جلوه تاریخ در شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید جلد 7

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

جلوه تاریخ در شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید - جلد 7

محمود مهدوی دامغانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

فرمود و شترى گندم و خواربار به او بخشيد. او در حالى كه همچنان كافر بود، پيش قريش برگشت و ترانه‏هايى را كه در هجو رسول خدا سروده بودند به او مى‏دادند و او با آواز مى‏خواند. پيامبر (صلّى الله عليه وآله وسلّم) خون او را حلال فرمود و او به روز فتح مكه كشته شد. از دو آوازه خوان ابن خطل يكى از آنان كه نامش قرينة يا ارنب بود كشته شد و براى قرينى از پيامبر (صلّى الله عليه وآله وسلّم) امان خواستند كه امانش داد و او تا هنگام حكومت عثمان زنده بود و به روزگار او درگذشت.

واقدى مى‏گويد: و روايت شده است كه پيامبر (صلّى الله عليه وآله وسلّم) روز فتح مكه به كشتن وحشى- قاتل حمزه (عليه السلام)- فرمان داد. وحشى به طائف گريخت و همان جا مقيم بود تا آنكه همراه نمايندگان طائف به حضور پيامبر (صلّى الله عليه وآله وسلّم) آمد و گفت: «اشهد ان لا اله الا الله و اشهد انّك رسول الله». پيامبر فرمود: گويا وحشى هستى گفت: آرى. فرمود بنشين و براى من بگو حمزه را چگونه كشتى. چون وحشى نقل كرد، پيامبر فرمود: برخيز برو و روى از من پوشيده دار و وحشى هر گاه پيامبر (صلّى الله عليه وآله وسلّم) را مى‏ديد، خود را پنهان مى‏كرد.

واقدى مى‏گويد: ابن ابى ذئب و معمر، از زهرى، از ابو سلمة بن عبد الرحمان بن عوف، از ابو عمرو بن عدى بن ابى الحمراء نقل مى‏كند كه مى‏گفته است: از پيامبر (صلّى الله عليه وآله وسلّم) پس از فتح مكه كه آهنگ خروج از آن شهر داشت شنيدم كه خطاب به مكه مى‏فرمود: همانا به خدا سوگند كه تو بهترين سرزمين خدا و دوست داشتنى‏تر آنها در نظر من هستى و اگر مردمت مرا بيرون نمى‏كردند، هرگز از تو بيرون نمى‏رفتم.

محمد بن اسحاق در كتاب مغازى خود افزوده است كه هند دختر عتبه به حضور پيامبر (صلّى الله عليه وآله وسلّم) آمد ولى به صورت ناشناس و نقاب بر چهره و همراه زنان ديگر قريش كه از گناهان خود و آنچه نسبت به جسد حمزه كرده بود، بيم داشت. او بينى حمزه را بريده و شكمش را دريده و جگرش را به دندان گزيده بود. او مى‏ترسيد پيامبر (صلّى الله عليه وآله وسلّم) او را در قبال آن گناه فرو گيرد. هند هنگامى كه نزديك رسول خدا نشست و پيامبر (صلّى الله عليه وآله وسلّم) هنگامى كه آنان بيعت كردند با آنان شرط فرمود كه بر خدا شرك نياورند. گفتند: آرى.

و چون فرمود كه بايد دزدى نكنند، هند گفت: به خدا سوگند من از اموال ابو سفيان اين چنين و آن چنان برمى‏داشته‏ام و نمى‏دانم آيا حلال بوده است يا نه پيامبر (صلّى الله عليه وآله وسلّم) فرمود: تو هندى، گفت: آرى و گواهى مى‏دهم كه خدايى جز خداوند يگانه نيست و تو

/ 407