3- بيان اصطلاحها
گاه من در اين كتاب لفظى را به جهت آسانى به چند معنى بكار مىبرم چنانكه گويم: بى مانند است و مقصود من بى همتا بودن آنست چنانكه درباره معنّقه (1) بيت المقدس و نيده (2) مصر و ليموى بصره گفتهام و اينها چيزهائى هستند كه مانندشان يافت نشود و گرچه گوناگون باشند. و در هر جا بگويم: فوق العاده است پس در خوبى مقصود است. و هر گاه بگويم نيكو است مقصود جنس خوب آنست مانند اجّاس عمرى در شيراز و انجير دمشقى در رملة و زرد آلو (مشمش) عصلونى و ريباس در نيشابور. پس اگر بگويم نيكو است، به از آن نيز تواند بود... [مانند مويز]... (3) كه [بهترين آن] طائفى باشد، و نيل اريحا كه به از آن زبيدى است. و هلوى مكه بهتر از آن دارقى است. و گاه سخن كوتاه كنم كه معنى بيشتر دارد، چنانكه در اهواز گفتهام:جامع آن احترام ندارد. و اين بدان جهت است كه هميشه پر از شاطران و بازاريان و جاهلان بوده، ميعادگاه آنان است. هنگام نماز گروهى نشستهاند، خانه گدايان و مركز فاسقان است، و چنانكه گفتهام: عزيزتر از اهل بيت المقدس كس نباشد، زيرا كه فريب كارى و كم فروشى و مشروب خوارى آشكار و مستى در آن جا نيست. خانههاى فسق آشكار و پنهان ندارد. هنگامى كه شنيدند فرمانروا مشروب مىخورد خانهاش را محاصره كردند و همنشينانش را پراكنده كردند. و چنانكه درباره شيراز گفتهام: طيلسان پوشان را در آنجا ارزشى نيست. زيرا كه اين در آنجا لباس(1) در پانوشت چ ع 181، از حاشيه نسخه c معنقه را جنس من الكمثرى نوعى گلابى، تفسير نموده كه شايد گردن درازتر ميداشته است.(2) سمنو- چ ع 204، 7(3) در چ ع چند نقطه به جاى واژه افتاده هست.