بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
به من بگوييد كه آيا شما با اين مرد بيعت كردهايد گفتند: آرى، گفت: آيا با كمال ميل و خشنودى همه شما گفتند: آرى، گفت: اينك كه شما بيعت كردهايد من هم راضى هستم و بيعت مىكنم، به خدا سوگند اى بنى هاشم شما درختان سر كشيده و داراى ميوههاى پاكيزهايد. سپس با ابو بكر بيعت كرد. سخنان او به اطلاع ابو بكر رسيد و به آن توجهى نكرد و در دل نگرفت و چون ابو بكر خالد بن سعيد را به فرماندهى لشكرى كه به شام گسيل داشت گمارد، عمر به او گفت: آيا خالد را به فرماندهى مىگمارى و حال آنكه بيعت خود را از تو باز داشت و به بنى هاشم آن سخنان را گفت وانگهى از يمن مقدار بسيارى نقره و بندگان و غلامان سياه و زره و نيزه با خود آورده است و من از مخالفت او در امان نيستم. و بدينگونه ابو بكر از فرماندهى او منصرف شد و ابو عبيدة بن جراح و يزيد بن ابى سفيان و شرحبيل بن حسنة را به فرماندهى گماشت.و بدان كه اخبار و روايات در اين مورد به راستى بسيار است، و هر كس در آن تأمل كند و انصاف دهد، خواهد دانست كه در مورد خلافت نص صريح و قطعى كه در آن شك و ترديد و احتمال را راه نباشد وجود ندارد، و آنچنان نيست كه اماميه مىپندارند، زيرا شيعيان مىگويند كه پيامبر (صلّى الله عليه وآله وسلّم) در مورد خلافت على (عليه السلام) نص صريح و روشن و آشكارى فرموده است كه غير از نص روز غدير و خبر منزلت و اخبار ديگر مشابه آن دو است- كه از طريق عامه و ديگران هم روايت شده است- بلكه پيامبر (صلّى الله عليه وآله وسلّم) در مورد خلافت و امارت على (عليه السلام) بر مومنان تصريح فرموده و مسلمانان را فرمان داده است كه در آن مورد بر او سلام دهند، و مسلمانان چنان كردند، و مىگويند: پيامبر (صلّى الله عليه وآله وسلّم) در موارد بسيارى براى مسلمانان تصريح فرموده است كه على پس از او خليفه است و به آنان فرمان داده است كه از او شنوايى و فرمانبردارى داشته باشند. و براى شخص منصف، هنگامى كه جريان بعد از وفات پيامبر (صلّى الله عليه وآله وسلّم) را مىشنود، هيچ ترديدى باقى نمىماند و به طور قطع مىداند كه چنين نصى وجود نداشته است. البته در نظر نفوس و عقول، چنين چيزى هست كه در آن مورد تعريض