بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
هنگاميكه به پاهايش چشم اندازد بانگ زده به آواز بلند گريه كرده نزديك به آن كه آشكارا فرياد رسى بطلبد، و براستى اندوه خويش (از زشتى پاهايش) گواهى دهد، زيرا پاهايش باريك (و زشت) است مانند پاهاى خروس خلاسى (كه نه سفيد است نه سياه، بلكه خاكى رنگ مىباشد) و از سمت استخوان ساق آن خارى پنهان بر آمده است (مانند خار پاى خروس كه چندان آشكار نيست) 11 و در پشت گردن جاى يالش كاكل سبزى است نقّاشى شده، و جاى برآمدگى گردنش مانند گردن ابريق (كشيده و بلند) است، و جاى فرو رفتن آن تا زير شكمش مانند رنگ و سمه يمنّى است (كه بسيار سبز مىباشد، و وسمه برگ گياهى است كه بآن خضاب ميكنند) يا مانند حرير و ديبايى است پوشيده شده چون به آينه صيقلى گشته، 12 و مانند آنست كه طاووس خود را به چادر سياهى پيچيده ولى از بسيارى شادابى و برّاقى گمان ميشود كه رنگ بسيار سبز نيكوئى بآن آميخته شده است (از بسيارى شفّاف و روشن بودن سياهى آن به سبزى نمايان است، و در نظر هر دم به رنگى جلوهگر است،چنانكه مىفرمايد:) 13 و بشكاف گوش آن خطّى است (باريك) مانند باريكى سر قلم، و در رنگ (مانند رنگ) گل بابونه است كه بسيار سفيد مىباشد، و آن چون خطّ سفيدى است كه در ميان سياهى مىدرخشد، 14 و كمتر رنگى است كه طاووس از آن بهرهاى نبرده باشد، و بجهت بسيارى صيقلى و برّاقى و درخشيدن و نيكوئيش آن رنگ را بهتر جلوه داده است، پس (در رنگ آميزى) مانند شكوفههايى است پراكنده كه بارانهاى بهار و آفتابهاى بسيار گرم آنرا تربيت نكرده (بلكه خداوند سبحان از روى حكمت سر تا پاى آنرا از ابتداء خلقت به رنگهاى گوناگون شگفتآور آفريده) 15 و گاهى از پر خود بيرون آمده جامه از تن كنده برهنه مىگردد، پس پى در پى پرش ريخته و باز از پى هم مىرويد، و مىريزد پرهايش مانند ريختن برگها از شاخهها، پس پشت سر هم مىرويد تا بصورت پيش از ريختن باز مىگردد (بطوريكه) رنگى از آن بر خلاف رنگهاى پيش نمىباشد، و رنگى در غير جاى خود واقع نمىگردد (هر پرى كه مىافتد بجاى آن پرى بهمان شكل و رنگ مىرويد) 16 و هرگاه بدقّت و تأمّل در مويى از موهاى پرهاى آن بنگرى (از رنگ آميزيها) بتو مىنماياند (يك بار) سرخ گل رنگ، و بار ديگر سبز زبرجد رنگ، و گاهى زرد و طلايى رنگ، 17 پس چگونه زيركيهاى ژرف و عميق چگونگى آفرينش اين حيوان را در مىيابد، يا چگونه انديشه عقلها آنرا درك مىنمايد، يا سخنان وصف