بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
نيزارها بود، آن چنان كه اگر مردان مىخواستند، مىتوانستند روى آن نيزهها راه بروند، و مردم بصره در برابر ما سخت ايستادگى كردند، آن چنان كه نمىپنداشتم شكست بخورند و بگريزند، و هيچ جنگى را شبيهتر به جنگ جمل از جنگ سخت جلولاء نديدهام.اصبغ بن نباته مىگويد: چون مردم بصره شكست خوردند و گريختند، على (عليه السلام) بر استر پيامبر (صلّى الله عليه وآله وسلّم) كه نامش شهباء و نزد او باقى بود سوار شد و شروع به عبور كردن از مقابل كشتگان كرد و چون از كنار جسد كعب بن سور قاضى، كه قاضى مردم بصره بود، عبور فرمود، گفت: او را بنشانيد، و او را نشاندند. على (عليه السلام) خطاب به جسد او گفت: اى كعب بن سور، واى بر تو و بر مادرت ترا دانشى بود كه اى كاش برايت سودمند بود، ولى شيطان كراهت كرد و ترا به لغزش انداخت و شتابان به آتش برد. او را به حال خود رها كنيد. سپس از كنار طلحة بن عبيد الله عبور كرد كه كشته در افتاده بود، فرمود: او را بنشانيد، و چون او را نشاندند، به نقل ابو مخنف در كتاب خود، خطاب به جسد او گفت: اى طلحه، واى بر تو و بر مادرت تو از پيشگامان در اسلام بودى، اى كاش ترا سود مىبخشيد، ولى شيطان گمراهت كرد و به لغزش انداخت و شتابان به دوزخت برد. ولى اصحاب ما چيز ديگرى جز اين روايت مىكنند. آنان مىگويند: چون جسد طلحه را نشاندند، على (عليه السلام) فرمود: اى ابو محمد براى من سخت دشوار است كه ترا اين چنين خاك آلوده و چهره بر خاك زير ستارگان آسمان و در دل اين وادى ببينم. آن هم پس از آن جهاد تو در راه خدا و دفاعى كه از پيامبر (صلّى الله عليه وآله وسلّم) كردى. در اين هنگام كسى آمد و گفت: اى امير المومنين گواهى مىدهم پس از اينكه تير خورده و در افتاده بود فرياد برآورد و مرا پيش خود فرا خواند و گفت: تو از اصحاب كدام كسى گفتم از اصحاب امير المومنين على هستم. گفت: دست فراز آر تا با تو براى امير المومنين على (عليه السلام) بيعت كنم و من دست خود را به سوى او فرا بردم و او