حضور شیعیان در مدینه در قرن یازدهم هجری نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

حضور شیعیان در مدینه در قرن یازدهم هجری - نسخه متنی

رسول جعفریان‏

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

حضور شيعيان در مدينه در قرن يازدهم هجرى‏
و
توصيف مدينه در يكصد و هفت سال پيش‏

رسول جعفريان‏

در كنار همه زيباييهاى حج كه براى تمامى مسلمانان مطرح است، و علاوه آنها، بقيع براى دوستداران اهل بيت بويژه شيعيان، بسى ارجمند و خاطره‏انگيز است. آنان در جريان حضورشان در مدينه خود را در كنار «محمد» و «آل او» - صلوت اللَّه و سلامه عليهم - احساس كرده و اين دو را از يكديگر جداناشدنى مى‏بينند.1 البته بسيارى از برادران اهل سنت نيز به بقيع عشق مى‏ورزند و غير از اهل بيت در آنجا علقه‏هاى ديگرى نيز دارند، ليكن چيزى كه هست عقايد حاكم بر حرمين، فرصت بروز اين علقه‏ها را - جز درموارد محدود و معدود - نمى‏دهد. اين سخت‏گيرى گرچه در دوره‏هاى اخير بيشتر شده، اما پيش از آن نيز مشكلاتى وجود داشته است. اينك چند خاطره پيرامون حضور شيعيان در مدينه نقل كرده، پس از آن اشارتى به سفرنامه نايب‏الصدر شيرازى خواهيم داشت: * در سال 654 يك آتش سوزى در مسجدالنبى - ص - صورت گرفت. به نوشته مورخان، سبب اين حادثه آن بود كه چراغى را كه يكى از فراشان مسجد به محلى آويزان كرده بود آتش گرفت و او از عهده خاموش كردن آن برنيامد تا آنكه به همه جا سرايت كرد. خبر به مردم شهر رسيد و همگى براى اطفاء حريق تلاش كردند، اما تقريباً پس از سوختن همه چيز، آن را خاموش كردند. اين حادثه‏اى بود كه در اثر بى‏توجهى يك فراش رخ داد. اما تحليلى كه مورخان متعصب سنى كردند، آن بود كه: چون در آن سالها شيعيان بر مدينه تسلط داشتند و محراب و مسجد و خطيب در دست آنان بود، خداوند بر مردم قهر كرد و اين باعث آتش سوزى گرديد! (نگاه كنيد به: سبل الهدى و الرشاد، ج 3، ص 495، مصر 1411 درباره تسلط شيعيان در مدينه و همين تحليلهاى كينه‏توزانه، نك : رسائل فى تاريخ المدينه تحقيق حمد الجاسر 1392، ص 146 - 150). جالب آنكه وى مى‏نويسد: پس از تمام شدن آتش، اين بيت بر ديوار مسجد حك شده بود كه:




  • لم يحترق حرم النبى لريبة
    لكنها ايدى الروافض لامست‏
    تلك الرسوم فطهرت بالنار



  • يخشى عليه و ما به من عار
    تلك الرسوم فطهرت بالنار
    تلك الرسوم فطهرت بالنار



چنين تعصب كورى كه در اين شعر هويدا گشته نشانگر كينه‏ها و نفاقهاى شديدى است كه در طول قرنهاى گذشته ميان سنى و شيعه وجود داشته و سبب گشته تا بى‏دليل، و تنها براساس اين تنفر، نسبت به برادران مسلمان خود، چنين جسارتهاى نابخشودنى را روا دارند. در ضمن، اين حادثه نشانگر آنست كه زمانى حاكميت مدينه به دست شيعيان بوده است. ظريفى شيعى در پاسخ شعر فوق چنين سرود:




  • لم يحترق حرم النبى لحادث‏
    لكن شيطانين قد نزلا به‏
    و لكل شيطان شهاب ثاقب‏



  • و لكل شى‏ء مبتدع عواقب‏
    و لكل شيطان شهاب ثاقب‏
    و لكل شيطان شهاب ثاقب‏



(توجه به اين شعر را، مديون آقاى جواد محدثى هستم). * خاطره دوم مربوط به حضور شيعيان در مدينه، نقلى است كه ابوسالم عياشى در سفرنامه خود آورده است. (سفر وى در سال 1072 هجرى بوده است.) وى در برشمردن مشاهد مدينه، از جمله به مشهد اسماعيل بن جعفر الصادق - ع - اشاره مى‏كند، هرچند در اينكه محل آن دقيقاً در كجا بوده و به عبارتى كداميك از دو بقعه مربوط به اسماعيل بود، قدرى تأمل مى‏كند. (نك : المدينة المنوره فى رحلة العياشى ص 88، 94، كويت 1408) ما در اين باره فعلاً بحثى نداريم. عياشى در ادامه مى‏افزايد: زمانى كه كاروان عراق (محقق در پاورقى مى‏گويد مقصود عراق عجم است) - كه بيشترشان بلكه همه آنها از «روافض» هستند - وارد مدينه مى‏شوند، گروه گروه به زيارت قبر اسماعيل مى‏شتابند، همانطورى‏كه ديگر اهل بيت را زيارت مى‏كنند. و كمتر كسى از آنهاست كه به زيارت اين مشهد نيايد. وى مى‏افزايد كه: محل اقامت آنها نزديك مشهل اسماعيل بوده است. و قطعه‏اى از زيارت آنها بر اسماعيل را نيز نقل مى‏كند: «السلام عليك يا اسماعيل... نشهد انك على دين اخيك موسى - ع - و نشهد انك غير مخالف له متيع لطريقه» اين زيارت و عبارت، براى نفى امامت اسماعيل، پس از جعفر بن محمد - عليهماالسلام - بوده، عقيده‏اى كه اسماعيليه برآنند. از اين عبارت مؤلف، چنين به دست مى‏آيد كه مقصود وى از زيارت كنندگان، شيعيان امامى مذهب و اثنى عشرى بوده است. با اين حال وى در ادامه، سخن كذب و ناروايى را به اين افراد نسبت مى‏دهد، او مى‏نويسد: زمانى كه آنها از زيارت اسماعيل فراغت يافتند، نزديك «البئر الخارجة» آمده در كنار آن توقف كرده و دعا مى‏خوانند، بزرگ آنان خطاب به آنها مى‏گويد: اين همان چاهى است كه امام صادق - ع - به درون آن رفته و تاكنون از ديد مردم غايب است، گمان آنها اين است كه او هنوز زنده است!». افتضاح اين نسبت دروغ، بحدى است كه محقق كتاب نيز در پاورقى مى‏نويسد: «وهذا - لا شك - و هم من المؤلف» (المدينة المنورة فى رحلة العياشى، ص 96، پاورقى‏2) وى پس از آن، از عقيده مهدويت در نزد شيعه نسبت به امام دوازدهم - ع - سخن مى‏گويد و توجهى ندارد كه اندكى قبل از آن چه نسبت كذبى را بر شيعه وارد ساخته است. اشارت بعدى او تعجبى است كه از تمايل برخى سران تصوف نسبت به عقيده مهدويت كرده، او مى‏نويسد: چنين شنيده كه محيى‏الدين عربى نيز به مهدويت اعتقاد داشته است و مى‏افزايد: اگر مطمئن باشيم كه اين بزرگان چنين عقيده‏اى دارند، به صدق عقيده آنان اعتقاد خواهم داشت، جز آنكه آن را به خدا وامى‏گذارم، زيرا در شريعت چيزى كه نشان دهد روافض در اين مسأله دروغ مى‏گويند وجود ندارد، گرچه در امور ديگر دروغ مى‏گويند! (همانجا 97). وى در جاى ديگرى نيز سخن از مشكلات حجاج ايرانى (اصفهانى) سخن گفته و اينكه مجبور بودند پول زيادى را براى حفاظت از خود به عامل بصره بپردازند تا گرفتار راهزنان نشوند (همانجا، ص 187) او در آغاز، از لزوم حمايت از زائران سخن مى‏گويد، اما مى‏افزايد: چون روافض از فساق هستند، اهانت بيشتر بر آنها اشكالى ندارد، ولى در عين حال چون فعلاً عنوان زائر دارند، بهتر است حرمت آنها رعايت شود! (ص 188). وى اهل يمن را نيز از اماميه دانسته و موقعيت آنان را از لحاظ امنيت به لحاظ آنكه با شرفاى مكه پيوند مذهبى و خويشى دارند بسيار خوب مى‏داند (ص 190). پولى كه امير مكه از حجاج ايرانى مى‏گرفت، يازده دينار (طلا) بوده، 6 دينار براى وارد شدن به مكه و 5 دينار براى ورود به مدينه (190). وى مى‏افزايد كه: در اين سال دايه شاه ايران طبيب، حاجب و وزير او به حج آمده بودند و قريب يك ماه در مدينه ماندند. آنها جز به زيارت مشاهد اهل بيت نمى‏رفتند و به هنگام زيارت رسول خدا - ص - نزديك قبر دو خليفه نمى‏ايستادند، بلكه بسيارى از آنها حتى از آن طرف عبور نيز نمى‏كردند (ص 191). او از مباحثه خود با يكى از زائران ايرانى (اصفهانى) كه در آغاز خود را مالكى مذهب نشان داده، اما بعداً معلوم شده كه امامى مذهب است، ياد كرده است. آن زائر كه به سختى به عربى سخن مى‏گفته، در باره صفات خداوند با او به بحث پرداخته است. عياشى مى‏نويسد: با وجود ثقل لسان به صورت خوبى در بحث شركت كرد (له مشاركة حسنة) و در معقولات بر مبناى عقايد معتزلى(!) قوى بود (وقوة بحث فى المعقولات على مذهب الاعتزال). عياشى مى‏گويد كه: او را متهم كرد كه «عقل» خود را بر «ظواهر» حاكم مى‏كند. او مى‏گويد: پس از جدا شدن او را نديدم اما شنيدم كه با شيخ ما بدرالدين هندى نيز ديدارى داشته و اين در حضور احمد بن التاج «رئيس الموقتين» (رئيس تعيين وقت و اول ماه و...) بوده است (ص 192، 193). او بر اين باور است كه آن فرد اعجمى از پاسخ دادن ناتوان شده است! ظاهراً آنها در انديشه بازخواست و تعذيب آن اعجمى بوده‏اند اما بهرحال حرمت او را نگاه داشته و در پى‏يافتن او برنيامده‏اند! بد نيست بدانيم كه مالكيان نيز بدليل آنكه دستشان را در نماز رها مى‏كنند به تصور برخى از جاهلان اهل سنت رافضى شناخته شده و اين براى آنها يك مصيبت شده است (ص 209). وى مى‏نويسد: نوعاً جنازه‏ها را داخل مسجد مى‏آورند و بر آنها نماز مى‏گذارند اما جنازه روافض (نخاوله) را در بيرون مسجد در كنار روضه مى‏نهند و داخل مسجد نمى‏آورند (215). * سومين خاطره از وضع شيعه در مدينه و آن هم نسبت به بقيع، در مرآةالحرمين ابراهيم رفعت پاشا (قاهره 1344) آمده است: او ضمن وصف بقيع، پيرامون مدفونين اين مكان شريف و تخريب قبه‏هاى آن توسط وهابيون، مى‏نويسد: مردم مدينه هر پنجشنبه، براى زيارت قبور، به بقيع آمده و ريحان بر روى قبور مى‏ريزند. اما شيعيانى كه مى‏خواهند به قبه اهل بيت - عليهم‏السلام - وارد شوند، تنها با پرداختن 5 قروش مى‏توانند اجازه ورود بيابند (مرآة الحرمين، ج 1، ص 427). توصيف مدينه در 107 سال پيش‏ اكنون به بيان گزارش نايب الصدر شيرازى (1270 - 1344 ق) از وضعيت بقيع و مدينه در سال 6 - 1305 قمرى مى‏پردازيم: گفتنى است كه نايب الصدر يكى از علاقمندان به تصوف است كه كتاب «طرائق الحقايق» را در شرح حال مشاهير تصوف و عقايد آنان نگاشته است. او سفر خود را در سال 1305 قمرى از هندوستان آغاز كرده و خاطرات خود را در طى سفر تا مكه و مدينه نگاشته است (درباره شرح حال او نك : مقدمه طرائق الحقايق). وى سفرنامه خود را تحفةالحرمين ناميده كه در سال 1306 در بمبئى به چاپ رسيده و در سال 1362 ش در تهران افست شده است. ارزش اين سفرنامه به لحاظ اشتمال آن بر اطلاعات ذى‏قيمت تاريخى، اجتماعى و فرهنگى بسيار والا بوده و حق آنست كه با تحقيقى نيكو و به صورت حروفى به زيور طبع آراسته گردد (چاپ قبلى سنگى بوده چاپ تهران نيز افست همان است). بايد دانست كه سنت سفرنامه نويسى گرچه در اصل ميان مسلمانان ريشه داشته (همچون سفرنامه‏هاى ابودلف، ناصرخسرو، ابن جبير و ابن بطوطه) با اين حال در دوره معاصر، تحت تأثير سفرنامه‏هاى فراوان خارجى‏ها، رجال ايرانى نيز بدين كار همت گماشته، آثارى از خود در زمينه سفر به عتبات، حرمين شريفين، اروپا و هند از خود برجاى گذاشتند. يكى از اين سفرنامه‏ها، كتاب حاضر است كه ما تنها در باب بقيع و مدينه اطلاعاتى را از آن استخراج كرده و عرضه مى‏كنيم. وى در دهه اول محرم سال 1306 وارد مدينه شد. ابتدا به توصيف مسجد پرداخته و اطلاعات نسبتاً دقيقى از وضع كلى مسجد و نيز سوابق تاريخى آن به دست داده است، وى علاوه بر شمارش دقيق ستونها، برخى از كتيبه‏ها را نيز كه بر ديواره‏هاى مسجد بوده شناسانده است. كتيبه‏ها علاوه بر آيات قرآن، شامل اشعار تركى زيادى است كه به لحاظ تسلط عثمانى‏ها - نه تنها در مسجدالنبى - ص - بلكه بر بيشتر آثار اسلامى، تاريخى مدينه - وجود داشته است وى در وصف آنچه به عنوان مرقد فاطمه - س - در كنار مرقد رسول‏اللَّه - ص - وجود دارد مى‏نويسد: ... و صديقه طاهره در وسط خانه خود، آثار مرقدى دارند و پوششى به روى او كشيده‏اند و شمع كافورى و بعضى جارها در روضه حضرتش روشن مى‏شود و دو درب دارد كه از روضه آن حضرت داخل ضريح پدر بزرگوارش مى‏شوند... و بحمدالله به همت درويشان، هنگام غروب و بردن شمع در روضه، به تغيير لباس بشرف آستان بوسى شاه ايشان سر را قدم نموده بار يافتم (ص 224). وى در توصيف صحن مسجد مى‏نويسد: زمين مسجد را هنوز فرش‏سنگ ننموده‏اند؛ ريگهاى سرخ‏رنگ ريخته‏اند؛ شايد مقصودى در آن باشد در صحن مسجد به طرف باب النساء باغچه دارد مشتمل بر دو نخل و بعضى گلها؛ بى‏صفا نيست. در اطراف صحن مسجد محاذات اسطوانه‏ها، كتيبه مانند بطور دايره و سطح او به رنگ سبز و به خط ثلث جلى با طلا اسم جلاله و رسول و ثلاثه و اصحاب مانند ابى هريره و عشرة معروفة و ائمه اثنى عشر را تمام مؤدبا نوشته‏اند تا به امام دوازدهم به اين عبارت: محمد المهدى رضى‏اللَّه عنه و در چهار كنج اسامى (رؤساى) چهار مذهب نوشته شده است (ص 221). اين اسامى اكنون نيز برجاى مانده و در دو صحن مسجدالنبى - ص - در اطراف مسجد موجود مى‏باشد. در سال 71 خداوند توفيق داد تا با كمك دوستمان جناب آقاى محمد على خسروى اين اسامى را با نشان دادن جاى آن بنويسيم كه ضميمه همين مقاله شده است. اما بقيع در نظر وى عبارت است از: «گورستان عبرت‏انگيز و وحشت‏آميزى است (كه) اطرافش باغات نخيلات بسيارى و بساتين متصل مى‏شود به احد و از يك طرف به قبا» تاريخ بناى ديوار بقيع در سال 1224 بوده و اشعارى به تركى نيز بر سر درب وروى بقيع بوده است (ص 227). در ميان بقعه‏هاى مختلفى كه در بقيع بر سر قبور افراد شناخته شده بود يكى نيز بقعه امامان شيعه بوده كه قبر عباس نيز در همانجا قرار داشته است. او مى‏نويسد كه قبر هر چهار امام در يك ضريح قرار داشته است... و اصل اين بقعه را مجدالملك قمى براوستانى (يكى از روستاهاى قم) وزير بركيارق سلجوقى ساخته و در اين اواخر حاجى عبدالحسين(؟) در مرمت آن موفق شده است (ص 227). در بيرون از بقعه ائمه - عليهم‏السلام - ، قبور بسيارى از علماى شيعه وجود دارد كه وى برخى از آنها را نام برده است. از جمله قبر شيخ احمد احسائى در مقابل بيت‏الاحزان در كنار ديواره بقعه امام حسن - ع - بوده است (ص‏228). ظاهراً آثارى كه بر قبور ائمه بوده كهنه و بناى مختصرى بوده است (ص 232). وى از مجلس روضه‏اى كه در محله نخاوله بوده در خانه «مرجان آغا» كه از آغايان حرم نبوى بوده و «از عرب و عجم و ترك» فراوان در آن محفل حضور داشته‏اند خبرى نيامده است (ص 233). وى درباره مردم نخاوله مى‏نويسد: «نخاوله كه همگى بيرون مدينه در حصار جديد منزل دارند دو هزار نفر مى‏شوند و تمام آنها محب آل ابى طالب و شيعيان اسداللَّه الغالب مى‏باشند، با زوار ايرانى كمال الفت را دارند و غالب فقير مى‏باشند» (ص 235). وى از زيارت مقبره حمزه و شهداى احد ياد مى‏كند و مى‏افزايد كه: «در دماغه كوه بقعه‏ايست مى‏گويند موضع شكستن دندان مبارك... است، به فاصله سيصد قدم از مدفن جناب حمزه به سمت مدينه بقعه و آثارى است كه مى‏گويند مقتل آن حضرت (حمزه) آنجاست (ص 241). وى از رفتن به مسجد قبا كه خارج از شهر بوده سخن مى‏گويد و اينكه رفتن به آنجا خالى از خطر نبوده «بلكه رفتن با جمعيت هم احتياط لازم است» (ص 247) وى چند شعر تركى كه بر سردرب مسجد قبا و مشتمل بر تاريخ بنا و بانى آن بوده آورده است (ص 249). «بيرون از مسجد ده قدم بالاتر بقعه‏ايست بر سر در آن نوشته است: «هذا مقام مولانا على - كرم‏اللَّه وجهه - و نيز شعرى به زبان تركى بر سردرب آن در كوچه بالاتر از آن، مسجد كوچكى است و در آن چاه آب شيرين و گوارا معروف به «بئر الخاتم» است (ص 250). در نزديكى آن جا، دو بقعه ديگر است كه بر سر در و بر محراب يكى از آنها نوشته: «هذا مقام حضرت الفاطمة الزهراء - رضى‏اللَّه عنها - شعرى نيز به تركى: مقام حضرت بنت الرسول فاطمه بى‏ زيارت ايله بولورسى حيوة و ائمه بى‏ (ص‏251) از نكات جالب مطالبى است كه در باره «قبة رأس الوهابى» مى‏گويد، وى درباره آن سئوال كرده و پاسخى كه شنيده چنين است: چندين سال قبل شيخ وهابى به عزم تصرف نمودن، مدينه مشرفه را با جمعى محاصره نمودند و آثار چند گلوله در مسجدالنبى باقى است. از مصر به حمايت رسيدند، شيخ وهابى را به قتل آوردند، و محض يادداشت بر سر او، مناره ساخته‏اند كه عبرت طاغيان شود» (ص 265). پاورقى: 1 . در حج سال 71 همراه با حجةالاسلام والمسلمين قرائتى و دوست شاعرمان حجةالاسلام جواد محدثى نزديك درب بقيع ايستاده بوديم در آن حال آقاى قرائتى فرمود: اينك ما در ميان محمد و آل محمد - عليهم صلوات اللَّه اجمعين - ايستاده‏ايم. 20 . وسائل الشيعه، ابواب صلوة الجماعة، باب 10، ح 1.

/ 1