پیوند دین و اخلاق نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

پیوند دین و اخلاق - نسخه متنی

حسن یوسفیان

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

پيوند دين و اخلاق

حسن يوسفيان

چكيده:

دين در ابعاد گوناگوني همچون پي‏ريزي نظام ارزشي، فراهم آوردن ضمانت اجرايي و تقويت انگيزه دروني به ياري اخلاق مي‏شتابد و آدميان را به تهذيب و تزكيه روحي فرا مي‏خواند . پيوند دين و اخلاق از زواياي گوناگوني قابل بررسي است و نويسنده در اين نوشتار به نقد ديدگاهي پرداخته كه از تقابل دين و اخلاق سخن مي‏گويد و اخلاق ديني را تعبيري خود متناقض مي‏خواند .

رابطه دين و اخلاق يكي از مباحث دراز دامنه و با پيشينه‏اي چند هزار ساله است (1) كه در دهه‏هاي اخير نيز از زواياي گوناگون مورد بحث و بررسي قرار گرفته است . برخي دين و اخلاق را به يكديگر فروكاسته، عبادت و بندگي را جز خدمت‏خلق ندانسته‏اند . گروهي اخلاق را بخشي از دين به شمار آورده و پاره‏اي ديگر دين را در اخلاق گنجانده‏اند . (2) برخي بر اين باورند كه با كنار رفتن دين، اخلاق نيز رخت‏بر مي‏بندد و اگر خدايي نباشد، همه چيز روا خواهد بود; و گروهي ديگر اعتقاد به خداي اديان توحيدي را ويرانگر اخلاق مي‏شمارند .

به هر حال، بسياري از دينداران، نزاع دين و اخلاق را ظاهري مي‏دانند و براي برطرف ساختن آن، راه‏كارهايي كم و بيش مشابه با آنچه در ساير ابعاد تعارض عقل و وحي مطرح گشته است، ارائه مي‏دهند . (3) اما برخي از ايمان گرايان مسيحي اين تعارض را واقعي و اجتناب‏ناپذير مي‏شمارند و ايمان ديني را فراتر از اخلاق مي‏خوانند . كي يركگارد (1813- 1855 م) بزرگ‏ترين شخصيتي است كه از اين زاويه مورد توجه قرار گرفته و كتاب «ترس و لرز» او بيانگر اين ديدگاه به شمار آمده است . (4) قهرمان اصلي اين كتاب، ابراهيم عليه السلام است كه در سنين كهن سالي ماموريت مي‏يابد تا فرزندي را كه پس از سال‏ها انتظار بدو بخشيده‏اند، به دست‏خود قرباني كند .

«و خداوند ابراهيم را امتحان كرد و به او گفت: اسحاق (5) ، تنها پسرت را كه دوستش مي‏داري برگير و به وادي موريه برو، و در آنجا او را برفراز كوهي كه به تو نشان خواهم داد به قرباني بسوزان‏» . بدين گونه همه چيز از دست رفته بود، وحشتناك‏تر از آنكه اگر هرگز نمي‏بود! پس خداوند فقط ابراهيم را به بازي گرفته بود! او با معجزه خويش محال را تحقق بخشيده بود و اكنون آن را نابود مي‏كرد . اين بي‏گمان ديوانگي بود، اما ابراهيم بر آن نخنديد . . . . هفتاد سال انتظار مؤمنانه، شادي كوتاه تحقق انتظار، كيست كه عصاي پيرمرد را مي‏ربايد؟ كيست كه مي‏خواهد پيرمرد به دست‏خود آن را بشكند؟ . . . آيا هيچ رحمي بر اين سالخورده ارجمند يا بر آن كودك معصوم روا نيست؟ (6)

آري، «از ديدگاه اخلاقي . . . پدر بايد پسرش را دوست‏بدارد، اما اين رابطه اخلاقي در مقابل رابطه مطلق با خدا به مرتبه‏اي نسبي تنزل يافته است .» (7) و چنين بود كه ابراهيم، اين شهسوار ايمان، بدون هيچ ترديدي كارد را بر گلوي فرزندش گذاشت و با اين كار، «از كل حوزه اخلاق فراتر رفت‏» . (8) اين سخن بدان معنا است كه انسان مؤمن، با خدايي در ارتباط است كه «خواسته هايش مطلق است و با سنجه‏هاي عقل بشري سنجيدني نيست‏» . (9)

تقابل دين و اخلاق هر چند خداباوراني همچون كي يركگارد را از جاده ايمان خارج نمي‏سازد; رهزن انديشه بسياري از خردورزان مي‏گردد و اگر چاره درستي براي آن فراهم نيايد، به اخلاق دين زدايي شده (سكولار) مي‏انجامد . كساني كه از اخلاق سكولار جانبداري مي‏كنند، اخلاق ديني را داراي كاستي‏ها و پيامدهاي ناگواري دانسته‏اند كه اينك به مهم‏ترين آن‏ها اشاره مي‏كنيم .

1 . سست‏شدن پايه‏هاي اخلاق به دليل خردگريزي دين

خرده گيران بر اخلاق ديني بر اين باورند كه گزاره‏هاي ديني - حتي گزاره‏اي چون «خدا وجود دارد» - اگر خرد ستيز نباشند، دست كم خرد گريزند و به همين دليل نمي‏توانند مبنايي تزلزل‏ناپذير براي اخلاق فراهم آورند . آنچه فراتر از درك عقل است، احتمال صدق و كذبش مساوي است; از اين رو اخلاقي كه بر اين پايه‏هاي سست‏بنيان استوار است، استحكامي ندارد و آرامش رواني را براي آدمي به ارمغان نمي‏آورد . (10)

سستي اين استدلال به خوبي آشكار است و نياز به توضيح چنداني ندارد . انديشمندان مسلمان نه تنها خردستيزي، بلكه خردگريزي پايه‏هاي اساسي دين را نيز نمي‏پذيرند و اعتقاد به چنين گزاره‏هايي را توصيه نمي‏كنند . در امور زيربنايي دين، تنها ملاك ارزيابي و يگانه داور حقيقي، عقل و خرد آدمي است و تنها پس از گذر از اين مرحله است كه مي‏توان از امور فراعقلي سخن گفت و گزاره‏هاي خردگريز را پذيرفت . بديهي است كه چنين گزاره‏هايي به دليل آنكه بر پايه‏هايي تزلزل ناپذير استوارند، از اعتبار كافي برخوردار بوده، به تزلزل اخلاقي نمي‏انجامند .

2 . علم پيشين الهي، ويرانگر اخلاق (11)

پيش فرض اساسي اخلاق، اختيار و آزادي انسان است . بر اين اساس، اگر خداوند - چنان كه اديان توحيدي مي‏گويند - پيشاپيش، همه چيز را بداند، جايي براي اختيار آدمي و در نتيجه، اخلاق باقي نمي‏ماند: «اگر همه افعال همان گونه كه خداوند پيش بيني نموده، روي خواهند داد، هيچ كس توان آن را نخواهد داشت كه راه ديگري در پيش گيرد» . (12)




  • من مي خورم و هر كه چو من اهل بود
    مي خوردن من حق ز ازل مي‏دانست
    گر مي نخورم علم خدا جهل بود (13)



  • مي خوردن من به نزد او سهل بود
    گر مي نخورم علم خدا جهل بود (13)
    گر مي نخورم علم خدا جهل بود (13)



رابطه ميان علم پيشين الهي و اختيار انسان بحث گسترده‏اي است كه همواره انديشمندان را در شرق و غرب عالم به خود مشغول داشته است . (14) يكي از پاسخ‏هاي ساده - و در عين حال قاطع - به اشكال مورد اشاره آن است كه خداوند همچنان كه مي‏داند چه افعالي از آدمي سر مي‏زند، از اختياري بودن آن‏ها نيز آگاه است; بنابراين اگر اين افعال جبري باشند، علم خدا جز جهل نخواهد بود . بر اين اساس، خداوند از ازل مي خوردن شاعر را مي‏دانست و از اين نكته نيز آگاه بود كه او از روي اختيار مي خواهد خورد; از اين رو اختياري نبودن ميخوارگي به معناي بي‏پايگي علم خداوند است . چنين است كه خواجه نصيرالدين طوسي در پاسخ به رباعي پيشين مي‏گويد:




  • اين نكته نگويد آن كه او اهل بود
    علم ازلي علت عصيان گشتن
    نزد عقلا ز غايت جهل بود (15)



  • زيرا كه جواب شبهه‏اش سهل بود
    نزد عقلا ز غايت جهل بود (15)
    نزد عقلا ز غايت جهل بود (15)



3 . ثبات اخلاق ديني و دگرگوني در جهان

اخلاق سكولار راه را براي نسبيت‏باز مي‏گذارد و براساس آن مي‏توان قوانين اخلاقي را با دگرگوني‏هايي كه در جهان روي مي‏دهد، هماهنگ ساخت; در حالي كه دين دگرگوني اخلاق را بر نمي‏تابد و بر ثبات قواعد اخلاقي تاكيد مي‏ورزد . اين امر نيز يكي از ضعف‏هاي اخلاق ديني به شمار رفته است . (16)

در نقد اين سخن بايد گفت كه اصول و پايه‏هاي اخلاق با تغييرات محيط دگرگوني نمي‏يابند، هر چند چگونگي تحقق بخشيدن به اين اصول مي‏تواند به زمان و مكان وابسته باشد . براي مثال، اخلاق ديني ما را به رفتار عادلانه فرا مي‏خواند و عدالت هر چند مي‏تواند در زمان‏هاي گوناگون مصاديق مختلفي بيابد، اما هيچ پديده طبيعي يا پيشرفت علمي نيكويي اين عمل را از آن نمي‏ستاند .

4 . اخلاق ديني و كرامت انساني

به گمان برخي از دين ستيزان، اخلاق ديني منزلت والاي انساني را ناديده مي‏گيرد و به جاي آنكه به انسان - از آن نظر كه انسان است - حرمت نهد، معيارهاي ديگري را مطرح مي‏سازد; بر اين اساس، ميان خودي و غير خودي فرق مي‏گذارد و از خشم و غضب به بي‏دينان دريغ نمي‏ورزد . برتراند راسل با مقايسه ميان سقراط و مسيح مي‏گويد:

شما سقراط را مردي كاملا مؤدب، به خصوص ملايم و نرم نسبت‏به كساني كه گوش شنوايي از وي نداشتند ملاحظه مي‏نماييد . از نظر من، براي يك دانشمند ارزنده‏تر است كه چنين راهي را انتخاب كند تا راه خشم و غضب . . . [اما] در انجيل مي‏بينيد كه مسيح گفته است: «شما اي مارها و شما اين نسل افعي‏ها، چگونه مي‏توانيد از عقوبت جهنم نجات يابيد؟» (17)

همچنين، اديان الهي انسان را مملوك خدا مي‏دانند و براساس آن خداوند را داراي حق ويژه‏اي مي‏شمارند، به گونه‏اي كه مي‏تواند خارج از چارچوب قوانين اخلاقي، در ملك خود تصرف نمايد و حتي به ريختن خون انساني بي‏گناه فرمان دهد . (18)




  • خانه خود را همي سوزي بسوز
    كيست آن كس كو بگويد لايجوز (19)



  • كيست آن كس كو بگويد لايجوز (19)
    كيست آن كس كو بگويد لايجوز (19)



چنين تفسيري از اخلاق ديني، هر چند با ديدگاه‏هاي برخي از مكاتب فكري سازگار است، در انديشه اصيل اسلامي و در سيره علمي و عملي پيشوايان معصوم، نمي‏توان براي آن تاييدي يافت; زيرا اولا: پيامبران الهي و امامان معصوم عليهم السلام در محاسن اخلاقي سرآمد همگان بودند و به گواهي اسناد معتبر تاريخي، حتي در جنگ با دشمنان نيز اخلاق انساني را فرو نمي‏گذاشتند (20) و از پيروان خود نيز شيوه‏اي جز اين نمي‏طلبيدند . ثانيا: هر چند خداوند مالك و هستي بخش جهان است; به دليل برخورداري از حكمت كار لغو و قبيح از او سر نمي‏زند و جز به آنچه ذاتا نيكو است، فرمان نمي‏دهد . با اين حال، شرط خردورزي آن است كه محدوديت‏هاي عقل را ناديده نگيريم و جايي براي امور خرد گريز باقي گذاريم و بر آن‏ها بر چسب خردستيزي نزنيم .

5 . پيامدهاي زيانبار اعتقاد به معاد

برخي از طرفداران اخلاق سكولار، باور به زندگي پس از مرگ و ثواب و عقاب اخروي را يكي از نقاط ضعف اخلاق ديني به شمار آورده و اعتقاد به آتش جهنم را روشنگر آتش جنگ‏هاي دنيوي خوانده‏اند: «فكر مي‏كنم اين عقيده كه آتش جهنم يك نوع مجازاتي از براي گناهكاران است، عقيده‏اي ظالمانه مي‏باشد; عقيده‏اي است كه ظلم را در دنيا گسترش داده و شكنجه و بي‏عدالتي را نصيب نسل‏ها و نژادها مي‏كند» . (21) برخي ديگر به همين مساله از زاويه ديگري نگريسته و اخلاق ديني را اخلاقي مصلحت‏جويانه و كاسبكارانه ناميده‏اند . با اين توضيح كه عمل اخلاقي از جايي آغاز مي‏گردد كه سودجويي‏هاي شخصي كنار نهاده شود و جز انجام وظيفه، غرض ديگري در كار نباشد; در حالي كه اديان الهي بر اميد به بهشت‏يا ترس از دوزخ تكيه مي‏زنند و با بهره‏گيري از آن، پيروان شان را به رفتار پسنديده فرا مي‏خوانند . (22)

در نقد نكته نخست‏بايد بگوييم: چندان براي ما روشن نيست كه چگونه اعتقاد به آتش اخروي، شكنجه و بي‏عدالتي دنيوي را رونق مي‏بخشد! (23) اخلاق ديني نه تنها به رواج بازار بي‏عدالتي نمي‏انجامد، بلكه با تاكيد بر اين نكته كه رفتار عادلانه و ظالمانه بي‏پاسخ نمي‏ماند و هر كس به پاداش و كيفر شايسته خود مي‏رسد اجراي اخلاق را تضمين مي‏كند . نكته دوم نيز كه بيانگر اخلاق است، بر پايه محكمي استوار نيست . (25) هر چند از ديدگاه پيشوايان دين مبين اسلام، بهترين نوع بندگي و نيكوترين عمل اخلاقي آن است كه با انگيزه‏هايي همچون شوق به بهشت و ترس از دوزخ همراه نباشد; از آنجا كه همه مؤمنان در يك سطح نيستند، در مراتب پايين سلوك اخلاقي چنين انگيزه‏هايي نيز پذيرفتني است .

6 . اخلاق سروران و اخلاق بردگان

فريدريش نيچه (1844- 1900 م) فيلسوف و انديشمند آلماني، در بسياري از نوشته‏هاي خود از دو نوع اخلاق سخن مي‏راند: اخلاق سروران و اخلاق بردگان . (26) از ديدگاه وي، ادياني همچون مسيحيت‏با تشويق آدميان به سجايايي چون نوع دوستي، رحم و شفقت و تسليم و سرسپاري، شخصيت واقعي انسان را سركوب مي‏كنند و آن را از شكوفايي باز مي‏دارند (27) : «ريشه همه بدي‏ها اين است كه اخلاق برده‏وار افتادگي، عفاف، خودشكني و فرمانبري مطلق پيروزي يافته است .» (28) اخلاق نوع دوستانه، خودپرستي آدمي را از ميان مي‏برد و «با از بين رفتن خود پرستي، انسان‏هاي بهتر نيز از دست مي‏روند» . (29) فرودستان جامعه چنين اخلاقي را ساخته و به دليل فراواني جمعيت‏شان توانسته‏اند آن را بر فرادستان و سروان تحميل نمايند . (30) به جاي دم زدن از برابري انسان‏ها - «كه تاكنون مهملي بالاتر از آن بر زمين وجود نداشته است‏» (31) - بايد به «انسان برتر (ابرمرد)» بيانديشيم (32) و كسب «قدرت‏» را در سرلوحه اهداف انساني بنشانيم . (33) در اين راستا به فلسفه‏اي نيازمنديم كه «نيرومند را نيرومندتر سازد و براي خسته از دنيا، فلج كننده و نابودي آور باشد» (34) ; در حالي كه اديان راهي كاملا متفاوت در پيش گرفته‏اند:

دين‏هاي فرمانفرما، از جمله علت‏هاي اصلي فروماندن نوع انسان در مرتبه‏اي پست‏بوده‏اند; زيرا بسي از آنچه كه مي‏بايست نابود شود را نگاه داشته‏اند . بايد بسي شكرگزارشان بود! از دست و زبان كه برآيد كه از عهده شكر آنچه، به مثل، مردان روحاني مسيحيت تاكنون براي اروپا كرده‏اند، به درآيد! اينان پس از آرام بخشيدن دردمندان و دل‏دادن به ستمديدگان و نوميدان و دادن عصا و تكيه گاهي به نوانان، و كشاندن پريشان - درونان و شوريدگان از جامعه به ديرها و تيمارستان‏ها . . . براي خراب كردن نژاد اروپايي چه كاري مانده بود كه نكرده باشند؟ وارونه كردن همه ارزش‏ها - اين بود آنچه مي‏بايست‏بكنند! يعني خرد كردن نيرومندان و پوچ كردن اميدهاي بزرگ . (35)

سبك نوشتاري نيچه به گونه‏اي است كه سخنانش تفسيرهاي گوناگون را بر مي‏تابد (36) و در بسياري از موارد نيز با يكديگر ناسازگار مي‏نمايد . براي نمونه، نيچه بارها از «مرگ خدا» سخن مي‏گويد . اين تعبير نشانگر الحاد وي به شمار آمده است كه در تاييد آن مي‏توان به عباراتي كه صراحت‏بيشتري در انكار خدا دارند، استناد كرد: «ما خدا را انكار مي‏كنيم و با انكار خدا، مسؤوليت را منكر مي‏شويم . تنها با انجام چنين كاري جهان را آزاد مي‏سازيم‏» . (37) «خدا، ناميرايي روح، رستگاري، ماورا، همه مفاهيمي هستند كه من هيچ گاه، حتي به هنگام كودكي ام، وقت و دقت‏خود را صرف آن‏ها نكرده‏ام، شايد هم براي اين كار چندان كه بايد بچه نبوده‏ام!» (38) با اين حال، برخي از نويسندگان با استناد به تمثيلي كه در كتاب «دانش طربناك (39) » به كار رفته است، مقصود از «مرگ خدا» را چنين مي‏دانند: «بشر چراغ ايمان به خدا در قلب خويش خاموش كرد . . . . بالاترين سرچشمه پاكي و نور و عدل و زيبايي و زندگي را به گل خودپرستي بست و در عميق‏ترين تاريكي‏ها سرگردان شد» . (40)

ديدگاه اخلاقي نيچه نيز دستخوش داوري‏هاي متفاوتي قرار گرفته است . برخي بر اين باورند كه وي - آنگاه كه از خودپسندي و بي‏اعتنايي به هم نوع سخن مي‏گويد - صرفا به شرح فرايند طبيعي جهان پرداخته است، نه آنكه بخواهد در اين زمينه چيزي را توصيه كند: «نيچه نمي‏خواهد از رحم و شفقت، از جانبداري از بيچارگان چيزي بشنود، مي‏گويد چه بسا كه اينها دروغ مي‏گويند; نه اينكه خود نرم دل و با شفقت نبوده، چرا! نيچه بسيار حساس است، بسيار انساني است . . . . مي‏گويد مدار جهان انسان، مدار آنچه مي‏شود و مي‏گذرد، بر خودپسندي و بر تحميل است‏» . (41)

اين توجيه اگر هم درباره برخي از عبارات نيچه به كار آيد، در بسياري از موارد ديگر پذيرفتني نيست . ديدگاه اخلاقي نيچه چنان است كه بسياري از انديشمندان، ظهور جنايت كاران و سلطه جوياني همچون هيتلر (1889- 1945 م) و فاجعه جنگ جهاني دوم را از پيامدهاي ناخواسته آن مي‏شمارند . (42) به هر حال در بررسي سخنان نيچه، توجه به چند نكته را سودمند مي‏دانيم:

1 . ديدگاه نيچه، واكنشي است در برابر نظريه‏هاي افراطي شمار فراواني از مسيحيان كه همواره بر ايمان بدون تعقل و فرمانبرداري و سرسپاري مطلق تاكيد مي‏ورزيدند و تسليم بودن در برابر قضا و قدر الهي را به گونه‏اي تفسير مي‏كردند كه جز به خمودي و سستي نمي‏انجاميد . اين عامل، افزون بر نيچه، كساني همچون ديويد هيوم (1711- 1776 م) و كارل ماركس (1818- 1883 م) را نيز بر ضد مذهب شورانده و چنين سخناني را بر زبان آنان جاري ساخته است:

اكنون به جاي نابود كردن غولان و چيره شدن بر ستمكاران و پاس داشتن از ميهن، رياضت و روزه و ترس و خاكساري و تسليم چاكرانه و فرمانبرداري بنده‏وار، راه‏هاي دستيابي بر مفاخر آسماني در ميان آدمي‏زادگان شده است . . . . همين نكته ماكياولي را بر آن داشت تا بگويد كه تعاليم دين مسيح . . . كه فقط شكيبايي و بردباري را مي‏آموزد، روان آدمي زادگان را در هم شكسته و آنان را آماده بندگي و فرمانبرداري كرده است . (43)

اين در حالي است كه انديشه اصيل اسلامي، عقل را در جايگاهي بس والا نشانده و ايمان عاري از تعقل را بي‏ارزش خوانده است . (44) همچنين از ديدگاه مكتب اهل بيت، نمي‏توان به بهانه تسليم در برابر اراده الهي از كار و فعاليت دست كشيد و به طوفان حوادث تن داد; چنان كه امام علي عليه السلام از كنار ديواري كه رو به ويراني بود برخاست و به ديواري سالم پناه آورد و در پاسخ اين پرسش كه «آيا از قضاي الهي مي‏گريزي؟» فرمود: «از قضاي خدا به قدرش مي‏گريزم‏» . (45) بر اين اساس، آن حضرت هيچگاه سرسپردگي در برابر گردن كشان را بر نمي‏تابد و عزت و كرامت انساني را چنان مي‏ستايد كه در هيچ مرام غير ديني چنين ستايشي از آن صورت نگرفته است: «نفس خود از هر پستي گرامي دار، هر چند تو را بدانچه خواهي رساند، چه آنچه از خود بر سر اين كار مي‏نهي، هرگز به تو بر نگرداند . (46) بنده ديگري مباش حالي كه خدايت آزاد آفريده‏» . (47)

2 . نظريه اخلاقي نيچه، با وجود خردستيزي و دل آزاريش، از نكات تامل برانگيز و درس‏آموز خالي نيست . تاكيد بر عزت و كرامت انساني - كه در اسلام نيز بدان سفارش فراوان شده است - از نقاط قوت اين ديدگاه به شمار مي‏رود . (48) افزون بر اين، نيچه كليسا را به دليل سفارش به ريشه كني غرايز سرزنش مي‏كند و روش درست را مهار كردن آن‏ها مي‏داند:

كليسا با قاطعيتي تمام با شهوت‏ها نبرد مي‏كند، روش و درمانش از مردي افكندن است . كليسا هرگز نمي‏پرسد كه چگونه انسان مي‏تواند ميل خود را روحاني، زيبا و ملكوتي سازد . بلكه برعكس، پيوسته نظام خويش را بر نابود كردن (نفس پرستي، غرور، قدرت، آز و كين‏توزي) بر مي‏گمارد . اما حمله بردن بر ريشه شهوت‏ها، يعني هجوم به ريشه زندگاني . رويه كليسا دشمني با زندگاني است . (49)

3 . برخي از انديشمندان بر تاثير پذيري نيچه از نظريه تكاملي داروين تاكيد ورزيده (50) و گفته‏اند: «از راي داروين، نيچه كوشش در بقا را پذيرفته و آن را به معناي تنازع گرفته و پنداشته كه افراد بايد با يكديگر در كشمكش باشند و تحصيل توانايي كنند، تا غلبه يابند» . (51) هر چند نيچه به شدت بر نظريه داروين مي‏تازد و بر اين نكته پاي مي‏فشارد كه گزينش طبيعت‏به نفع «نيرومندتران‏» و «نيك بنيادتران‏» نيست، بلكه آنچه با آن رو به رو هستيم «حذف نمونه‏هاي خوشبخت است‏» (52) ; اما گاه براي توجيه نظريه اخلاقي خود، به روند طبيعي جهان استناد مي‏جويد و با اشاره به اينكه در طبيعت، موجودات ضعيف و ناتوان پايمال مي‏گردند و راه را براي شكوفايي توانمندان مي‏گشايند، مي‏گويد:

خود زندگي هيچگونه همبستگي، هيچگونه «حقوق برابر» را ميان اجزاي سالم و منحط يك اندام به رسميت نمي‏شناسد: بايد جزء منحط را جدا كرد; يا اين كه كل از ميان خواهد رفت . همدردي براي منحطان، حقوق برابر براي سست‏بنيادان، اين ژرف‏ترين بي‏اخلاقي است; اين خود به عنوان اخلاق، ضد طبيعت مي‏باشد! (53)

به طور كلي، كساني كه مي‏خواهند با بهره‏گيري از قانوني طبيعي (همچون نظريه تكاملي داروين يا نسبيت انشتين) (54) به پي‏ريزي نظامي اخلاقي بپردازند، با اين نقد اساسي رو به رو مي‏گردند كه طبيعت‏بي‏جان و عاري از انگيزه نمي‏تواند مبنايي براي اخلاق - كه در آن، نيت و انگيزه نقشي محوري دارد - قرار گيرد و ملاكي براي خوبي و بدي افعال ارائه دهد: «قلمرو طبيعت، قلمرو پديده‏هاي جبري است، و قلمرو اخلاق، قلمرو پديده‏هاي انتخابي و اختياري . . . . صرف اينكه در نظام طبيعت، ضعيف پايمال است، نمي‏تواند نظام ارزشي اخلاقي براي ما به وجود آورد» . (55)


1) براي نمونه، ذاتي يا الهي بودن حسن و قبح افعال، دست كم از زمان سقراط مطرح بوده است . ر . ك: دوره آثار افلاطون، ترجمه محمدحسن لطفي و رضا كاوياني، شركت‏سهامي انتشارات خوارزمي، تهران، چاپ دوم، 1366ش، ج 1 (اوتيفرون)، ص 248- 253 .

2) ويليام بارتلي در اين باره ديدگاه‏هاي شش گانه‏اي را مطرح ساخته و در كتاب Morality and Religion به بررسي آنها پرداخته است .

3. see: Avi Sagi & Daniel Statman, Religion and Morality, Rodopi, Amsterdam, 1995, pp . 126-136.

4. Ibid, pp. 119-122 .

5) در متون مقدس اسلامي و يهودي - مسيحي، تفاوت‏هايي در نقل اين داستان به چشم مي‏خورد; براي نمونه قرآن كريم «اسماعيل‏» را ذبيح الله مي‏خواند (صافات/101- 112) در حالي كه در تورات از فرمان خدا درباره ذبح «اسحاق‏» سخن رفته است (پيدايش، 22: 2).

6) سورن كي يركگارد، ترس و لرز، ترجمه عبدالكريم رشيديان، نشر ني، تهران، 1378ش، ص 44- 45 .

7) همان، ص 98 .

8) همان، ص 86 .

9) فردريك كاپلستون، تاريخ فلسفه، ج 7، ترجمه داريوش آشوري، انتشارات سروش و علمي و فرهنگي، تهران، 1367 ش، ص 334 .

10) اين اشكال در منبع زير گزارش شده است: مصطفي ملكيان، جزوه تقابل اخلاق ديني و اخلاق سكولار، ص 17- 18 .

11) اين اشكال به علم پيشين الهي اختصاص ندارد، بلكه هر آموزه ديني (همچون اعتقاد به قضا و قدر و فاعليت مطلق خداوند) كه با اختيار انسان ناسازگار مي‏نمايد، در اينجا به كار مي‏آيد .

12. Paul Helm "Religion", in Lawrence C. Becker (ed ), Encyclopedia of Ethics, V 2, P 965.

13) ياراحمد رشيدي تبريزي، رباعيات خيام (طربخانه)، تصحيح جلال الدين همايي، نشر هما، تهران، چاپ دوم، 1367 ش، ص 101 .

14) ر . ك: محمد سعيدي مهر، علم پيشين الهي و اختيار انسان، مؤسسه فرهنگي انديشه، تهران، 1375 ش .

15) محمدتقي مدرس رضوي، احوال و آثار خواجه نصيرالدين طوسي، انتشارات اساطير، تهران، چاپ دوم، 1370 ش، ص 603 .

16) مصطفي ملكيان، پيشين، ص 19- 20 .

17) برتراند راسل، چرا مسيحي نيستم، ترجمه س . طاهري‏انتشارات دريا، 1349 ش، ص 32 .

18. Avi Sagi, op.cit, pp 132-133 .

19) جلال الدين مولوي، مثنوي معنوي، انتشارات ققنوس، تهران، 1376 ش، دفتر ششم، بيت 618 .

20) احمد حسين شريفي و حسن يوسفيان، «امام علي عليه السلام و مخالفان‏» ، در: دانشنامه امام علي، ج 6، ص 243- 246 .

21) برتراند راسل، پيشين، ص 33 .

22) ر . ك: مصطفي ملكيان، پيشين، ص 21- 22 .

23) شايد مقصود نويسنده اين باشد كه مجازات اخروي تناسبي با جرائم متخلفين ندارد و از اين رو ظالمانه به شمار مي‏آيد (براي آگاهي از پاسخ اين شبهه، ر . ك: مرتضي مطهري، عدل الهي، صدرا، چاپ دوم، تهران، 1361 ش، ص 225- 255) و اعتقاد به درستي چنين عمل ظالمانه‏اي راه انجام ظلم و ستم را به روي مؤمنان مي‏گشايد .

24) ايمانوئل كانت (1724- 1804 م)، فيلسوف بزرگ آلماني، بر اين عقيده بود كه: «هر عمل نيكي به شرطي نيك است كه با حسن نيت و اراده خير انجام يابد و اراده خير عبارت از پيروي از تكليف است . اگر انساني دروغ را از آن رو ترك كند كه مايه بدنامي او مي‏شود، حسن نيت ندارد و اراده خير نكرده است‏» (غلامحسين مصاحب، دائرة المعارف فارسي، با اندكي تصرف).

25) ر . ك: محمدتقي مصباح يزدي، دروس فلسفه اخلاق، اطلاعات، چاپ دوم، تهران، 1370 ش، ص 88- 96 .

26) ر . ك: فريدريش نيچه، چنين گفت زرتشت، ترجمه مسعود انصاري، انتشارات جامي، تهران، 1377 ش، ص 137; همو، فراسوي نيك و بد، ترجمه داريوش آشوري، انتشارات خوارزمي، چاپ دوم، تهران، 1373 ش، ص 256 (قطعه 260) ; همو، اراده قدرت، ترجمه مجيد شريف، انتشارات جامي، تهران، 1377ش، قطعه 268 .

27) اراده قدرت، قطعه 205، 247، 312، 364 و 368; همو، اينك آن انسان، ترجمه بهروز صفدري، انتشارات فكر روز، تهران، 1378 ش، ص 181- 182 و 187- 190 .

28) اراده قدرت، پيشين، قطعه 870 .

29) همو، شامگاه بت‏ها، ترجمه عبدالعلي دستغيب، مركز نشر سپهر، تهران، 1357 ش، ص 152- 153 .

30) همان، ص 100; اراده قدرت، پيشين، قطعه 345، 400 و 864 .

31) اراده قدرت، پيشين، قطعه 874 .

32) چنين گفت زرتشت، پيشين، ص 135 و 336; اراده قدرت، پيشين، قطعه 765، 871، 957 و 1001 .

33) چنين گفت زرتشت، پيشين، ص 151; اراده قدرت، پيشين، قطعه 721 و 855 .

34) اراده قدرت، پيشين، قطعه 862 .

35) فراسوي نيك و بد، پيشين، قطعه 62 .

36) نيچه، خود، در اين باره به خودستايي پرداخته، مي‏گويد: «خودم يك چيز هستم، نوشته‏هايم چيزي ديگر . پيش از صحبت درباره كتاب‏هايم جا دارد اين‏پرسش را مطرح كنم كه آيا آن‏ها را فهميده‏اند يا نه؟ . . . هنوز زمان چنين پرسشي فرا نرسيده است . زمان خود من نيز هنوز فرا نرسيده است: هستند كساني كه پس از مرگ‏شان زاده مي‏شوند . . . . زماني فرامي‏رسد كه . . . شايد براي تفسير [كتاب چنين گفت زرتشت] كرسي‏هاي تخصصي ايجاد شود، اما كاملا تناقض گويي كرده‏ام اگر انتظار داشته باشم از همين امروز گوش و دست‏هايي بيابم كه بتوانند حقايق مرا بفهمند» (اينك آن انسان، پيشين، ص 81).

37) شامگاه بت‏ها، پيشين، ص 91 .

38) اينك آن انسان، پيشين، ص 52 . همچنين، ر . ك: ص 77 و 188 .

39. Friedrich Nietzsche, Thd Gay Science,trans. by Walter Kaufmann, Vintage Books , New York, 1974, pp 181-182 ( No.125 ).

40) ج . پ . استرن، نيچه، ترجمه عزت الله فولادوند، طرح نو، چاپ دوم، تهران، 1373ش، پيشگفتار مترجم، ص 13 .

41) فريدريش نيچه، اراده معطوف به قدرت، ترجمه محمدباقر هوشيار، نشر فروزان، تهران، 1376 ش، مقدمه مترجم، ص 11 .

42) ر . ك: ج . پ . استرن، پيشين، ص 123 و 128 . هيتلر تاثيرپذيري خود از ديدگاه نيچه و نظريه داروين را اين چنين در سخنانش به نمايش مي‏گذارد: «اگر ما به قانون طبيعت احترام نگذاريم و اراده خود را به حكم قوي‏تر بودن به ديگران تحميل نكنيم، روزي خواهد رسيد كه حيوانات وحشي ما را دوباره خواهند دريد و آنگاه حشرات نيز حيوانات را خواهند خورد و چيزي بر زمين نخواهند ماند مگر ميكرب‏ها» ( Hitler|s Table Talk ) به نقل از: عبدالكريم سروش، دانش و ارزش، انتشارات ياران، چاپ دوم، 1358 ش، ص 30).

43) ديويد هيوم، تاريخ طبيعي دين، ترجمه حميد عنايت، انتشارات خوارزمي، تهران، 1356ش، ص 84 . ماركس نيز در اين باره مي‏گويد: «اصول اجتماع مسيحيت جبران تمامي فضاحت‏ها را به آن دنيا موكول مي‏كند و بدين ترتيب، ادامه آنها را در اين دنيا (به عنوان) جزاي گناه اوليه يا (به عنوان) تحميل شده خداوند براي آزمودن بندگان خود توجيه مي‏كند . اصول اجتماعي مسيحيت، بي‏غيرتي، حقارت، فرمانبرداري، فروتني و خلاصه تمامي صفات پست را وعظ مي‏كند» (آندره پي‏يتر، ماركس و ماركسيسم، ترجمه شجاع الدين ضيائيان، انتشارات دانشگاه تهران، 1360 ش، ص 237).

44) ر . ك: احمد حسين شريفي و حسن يوسفيان، خردورزي و دين باوري، مؤسسه فرهنگي دانش و انديشه معاصر، تهران، 1379، ص 93- 110 .

45) الشيخ الصدوق، التوحيد، مؤسسه النشر الاسلامي، الطبعة الرابعة، قم، 1415 ق، ص 369 .

46) يعني پستي و فرومايگي هر چند ممكن است آدمي را به خواسته‏اي مادي برساند، اما زيان معنوي آن جبران شدني نيست; زيرا اين مقصود جز با پرداخت‏بهايي سنگين چون عزت و كرامت انساني به دست نمي‏آيد .

47) نهج البلاغه، ترجمه سيد جعفر شهيدي، شركت انتشارات علمي و فرهنگي، تهران، 1378 ش، نامه 31، ص 304 .

48) براي مقايسه ميان ديدگاه اسلام و نظريه نيچه ر . ك: مرتضي مطهري، انسان كامل، صدرا، چاپ پنجم، تهران، 1370ش، ص 263- 287 .

49) فريدريش نيچه، شامگاه بت‏ها، پيشين، ص 69 .

50) ر . ك: ج . پ . استرن، پيشين، ص 114 و 183 .

51) محمدعلي فروغي، سير حكمت در اروپا، تصحيح امير جلال الدين اعلم، نشر البرز، تهران، 1375 ش، ص 524 .

52) فريدريش نيچه، اراده قدرت، پيشين، قطعه 685 . همچنين ر . ك: قطعه 647، 649 و 684 .

53) اراده قدرت، پيشين، قطعه 734 .

54) برخي از نويسندگان، از نظريه نسبيت انشتين - كه نظريه‏اي فيزيكي است و زمان و مكان مطلق را انكار مي‏كند - نسبيت اخلاقي را نتيجه گرفته و گفته‏اند: «نظريه انشتين هيچ گونه تضادي با جامعه‏شناسي و روان شناسي جديد ندارد . با قبول اين كه اخلاق نيز نسبي است نبايد بي‏هوده به دنبال مطلق بود . مي‏توان دوش به دوش علوم جديد اخلاق استواري براي هر جامعه‏اي بنا كرد . اين اخلاق، چنان كه دانش امروز ثابت مي‏كند، بايد از اخلاق جهان كهنه جدا باشد . دانش امروز با اخلاقي كه مباني الهي و انتزاعي داشته باشد در تضاد است، اما نه تنها با اخلاقي كه مباني استوار علمي داشته باشد در تضاد نيست، بلكه خود موجد و موجب آن است‏» (مصطفي رحيمي، ياس فلسفي، انتشارات اميركبير، تهران، چاپ ششم، 1356، ص 27).

55) محمد تقي مصباح يزدي، پيشين، ص 77 .

/ 1