از نامه آن حضرت است به منذر بن جارود عبدى كه او را بر ناحيهاى حكومت داده بود و او خيانت در امانت كرد. در اين نامه كه چنين آغاز مىشود: «اما بعد، فانّ صلاح ابيك غرّنى منك»، «اما بعد، همانا كه پارسايى پدرت، مرا در مورد تو فريب داد.»، ابن ابى الحديد چنين آورده است:
خبر منذر و پدرش جارود
منذر پسر جارود است و نام و نسب جارود چنين است كه بشر بن خنيس بن معلّى، معلى همان حارث بن زيد بن حارثة بن معاوية بن ثعلبة بن جذيمة بن عوف بن انمار بن عمرو بن وديعة بن لكيز بن افصى بن عبد القيس بن افصى بن دعمى بن جديلة بن اسد بن ربيعة بن نزار بن معد بن عدنان است. خاندان ايشان ميان قبيله بنى عبد القيس شريف و محترم بودهاند، و چون شاعرى در قصيده خود او را جارود لقب داده است به همان لقب مشهور شده است. جارود به سال نهم و گفته شده است به سال دهم به حضور پيامبر آمد و مسلمان شد.ابن عبد البر در كتاب الاستيعاب آورده است كه جارود مسيحى بود و مسلمان شد و اسلامى پسنديده داشت. او همراه منذر بن ساوى و گروهى از قبيله عبد القيس به حضور پيامبر (صلّى الله عليه وآله وسلّم) آمد و چنين سرود: «گواهى مىدهم كه خداوند حق است و جوانههاى انديشهام همگى بر اين گواهى و نهضت سر تسليم فرود مىآورند، اينك از من پيامى به رسول خدا برسان كه در هر كجاى زمين باشم پيرو آئين حنيف هستم.» ابن عبد البر مىگويد: در مورد نسب جارود بسيار اختلاف است، نام و نسب او را به صورت بشر بن معلى بن خنيس و بشر بن خنيس بن معلى و بشر بن عمرو بن علاء و بشر بن