سیمای فرهیختگان اسوه وارستگی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

سیمای فرهیختگان اسوه وارستگی - نسخه متنی

غلامرضا گلی زواره

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

سيماي فرهيختگان اسوه وارستگي

غلامرضا گلي زواره

* از هرات تا خراسان

«محمد حسن» معروف به خراساني والد ماجد «محمد ابراهيم»1 نخست در محله «حوض كرباس» شهر هرات اقامت نمود و به همين جهت ملقّب به كرباسي گرديد، متأسفانه در اكثر كتب تراجم و تاريخ كرباسي را به تحريف كلباسي نوشته‏اند.

محمد حسن كه شخصي فاضل، وارسته و پرهيزگار بود و روزگارش را با درستي، راستي و نيك رفتاري مي‏گذراند، از هرات به منطقه‏اي از خراسان به نام «گناباد»2 مهاجرت نمود و در آبادي «كاخك» اقامت گزيد.

محمد حسن از اموالي كه از راه حلال و با رعايت موازين شرعي به دست آورده بود، براي طلاب علوم ديني مدرسه‏اي در جوار بارگاه مقدس حضرت امام رضا(ع) واقع در بست بالاي مشهد بنيان نهاد كه به «مدرسه حاجي حسن» شهره شد.

* دوران صباوت

محمد حسن كاخك گناباد را به مقصد اصفهان ترك نمود و در اين شهر رحل اقامت افكند.

مدتي از سكونت خانواده وي در اين ديار سپري نشده بود كه به سال 1180 هـ.ق شاهد تولد نوزادي گرديد كه نام «محمد ابراهيم» را برايش برگزيدند.3

محمد ابراهيم دوران كودكي و نوجواني را در اصفهان گذراند و اولين استاد وي پدر بزرگوارش حاج محمد حسن بود اما در سنين نوجواني در فقد پدري فاضل و والدي والامقام به سوگ نشست و تأثر ناشي از اين رخداد جان سوز در ذهن تازه شكفته‏اش اثر گذاشت و بعدها آن را به عنوان خاطره‏اي تلخ و ناگوار از نظر مي‏گذرانيد.

* در محضر معاريف

پس از پدر، مولا محمد رفيع گيلاني مشهور به بيدآبادي اصفهاني نقش مهمي در تربيت وي عهده‏دار بود. او از بزرگان عرصه حكمت، از شاگردان ميرزا محمد تقي الماسي و معاصر وحيد بهبهاني محسوب مي‏شده است، كرباسي در بياناتي، به ساده‏زيستي و قناعت وي اشاره كرده است: مواقعي مي‏شد كه شش ماه متوالي خوراك ايشان و خانواده او هويج بود و از شدت فروتني و براي پيروي از سنّت محمدي بر الاغ برهنه سوار مي‏شد و مسافات زيادي را با اين مركب طي مي‏كرد.

عنايت و اهتمام اين عالم به طهارت قلب و صفا دادن به آن سبب گرديد تا حقايقي در وجودش تجلّي يابد و شايستگي دريافت معارفي را در خود پديد آورد و آنها را فعليت بخشيده و محقق گرداند، در واقع به دليل عبادت و پرهيزگاري لياقت قبول اشراقاتي را احراز نمود و كراماتي به وي نسبت داده‏اند.

كارگزاران حكومتي و برخي افراد متنفّذ دولتي مايل بودند به دليل كثرت اين حالات در وي، او را ملاقات كنند، ولي نامبرده از چنين برنامه‏هايي احتراز مي‏كرد و اصولاً از تشكيلات ظلمه نفرت داشت.

مرحوم بيدآبادي به سال 1197 هـ.ق و در حالي كه محمد ابراهيم كرباسي هفده

سالگي را طي مي‏كرد به دار بقا شتافت و در تخت فولاد دفن شد، مرقدش پشت ديوار مزار محقق خوانساري واقع است.4

ناگفته نماند كه آقا محمد بيدآبادي در اصفهان به تدريس اسفار ملاصدرا اشتغال داشت و متن تقريرات وي درباره اين اثر گران‏قدر باقي است، همچنين نامبرده رساله‏اي در كيميا تحرير نمود كه به سال 1209 هـ.ق توسط پزشكي اصفهاني (ميرزا محمد رضا فرزند رجب علي) شرح مفصلي بر آن نوشته است. بيدآبادي شاگردان متعددي تربيت كرد كه از بين آنها مي‏توان ملاّ محراب گيلاني (1217 هـ.ق) ابوالقاسم خاتون آبادي (1203 هـ.ق) و مهدي نراقي (1209 هـ.ق) را نام برد.5

محمد ابراهيم كرباسي در جواني به محضر برخي مشاهير و معاريف حكمت و كلام در اصفهان راه يافت. در ميان اين دانشوران از انديشه‏هاي ملا علي بن جمشيد نوري (متوفي 1246 هـ.ق) بيش از همه بهره برد، ملا علي نوري از پرآوازه‏ترين شاگردان محمد بيدآبادي (مربي محمد ابراهيم كرباسي) و از نام آورترين استادان زمان خود بود، تقريرات مهمي درباره بسياري از آثار ملاصدرا و نيز تفسير نسبتا مبسوطي بر سوره توحيد از وي باقي مانده است.

اين حكيم نامدار علاوه بر كرباسي به تربيت و تعليم شاگرداني چون ملا اسماعيل اصفهاني، ملا آقاي قزويني، محمد جعفر لنگرودي و عبدالله زنوزي همت گماشت.6

آية الله كرباسي در اصفهان به مكتب درس ميرزا محمد علي فرزند مظفر اصفهاني، ملا محراب گيلاني، شيخ محمد علي هرندي، شيخ محمد فرزند شيخ

زين الدين راه پيدا كرد و از محضر آنان محظوظ گشت. وي در رساله فارسي كه در جواب سؤال يكي از فرزندان فتحعلي شاه قاجار نوشته، نام اين بزرگان را ذكر كرده است.7

* در حوزه نجف اشرف

پس از اين كه محمد ابراهيم به تكميل تحصيلات خويش در اصفهان مشغول بود، به منظور ارتقاي دانسته‏هاي خويش در سطوح عالي معارف اسلامي، خصوصا فقه و اصول و نائل گشتن به درجه اجتهاد و بهره‏گيري از چهره‏هاي علمي حوزه نجف رهسپار عراق گرديد و در بدو ورود به نجف اشرف به زيارت بارگاه نخستين امام شيعيان رفته و از روح مطهر آن پيشواي پرهيزگاران استمداد نمود تا او را در طريق كمالات و معارف ياري نمايد. وقتي محمد ابراهيم به اين ديار وارد شد حوزه علميه نجف از بارقه علمي اساتيدي بزرگ و دانشوراني زبده برخوردار بود.

عالم بلند آوازه و مجتهد شناخته شده اين زمان سيد محمد مهدي بحرالعلوم (1155 ـ 1212 هـ.ق) بود كه در ميان شيعيان نفوذ فراواني پيدا كرد و چون به رهبري شيعيان رسيد به اصلاحات گسترده در اداره حوزه‏ها و تقسيم كار ميان علماي بزرگ شيعه دست زد. وي شيخ جعفر كاشف الغطاء (متوفي 1228 هـ.ق) را به كارداري فتوا و پاسخ به پرسش‏هاي شرعي مردم گماشت، كار قضاوت و حل و فصل دعاوي مردم را به شيخ شريف محيي الدين عاملي (1250 هـ.ق) سپرد و محمد جواد عاملي نجفي (متوفي 1226 هـ.ق) را مأمور نوشتن كتب فقهي كرد و وظيفه تدريس و پرداختن به كارهاي حوزه نجف را خود شخصا به عهده گرفت و زماني كه محمد ابراهيم كرباسي به محضر اين مرجع عالي‏قدر شتافت تا از پرتو انديشه‏اش فروغ گيرد شخصيت‏هاي نامداري مشغول استفاضه از وي بودند كه برخي از آنها عبارتند از: صاحب مفتاح الكرامه (سيد جواد نجفي)، ملا احمد نراقي، سيد محمد مجاهد، شيخ عبدالنبي قزويني، سيد محمد رضا شبر، سيد ابوالقاسم خوانساري، شيخ اسدالله شوشتري و ميرزا محمد باقر حجة‏الاسلام شفتي.8

محمد ابراهيم كرباسي در جلد دوم اثر معروف خود (اشارات‏الاصول) نوشته است: مدت نسبتا زيادي در خدمت آقا محمد باقر بهبهاني و آقا سيد مهدي بحرالعلوم شاگردي نمودم، ولي از اين دو بزرگوار تقاضاي اجازه ننمودم و اگر از ايشان اجازه مي‏خواستم، مي‏دادند.

كرباسي در نجف اشرف و در محضر درس مرحوم سيد بحرالعلوم با سيد شفتي آشنا شد كه بعدها اين آشنايي به دوستي و اخوت بين اين دو مجتهد بزرگوار و عادل و پرهيزگار مبدّل شده و مراوده اين دو، هر روز در حال افزايش و استواري بود و گويند روزي حاجي كرباسي به ديدن سيد مورد اشاره در حجره‏اش مي‏رود و مي‏بيند كه در بستري به حال اغما افتاده و از شدت گرسنگي غش كرده است، فورا به بازار رفته، غذاي مناسبي تهيه نموده و به دوست دانشور خود مي‏خوراند و او را از گرسنگي و ضعف نجات مي‏دهد، سيد در اين حال به هوش مي‏آيد.9

آية الله شيخ جعفر كاشف الغطاء كه به دليل تأليف كتابي در فقه تحت عنوان «كشف الغطاء عن مبهمات الشريعة الغراء» به «كاشف الغطاء» مشهور شد10 و شهرت علمي او را پديد آورد و سرانجام در زمره مراجع تقليد شيعه محسوب شد محمد ابراهيم را در حوزه درسي خويش راه داده و

مهارت‏هاي فقهي و توانايي خود در علم اصول را به وي انتقال داد، رفتارهاي وي در خصوص امر به معروف و نهي از منكر، كمك به مستمندان و راز و نياز با خداوند در دل شب براي شاگردش كه تشنه معرفت و معنويت بود نقش سازنده‏اي داشت و در تكوين شخصيت مرحوم كرباسي مؤثر بود.

شيخ جعفر كاشف الغطاء براي محمد ابراهيم كرباسي اجازه‏اي صادر كرد كه در آن از مقامات علمي و زهد و ورع وي سخن گفته و سلسله راوياني را كه خود از آنها اجازه نقل حديث داشته برشمرده است، استاد در اين اجازه نامه، شاگرد را عالم عامل، فاضل كامل و داراي فكر دقيق و ژرفاي انديشه معرفي كرده و به ملاقات او با حضرت صاحب الامر اشاره كرده است، يادآور مي‏شود طبق مضمون اين متن شيخ جعفر در سفري كه به خراسان مي‏نمايد تا به زيارت حضرت علي بن موسي الرضا(ع) نائل گردد در راه بازگشت به نجف اشرف در اصفهان توقفي داشته و با محمد ابراهيم كرباسي ملاقات نموده، بنا به تقاضاي وي صورت اجازه مذكور را تحرير مي‏نمايد.11

محمد ابراهيم در نجف اشرف از محضر سيد مير علي طباطبايي صاحب كتاب الرياض كه خواهر زاده و داماد و از شاگردان نامدار وحيد بهبهاني بود بهره‏مند گشت.12

در روضات الجنات آمده است مرحوم حجة‏الاسلام شفتي، صاحب «مطالع الانوار»، حاج محمد ابراهيم كرباسي صاحب اشارات و منهاج، مرحوم شيخ محمد حسن نجفي صاحب جواهرالكلام از شاگردان صاحب رياض بوده‏اند.

اين فقيه فرزانه پس از استفاده از محضر اساتيد نجف به همراه دوست فاضلش سيد شفتي به شهر كاظمين سفر نمود و پس از زيارت بارگاه مقدس حضرت

امام موسي بن جعفر(ع) و حضرت امام جواد(ع) به مكتب پربار «سيد محسن اعرجي» راه يافت و قضا و شهادات و بسياري از مسايل فقهي را كه در اين زمينه كار بُرد داشت از وي آموخت.

ناگفته نماند عالم محقق و فقيه متبحّر آقا سيد محسن اعرجي كاظميني از علماي طراز اول و مجتهدان بزرگ شيعه است و با وجود آن كه از سي سالگي به تحصيل علوم ديني روي آورد از اعاظم و افاضل عصر به شمار آمد و از وحيد بهبهاني و ميرزاي قمي اجازه روايت داشت، از آثار مشهورش كتاب «المحصول» در علم اصول است كه ميرزاي قمي در كتاب قوانين از آن نام برده است، وي به سال 1240 هـ.ق دار فاني را بدرود گفت.

* در كانون ولايت و فقاهت

حاجي كرباسي پس از تحصيل كمالات علمي و معنوي از عراق به ايران بازگشت و چون عطش علمي او با اين تحصيلات هنوز برطرف نشده بود به شهر مقدس قم آمد تا محضر ميرزاي قمي را درك كند، طبع حقيقت جويي اين دانشور موجب شد كه تحقيق و پژوهش در علم فقه، اصول و كلام را ادامه دهد و به اتفاق يكي از شاگردان برجسته ميرزاي قمي كه دوست صميمي او بود؛ يعني سيد شفتي از انديشه‏هاي اين فقيه فرزانه بهره‏مند شود و قدرت استاد را در استدلال و مهارت در متقاعد نمودن ديگران ناظر باشد.

در طول سال‏هاي اقامت در قم در بين شاگردان ميرزاي قمي زبان‏زد گرديد. پيوند بين اين استاد و شاگرد آن چنان مستحكم گرديد و مباحثات علمي آنان به نحوي با مسائل عاطفي و اخوت ديني ارتباط يافت

كه بعدها ميرزاي قمي آقا محمد مهدي كرباسي پسر حاج محمد ابراهيم كرباسي (متوفي به سال1290 هـ.ق) را به دامادي خويش پذيرفت. آقا محمد مهدي از مشاهير عصر خود بوده و تأليفات متعددي دارد كه اغلب آنان در فقه و اصول است و در ميان آنها عيون الاصول، مصابيح الاصول، مشارق‏الاصول و شرح طهارت لمعه، اشتهار افزون‏تري دارند.

مرحوم كرباسي پس از فراغت از درس ميرزاي قمي و تكميل دانش فقهي و ژرفا بخشيدن به انديشه‏هاي اصولي خود احساس نمود كه با اين توانايي علمي و درجه فقهي و اشتهاري كه از طريق اجتهاد به دست آورده مي‏تواند به ارشاد و هدايت افراد جامعه بپردازد و براي احياي ارزش‏هاي ديني و راهنمايي مسلمين به احكام شرعي و موازين ملهم از قرآن و عترت اهتمام ورزد، اما چون به موازات غني نمودن اندوخته‏هاي علمي به مسايل اخلاقي و تهذيب نفس و تصفيه باطن عنايتي ويژه و توجهي خاص داشت با خود زمزمه نمود بايد مدتي در نزد يكي از اساتيدي كه در انديشه و عمل منادي مكارم اخلاقي و فضايل معنوي است زانو بر زمين سايم و گرچه از اساتيد قبلي چنين بهره‏هايي را دريافت داشتم ولي روي آوردن به چنين محفلي نوراني به تعميق بخشيدن اين حالات كمك شايان توجهي خواهد كرد.

آوازه حوزه درسي عالم فاضل، فقيه سترگ و حكيم متكلّم حاج ملا مهدي نراقي (1128 ـ 1209 هـ.ق) كه در اكثر علوم اسلامي ماهر بود و داراي اخلاق كريمه و آداب پسنديده و تأليفات متعددي است وي را مشتاق به حضور در مكتب اين عارف متشرع نمود.

* فصل فرزانگي

محمد ابراهيم كرباسي پس از آن كه به مقام والاي مرجعيت نائل گرديد، از كاشان به اصفهان مراجعت نمود و رسالت فرهنگي و تكليف ديني خود را با برنامه‏ريزي دقيق و رعايت مقتضيات جامعه عصر خويش آغاز كرد.

وي در روش علمي به استدلال و برهان و ژرف كاوي و تعمق اتكا داشت، اما در عين حال استعانت از پيشگاه خداوند و توسّل به اهل بيت و استفاده از احاديث منقول از ائمه را در اين راه به كار برد و در مباحثه و مناظره با ديگران فروتني و قدرت تحمل عقايد طرف مخالف و نيز بلند نظري و وسعت مشرب را مد نظر داشت.

حاجي كرباسي در چندين رشته از علوم اسلامي صاحب نظر بود و تأليفاتي داشت، گذشته از تدريس فقه و اصول در مسجد حكيم اصفهان به منبر مي‏رفت و در نهايت سلامت نفس و تقوا و پارسايي مردم را موعظه مي‏نمود و خصوصا در امر قضاوت و بذل وجوه به افراد مستحق احتياط بسياري مي‏نمود و از ايشان نقل كرده‏اند كه هرگز در امور اجتماعي مردم مرافعه و جدال ننمودم و مي‏خواستم رساله ننويسم ولي مرحوم ميرزاي قمي حكم كرد رساله براي فتاوي بنويس، در جواب استادم نوشتم استخوان بدنم طاقت عذاب جهنم و آتش دوزخ ندارد پس به اصرار و ابرام او رساله‏اي نوشتم و اگر فتوايي از وي مي‏پرسيدند سائلين را به اين رساله ارجاع مي‏كرد، اگر فقيري از او چيزي مي‏خواست از وي شاهد مي‏طلبيد و آن فرد گواه را قسم مي‏داد و فقير را به اداي سوگند وادار مي‏نمود كه اين مبلغي را كه به تو واگذار مي‏نمايم اسراف نكني و به اعتدال و رعايت انصاف خرج نمايي، سپس خرج يك ماه او را مي‏داد.13

نقل كرده‏اند شخصي خدمت ايشان براي موضوع مهمي شهادت داد، آن جناب پرسيد شغل تو چيست؟ بيان كرد غسّال هستم پس آداب و احكام غسل دادن و اموري را كه دانستن آن در اين خصوص لازم است از وي جزء به جزء سؤال كرد و آن مرد جواب داد، سپس غسّال خطاب به مرحوم كرباسي گفت ما بعد از آن كه شخص متوفّي را دفن مي‏كنيم در گوشش نكته‏اي مي‏گوييم، آن پارساي دانشمند گفت چيست؟ غسّال گفت: مي‏گوييم خوشا به سعادت تو كه از دنيا رفتي و براي اداي شهادت خدمت حاجي كرباسي نرسيدي!14

روزي يكي از دلقك‏هاي دربار قاجار را براي اداي شهادتي خدمت ايشان آوردند، حاجي كرباسي خطاب به وي گفت: مسأله‏اي از تو مي‏پرسم اگر جواب درست دادي شهادتت را مي‏پذيرم و سپس افزود حمد و سوره خود را برايم بخوان، دلقك اظهار داشت كدام حمد و سوره؟ حاجي پاسخ داد ما يك حمد و سوره بيشتر نداريم، دلقك عرض مي‏كند، چرا سه حمد و سوره داريم، يكي آن كه حضرت محمد(ص) خواندند كه شما قادر به خواندن آن نخواهيد بود و ديگر آن كه شما مي‏خوانيد، ولي من از خواندن آن عاجزم و سوم حمد و سوره‏اي كه من مي‏خوانم و شما نمي‏توانيد بخوانيد، حاجي از جواب وي متبسّم گرديد و شهادتش را قبول كرد.15

* بر منبر وعظ و نصيحت

در حوزه درسي اين نامدار ميدان فقاهت دانشوراني چند علاوه بر فرزندانش تربيت شدند، حاج ملاهادي سبزواري ـ حكيم مشهور ـ پس از تحصيل در مشهد مقدس جهت ادامه تحصيل به اصفهان مهاجرت نمود و از محضر استادان اين ديار از جمله حاج محمد ابراهيم كرباسي بهره‏مند گشت،16 محل تدريس مرحوم كرباسي همان مسجد حكيم بود و در همين مكان از طريق موعظه مردم را هدايت مي‏نمود. او عقيده داشت وعظ و خطابه يكي از راه‏هاي مؤثر در تربيت آحاد جامعه است و اگر موارد انحراف و انحطاط و راه‏هاي نجات بدين طريق گوشزد شود تنبّه و بيداري انسان‏ها را به دنبال مي‏آورد.

صفاي باطن و تهذيب نفس اين مرد خدا چنان نصايح او را در دل مردم جاي داد كه گويي نقشي بود بر سنگ و در واقع او مصداق اين سخن و قول معروف است كه مي‏گويد «سخن كز دل برآيد لاجرم بر دل نشيند» از عوامل موفقيت اين عالم عامل در اين حركت تبليغي آن بود كه به اوضاع روزگارش بصيرت داشت و نيز غرض از اين كار را مي‏دانست و هم بر اين نكته واقف بود كه چه كسي را موعظه كند، مرحوم كرباسي ناصحي بود كه خودش راهي را كه به ديگران رفتنش را توصيه مي‏كرد، رفته بود، او قبل از اين كه با زبان و گفتارش راهنماي مردم و مُرشد آنان باشد عملاً و با رفتار خود يك مربي نمونه بود، و تلاش مي‏كرد خود نمونه بارزي از آنچه مي‏گويد باشد تا افرادي كه تحت تبليغاتش قرار گرفته‏اند در آئينه وجودش نقايص و عيوب خود را مشاهده كرده و اصلاح شوند.

مرحوم كرباسي نسبت به افرادي كه در ظلمت و تيرگي گام نهاده بودند دلسوزي مي‏نمود و همين حالت موجب آن مي‏شد تا با تواني افزون‏تر و قدرتي مضاعف در راه برپايي اين سنّت حسنه تلاش كند.

در برنامه‏هاي تبليغاتي و موعظه و ارشاد وي نيتي الهي ديده مي‏شد، دل و زبانش نسبت به نصيحت شوندگان يكسان بود و هيچ انگيزه‏اي جز سعادت واقعي آنان را نداشت، رسالت اين فقيه در امر به معروف و نهي از منكر و اندرزگويي به مردم با نرمي و ملايمت توأم بود زيرا بر اين اعتقاد بود كه خشم و غضب و پرخاشگري مخاطبين را به لجاجت واداشته و از اطرافش پراكنده مي‏شوند، اما در جايي كه طرف مي‏خواست در گناه خود اصرار ورزد و از در عناد وارد شود اغماض را روا نمي‏دانست.

نقل است يكي از همسايگانش به لهو و لعب و ساز و طرب اشتغال داشت، حاجي كرباسي يكي از ملازمان خود را نزد وي فرستاد كه با ملاطفت به نامبرده بگويد از اين رفتار خطا دست بردارد و عمل مزبور را ترك گويد، آن شخص در جواب گفته بود به آقاي خود بگو غل و زنجير بر من گذارد، آن شخص همين مطلب را عينا براي حاجي مطرح كرد، آن بزرگوار به مسجد حكيم آمد و بعد از نماز مردم را موعظه كرد و طي دعايي عرض كرد خدايا من كه نجّاري نمي‏دانم كه او را غُل نمايم، چون صفاي معنوي داشت خداوند دعايش را مستجاب نمود و در آن فرد محروم از سعادت بيماري شديدي پيدا شد كه با ورَم توأم بود و همان شب موجب مرگ او شد.

در شفاء الصدور از آن فقيه بزرگوار نقل كرده‏اند: وقتي يكي از افراد روضه خوان در محضر آن جناب بر فراز منبر ماجراي كربلا را براي مردم گفت و حاجي احساس كرد در مضامين گفتارش مطالبي غير واقع ديده مي‏شود وي را تذكر داد و چون آن فرد گفته بود حضرت سيدالشهداء(ع) فرمود: يا زينب يا زينب، مرحوم كرباسي با آن ورعي كه داشت در ملأ عام به آواز بلند فرمود خدا دهنت را بشكند. امام دو دفعه نفرمود «يا زينب» بلكه اين لفظ را يك بار با زبان جاري كرد.!

مرحوم محدث قمي مي‏گويد رساله‏اي ديدم كه در آن دو اجازه از آن مرحوم براي پسرش عالم جليل آقا محمد كرباسي نوشته شده بود كه در آخر يكي از آنها در حاشيه‏اش آمده بود:

«اعلام برادران ديني و اخلاّء ايماني وفّقهم الله تعالي لمرضاته مي‏دارد كه به عالي جناب نور چشم مكرّم قرة العين المعظم آقا محمد زيد توفيقه مواجهة گفتم راضي نيستم كه ترك جماعت كرده باشيد، بلكه مبالغة گفتم يك نماز به غير جماعت كرده باشيد.»17

نقل كرده‏اند فردي كه به دانش خود مغرور شده بود در يكي از سخنان خود اظهار داشت مُلاها بي‏دين هستند، اين سخن كه به گوش حاجي كرباسي رسيد رگ غيرتش به جوش آمد و دستور داد وي را احضار كنند وقتي به حضور آن فقيه آمد خطاب به وي گفت: شنيده‏ام اين عبارت را بر زبان جاري ساخته‏اي و اگر صحّت داشته باشد مجازاتي سخت در پي خواهي داشت، آن فرد جواب داد مرا جنون ادواري است و چنين كلامي را در حالت جنون گفته‏ام و طبيبي را به شهادت طلبيد آن طبيب هم وقتي ديد اين مرد در انتظار عقاب سختي است براي نجاتش سخن او را تأييد كرد، پس حاجي از مجازاتش درگذشت. ليكن مدتي او را كه در مازندران اقامت داشت از وطنش بيرون نمود و مدت يك سال يا زيادتر در نجف آباد (از توابع اصفهان) به حالت تبعيد به سر مي‏برد و با وساطت سيد محمد باقر حجة‏الاسلام (سيد شفتي) نجات يافت.18

* خلق و خوي

آية الله محمد ابراهيم كرباسي حيات علمي و زيست معنوي خود را در اين واقعيت مي‏دانست كه بر كردار و گفتار خود مراقب باشد و با عبادت و برنامه ارتباط با خداوند نورانيتي قدسي را به اندرون خويش بفرستد و با آن ذكرهاي شبانه و الحاح و التجا به درگاه حضرت احديت خود را بسازد و توفيق پارسايي را از پروردگارش دريافت كند، او موفقيت‏هاي علمي خود را مديون و مرهون همين نيايش‏هاي شبانه، توسل و توجه و توكّل به خداوند مي‏دانست.

در عبادت كردن نهايت خضوع و خشوع و حضور قلب داشت و در برخي منابع رجالي آمده است كه اين بزرگوار يك سال شب تا به صبح مشغول دعا و نماز و تلاوت قرآن بود، براي اين كه در طول اين مدت شب قدر را درك كند و از چنين فيضي برخوردار گردد.19

وي يكي از دانشمندان جهان تشيّع است كه از لحاظ علم و فضيلت كمتر مي‏توان نظيري براي او يافت و نيز در زمره زهّادي است كه ساعتي از عمر خود را به غفلت طي ننموده و پيوسته به تعليم و تربيت و تهذيب نفس مي‏كوشيد، اشتهار او به حدّي مي‏باشد كه هم اكنون كه حدود يك و نيم قرن از رحلت او مي‏گذرد بين مردم اصفهان در درجه عالي از فضيلت و انسانيت قرار دارد و اهالي اين ديار هنوز مراتب اخلاص و تقوايش را با مثل‏هايي بر زبان جاري مي‏كنند و از وي به نيكي و خوبي ياد مي‏نمايند.20

او به لحاظ مقام فقهي و تسلط به موازين شرعي و نيز رعايت حالات اخلاقي به ورع دست يافته بود، اما اين خصلتش هرگز سبب آن نگرديد كه گوشه‏اي را برگزيند و به رياضت نفس بپردازد و كاري با جامعه نداشته باشد و از برخورد با ناروايي‏ها و منكرها خاموش بماند، هنر مهمّش اين بود كه در متن افراد عصر خويش زندگي مي‏كرد و در عين حال در صيانت از ارزش‏ها و عملي نمودن دستورهاي ديني لحظه‏اي آرام نبود و البته به لحاظ رعايت شؤون تقوايي و مراتب اخلاصي كه داشت بسيار احتياط مي‏كرد.

هنگامي كه يكي از اجناس به دلايلي بهايي بالاتر از قيمت متعادل و مرسوم مي‏يافت علي‏رغم آن كه توان تهيه آن را داشت از ابتياعش اجتناب مي‏نمود و مصرف نمي‏كرد تا از اين رهگذر با فقرا و مستمندان شريك باشد و اين رفتار سخن مولاي پرهيزكاران را در اذهان تداعي مي‏كند كه مي‏فرمايد «آيا به اين اكتفا كنم كه مرا پيشواي مؤمنان خطاب كنند و در سختي‏هاي زندگي و ناخوشي‏هاي روزگار شريك آنان نباشم يا در دشواري‏ها برايشان نمونه نشوم؟»21

نسبت به دست‏گيري از فقرا توجهي كامل و اهتمامي وافر داشت و به امور طلاب و شاگردان خود به نحو احسن رسيدگي مي‏نمود، مرحوم حاج ميرزا زاهدي كرباسي كه نواده اوست و خود دانشمندي توانا است در كتابي به نام «بدر التمام» حالات روحي و اخلاقي جدّ خود را نگاشته و سجاياي انساني و مراتب اخلاقي او را ذكر نموده است.

مرحوم كرباسي با آن عزّت و مناعت و استطاعتي كه داشت گامي از طريق قناعت بيرون نگذاشت و به استمرار اين حالت كه زينت اهل علم و نشانه ساده زيستي است اصرار مي‏ورزيد.

شدت علاقه‏اش به ساحت مقدّس اهل‏حديث به حدّي بود كه وقتي در قم به زيارت بارگاه مقدّس حضرت فاطمه معصومه(س) مي‏آمد به مسجد امام حسن عسكري(ع) كه مي‏رسيد از كنار رودخانه كفش از پاي بيرون مي‏آورد و پاي برهنه به سوي صحن مطهر حركت مي‏كرد، هنگامي كه از وي پرسيدند چرا با پاي برهنه راه مي‏رويد؟ در پاسخ گفت: محدثان و راويان حديث خاندان عترت و طهارت در اين منطقه مدفون هستند و اين جا گورستان بزرگي بوده است و من دوست ندارم بر اين مراقد پاك گام بگذارم و كفش در پاي داشته باشم، حدود هفتصد تن از محدثان بزرگ در اين ديار مدفونند و از اين رو مؤمنان آب دهان بر زمين نمي‏انداختند تا حرمت آنان را نگه دارند و اسائه ادب به ساحت آنان نكنند.22

مرحوم كرباسي نسبت به علماي سلف قدرشناسي مي‏كرد، به عنوان نمونه مرقد صاحب بن عباد را عمارت نمود و به زيارت اين عالم فاضل كه در نشر و گسترش تشيّع فعاليت زيادي كرد، مداومت مي‏ورزيد.23

اين تلاش فقيه مزبور در ارتباط به موضوع ديگري نيز بود و آن اين كه مسجدي كه در آن به تدريس و وعظ مشغول گشت از آثار خيريه صاحب بن عباد به شمار مي‏رفت، ناگفته نماند اين وزير فاضل را در محله باب دريه كه به نام باب طوقچي و گاه ميدان كهنه خوانده مي‏شود به خاك سپردند، آرامگاه صاحب بن عباد اكنون آباد است و در حال حاضر به صورت حسينيه‏اي درآمده كه عزاداران حسيني در آن به نوحه‏سرايي مي‏پردازند.24

اظهار فروتني در مقابل سيّد عظيم الشأن آقا سيد محمد باقر حجة الاسلام (سيد شفتي) نمونه‏اي ديگر از احترام اين فقيه براي مشاهير شيعه و علماي اسلامي بود، زيرا آن بزرگوار با همه فضل و فقاهتي كه داشت همواره اين سيد را بر خود مقدم مي‏داشت و از هرگونه احترام و توقير درباره وي مضايقه نمي‏نمود و آن بزرگمرد نيز هرچه بيشتر ترقّي مي‏كرد صميميت خود را نسبت به حاجي كرباسي افزون مي‏ساخت و انس و دوستي اين دو فقيه با يكديگر بر محبوبيت و مقبوليت و عزت و احترام آنان مي‏افزود، مي‏گويند پس از آن كه اين دو دوست ديرين در اصفهان مرجعيت ديني يافتند هيچ گاه در دوستي آنان خللي وارد نگرديد.

اين صفا و صميميت كه از اخلاص در نيت و قيام به خاطر حق ناشي مي‏شد ميان آية الله سيد محمد مجاهد (پيشاهنگ جهاد با قواي روس) و سيد شفتي نيز وجود داشت.25

مشهور است كه حاجي كرباسي در اصفهان احدي را غير از سيد حجة‏الاسلام بقيه از صفحه 37

مجتهد نمي‏دانست و خود با آن همه مقام و شخصيت با نهايت فروتني به شهر زواره (واقع در شمال شرقي اصفهان) رفته و دختر يكي از سادات طباطبا را براي سيد خواستگاري نمود و شخصا در آن جا صيغه عقد جاري كرد و او را به اصفهان آورد.26

بعدها سيد شفتي يكي از فرزندان حاجي كرباسي را به دامادي خود پذيرفت و با اين حركت پيوند سيد و حاجي مستحكم‏تر گرديد.27


1 ) متن اين اجازه نامه به نقل از خط مرحوم علامه آقا سيد محمد حسن مجتهد موسوي اصفهاني كه از خط مرحوم شيخ جعفر نقل نموده در كتاب «تاريخ علمي اجتماعي اصفهان در دو قرن اخير» ج اول، ص62 درج شده است.

2 ) مردان علم در ميدان عمل، ج سوم، ص482.

3 ) گناهاني كه شايع شده است، سيد جواد اميري اراكي، ص79 ـ 80.

4 ) منتخب التواريخ، ص677.

5 ) حاج ملا هادي سبزواري حكيم فرزانه، سيد حسين قريشي سبزواري، ص63.

6 ) فوائد الرضويه، حاج شيخ عباس قمي، ص11.

7 ) ريحانة الادب، ج5، ص23.

8 ) فوائد الرضويه، ص11.

9 ) طبقات اعلام الشيعة (قرن سيزدهم) شيخ آقا بزرگ تهراني، ج اول، ص14.

10 ) آية الله محمد ابراهيم كرباسي، از نسل سترگ مالك اشتر است.

11 ) فوائد الرضويه، همان صفحه و جالب اين كه پاك‏نويس اين مقاله در ايام شب قدر رمضان سال 1417 هـ.ق (امسال) صورت گرفت.

12 ) حضرت معصومه و شهر قم، محمد حكيمي، ص35 به نقل از الرافد، ج1، ص18.

13 ) بيان المفاخر، ج اول، ص216.

14 ) مكارم الآثار، معلم حبيب آبادي، ج5، ص1643.

15 ) منتخب التواريخ، ص511.

16 ) اصفهان، لطف الله هنرفر، ص266.

17 ) ر.ك: نهج البلاغه، نامه 45.

18 ) سيد محمد مجاهد پيشاهنگ جهاد، سيد حميد ميرخندان، ص70.

19 ) صاحب بن عباد، وزير دين پرور، سعيد بابايي (حايري)، ص195.

2 0) گناباد با حدود 10000 كيلومتر مربع مساحت از شمال به شهرستان تربت حيدريه و كاشمر، از شرق به تربت حيدريه، از جنوب به قاينات و از غرب به شهرستان فردوس محدود است و جزو استان خراسان به شمار مي‏آيد و نام قديم آن «جويمند» بوده و حدود 1150 متر از سطح دريا ارتفاع دارد.

21) مؤلف تذكرة القبور سال تولد وي را 19 ربيع الثاني 1190 هـ.ق در كاخك خراسان نوشته اما اكثريت منابع سال 1180 هـ.ق را به عنوان زمان تولد محمد ابراهيم كرباسي ذكر نموده‏اند.

22 ) منتخب التواريخ، محمد هاشم خراساني، ص677 به نقل از روضات الجنات، ضمنا در كتاب وحيد بهبهاني تاريخ وفات وي 1297 هـ.ش آمده كه صحيح آن 1197 هـ.ق است.

23 ) تاريخ فلسفه اسلامي، هانري كربن، ترجمه جواد طباطبايي، ص492 ـ 493.

24 ) همان، ص493 ـ 494.

25 ) وحيد بهبهاني ، علي دواني، ص226.

26 ) ر. ك: دائرة المعارف تشيع، ذيل بحرالعلوم.

27 ) بيان المفاخر، سيد مصلح الدين مهدوي، ج اول، ص64.

/ 1