوانين، استعمال‌ حاصل‌ مي‌شود.

يكي‌ از مدافعان‌ قرائت‌پذيري‌ متكثر متون‌ ديني‌ در باب‌ مدلول‌ تصديقي‌ متن‌ مي‌گويد: براي‌ متن‌ معناي‌ واقعي‌ وجود ندارد و در متون‌ مقدس‌ معناي‌ متن‌ مطابق‌ با مراد مؤ‌لف‌ است، پس‌ خداوند تمام‌ معاني‌ كه‌ مي‌فهمند اراده‌ كرده‌ است.38 به‌نظر مي‌رسد معناي‌ واقعي‌ متن‌ ثابت، متعين‌ و با محدوده‌اي‌ مشخص‌ مي‌باشد كه‌ همان‌ نيت‌ مؤ‌لف‌ است‌ و بايد دنبال‌ به‌ دست‌ آوردن‌ و درك‌ آن‌ بود. براي‌ اثبات‌ تعين‌ معنا نزدِ‌ صاحبِ‌ سخن، از چند راه‌ مي‌توان‌ شاهد آورد.39

1. هر كس‌ با مراجعه‌ به‌ وجدان‌ خود مي‌يابد كه‌ در ذهن‌ خود معناي‌ معيني‌ از الفاظ‌ را دارد و در مفاهمه، قصد ابراز آن‌ معناي‌ متعين‌ و موجود در ذهن‌ را دارد و چون‌ ديگران‌ نيز همانند ما قصد ابراز و تفهيم‌ مفاهيم‌ موجود در ذهن‌ خود را دارند، نتيجه‌ مي‌گيريم‌ كه‌ معاني‌ كلام‌ نزد گوينده‌ و نويسنده‌ آن‌ متعين‌ است.

2. تأمل‌ در مكانيزم‌ تفهيم‌ و تفهم، حكمت‌ زبان‌ و عامل‌ پيدايش‌ آن‌ و تعين‌ معنا در ذهن‌ گوينده‌ روشن‌ مي‌شود؛ به‌ اين‌ بيان‌ كه‌ نياز به‌ مفاهمه‌ و ايجاد ارتباط‌ بين‌ افراد جامعة‌ بشري، عامل‌ پيدايش‌ زبان‌ در ميان‌ هر ملتي‌ بوده‌ است. حكمت‌ زبان‌ اقتضا دارد كه‌ معناي‌ موجود در ذهن‌ صاحب‌ سخن‌ قابليت‌ بازآفريني‌ در ذهن‌ مخاطب‌ را دارا باشد، چون‌ بدون‌ چنين‌ قابليتي‌ مفاهمه‌ حاصل‌ نمي‌شود. از سوي‌ ديگر، در صورتي‌ معنا قابليت‌ توليد مجدد دارد كه‌ متعين‌ باشد. اگر معنا تعين‌ نداشته‌ باشد، صاحب‌ سخن‌ و مخاطب‌ نمي‌توانند در امري‌ اشتراك‌ داشته‌ باشند، زيرا امر متعيني‌ وجود ندارد كه‌ بر آن‌ اشتراك‌ كنند. بنابراين، حتي‌ اگر مدلول‌ تصوري‌ يك‌ لفظ‌ (مانند مشترك‌ يا حقيقت‌ و مجاز) متعين‌ نباشد، استعمال‌ كننده‌ بايد با آوردن‌ قرينه‌ در كلام‌ خويش، مدلول‌ تصديقي‌ كلام‌ را مشخص‌ كند.

عدم‌ تعين‌ معنا در ذهن، به‌ معناي‌ آن‌ است‌ كه‌ اصلاً‌ مفهوم‌ و معنايي‌ در ذهن‌ صاحب‌ سخن‌ وجود نداشته‌ و او فقط‌ لفظي‌ را به‌ كار برده‌ است‌ كه‌ با گذشت‌ زمان، معناهاي‌ متفاوتي‌ از آن‌ به‌ دست‌ خواهد آمد. پس‌ يا بايد وجود معنا را در ذهن‌ منكر شد و يا تعين‌ آن‌ را پذيرفت. بنابراين، مي‌توان‌ گفت: گويندگان‌ و نويسندگان‌ دانا و جد‌ي‌ معناي‌ خاصي‌ را در ذهن‌ دارند و مي‌كوشند لفظي‌ را انتخاب‌ كنند كه‌ با آن‌ ارتباط‌ دارد و براي‌ آن‌ وضع‌ شده‌ و بر آن‌ دلالت‌ دارد تا معناي‌ مورد نظر را به‌ مخاطب‌ منتقل‌ كنند، گرچه‌ گاهي‌ وقوع‌ خطا در انتخاب‌ لفظ‌ مناسب، موجب‌ انتقال‌ معناي‌ غير مقصود به‌ شنونده‌ مي‌شود. اما در مورد متون‌ ديني‌ كه‌ صاحب‌ آن‌ خداوند يا معصوم‌ است، اين‌ مطلب‌ صادق‌ نيست‌ و خطا در كلام‌ آن‌ها تحقق‌ پيدا نمي‌كند.اگر در متون‌ ديني‌ از لفظي‌ استفاده‌ مي‌شود كه‌ داراي‌ چند معناي‌ محتمل‌ است‌ يا براي‌ بيان‌ يك‌ معنا، از عبارت‌ چند پهلو استفاده‌ مي‌شود و يا حتي‌ عبارتي‌ كه‌ معناي‌ خلاف‌ مراد را مي‌رساند در كلام‌ مي‌آيد، مانند آيات‌ متشابه‌ در قرآن‌ كريم، در همه‌ اين‌ موارد معناي‌ مشخصي‌ از الفاظ‌ اراده‌ شده‌ است؛ مثلاً‌ در مورد آيات‌ متشابه‌ با برگرداندن‌ آن‌ها به‌ آيات‌ محكم‌ مراد واقعي‌ الهي‌ معلوم‌ مي‌شود. البته‌ اين‌ كار فقط‌ از عهده‌ ريشه‌ داران‌ در علم‌ بر مي‌آيد كه‌ در آية‌ هفت‌ آل‌عمران‌ به‌ آن‌ اشاره‌ شده‌ است‌ كه‌ مي‌فرمايد: «هو الذي‌ اَنزَلَ‌ عَليكَ‌ الكتاب‌ منه‌ آيات‌ محكمات‌ هن‌ ام‌ الكتاب‌ و اخر متشابهات... و ما يعلم‌ تأويله‌ الا الله‌ و الراسخون‌ في‌ العلم».

غناي‌ معنايي‌ قرآن‌ كريم‌ و دربرداشتن‌ معاني‌ باطني‌ متعدد كه‌ در روايات‌ به‌ آن‌ اشاره‌ شده‌ است،40 با آن‌چه‌ ما گفتيم‌ منافاتي‌ ندارد، زيرا معاني‌ بطني‌ متعدد در طول‌ هم‌ هستند، ولي‌ آن‌چه‌ كه‌ ما نفي‌ كرديم‌ تعدد معنايي‌ عرضي‌ لفظ‌ مي‌باشد كه: اولاً، الفاظ‌ قرآن‌ تحمل‌ آن‌ را ندارد. ثانياً، برخي‌ از آن‌ معاني‌ گاه‌ متعارض‌ با مراد خداوند بوده‌ و با هدايت‌گري‌ قرآن‌ - كه‌ در آياتي‌ به‌ آن‌ اشاره‌ شده‌ است‌ - منافات‌ دارد و آيات‌ اندكي‌ كه‌ به‌ ظاهر داراي‌ معاني‌ متعدد است، يكي‌ از آن‌ معاني‌ مرادِ‌ خداوند بوده‌ و بايد در صدد فهم‌ آن‌ بود. بنابراين‌ مي‌توان‌ به‌ صراحت‌ گفت: قرآن‌ هر قرائت‌ و فهمي‌ را بر نمي‌تابد و به‌ هر انتظاري‌ پاسخ‌ مثبت‌ نمي‌دهد.

3. حجيت‌ ظهور زمان‌ نزول‌

‌ ‌از مباحث‌ گذشته‌ معلوم‌ شد: اولاً‌ ،الفاظ‌ داراي‌ معاني‌ معيني‌ است. ثانياً، اين‌ معاني‌ به‌ واسطه‌ وضع، با الفاظ‌ ارتباط‌ پيدا مي‌كند؛ در نتيجه‌ كسي‌ كه‌ به‌ موضوع‌ له‌ الفاظ‌ آشناست، هنگام‌ شنيدن‌ لفظ، به‌معناي‌ مرتبط‌ با آن‌ لفظ‌ منتقل‌ مي‌شود. اكنون‌ به‌ اين‌ نكته‌ مي‌پردازيم‌ كه‌ به‌ فرض‌ كه‌ لفظ، تحمل‌ معاني‌ گوناگون‌ را داشته‌ باشد(كه‌ ندارد) آيا مي‌توان‌ آن‌ معاني‌ كه‌ الفاظ‌ متون‌ ديني‌ بر اثر عوامل‌ مختلف‌ از جمله‌ تحول‌ تئوري‌ها پيدا مي‌كند، به‌ آن‌ نسبت‌ داد تا دليلي‌ براي‌ رسميت‌ قرائت‌پذيري‌ متكثر باشد. بي‌شك‌ جواب‌ منفي‌ است، زيرا ظهور معناي‌ زمان‌ نزول‌ و صدور متون‌ ديني‌ حجت‌ است‌ و اين‌ امر از مباني‌ مسلم‌ تفسير است. توضيح‌ مطلب‌ اين‌كه، تطور و تحول‌ در زبان‌ يك‌ امر حتمي‌ و و شبيه‌ به‌ تطورهاي‌ زندگيِ‌ بشري‌ است‌ و اين‌ تطور و تحول‌ زبان‌ عربي‌ را نيز شامل‌ مي‌شود كه‌ زبان‌ متون‌ ديني‌ اسلام‌ است. در معنايِ‌ بعضي‌ از كلمات‌ به‌ كار رفته‌ در متون‌ ديني‌ دو نوع‌ تحول‌ صورت‌ گرفته‌ است:41 يكي‌ تغييراتي‌ كه‌ در برخي‌ الفاظ، به‌ ويژه‌ اصطلاحات‌ شرعي، هنگام‌ كاربرد آن‌ در متون‌ ديني، صورت‌ گرفته‌ است؛ به‌ عنوان‌ نمونه‌ كلمه‌ «صلاة» كه‌ به‌معناي‌ مطلق‌ دعا بوده، بعداً‌ در متون‌ ديني‌ بر عمل‌ مخصوصي‌ كه‌ با تكبير شروع‌ و با سلام‌ ختم‌ مي‌شود، اطلاق‌ شده‌ است. در اين‌ موارد تقريباً‌ تغييرات‌ اساسي‌ در معناي‌ لفظ‌ صورت‌ گرفته‌ است‌ و يا مانند كلمه‌ «تقوا» كه‌ تغيير جزئي‌ در معناي‌ آن‌ صورت‌ گرفته‌ است. نوع‌ ديگر، تغييراتي‌ است‌ كه‌ معاني‌ الفاظ‌ با گذشت‌ زمان‌ بعد از كاربرد آن‌ در متون‌ ديني، پيدا كرده‌ است‌ مانند: كلمه‌ جاهليت‌ كه‌ در متون‌ ديني‌ اسلامي‌ به‌معناي‌ بي‌ صبري‌ و بي‌ تحملي‌ است، ولي‌ اكنون‌ در مقابل‌ آگاهي‌ به‌ كار مي‌رود. يا واژة‌ «ذره» كه‌ در قرآن‌ كريم‌ به‌معناي‌ اندازة‌ خيلي‌ كم‌ است‌ و اكنون‌ به‌معناي‌ اتم‌ استعمال‌ مي‌شود. از اين‌ دو نوع‌ تغييرات، تغيير نوع‌ دوم‌ كه‌ بعد از كاربرد الفاظ‌ در متون‌ ديني‌ صورت‌ گرفته‌ است، هيچ‌ تأثيري‌ در معاني‌ متون‌ ديني‌ ندارد.

بنابراين‌ اگر مطالبي‌ از قرآن‌ فهميده‌ شود كه‌ در عصر پيامبر(ص) قابل‌ انكار و فهم‌ نبوده، از دايرة‌ سياق‌ تفسير خارج‌ است.42 اين‌ سخن‌ چنان‌ كه‌ برخي‌ تصور كرده‌اند به‌معناي‌ صحت‌ تمام‌ فهم‌هاي‌ مردمان‌ زمان‌ صدر اسلام‌ نيست. به‌ خاطر همين‌ مطلب‌ فقط‌ تأكيد مي‌شود: معاني‌ كه‌ از قرآن‌ در عصر حاضر برداشت‌ مي‌شود، بايد قابليت‌ ارتكاز و فهم‌ براي‌ مسلمانان‌ اوليه‌ را نيز داشته‌ باشد.

4. اشتراك‌ فهم‌

‌ ‌ممكن‌ است‌ گفته‌ شود: بر فرض‌ كه‌ از متون‌ ديني‌ ظهور معنايي‌ زمان‌ نزول‌ و صدور حجت‌ باشد، لكن‌ مسئله‌ اين‌ است‌ كه‌ انسان‌ها داراي‌ انديشه‌هاي‌ متفاوت‌ بوده‌ و در كشف‌ ظهور زمان‌ نزول‌ و آن‌چه‌ مخاطبان‌ عصر نزول‌ و صدور فهميده‌اند، اختلاف‌ نظر پيدا مي‌كنند. دليل‌ اين‌ اختلاف‌ همان‌ تفاوت‌ انديشه‌ها، پيش‌فهم‌ها و پيش‌فرض‌ها در عصر گوناگون‌ است. بنابراين، كشف‌ ظهور معنايي‌ زمان‌ نزول‌ و صدور نيز به‌ پيش‌فرض‌ها و مقبولات‌ هر كس‌ مربوط‌ مي‌شود. به‌ علاوه، اگر منظور از حجيت‌ ظهور زمان‌ نزول‌ و صدور اين‌ باشد كه‌ فهم‌ درست‌ همان‌ است‌ كه‌ عده‌اي‌ به‌خصوص‌ در صدر اسلام‌ فهميده‌اند، در اين‌ صورت‌ ما بايد مقلد محض‌ باشيم‌ كه‌ با مخاطب‌ قرآن‌ بودن‌ ما سازگاري‌ ندارد.43

گرچه‌ اين‌ سخن‌ في‌ الجمله‌ درست‌ است‌ و پيش‌فهم‌هاي‌ مستدل‌ و برهاني‌ و اصول‌ موضوعه‌ در فهم‌ برخي‌ آيات‌ قرآن‌ و روايات، از مجراي‌ صحيح‌ خود، با شرايطي‌ ويژه‌ مؤ‌ثر است، لكن‌ به‌ عنوان‌ يك‌ قاعدة‌ كلي‌ پذيرفته‌ نيست، زيرا لازمة‌ آن‌ فقدان‌ فهم‌ مشترك‌ ميان‌ افراد بشر (در هر دو حوزه‌ معرفت‌ ديني‌ و غيرديني) و بسته‌ شدن‌ باب‌ تفهيم‌ و تفهم‌ و تعليم‌ و تعلم‌ است. به‌علاوه‌ شواهد بسياري‌ وجود دارد كه‌ از برخي‌ گزاره‌هاي‌ ديني، مفسران‌ و حتي‌ دانشمندان‌ غير مسلمان، فهم‌ مشتركي‌ داشته‌ و دارند.

واضح‌ است‌ كه‌ آگاهي‌هاي‌ ديني‌ و غيرديني‌ در بهره‌برداري‌ بيشتر و فهم‌ عميق‌تر از متون‌ ديني‌ مؤ‌ثر است، لكن‌ با اشتراك‌ فهم‌ منافاتي‌ ندارد. اين‌ كه‌ طبق‌ آيه‌ هفت‌ آل‌عمران، تأويل‌ آيات‌ قرآن‌ را جز خداوند، فقط‌ ريشه‌ داران‌ در دانش‌ مي‌دانند،44 دليل‌ گويا بر اين‌ حقيقت‌ است، زيرا معلوم‌ مي‌شود كه‌ مرتبه‌اي‌ از فهم‌ قرآن‌ كريم‌ ويژه‌ ريشه‌ داران‌ در دانش‌ است. آن‌چه‌ در اشتراك‌ فهم‌ مد نظر است، فهم‌ نخستين‌ مرتبه‌ معارف‌ آيات‌ قرآن‌ است. اصولاً‌ درك‌ و فهم‌ عميق‌تر، وقتي‌ معنا دارد كه‌ فهم‌ ثابت‌ و مشتركي‌ وجود داشته‌ باشد، تا در مقايسه‌ با آن، فهم‌ بيشتر و عميق‌تر تحقق‌ يابد.

نكته: از روايات‌ استفاده‌ مي‌شود كه‌ فهم‌ دقيق‌ برخي‌ از آيات‌ قرآن‌ كريم، با گذشت‌ زمان‌ صورت‌ مي‌گيرد مثل‌ آن‌چه‌ كه‌ در روايتي‌ از امام‌ زين‌ العابدين(ع) در مورد نزول‌ سورة‌ مباركه‌ توحيد و آيات‌ اوليه‌ سورة‌ مباركه‌ حديد «هُوَ‌ الا‌ َوَّلُ‌ وَ‌الا‌ َّخِرُ‌ وَ‌الظَّاهِرُ‌ وَ‌البَاطِنُ‌ ... وَ‌هُوَ‌ عَلِيمٌ‌ بِذَ‌اتِ‌ الصُّدُورِ»45 وارد شده‌ است‌ كه‌ فرموده‌اند:

«چون‌ خداوند عزوجل‌ مي‌دانست‌ در آينده‌ دور، ژرف‌ انديشاني‌ خواهند بود، سوره‌ توحيد و آياتي‌ از سوره‌ حديد، تا «بذات‌الصدور» را نازل‌ كرد. پس‌ هر كسي‌ بيش‌ از اين‌ معارف‌ را قصد كند، به‌ طور قطع‌ هلاك‌ خواهد شد.46

اين‌ روايت‌ و چنين‌ بياني، با اشتراك‌ فهم‌ و لزوم‌ توجه‌ به‌ معاني‌ الفاظ‌ آيات‌ در زمان‌ نزول‌ منافاتي‌ ندارد؛ زيرا اين‌ روايت‌ نمي‌گويد كه‌ مردم‌ صدر اسلام‌ از اين‌ آيات‌ چيزي‌ نمي‌فهميدند و يا فهمي‌ متناقض‌ با فهم‌ امروزي‌ داشتند و يا ظهور آيات‌ مذكور در گذر زمان‌ تغيير پيدا خواهد كرد. در واقع‌ آن‌چه‌ تغيير پيدا مي‌كند، تبييني‌ است‌ كه‌ از آيات‌ ارائه‌ مي‌شود. اين‌ آيات‌ در زمان‌ نزول‌ نيز قابل‌ فهم‌ بوده‌ و به‌ مرور زمان‌ به‌ كشف‌ تفصيلي‌ رسيده‌ و بر مفاد اين‌ آيات، تحليل‌ ارائه‌ شده‌ است؛ به‌ عنوان‌ مثال، هر آشناي‌ به‌ زبان‌ عربي‌ از «هُوَ‌اُ‌ اَحَد» يكي‌ بودن‌ خدا را مي‌فهمد، ولي‌ در پرتو معارفي‌ كه‌ بشر از طريق‌ عقل‌ و دل‌ به‌ آن‌ها رسيده، تبيين‌ و تحليل‌ عميق‌تري‌ از يكتايي‌ خدا ارائه‌ مي‌شود و اين‌ مقدار از اختلاف، رسميت‌ قرائت‌پذيري‌ متون‌ ديني‌ را ثابت‌ نمي‌كند.

چنان‌ كه‌ پيش‌تر گفتيم، مدافعان‌ قرائت‌پذيري‌ متكثر متون‌ ديني‌ مي‌كوشند در ساية‌ تأكيد بر عدم‌ تعين‌ معناي‌ متن، با اثبات‌ نقش‌ تعيين‌كننده‌ براي‌ پيش‌فرض‌ها و انتظارهاي‌ مفسر در فهم‌ متون‌ ديني، اين‌ نظريه‌ را رسميت‌ ببخشند. آنان‌ اين‌ تأثير را در مقام‌ فحص47 و قضاوت،48 هدايت‌ كننده‌ معرفي‌ مي‌كنند و براي‌ آن‌ مجاري‌ مختلفي‌ را بيان‌ كرده‌اند مانند تأثير از طريق‌ ايجاد پرسش، تأثير مستقيم‌ بر فهم، سعه‌ و ضيق‌ بخشيدن‌ به‌ قلمرو دين‌ و حجيت‌ بخشيدن‌ و تصديق‌ و تكذيب‌ گزاره‌هاي‌ ديني؛ به‌ عنوان‌ مثال‌ گفته‌اند: «شريعت‌ نيز مانند طبيعت‌ صامت‌ نشسته‌ است‌ تا ما از او بپرسيم... . شريعت‌ داراي‌ معارفي‌ است‌ كه‌ فقط‌ از طريق‌ دانسته‌ها و با سؤ‌ال‌ مي‌توان‌ به‌ آن‌ رسيد.49 آيات‌ قرآن‌ خود به‌ خود سخن‌ نمي‌گويد».50 «فهم‌ ما از دين‌ متكي‌ به‌ انتظاراتي‌ است‌ كه‌ از دين‌ داريم.51» «حتي‌ اگر در متون‌ ديني‌ گزاره‌هايي‌ در باب‌ قلمرو دين‌ باشد و مشخص‌ كند چه‌ نوع‌ نيازهايي‌ را از بشر برآورده‌ مي‌سازد. قول‌ خودش‌ بر ما حجت‌ نيست، چون‌ آن‌ سخن‌ بايد فهم‌ شود و فهم‌ ما متكي‌ است‌ بر نوع‌ انتظاراتي‌ كه‌ ما از دين‌ داريم.52» «هرچه‌ پيش‌ فرض‌ قبول‌ دين‌ است، شرط‌ فهميدن‌ آن‌ فهم‌ خواهد بود.»53

به‌ نظر مي‌رسد كليت‌ و قطعيت‌ اين‌ نوع‌ تأثيرها در فهم‌ متون‌ ديني‌ كه‌ هيچ‌ استدلال‌ متقني‌ به‌ نفع‌ آن‌ اقامه‌ نشده، مورد اشكال‌ است‌ و بحث‌ كامل‌ از آن، مجال‌ وسيعي‌ مي‌طلبد كه‌ ما در جاي‌ ديگر به‌ نقد و بررسي‌ آن‌ پرداخته‌ايم.54 در اين‌ مجال‌ به‌ اختصار مي‌گوييم‌ كه‌ پيش‌فرض‌ها و انتظارها در فهم‌ متون‌ ديني، از هيچ‌ كدام‌ از مجاري‌ قطعي‌ نيست‌ و بدون‌ داشتن‌ پرسش‌ مشخص‌ و پيش‌ فرض‌ معين‌ و انتظار خاص‌ از دين‌ نيز مي‌توان‌ حداقل‌ به‌ فهم‌ صحيح‌ برخي‌ از آيات‌ قرآن‌ كريم‌ رسيد. به‌ علاوه‌ اين‌ امور در تصديق‌ و تكذيب‌ گزاره‌هاي‌ ديني‌ و حجيت‌ بخشيدن‌ به‌ آن‌ هيچ‌ تأثيري‌ ندارد و در نتيجه‌ موجب‌ سعه‌ و ضيق‌ قلمرو دين‌ نمي‌شود، زيرا حجيت‌ گزاره‌هاي‌ قرآني‌ از طريق‌ ديگري‌ به‌ اثبات‌ رسيده‌ است‌ و نيز بر خلاف‌ اين‌ ديدگاه، غير متدينان‌ به‌ اسلام‌ با داشتن‌ مقدمات‌ لازم‌ فهم‌ - مانند آگاهي‌ از معاني‌ واژگان‌ و قواعد عربي‌ و برخي‌ مقدمات‌ منطقي‌ و... - مي‌توانند همانند يك‌ عالم‌ مسلمان‌ به‌ فهم‌ صحيح‌ قرآن‌ و روايات‌ برسند. چنان‌ كه‌ برخي‌ از محققان‌ غير مسلمان‌ تحقيقات‌ ارزش‌مندي‌ در مورد معارف‌ قرآن‌ كرده‌اند، بدون‌ اين‌ كه‌ به‌ حقانيت‌ آن‌ ايمان‌ داشته‌ باشند؛ به‌ عنوان‌ نمونه‌ يك‌ عالم‌ مسيحي‌ همانند يك‌ عالم‌ مسلمان‌ به‌ درستي‌ در مي‌يابد كه‌ قرآن‌ كريم‌ خدايان‌ سه‌ گانه‌ مسيحيت‌ را نفي‌ مي‌كند و حضرت‌ محمد(ص) را خاتم‌ پيامبران‌ معرفي‌ مي‌نمايد و نيز بر خلاف‌ سنت‌ غلط‌ جاهلي، براي‌ زن‌ حقي‌ در ارث‌ قرار داده‌ است‌ و مقدار آن‌ نصف‌ مقدار ارث‌ مرد است. اين‌ موارد شاهد روشني‌ بر بطلان‌ قرائت‌پذيري‌ متون‌ ديني‌ است.

قبول‌ داريم‌ معارفِ‌ بيرونِ‌ ديني، پيش‌فرض‌ها و انتظارها در فهم‌ متون‌ ديني‌ في‌ الجمله‌ مؤ‌ثر است، لكن‌ اين‌ تأثير از مجراي‌ خاصي‌ و با شرايط‌ ويژه‌ خود تحقق‌ مي‌پذيرد و منجر به‌ رسميت‌ قرائت‌پذيري‌ متكثر متون‌ ديني‌ نمي‌شود. اين‌ تأثير نسبت‌ به‌ اوضاع‌ گوناگون‌ فرق‌ مي‌كند و به‌ جهت‌ تعارض‌ و عدم‌ تعارض‌ بين‌ پيش‌فرض‌ها انتظار خاص‌ با آن‌چه‌ از متون‌ ديني‌ به‌ دست‌ آمده‌ و قطعي‌ يا غير قطعي‌ بودن‌ آن‌ دو، حالات‌ متفاوتي‌ متصور است‌ كه‌ فقط‌ به‌ شرطي‌ اين‌ تأثير حتمي‌ است‌ كه: اولاً، آن‌ آيات‌ بر موضوع‌ ديگري‌ خلاف‌ پيش‌فرض‌ها و انتظارهاي‌ ما دلالت‌ كند. ثانياً، دلالت‌ معارف‌ بيرون‌ ديني‌ بر آن‌ پيش‌فرض‌ها و انتظارها قطعي‌ بوده، ولي‌ دلالت‌ آيات‌ ظني‌ باشد. بنابراين، از تأثير پيش‌فرض‌ها و انتظارها در فهم‌ متون‌ ديني‌ نمي‌توان‌ نظريه‌ تكثر قرائت‌ متون‌ ديني‌ را نتيجه‌ گرفت‌ و به‌ آن‌ رسميت‌ بخشيد.


.1 محقق‌ و نويسنده.

.2 در مقابل‌ متن‌ محور و مؤ‌لف‌ محور.

.3 بر خلاف‌ اين‌ ديدگاه‌ كه‌ عامل‌ اصلي‌ اختلاف‌ مفسران‌ را اختلاف‌ پيش‌فرض‌ها و انتظارها مي‌دانند (ر.ك: عبدالكريم‌ سروش، قبض‌ و بسط‌ تئوريك‌ شريعت، ص‌ 202 و ص‌ 351) عوامل‌ متعددي‌ در اختلاف‌ فهم‌ها موثر است‌ (ر.ك: علامه‌ محمد حسين‌ طباطبايي، تفسير الميزان، ترجمه‌ سيد محمد باقر موسوي، ج‌ 1، ص‌ 9 و نيز ابن‌ تيميه، مقادمة‌ اصول‌ التفسير، ص‌ 82. الدكتور محمد حسين‌ الذهبي‌ التفسير و المفسرون‌ ج‌ 2، ص‌ 44. در كتاب‌ اسباب‌ اختلاف‌ المفسرين‌ تأليف‌ محمد بن‌ عبدالرحمان‌ بن‌ صالح‌ الشايع، بيست‌ عامل‌ براي‌ اختلاف‌ مفسران‌ در تفسير قرآن‌ كريم‌ شمرده‌ شده‌ است.

.4 عبدالكريم‌ سروش، كيان‌ 40، بهمن‌ و اسفند 76، ص‌ 16.

.5 محمد مجتهد شبستري، نقدي‌ بر قرائت‌ رسمي‌ از دين، ص‌ 114.

. Jacques Derrida.6

. Umberto Eco, the Limits of interpretation, Indiana7 .33 - 49932, PP.1University Press,

. Hans Greog Gadamer.8

.9 ر.ك: محمد رضا ريخته‌ گران، هرمنوتيك، ص‌ 227.

.10 ر.ك: بابك‌ احمدي، ساختار تأويل‌ متن، ج‌ 2، ص‌ 586 - 589 و 604 - 605.

.11 ر.ك: مهدي‌ هادوي، مباني‌ كلامي‌ اجتهاد، ص‌ 225 - 226.

.12 عبدالكريم‌ سروش، قبض‌ و بسط‌ تئوريك‌ شريعت، ص‌ 294. ولي‌ در جاي‌ ديگر مي‌آورد: «عبارات‌ گرسنة‌ معاني‌اند، نه‌ آبستن‌ آن‌ها، گرچه‌ هر غذايي‌ هم‌ ذائقه‌ آن‌ها را خرسند نمي‌كند». (قبض‌ و بسط‌ تئوريك‌ شريعت، ص‌ 287 - 288) «كتاب‌ و سنت‌ هر تفسيري‌ را بر نمي‌دارد» (همان، ص‌ 367) از اين‌ دو عبارت‌ اخير، استفاده‌ مي‌شود كه‌ در كلام‌ ايشان‌ تناقض‌ وجود دارد.

.13 عبدالكريم‌ سروش، كيان‌ 40، ص‌ 16 - 17.

.14 به‌ عنوان‌ نمونه‌ حديث‌ قدسي‌ آمده‌ است‌ كه‌ خداي‌ متعال‌ مي‌فرمايد: «ما آمَن‌ بي‌ من‌ فسر القرآن‌ برأيه؛ كسي‌ كه‌ قرآن‌ را تفسير به‌ رأي‌ كند به‌ من‌ ايمان‌ نياورده‌ است.» علامه‌ محمد باقر مجلسي، بحارالانوار، ج‌ 92، ص‌ 107، ح‌ 1.

.15 عبدالكريم‌ سروش، كيان، ش‌ 40، بهمن‌ و اسفند 76، ص‌ 16.

6. Schleier Macher.1

7. E. D. Hirsch.1

8. Richard E. Palmer, Hemeneutics, Natheaster University1 .96986, P. 1Press,

.19 ديويد كوزنزهوي، حلقه‌ انتقادي، ترجمه: مراد فراهاني، ص‌ 82 - 84.

.20 محمد مجتهد شبستري، نقدي‌ بر قرائت‌ رسمي‌ از دين، ص‌ 114.

.21 ديويد كوزنزهوي، همان، ص‌ 61 و 86.

.22 برخي‌ دلالت‌ را سه‌ قسم‌ كرده‌اند:

‌ ‌1. دلالت‌ تصوري؛ 2. دلالت‌ تصديقي‌ كه‌ خود، دو قسم‌ مي‌باشد: يكي‌ ارادة‌ استعمالي‌ و ديگري‌ ارادة‌ جدي. (ر.ك: سيد محمد باقر صدر، دروس‌ في‌ علم‌ الاصول، ج‌ 1، ص‌ 76) ولي‌ به‌ نظر مي‌رسد كه‌ ارادة‌ استعمالي‌ همان‌ دلالت‌ تصوري‌ است. ر.ك: مظفر، المنطق، ص‌ 36 - 37 ؛ منصور اختبار، معني‌شناسي، ص‌ 125.

.23 ر.ك: شيخ‌ عبدالكريم‌ حائري، دررالفوائد، ج‌ 1 - 2، ص‌ 359.

.24 محمد رضا باطني، دربارة‌ زبان، مجموعة‌ مقالات، ص‌ 118.

.25 جهت‌ اطلاع‌ از تاريخچه‌ اين‌ بحث، ر.ك: منصور اختبار، همان، ص‌ 117.

.26 ر.ك: ابراهيم‌ اتين، «رابطة‌ لفظ‌ و دلالت»، ترجمة‌ دكتر سيد حسين‌ سيدي، كيهان‌ فرهنگي، سال‌ هشتم، ش‌ 9، سلسله‌ 81، ص‌ 5، عباس‌ زرباب، «آيا دلالت‌ الفاظ‌ بر معنا ذاتي‌ است؟» مهدوي‌ نامه، به‌ اهتمام‌ حسن‌ عرب‌ و اصغر محمدخاني، ص‌ 431.

.27 ر.ك: سيدمحمدباقر صدر، مجموعه‌ مؤ‌لفات، ج‌ 3، ص‌ 119 ؛ محمدرضا مظفر، اصول‌الفقه، ج‌ 1، ص‌ 9. در اين‌ كه‌ واضع‌ الفاظ‌ چه‌ كسي‌ است، برخي‌ مانند ابوالحسن‌ اشعري، ابن‌فورك‌ و مرحوم‌ نائيني‌ واضع‌ را خدا مي‌دانند (ر.ك: الفوائدالاصول، ص‌ 30)، لكن‌ اين‌ نظر صحيح‌ نيست‌ و اكنون‌ دانشمندان‌ واضع‌ را غيرخدا مي‌دانند (ر.ك: آية‌ا خويي، محاضرات‌ في‌ اصول‌الفقه، ج‌ 1، ص‌ 38.

.28 ر.ك: محمد رضا باطني، درباره‌ زبان، مجموعه‌ مقالات، ص‌ 118 - 119.

9. Ferdinand de Saussure.2

.30 ر.ك: رفرانك‌ پالمر، نگاهي‌ به‌ معني‌شناسي، ترجمة‌ كورش‌ صفوي، ص‌ 53 - 55.

.31 ر.ك: شيخ‌ محمد كاظم‌ خراساني، كفاية‌ الاصول، ص‌ 31.

.32 ر.ك: صادق‌ لاريجاني، فلسفة‌ تحليلي‌ (3)، ص‌ 36 - 38 - 39.

.33 ر.ك: صادق‌ لاريجاني، همان، ص‌ 118 - 126 ؛ معرفت‌ ديني، ص‌ 124 - 126.

.34 براي‌ آگاهي‌ بيشتر از اشكالات‌ اين‌ نظريه‌ ر.ك: صادق‌ لاريجاني، فلسفه‌ تحليلي‌ (3)، ص‌ 38 - 40 ؛ معرفت‌ ديني، ص‌ 20.

.35 عبدالكريم‌ سروش، قبض‌ و بسط‌ تئوريك‌ شريعت، ص‌ 28.

.36 عبدالكريم‌ سروش، همان، ص‌ 286.

.37 لفظ‌ مختص‌ آن‌ است‌ كه‌ بيش‌ از يك‌ معنا ندارد. مشترك‌ لفظي‌ است‌ كه‌ معناي‌ حقيقي‌ متعددي‌ دارد. مرتجل‌ آن‌ است‌ كه‌ لفظ‌ از معناي‌ حقيقي‌ خود به‌ معناي‌ ديگر بدون‌ لحاظ‌ مناسبت‌ بين‌ دو معنا، نقل‌ شود. اگر اين‌ انتقال‌ به‌ لحاظ‌ مناسبت‌ باشد، آن‌ را منقول‌ گويند. حقيقت‌ و مجاز لفظي‌ است‌ كه‌ در چند معنا استعمال‌ مي‌شود، ولي‌ فقط‌ براي‌ يك‌ معنا وضع‌ شده‌ است‌ و در ديگر معاني‌ به‌ سبب‌ پيوندي‌ كه‌ با معناي‌ حقيقي‌ دارد، استعمال‌ مي‌شود. (ر.ك: محمد رضا مظفر، المنطق، تقسيمات‌ الفاظ.)

.38 عبدالكريم‌ سروش، كيان، شمارة‌ 40، ص17.

.39 ر.ك: مهدي‌ هادوي‌ تهراني، مباني‌ كلامي‌ اجتهاد، ص‌ 270 - 273.

.40 «ما من‌ آية‌ الا و لها ظهر و بطن»، محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج‌ 89، ص‌ 94.

.41 ر.ك: توشي‌ هيكو ايزوتسو، ساختمان‌ معنايي‌ مفاهيم‌ اخلاقي‌ - ديني‌ در قرآن؛ عوده‌ خليل‌ عوده، التطور الدلالي‌ بين‌ لغة‌ الشعر الجاهلي‌ و لغة‌ القرآن‌ الكريم، ص‌ 57.

.42 ر.ك: امين‌ الخولي، مقاله‌ التفسير در دايرة‌ المعارف‌ اسلاميه، ج‌ 5، ص‌ 360؛ محمد الذهبي، التفسير و المفسرون، ج‌ 1، ص‌ 33 (ط. دارالارقم).

.43 ر.ك: محمد مجتهد شبستري، هرمنوتيك، كتاب‌ و سنت، ص‌ 154.

.44 «و ما يعلم‌ تأويله‌ الا الله‌ و الراسخون‌ في‌ العلم».

.45 حديد، آيات‌ 3 - 6.

.46 الجمعة‌ العروسي، تفسير نورالثقلين، ج‌ 5، ص‌ 706، ح‌ 46.

.47 ر.ك: عبدالكريم‌ سروش، قبض‌ و بسط‌ تئوريك‌ شريعت‌ ص‌ 268.

.48 ر.ك: محمد مجتهد شبستري، نقد ونظر، شماره1، ص‌ 21. وي‌ مي‌گويد: فهم‌ هر متني، اختصاص‌ به‌ كتاب‌ و سنت‌ ندارد، تنها در صورتي‌ ميسر است‌ كه‌ مراجعه‌ كننده‌ اول‌ مشخص‌ كند، انتظارش‌ از مراجعه‌ به‌ آن‌ متن‌ چيست.

.49 عبدالكريم‌ سروش، همان، ص‌ 264.

.50 محمد مجتهد شبستري، هرمنوتيك‌ كتاب‌ و سنت، ص‌ 31.

.51 عبدالكريم‌ سروش، مدارا و مديريت، ص‌ 136.

.52 همان، ص‌ 124.

.53 همان، قبض‌ و بسط‌ تئوريك‌ شريعت، ص‌ 281.

.54 ر.ك: مصطفي‌ كريمي، نگاهي‌ به‌ مجاري‌ تأثير انتظارات‌ به‌ فهم‌ قرآن‌ كريم‌ و شرايط‌ آن، معرفت‌ شماره‌ 38، بهمن‌ 1379، ص‌ 110 - 117.

/ 1