جلوه تاریخ در شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید جلد 1

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

جلوه تاریخ در شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید - جلد 1

محمود مهدوی دامغانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

ابو مخنف مى‏گويد: اسحاق بن راشد، از قول عبد الله بن زبير براى ما نقل مى‏كرد كه مى‏گفته است: روز جنگ جمل را در حالى به شام رساندم كه بر پيكر من سى و هفت زخم شمشير و تير و نيزه بود و هرگز روزى به سختى جنگ جمل نديده‏ام و هر دو گروه همچون كوه استوار بودند و از جاى تكان نمى‏خوردند. ابو مخنف همچنين مى‏گويد: مردى برخاست و به على (عليه السلام) گفت: اى امير المومنين چه فتنه‏يى ممكن است از اين بزرگتر باشد كه شركت كنندگان در جنگ بدر با شمشير به سوى يكديگر حمله مى‏برند على (عليه السلام) فرمود: اى واى بر تو آيا ممكن است كه من فرمانده و رهبر فتنه باشم سوگند به كسى كه محمد (صلّى الله عليه وآله وسلّم) را بر حق مبعوث فرموده و چهره او را گرامى داشته است كه من دروغ نگفته‏ام و به من دروغ نگفته‏اند و من گمراه نشده‏ام و كسى به وسيله من گمراه نشده است. و نه خود لغزيده‏ام و نه كسى به وسيله من دچار لغزش شده است. و من داراى حجت روشنى هستم كه خداى آنرا براى رسول خود روشن و واضح ساخته و رسولش آنرا براى من روشن و واضح فرموده است و به زودى روز قيامت فرا خوانده مى‏شوم و مرا گناهى نخواهد بود و اگر مرا گناهى باشد، گناهان من به رحمت خدا پوشيده و آمرزيده مى‏شود و من در جنگ با آنان اين اميد را دارم كه همين كار موجب غفران ديگر خطاهاى من باشد.

ابو مخنف مى‏گويد: مسلم اعور از حبة عرنى براى ما نقل كرد كه چون على (عليه السلام) ديد مرگ كنار شتر در كمين است و تا آن شتر سر پا باشد آتش جنگ خاموش نمى‏شود، شمشير خود را بر دوش نهاد و آهنگ شتر كرد و به ياران خود هم چنين فرمان داد. على (عليه السلام) به سوى شتر حركت كرد و لگام آنرا بنى ضبه در دست داشتند و جنگى گرم كردند و كشتار در بنى ضبه افتاد و گروه بسيارى از آنان را كشتند و على (عليه السلام) همراه گروهى از قبايل نخع و همدان به كنار شتر راه يافتند و على (عليه السلام) به مردى از قبيله نخع كه نامش بجير بود فرمود: شتر را بزن و او پاشنه‏هاى شتر را با شمشير زد و شتر با پهلو بر زمين افتاد و بانگى سخت برداشت كه نعره و بانگى بدان گونه شنيده نشده بود. هماندم كه شتر بر زمين افتاد مردان لشكر بصره همچون گروههاى ملخ كه از طوفان سخت بگريزند گريختند، و عايشه را با هودج كنارى بردند و سپس او را به خانه عبد الله بن خلف بردند. و على (عليه السلام) دستور داد لاشه شتر را سوزاندند و خاكسترش را بر باد دادند و فرمود: خدايش از ميان جنبندگان نفرين فرمايد كه چه بسيار شبيه گوساله بنى اسرائيل بود و سپس اين آيه را

/ 434