جلوه تاریخ در شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید جلد 1

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

جلوه تاریخ در شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید - جلد 1

محمود مهدوی دامغانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

حجره عايشه شدند و نخست آهسته سخن مى‏گفتند و سپس صداهايشان بلند شد.

عبد الله بن عمر گفت: هنوز امير المومنين نمرده است، اين هياهو چيست عمر بيدار شد و صداهاى ايشان را شنيد و گفت: صهيب با مردم نماز بگزارد، و نبايد چهارمين روز مرگ من فرا رسد مگر اينكه براى شما اميرى تعيين شده باشد. عبد الله بن عمر هم به عنوان ناظر در جلسه شركت خواهد كرد ولى حق رأى ندارد. اما طلحة بن عبيد الله شريك شما در رأى دادن است، اگر پيش از پايان سه روز آمد كه او را در جلسات شركت دهيد و گرنه بعدا او را راضى كنيد، و چه كسى رضايت طلحه را براى من مى‏گيرد سعد بن ابى وقاص گفت: من براى تو اين كار را انجام مى‏دهم و به خواست خداوند هرگز مخالفت نخواهد كرد.

عمر سپس سفارش خود را به ابو طلحه انصارى انجام داد و در مورد عبد الرحمان بن عوف هم گفت: او در هر گروه باشد، حق با آن گروه است، و به ابو طلحه دستور داد كسانى را كه مخالفت كنند بكشد. آنگاه مردم از پيش عمر بيرون آمدند و على (عليه السلام) به گروهى از بنى هاشم كه همراهش بودند، گفت: اگر از قوم شما كه قرشى هستند پيروى كنم هرگز شما به اميرى نخواهيد رسيد.

على (عليه السلام) به عباس گفت: اى عمو باز هم حكومت از دست من بيرون شد.

عباس گفت: از كجا مى‏دانى گفت: عثمان را با من قرين كردند. و از سوى ديگر عمر نخست گفت همراه اكثريت اعضاى شورى باشيد و از سوى ديگر گفت اگر دو تن با يكى و دو تن ديگر با يكى ديگر موافقت كردند همراه گروهى باشيد كه عبد الرحمان بن عوف با ايشان است. سعد بن ابى وقاص با پسر عموى خود عبد الرحمان بن عوف مخالفت نخواهد كرد و عبد الرحمان هم شوهر خواهر عثمان است و با يكديگر مخالفتى نخواهند كرد، و بديهى است يكى از آن دو ديگرى را امير خواهد كرد، و بر فرض كه دو تن ديگر با من باشند كارى ساخته نيست. عباس گفت: در هر موردى كه به تو پيشنهاد كردم نپذيرفتى و سرانجام با خبر ناخوشايند پيش من برگشتى. هنگام بيمارى پيامبر (صلّى الله عليه وآله وسلّم) گفتم از ايشان بپرس خلافت از آن كيست نپذيرفتى، و هنگام مرگ آن حضرت گفتم در كار بيعت گرفتن از مردم شتاب كن و نكردى. امروز هم كه عمر نام ترا از اعضاى شورى قرار داد گفتم برترى نشان ده و در آن شركت مكن، باز هم نپذيرفتى. اكنون يك چيز به تو مى‏گويم، بشنو و عمل كن، و آن اين است كه هر كارى را به تو پيشنهاد كردند مپذير مگر آنكه ترا خليفه‏

/ 434