بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
گفت: آزرم نمىكنى و شخصيت و نسبت خود را زير پا مىگذارى، هر چه مىگيرى ريخت و پاش مىكنى و همواره از وام شكوه مىدارى. وليد گفت: چنان خواهم كرد و از جاى برخاست و آهنگ جزيره كرد و خطاب به معاويه چنين سرود: «هر گاه چيزى از تو خواسته مىشود، مىگويى نه و چون چيزى مىخواهى، مىگويى بياور، گويا از كارهاى خير خود دارى مىكنى و با آنكه كنار فرات هستى، سيراب نمىشوى و كسى را نمىآشامانى مگر نمىخواهى تا هنگام مرگ كلمه «نه» را ترك و به «آرى» گرايش پيدا كنى» و چون حركت او به جانب جزيره به اطلاع معاويه رسيد، از كار او ترسيد و برايش نوشت بازگرد. وليد براى او چنين نوشت: «همچنان كه تو خود فرمان دادى، عفت به خرج مىدهم و از آمدن به حضورت تقاضاى عفو دارم، هر چه مىخواهى بدهى يا امساك كنى نسبت به كس ديگرى غير از من انجام بده، من ركاب خويش را از آمدن پيش تو باز مىدارم و چون كارى مرا به بيم اندازد همچون بر كشيدن شمشير از نيام هستم.» وليد به حجاز رفت و معاويه براى او جايزهاى فرستاد.ابن عبد البر در كتاب الاستيعاب در مورد وليد مىنويسد: براى او اخبارى است كه به طور قطع حكم به بدى او و زشتى كارهايش مىشود، خداوند ما و او را بيامرزد. او از مردان بزرگ قريش بوده و از لحاظ ظرافت و شجاعت و ادب و بخشش نام آور و از شاعران خوش طبع بوده است. اصمعى و ابو عبيده و ابن كلبى و ديگران مىگويند كه تبهكارى مىگسار و در عين حال شاعرى گرامى بوده است. اخبار همنشينى و باده نوشى او با ابو زبيد طايى بسيار مشهور است و آوردن همه آن اخبار بر ما دشوار است ولى پارهاى از آن را مىآوريم و سپس آنچه را كه ابو الفرج اصفهانى آورده نقل كرده است و مىگويد خبر نمازگزاردن او در حال مستى و اينكه گفته است بيشتر بخوانم خبرى مشهور است كه محدثان مورد اعتماد نقل كردهاند.ابو عمر بن عبد البر مىگويد: طبرى ضمن روايتى گفته است كه گروهى از كوفيان به وليد خشم گرفته و حسد بردهاند و با ستم گواهى باده نوشى او را دادهاند و عثمان به او گفته است: اى برادر شكيبا باش كه خداوند پاداشت مىدهد و آن قوم را به گناه تو فرو