يكى از مراجع تقليد در قم براى من نقل كرد كه: در زمانى كه در عراق درس مى خواندم، شنيدم يك مبشر و روحانى مسيحى به نام «انستاس كرمل» هر هفته يك روز در بغداد در منزل خود تبليغ مى كند. سؤال كردم كه او چه روزهايى جلسه تبليغى دارد؟ معلوم شد او در روزهاى شنبه صحبت مى كند.ايشان مى گفت: به هر زحمتى بود يك لباس به سبك بغدادى ها تهيّه كردم و به مجلس اين مبشّر مسيحى در بغداد رفتم. جمعيت كمى در آن جا گردآمده بود. مبشر آمد و شروع به صحبت و تبليغ از دين مسيحيّت نمود، اما در بين صحبت هايش توجّه خاصّى به من داشت.پس از اين كه صحبت هايش تمام شد و من خواستم از منزلش خارج شوم، مرا صدا زد و از من پرسيد: اهل كجا هستى؟ گفتم از لباسهايم پيدا است.گفت: خير، قيافه تو نشان مى دهد اهل اين شهر نيستى.گفتم: من طلبه هستم.پرسيد: سيد هستى يا شيخ؟گفتم: سيد هستم.گفت: من امروز يك حقيقتى را به تو مى گويم كه از غير من اين حرف را نمى شنوى، سپس ادامه داد: من مردى مسيحى هستم و براى مسيحيّت تبليغ مى كنم، و كارى به اسلام ندارم، ولى به شما بگويم كه اين پيغمبر شما انسان بسيار فهميده اى بوده است.گفتم: چطور؟گفت: چند چيز در بين شما باقى گذاشته كه آن چند چيز سبب شده دين شما مدام در حال گسترش باشد و هيچ توقّف نكند.گفتم آنها چيست؟گفت:1. قرآن؛2. سيدها؛حضرت عيسى با آن عظمت يك يادگار هم برجاى نگذاشته است، امّا در بين شما مسلمان ها به هر مجلسى كه مى روى مى بينى سيدى حضور دارد و اين يعنى يادگار پيغمبر اسلام. همين امر موجب شده تا همواره مردم به ياد پيغمبر باشند و ياد او در ذهن ها زنده باشد.3. حرم امام هاى شما؛ كه همواره مردم براى زيارت حرم آن ها به آن جا مى روند و در آن اماكن جمع مى شوند كه اين كار هم موجب زنده بودن ياد پيغمبرتان مى باشد.4. مجالس عزادارى و روضه هايتان است؛ ببين من چقدر ميوه و شيرينى گذاشته ام و دعوت عمومى كرده و اعلام كرده ام: هر كس بخواهد مى تواند بيايد، درب خانه ام باز است، اما چند نفر بيشتر نمى آيند، ولى شما يك پرچم سياه بر درب خانه مى زنيد كه روى آن نوشته «يا حسين» و معمولا فقط با چاى از مردم پذيرايى مى كنيد و مردم هم آن را براى تبرّك مى خورند، اما مجلستان پر مى شود. اين هم مسئله بسيار مهمّى است كه هميشه ياد پيغمبر شما در ذهن مردم باقى است.