احياى مؤمن
از پيامبر اكرم صلّى الله عليه وآله وسلّم روايت شده است كه فرمود:«من ورّخ مؤمناً فقد أحياه (1)؛ كسى كه تاريخ مؤمنى را «با نوشتن يا گفتن بيان كند، او را زنده كرده است».مثلاً اگر شما احوالات و اخلاقيات مرحوم حاج شيخ عبدالكريم حائرى(2) - رضوان اللَّه تعالى عليه - را براى مردم بگوييد يا به نگارش در آوريد، در واقع نام مؤمنى زنده شده است و از ثواب احياى يك انسان مؤمن برخوردار خواهيد شد و خداى متعال در نامه عمل شما ثواب احياء يك مؤمن را ثبت مى نمايد.اگر كسى انسانى را با نجات دادن از مرگ زنده كند پاداش بسيار بزرگى دارد. خداى - عزوجل - در اين باره مى فرمايد: «وَمَنْ أَحْيَاهَا فَكَأَنَّمَآ أَحْيَا النَّاسَ جَمِيعًا(3)؛ كسى كه يك نفر را زنده كند مانند آن است كه تمام مردم را زنده كرده» در مقابل، اگر كسى انسانى را بكشد: «فَكَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِيعًا(4)؛ چنان است كه گويى همه مردم را كشته باشد». پس حسب اين روايت، كسى كه تاريخ مؤمنى را بگويد يا بنويسيد آن مؤمن را زنده كرده است؛ و اين كار به نص آيه شريفه «فَكَأَنَّمَآ أَحْيَا النَّاسَ جَمِيعًا؛ همانند زنده كردن تمام مردم مى باشد».روشن است كه هرچه مقام فرد مؤمن بالاتر باشد، پاداشى كه نصيب زنده كننده نام و ياد او مى شود نيز بالاتر و والاتر است؛ اما اگر اين فرد يكى از معصومان عليهم السلام يا پيامبر اسلام صلّى الله عليه وآله وسلّم باشد، نه تنها نام او را زنده كرده بلكه مكتب او را نيز استحكام بخشيده است. مثلاً اگر كسى تاريخ زندگانى حضرت زهرا عليها السلام را بنويسد يا براى ديگران باز گويد، مثل آن است كه حضرت زهرا عليها السلام را زنده كرده است.ممكن است كه گفته شود: چگونه آن حضرت را زنده كرده است؟پاسخ چنين است: از آن جا كه انسان به اعتبارى داراى دو بُعدِ جسمى و شخصيتى است، بيان تاريخ و سيره زندگانى حضرت زهرا عليها السلام پرتويى از شخصيت آن حضرت را در يادها زنده مى كند.البته روشن است گاهى جسم يك انسان را زنده مى كند، زمانى هم ياد و هم شخصيت انسانى را زنده مى كند، و احياى شخصيت مهم تر از احياى جسم است، زيرا جسم قيمت خاك را دارد. جسم همان خاك است كه خداوند متعال صورت خاك را عوض كرده و به شكل جسم در آورده است.نه تنها حضرت آدم عليه السلام از خاك خلق شده، ما نيز از خاك خلق شده ايم. اگر ما قدرى به عقب باز گرديم مى بينيم ما همان خاك بوديم؛ باران باريده، بذر با مقدارى خاك و آب بصورت علف از دل خاك بيرون آمده، علف را گوسفند خورده، گوشت شده، در گوشت گوسفند را خورده در بدنش خون شده، خون تغيير ماهيت داده و به صورت نطفه درون رحم مادر قرار گرفته، به جنين تبديل و پس از زمانى زاده شده و روزگارى را سپرى كرده و چند صباحى ديگر نيز مى ميرد و باز زير خاك مى رود و به خاك تبديل خواهد شد.اصولاً خدا، دستگاه دنيا را يك دستگاه چرخ و فلك قرار داده كه در حال چرخش است. همين محلى كه ما در آن هستيم صدها هزار آدم قبل از ما در آن بوده اند و حالا خاك شده اند؛ همين ديوار اين خانه را چه كسى مى تواند با قاطعيت بگويد قبلاً يك انسان نبوده؟ ممكن است اجزاى تشكيل دهنده جزئى از اين ديوار انسانى بوده در قبرستان و خاك شده، پس از مدتى خاك به خشت و گِل مبدّل شده و امروز ديوار شده است؛ كه در روايتى به همين مطلب اشاره شده است.پس انسان يك بُعد جسمى دارد و يك بُعد شخصيتى و تاريخى. همان طور كه اگر طبيب يك انسان مريض را مداوا كند تا جسم او سالم شود، اگر شما هم بالاى منبر يا در كتابى از حاج شيخ عبدالكريم حائرى، ميرزاى قمى، شيخ مفيد و... ياد كرديد و نوشتيد كه مثلاً هزار سال قبل چنين مردى بوده به نام شيخ مفيد و كتاب هايى از خود بر جاى گذاشته و...، نام او را زنده كرده ايد.(1). حاج شيخ عباس قمى، سفينة البحار، ماده «ورّخ».(2). حاج شيخ عبدالكريم حائرى، مؤسس حوزه علميه قم.(3). سوره مائده، آيه 32.(4). سوره مائده، آيه 32.