بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
راضى باشند.[طبرى] سپس مىگويد: عبد الرحمان خود را كنار كشيد، به شرط آنكه اجازه داشته باشد، برترين آنان در نظر خود را به خلافت بگمارد و بگزيند. عثمان اين پيشنهاد را پذيرفت، ولى على (عليه السلام) سكوت كرد و چون دوباره به او مراجعه شد، پس از اينكه عبد الرحمان عهد و ميثاق آورد كه فقط حق را پيروى خواهد كرد و ترجيح خواهد داد و از هواى نفس خود پيروى نخواهد كرد و در اين باره خويشاوندى را منظور نخواهد كرد و چيزى جز خير امت را در نظر نخواهد گرفت، به آن راضى شد.عبد الرحمان بن عوف، در مورد على و عثمان، به ظاهر درنگ مىكرد، در عين حال گاه با سعد بن ابى وقاص و گاه با مسور بن مخرمة زهرى مشورت و خلوت مىكرد و چنان نشان مىداد كه در مورد گزينش يكى از آن دو تن على و عثمان سرگردان است. طبرى مىگويد: على (عليه السلام) به سعد بن ابى وقاص گفت: اى سعد «بترسيد از آن خدايى كه به نام او از يكديگر مسالت مىكنيد و درباره پيوند خويشاوندى» و من اكنون به حرمت رحم اين فرزندم به رسول خدا (صلّى الله عليه وآله وسلّم) و به رحم و خويشاوندى عمويم حمزه نسبت به خودت از تو مىخواهم كه مبادا با عبد الرحمان بن عوف پشتيبان عثمان باشى.مىگويم [ابن ابى الحديد]: منظور از خويشاوندى حمزه با سعد بن ابى وقاص اين است كه مادر حمزه هالة دختر اهيب بن عبد مناف بن زهره است. هاله مادر مقوم و حجل- كه نام ديگرش مغيرة است- و عوام پسران عبد المطلب هم هست و اين چهار پسر عبد المطلب از هاله متولد شدهاند و هاله عمه سعد بن ابى وقاص است، بنابراين حمزه پسر عمه سعد و سعد پسر دايى حمزه است. طبرى مىگويد: چون روز سوم فرا رسيد، عبد الرحمان بن عوف آنان را جمع كرد و مردم هم جمع شدند. عبد الرحمان گفت: اى مردم درباره اين دو تن [على و عثمان] راى خود را براى من بگوييد عمار بن ياسر گفت: اگر مىخواهى