منابع تاریخ جزیره العرب در متون جغرافیای کهن ایرانی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

منابع تاریخ جزیره العرب در متون جغرافیای کهن ایرانی - نسخه متنی

رسول جعفریان

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

در متون جغرافياى كهن ايرانى

رسول جعفريان

مقدمه

محبوبيت حجاز براى مسلمانان، سبب شده است تا در درازاى تاريخ اسلام، مسلمانان، از هر طايفه و نژاد، به آن علاقه مند شده و بر آن باشند تا يك تصور جغرافيايى درست از آن در اذهان خويش داشته باشند. به دست آوردن اين تصور، زمينه فراهم آمدن نوعى معرفت جغرافيايى را نسبت به اين ديار در ميان بيشتر فرهنگ هاى عربى و غير عربى در نقاط مختلف عالم اسلام از شرق اسلامى نا غرب آن فراهم كرده است.

ايرانيان و به طور وسيع تر، جماعت فارسى زبان نيز كه زبانشان پس از عربى دومين زبان جهان اسلام بوده و هست، در زمينه هاى ادب و تاريخ حرمين و جايى كه آن را ديار عرب مى خواندند، تلاش هايى داشته اند.

آنچه آنان را به اين تلاش واداشته وجود نوعى پيوند دينى و عاطفى با حرمين شريفين بوده و به همين جهت، آنچه در فارسى در باره حرمين نوشته مى شده، در همين چهارچوب، يعنى فضاى دينى و عاطفى اين شهر بوده است. اين فضا انگيزه شناخت ديار عرب را در آنان پديد آورده و زمينه را براى نوعى «حجازشناسى» در متون جغرافيايى و تاريخى پديده آمده ميان ايرانيان، فراهم كرده است.

در اينجا سه يادآورى لازم است:

نخست آن كه ميراث علمىِ دانشِ جغرافى در دنياى اسلام، گاه توسط مؤلفان حوزه ايرانى، گاه توسط مؤلفان ساكن در حوزه عربىِ مركزى و

زمانى هم توسط نويسندگانى از حوزه مغرب اسلامى پديد آمده است; نويسندگانى مانند ابوزيد بلخى (تولد در حدود 235 و زنده تا حوالى 308)، ابواسحاق فارسى اصطخرى (نويسنده «المسالك و الممالك» كه حوالى سال هاى 318 ـ 321 تأليف شده) و ابوعبدالله جيهانى و نويسنده مجهول كتاب «حدود العالم» (احتمالا از اهالى جوزجان، و تأليف شده در حوالى سال 372) در حوزه ايران، و كسانى مانند ابن واضح يعقوبى (نويسنده كتاب «البلدان» و ابن حوقل (نويسنده «صورة الارض» كه در ميانه قرن چهارم تأليف شده) و مسعودى و قدامة بن جعفر در حوزه عربى مركزى و مقدسى در غرب اسلامى مى زيستند. بنابراين، دانش جغرافىِ اسلامى، با همراهى كاوشگرانى از سراسر جهان اسلام، از شرق تا غرب، در دامن تمدن اسلامى رشد كرد.

دوم اين كه آثار جغرافىِ كلاسيك، از نوشته هاى بلخى و اصطخرى آغاز مى شود و به كتاب پر ارج «احسن التقاسيم» مقدسى، كه حاصل روندى طولانى در نگارش هاى جغرافيايى منظم است، پايان مى پذيرد. بعدها و همان زمان، صورت هاى ديگرى هم از دانش جغرافى پديد آمد كه البته نمى توان آنها را جزو آثار كلاسيك در علم جغرافيا به حساب آورد. تواريخ محلّى; مانند «تاريخ جرجان»، «اخبار اصبهان» و «التدوين فى اخبار قزوين»، كه بخش عمده اى از آن ها اطلاعات جغرافى است، در اين شمار است. سفرنامه ها را هم مى توان در همين رديف به حساب آورد.

گفتنى است كه دانش جغرافى از علم منازل براى طى كردن راه ها (براى بريد يا حج) آغاز شد و كم كم به استقلال رسيد.

سوم آن كه بسيارى از منابع جغرافيايى قديم، تأليف مؤلفان ايرانى است كه آنها را به عربى يا فارسى مى نگاشتند. حتى برخى از آن ها كه عربى بود، در همان روزگار قديم به فارسى هم درآمد. اين درآميختگى به حدى بود كه در حال حاضر، به لحاظ تاريخى، روشن نيست كه براى مثال، تحرير نخست كتاب «مسالك و ممالك» اصطخرى، به عربى بوده و سپس به فارسى درآمده يا در اصل فارسى بوده و سپس عربى شده است.

بيفزاييم كه برخى از متون عربى مربوط به حجاز و گاه جزيرة العرب در ايران

تدوين شده و يا حتى براى قرن ها از نسخه هاى مهم مربوط به اين حوزه تاريخى، در كتابخانه هاى ايران نگهدارى شده است. يك نمونه «كتاب المناسك و اماكن طرق الحج و معالم الجزيره» منسوب به امام ابوالقاسم حربى از دانشمندان قرن سوم هجرى است كه تنها نسخه آن در كتابخانه مشهد بود و علامه جزيرة العرب، استاد حَمَد جاسر به سال 1969 / 1389 آن را چاپ كرد. اين كتاب ارجمندترين اثر جغرافى در باره جزيرة العرب و راه هاى حج است. گفتنى است كه ابوالقاسم حربى در اصل، منسوب به مروالروذ از بلاد خراسان بود. شمارى از مروى ها در بغداد در محله الحربيه (باب الحرب) ساكن شدند كه از آن جمله همين عالم است و به همين دليل به حربى شهرت دارد. گفتنى است كه چاپ جديد اين كتاب توسط داراليمامه، انتشاراتى كه آثار حمد جاسر را منتشر مى كند با مقدمه عبدالله بن ناصر الوهيبى است كه ضمن نوشتن مقدمه اى نسبت اين كتاب را به حربى مورد انكار قرار داده و آن را از قاضى وكيع دانسته است.

در اين كتاب، ضمن يك قصيده، مسير حج از بصره تا مكه آمده و براى هر منزل، يك مُخمّس; يعنى پنج بيت سروده شده است. اين قصيده، يكى از كهن ترين آثار براى نشان دادن راه ميان عراق عجم تا مكه مكرمه، مسيرى است كه در آن قرون بسيار آباد بود و حجاج عراق عرب و عجم از آن راه به حج مشرّف مى شدند. به دنبال آن، يك قصيده ديگر هم در وصف منازل ميان راه بصره تا مكه آمده است.

گفتنى است كه بحث «راه حج» يكى از انگيزه هاى مهم براى پديد آمدن كتاب هاى جغرافى در دنياى اسلام بوده است.

محوريت مكه در متون جغرافىِ كلاسيك، قرن سوم و چهارم هجرى

آنچه در منابع جغرافىِ قديم فارسى و عربى توليد شده، در حوزه ايرانى، در رابطه با حجاز بهويژه حرمين شريفين است. بر مبناى اين نگرش، مركز زمين كعبه معظّمه و طبعاً مكه مكرّمه است. اين مركزيت، بيش از آنكه توجيه جغرافيايى داشته باشد، توجيه مذهبى دارد. مى دانيم كه در روايات، روز 25 ذى قعده به عنوان روز دحو الأرض نامگذارى شده و گفته

مى شود به معناى روزى است كه زمين از زير كعبه بسط يافت.

براى نمونه در «مسالك و ممالك» ابواسحاق ابراهيم اصطخرى ـ از شهرهاى فارس ـ ]كه هم متن كهن عربى دارد و هم متن فارسى شده از قرون نخست هجرى[ بحث با «ديار عرب» آغاز مى شود. در ابتداى وصف ديار عرب آمده است:

«تبرك و تيمّن را ابتدا به ديار عرب و اطراف آن كرده شد، جهت آن كه قبله در آن جايگاه است و آن ]يعنى مكه[ اصل ديههاست و در آن موضع، به غير از عرب، هيچ كس متوطن نيست و آن زمين خاصه ايشان راست كه هيچ كس را با ايشان شركت نمى باشد.»

به دنبال آن، وصفى از جزيرة العرب و اماكن آن آمده و آنگاه شرحى دقيق از مكه و اماكن تاريخى آن به دست داده، سپس به سراغ مدينه منوّره رفته و در باره آن شهر نيز توضيحات كافى و وافى داده است.

همين عبارات با اندك تغييرى در «اَشْكال العالم» ابوالقاسم بن احمد جيهانى هم آمده است.

در «المسالك و الممالك» ابوالقاسم عبيدالله بن عبدالله بن خردادبه (متوفاى 272 يا 300) نويسنده كهن ترين اثر جغرافيايى مدوّن ـ با تأكيد بر علم منازل و مراحل ـ در دنياى اسلام است. اين دانشمند ايرانى، همان طور كه از نام جدّ او مشخص است، از خاندانى زردشتى بوده و جدش به اسلام گرويده است.

بحث حجاز، با شرح راه بصره به حجاز، كه راه مورد استفاده حجاج بوده، آغاز شده و سپس منازل و مراحل ميان شهرهاى مختلف حجاز و راه هاى ارتباطى آن با بلاد ديگر آمده است. در اين بخش، بيشتر توضيحات مربوط به راه هاى موجود ميان نقاط مختلف با مكه و مدينه است كه حجاج از آنها استفاده مى كردند. از آن جمله، شرحى است كه از مسير هجرت پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله) به دست داده است.

اهميت دادن به شرح مسير هجرت، نشانگر عشق و علاقه وافر دينى او به اين ديار مقدس است. وى توضيحى هم در باره حدود حرم به دست داده است.

همين گرايش در كتاب «صورة الأرض» بن حوقل نيز ديده مى شود; مؤلفى عربى و به احتمال، اهل نصيبين، كه كتابش را به سيف الدوله حمدانى (م 356) هديه كرده است. وى بحث

را با «ديار عرب» آغاز مى كند، با اين استدلال كه: «لأنّ القبلة بها و مكة فيها، و هي أُمّ القرى و بلد العرب و أوطانهم التي لم يشركهم في سكناها غيرهم».

ابن حوقل در مقدمه كتابش هم مى نويسد:

«و قد فصّلتُ بلاد الإسلام إقليماً إقليماً و صُقْعًا صُقْعًا و كورةً كورةً لكلّ عمل و بدأت بذكر ديار العرب، فجعلتها إقليماً واحداً لأنّ الكعبة فيها و مكة أُمّ القرى و هي واسطة هذه الأقاليم عندي»

تعبير اخير ابن حوقل در اين كه مكه «ميانه اقاليم» است، نشانگر نگرش دينى و حاكميت آن بر فكر جغرافيايى اوست.

ابن حوقل، پس از آن هم كه كتابش را با بحث از ديار عرب آغاز كرده، باز تأكيد مى كند: «وَ أنا مبتدىء من ديار العرب بذكر مكة».

نويسنده ناشناخته «حدود العالم» هم كه كتابش را در نيمه دوم قرن چهارم هجرى به پارسى نوشته، فصلى را در ميانه كتاب، به ديارِ عرب اختصاص داده و در باره شهر مكه مى نويسد:

«مكه شهرى است بزرگ و آبادان و با مردم بسيار و بر دامنِ كوه نهاده و گِرداگرد وى كوه هاست و شريف ترين شهرى است اندر جهان، كى مولود پيغمبر ما صلّى الله عليه و سلّم آنجا بوده است و خانه خدا(ى) عزّ و جلّ است.»

ابن رسته، جغرافى دان اواخر قرن سوم هجرى ، نيز در كتاب «اعلاق النفيسه» پس از بحث از داستان فلك و شكل زمين، بحث را با مكه و سپس مدينه آغاز كرده و بحثى مفصل را به مكه و جزئيات مربوط به مسجد الحرام و اين شهر اختصاص داده است. شايد در ميان متون جغرافيايى عمومى، كمتر كتابى با اين وسعت به اين بحث پرداخته باشد.

ابن فقيه همدانى نيز در قرن چهارم، پس از كلياتى كه در باره شهرها آورده، بحث را از مكه و مدينه آغاز كرده است.

همچنين نويسنده كتاب فارسى «مجمل التواريخ و القصص» كه آن را در حوالى سال 520 هجرى نوشته، در بخش جغرافيا، خود با احتساب جزيرة العرب از اقليم دوم، پس از شرح

كليات اقاليم سبعه، بحث را با مكه آغاز مى كند:

«اول بنا اندر عالم، مكه بوده است و معظم تر و بلندتر مدينه است و آنجا طاعون نباشد. و بيشتر عجايب اندر اسلام به بيت المقدس است.»

وى سپس تحت عنوان «بيت الله الكعبه» شرحى از مكه و نام هاى آن و كعبه و تاريخچه مسجدالحرام به دست داده و در ادامه، با كشيدن تصويرى از آن، شرحى از مدينه ارائه كرده و سپس به سراغ بيت المقدس رفته است.

ابوسعد خرگوشى شهر مكه و مدينه در قرن پنجم

كتاب «شرف النبى»(صلى الله عليه وآله) ابوسعد خرگوشى (متوفاى 406 و منسوب به محله خرگوش در شهر نيشابور) از علماى بزرگ اهل سنت در خراسان قرن چهارم، به زبان عربى بوده كه اخيراً با تعليقات فراوان در شش مجلد منتشر شده است.

اين كتاب در قرن ششم به دست نجم الدين محمود راوندى به فارسى برگردان شده است. در اين كتاب، به رغم آن كه كتاب سيره و بر اساس روش آثار «دلائل النبوه» نوشته شده، شرحى دقيق از مكه، مسجدالحرام، كعبه و ديگر اماكن مقدس آورده است.

اين كتاب به تازگى در شش مجلد، با تصحيحات و توضيحات فراوان، با عنوان «مناحل الشفا و مناهل الصفا بتحقيق كتاب شرف المصطفى» (تصحيح السيد ابوعاصم نبيل بن هاشم الغمرى آل باعلوى) به چاپ رسيده (دارالبشائر، 1424) ومطالب مربوط به مكه و مدينه در مجلد دوم، صفحات: 483 ـ 199 آمده است.

ترجمه كهن فارسىِ اين كتاب، مطالب ياد شده را با حذف عناوين فرعى، از باب 35 (ذكر فضيلت مكه، ص 369) تا باب 50 (در آمدن رسول(صلى الله عليه وآله) به مسجد قبا، صص447 ـ 369) آورده است.

متأسفانه، نه مصحّحِ متن فارسى متن عربى كتاب را در اختيار داشته و نه مصحّح متن عربى به فارسىِ آن توجه كرده است و احيانا حذف و اضافاتى را كه به دست مترجم انجام گرفته، يادآور شده است.

به جز احاديثى كه در اين بخش آمده، توضيحات تاريخى و جغرافيايى قابل ملاحظه اى از
مؤلف در باره حرمين درج شده كه بسيارى از آنها مطالب مهم و دقيقى است كه در باره اماكن مقدسه در اين كتاب درج شده و بيشتر تلخيص و يا عين مطالب اخبار مكه ابوالوليد ازرقى است.

وى كه خود حج به جاى آورده، در پايانِ اشاره اش به مقام ابراهيم مى نويسد:

«قال ابوسعد عبدالملك بن محمد صاحب الكتاب ـ أعانه الله على طاعته ـ : سألت الزمازمة حتّى أتوا إليّ بماء زمزم، ثمّ سألت بني شيبة أن يكشفوا لي عن المقام، فكشفوا في البيت، و سكبوا الماء موضع القدم، ثمّ شربت تبرّكاً بذلك، و رأيت أثر قدمي إبراهيم عليه السلام مغموساً فيه و أصابع احدى رجليه عند عقب الأخرى، و كان في ذلك الوقت، المقام في البيت، و هذا دأبهم في الموسم، يخفون المقام فى مصعد السطح في البيت، و ذلك أنّه حمل المقام مرّة، فلمّا ردّ الله تعالى عليهم ذلك، احتاطوا في ذلك الحفظ .»

البته اين احتمال وجود دارد كه نويسنده، مقام را با حجر الاسود اشتباه كرده باشد; زيرا به نظر مى رسد مقصودش اتفاقى است كه براى بردن حجر الاسود به وسيله قرامطه رخ داد.

ناصرخسرو و حجاز

يكى از آثار ايرانى، كه آگاهى هاى جالب و فراوانى در باره راه حج و حجاز، به خصوص حرمين شريفين دارد، «سفرنامه» ناصر خسرو قباديانى، دانشمند بلندپايه ايرانى در قرن پنجم است كه در جمادى الثانيه، سال 437 (مارس 1046) راهى سفر حج شد. وى در سال 438 حج

به جاى آورد. ناصر خسرو سه سفر ديگر در سال هاى 439، 440، 442 هجرى قمرى به مكه داشت. سه سفر نخستش از درياى سرخ به مرفأ الجار مى آمد و از آنجا به مدينه و سپس به مكه مى رفت. در سفر چهارم، از راه نيل به اسوان آمده، از آنجا به درياى سرخ و سپس از طريق جده به مكه رفت. در اين سفر بود كه وى به طائف و تهامه و لحسا رفت و پس از ملاحظه منطقه تحت سلطه قرامطه، راهىِ بصره شده، از آنجا به اصفهان و سپس به خراسان رفت.

ناصرخسرو از اين كه طى شش سال سفرِ خود، از زمانى كه از خراسان حركت كرد (سال 437) تا آنگاه كه برگشت (سال 443)، چهار بار به مكه آمده، نشانگر اهميتى است كه مكه و كعبه در نگاه وى داشته و اعتبارى است كه يك مسلمان شيعه ايرانى، فيلسوف و شاعر، در آن رورگاز براى اين شهر مقدس قائل بوده است.

وى شرح حرمين و سفر حج را در چهارمين سفر خود نوشته و بنابراين، در سفر اول، تنها اشاره كرده كه مطالب مربوط به حج را بعداً خواهد گفت: «شرح مكه و حج اينجا ذكر نكردم تا به حج آخرين، بشرح بگويم.»

سفرنامه ناصرخسرو، به لحاظ جغرافيايى، از اهميت بالايى برخوردار بوده و به عنوان منبعى قابل توجه شناخته مى شود. در واقع، اطلاعات ارائه شده در اين كتاب، بيش از آن كه شبيه سفرنامه ها باشد، به كتاب هاى جغرافى مى ماند.

ناصر خسرو در سفر چهارم آنگاه كه به مكه مى رسد، وصف اين شهر را آغاز مى كند كه بسيار عالى و خواندنى است.

اين گزارش، متفاوت با بسيارى از مطالبى است كه در آثار ديگر آمده است; متفاوت از اين جهت كه وصف او از شهر، وصف دقيق، جزئى و گزارش عينى است; به طورى كه هر آنچه را با چشمان خويش ديده، وصف كرده است.

اين وصف شامل چند قسمت است:

نخست، وصف مكه (صص101 ـ 97)

دوم، صفت زمين عرب و يمن (صص103 ـ 101)

سوم، صفت مسجد الحرام و بيت كعبه (107 ـ 103)

چهارم، صفت درِ كعبه (صص107 و 108)

پنجم، صفت اندرون كعبه (صص112 ـ 108)

ششم، صفت گشودن درِ كعبه ـ شرّفهاالله تعالى ـ (صص114 ـ 112)

هفتم، عمره جِعرانه (ص114).

در ادامه، از طول مسيرها سخن مى گويد; چيزى كه در ميان كتاب هاى جغرافى به «علم منازل» مشهور است. از آن پس، به بيان شرح سفر خود مى پردازد كه به لحاظ مرورش بر بخش هايى از جزيرة العرب بسيار اهميت دارد.

اما شرح وى در باره مدينه، پيش از گفتارهاى بالاست. اشاره كرديم كه او در سه سفرِ نخستش از مدينه به مكه مى آمده و در يكى از همين سفرهاست كه شرحى از مدينه منوره به دست داده است (صص83 و 84). اقامت ناصر خسرو در مدينه تنها دو روز بوده و به همين دليل آگاهى هايى ارائه شده از سوى وى در باره اين شهر اندك است. او اشاره مى كند كه: وقت تنگ بوده و ناگزير شده كه براى رسيدن به حج، زودتر از شهر بيرون رود. همانجا هم باز اشارتى به مسائل حج و مكه دارد.

خلاصه، بايد گفت كه غنى ترين بخش سفرنامه ناصرخسرو، همين آگاهى هايى است كه در باره حرمين شريفين آورده است.

زمخشرى و جزيرة العرب

ابوالقاسم محمود بن عمر زمخشرى، مفسّر معتزلى و اديب سرشناس خوارزم (م538) بيشتر به كار تفسير قرآن مى پرداخته و شهرتش در همين راستا است. كتاب «الكشاف» او در تفسير، شهرتى عالم گير دارد. به علاوه، در عربيت، از سرآمدان زبان عربى و لغت شناخته مى شود. وى كه به جارالله شهرت دارد، با شريف مكه ابوالحسن عُلَىّ بن عيسى بن حمزة بن سليمان حسنى رفاقت داشت. اين رفاقت سبب شد تا يك كتاب جغرافى به صورت الفبايى و بسان كتاب «معجم ما استعجم» بكرى، با عنوان «الجبال و الأمكنة و المياه» نوشت. اين اثر به دليل آن كه در مكه مكرمه نوشته شده و به شريف مكه تقديم گرديده و از اطلاعات شريف هم به عنوان شواهد استفاده كرده، به طور عمده در باره مكان ها و كوه هاى جزيرة العرب است.

اولين مدخل اين كتاب «ابوقبيس» است كه زمخشرى در باره آن نوشته است:

«الجبل المشرف على الصفا، يسمّى برجل من مذحج، كان يكنّى بأبي قبيس، لأنّه أوّل من

بنى فيه و كان يسمى في الجاهلية الأمين، لأنّه الركن مستودعاً فيه عام الطوفان و هو الأخشبين.»

در ذيل عنوان «الجِعرانه» نوشته است:

«الجعرانة: هكذا بسكون العين و خفة الراء، آبار مقتربة، منها أحرم رسول الله(صلى الله عليه وآله) و فيها مسجد لرسول الله(صلى الله عليه وآله) .»

اماكنى كه در اين كتاب تعريف شده، به صورت عمده و شايد بيش از هشتاد درصد، متعلق به سرزمين هاى عربى است و همان گونه كه اشاره شد، براى برخى از اين مناطق، جملاتى از شريف مكه كه دوست وى بوده، آورده است. براى نمونه در باره «العمق» مى نويسد:

«قال على: العمق عين بوادي الفرع، و العمق أيضاً واد في آخر يسيل في وادي الفرع يسمّى عمقين و فيه عين لقبيلة من ولد الحسين بن على عليهماالسلام و في ذلك تقول امرأة منهم جلت من بلدها إلى ديار مصر...»

در آخر عنوان القَبَليه و اين كه محلى است ميان مدينه و ينبع، به شمارش وادى هاى آن ناحيه مى پردازد كه از آن جمله تيتد نام دارد. زمخشرى در آنجا مى نويسد:

«و تيتد و هو المعروف بأذينة و فيه عرص فيه النخل من صداق رسول الله(صلى الله عليه وآله) نحلها فاطمة صلوات الله عليها.»

حافظ ابرو و ديار عرب

شهاب الدين عبدالله خوافى، مشهور به حافظ ابرو (م 832)، يكى از جغرافى دانان برجسته عالم اسلام است كه منسوب به شهر خواف در خراسان مى باشد. وى كه آثار متعددى داشته، نويسنده يك اثر جغرافيايىِ بسيار مفصل به زبان فارسى نيز هست و آن به تازگى در سه مجلد در ايران به چاپ رسيده است.

حافظ ابرو در شرح جغرافياى عالم، ابتدا توضيحاتى علمى در باره انواع تقسيم بندى هايى كه بهوسيله جغرافى دانان صورت گرفته آورده و آنگاه شرحى از درياها و كوه ها به دست داده و ضمن كوه ها، از چند كوه مكه ياد كرده است.

براى نمونه ذيل جبل حِرا مى نويسد:

«كوهى است به مكه، بر جانب شمال مغرب و اين كوهى معروف است و آن را جبل محمد(صلى الله عليه وآله) خوانند.»

در باره كوه ثبير مى نويسد:

«كوهى است كه آن را از منا و مزدلفه بتوان ديد و نزديك راهى كه از خراسان رود.»

و در باره كوه ابو قبيس نويسد:

«كوهى است بر شرقى خانه كعبه، و صفا بر وى باشد.»

زمانى كه بحث را از مناطق جغرافيايى جهان آغاز مى كند، بحث از ديار عرب را در همان آغاز مى آورد و در توجيه آن مى نويسد:

«و ابتدا كرديم به ديار عرب، كه قبله آنجاست و امّ القرى است و هيچ مملكت ايشان مشارك نيست ]يعنى همه عرب هستند[ و در زمين عرب، هيچ دريا و رود نيست كه كشتى بر آن كار كند... و زمين عرب بر مثال جزيره افتاده است و آنچه به گرد آن درآمده است، اكثر دريا است... و در زمين عرب، هر ناحيتى قبيله اى نشيند. نواحى مكه را از جانب مشرق بنوهلال و بنوسعد و بنو هذيل باشند. و از جانب مغرب قبايل مضر، و ميان مكه و مدينه بنوبكربن وائل و بعضى از اين قبايل به حدود طايف. و در باديه بصره بنوتميم باشند تا بحرين و يمامه... و اكثر زمين عرب، شرقى آن خليج فارس است و غربى خليج قلزم. و جنوبى درياى محيط كه آن خليجات از آن منشعب گشته.»

وى سپس به وصف شهر مكه مكرّمه مى پردازد:

«و مكه از اقليم دويم است... صاحب مكه از سادات باشد و لقب او سلطان نويسند و سه طرف آن كوه است و يك طرف آن گشاده. هواى آن در تابستان به غايت گرمى برسد و كوهى بلندتر كه به شهر نزديك است، بوقبيس است و آن كوهى است چون گنبدى گرد بر شرقى مكه افتاده و بر سر كوه بوقبيس ميلى است... و در شهر مكه عمارت هاى خوب بسيار كرده اند، اما اكثر آن خراب شده است... و مسجد الحرام به ميانه شهر مكه كرده اند و

كعبه معظمه ـ شرفها الله تعالى ـ در ميان مسجد الحرام است و همه گرداگرد مسجد، شهر نهاده اند و بازار.»

وى پس در وصف مسجد الحرام سخن گفته و در اين باره، وصف اجزاى مختلف آن و نيز اندازه ها به صورت ريز و به احتمال، با استفاده از ديگر آثار جغرافيايى سخن گفته است.در بخش بعد «ذكر مناسك» را آورده (صص 206 و 207) آنگاه از «صفت اندرون خانه كعبه» سخن گفته (ص 210 ـ 207) است. وى در اينجا مى نويسد نقشه اى براى مكه كشيده، كه متأسفانه، همان گونه كه مصحح يادآور شده، در نسخه هاى خطى موجود اثرى از آن نبوده است (ص211).

بحث بعدىِ وى در باره مدينه منوره است (صص 21 ـ 211) كه براى آن هم نقشه اى داشته كه آن نيز از ميان رفته است. از جمله گويد:

«و مدينه نسبت به مكه هوايى خوش دارد و حاكم آنجا شرفايند و ايشان را سلطان گويند.»

آنگاه از يمامه و جار و جده و طايف و حِجْر و تبوك سخن گفته و شرحى كوتاه براى بسيارى از اماكن شناخته شده ديار عرب آورده است (ص229 ـ 212). اين نقاط عبارت اند از: بطن مرّ، جحفه، جَبَله، خيبر، ينبع، عِرْض، عُشَيره، كوه رضوى، فُرْع، مدينة الجندل، ودّان، تيما، تهامه، زبيد، صنعا، صَعْده، ظفار، شِبام، عَدَن، نجران، حَضْرموت، عمان، يمن، بحرين.

در پايان، فصلى با عنوان «ذكر مسافت هاى ديار عرب» آمده و فواصل ميان مناطق و شهرها به خصوص راه حج آورده است (صص 233 ـ 231).

وقتى به لحاظ زمانى جلوتر آمده و به زمان حال نزديك شويم، منابع تازه اى در ادب ايرانى به دست مى آيد كه براى شناخت ديار عرب بهويژه حجاز اهميت زيادى دارد.

در اين زمينه، درخشان ترين دوره، قرن سيزدهم هجرى است كه آثار فراوانى توسط زائران ايرانى در باره حجاز به خصوص حرمين شريفين نوشته شد. در اين زمينه بايد به رساله «الوجيزة فى تعريف المدينه» از ميرزا محمد مهندس اشاره كرد كه در سال 1292 نوشته شده است.

در قرن سيزدهم و اوايل قرن چهارم، بيش از صد سفرنامه فارسى در باره سفر حج نوشته شد كه بسيارى از آنها اطلاعات جغرافيايى ارزشمندى در باره حرمين شريفين و بسيارى از نقاط ديگرى كه در مسير حجاج و نويسندگان اين آثار بوده، در آنها درج شده است.

/ 1