بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
چون نامه معاويه به شرحبيل كه در حمص بود رسيد با اهل يمن مشورت كرد و آنان گونه گون رأى دادند، و عبد الرحمان بن غنم ازدى كه از ياران و داماد [شوهر خواهر] معاذ بن جبل و فقيهترين مردم شام بود برخاست و گفت: اى شرحبيل بن سمط از آن هنگام كه هجرت كردهاى تا امروز خداوند همواره خير بر تو افزوده است و تا گاهى كه سپاسگزارى از سوى مردم قطع نشود افزودن خير و نعمت از سوى خداوند قطع نمىشود و «خداوند نعمتى را كه بر قومى ارزانى فرموده دگرگون نمىسازد مگر آنگاه كه در نفسهاى خود دگرگونى پديد آورند»، اينك به معاويه چنين القاء كردهاند كه على عثمان را كشته است و معاويه هم به همين منظور ترا خواسته است.بر فرض كه على عثمان را كشته باشد، اينك مهاجران و انصار كه بر مردم حاكمند با او بيعت كردهاند و اگر على عثمان را نكشته باشد، به چه مناسبت سخن معاويه را تصديق مىكنى اينك خويشتن و قوم خود را به هلاك ميفكن و بر فرض كه خوش ندارى بهره آن [دوستى با على] را فقط جرير داشته باشد، خودت پيش على برو و از سوى ناحيه شام، خود و قومت با او بيعت كن. شرحبيل از پذيرفتن هر پيشنهادى، جز رفتن پيش معاويه، خوددارى كرد. در اين هنگام عياض ثمالى كه مردى زاهد و پارسا بود براى شرحبيل اين ابيات را نوشت: «اى شرحبيل، اى پسر سمط همانا كه تو با ابراز دوستى نسبت به على به هر كارى كه مىخواهى مىرسى. اى شرحبيل، همانا كه شام فقط سرزمين تو است و در آن نام آورى جز تو نيست و سخن اين گمراه كننده قبيله فهر [معاويه] را رها كن، همانا كه پسر هند براى تو خدعهيى انديشيده كه تو براى ما، به شومى، كشنده ناقه صالح باشى...» گويد: و چون شرحبيل پيش معاويه آمد، معاويه به مردم دستور داد به ديدارش روند و بزرگش شمارند. و چون به حضور معاويه رفت، معاويه نخست حمد و ثناى خدا را بر زبان آورد و سپس گفت: اى شرحبيل همانا جرير بن عبد الله پيش ما آمده است و ما را به بيعت كردن با على فرا مىخواند، و على بهترين مردم است جز اينكه عثمان بن عفان را كشته است. و اينك من منتظر تصميم تو هستم كه من مردى از اهل شام هستم، آنچه را دوست بدارند دوست مىدارم و آنچه را ناخوش دارند ناخوش مىدارم.