بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
عبد الله بن سواد همراه چهار هزار تن براى جهاد به ناحيه سند رفت و آن را گشود و در تمام مدت رفت و برگشت خوراك تمام لشكر را به هزينه خود پرداخت. به او خبر رسيد كه يكى از سپاهيان بيمار شده و هوس حلواى خرماى آميخته با آرد- افروشه- كرده است. عبد الله بن سواد فرمان داد براى همه چهار هزار تن فراهم آورند و به همه آنان حلواى خرما خوراند و اضافه هم آمد. او به سپاهيان دستور داده بود كه تا هنگامى كه آتش او بر افروخته است كسى حق ندارد براى تهيه خوراك آتش بر افروزد.مصقلة بن رقبة هم كه خطيب نامدار اعراب باديه نشين است از همين قبيله است. او چندان شهره به سخنورى بود كه به او مثل زده مىشد و مىگفتند فلان از مصقله هم سخنورتر است.راهنماى مشهور عرب در دوره جاهلى و كسى كه از همگان سريعتر مىدويد و به بيابانهاى دور افتاده مىرفت و معروف به شناخت ستارگان و پيدا كردن راه در شب بود يعنى دعيمص الرمل هم از همين قبيله است. او از پرنده قطا هم زيركتر و راهنماتر بود، دعيمص تخم شتر مرغ را از آب انباشته و زير تودههاى ريگ پنهان مىكرد و به هنگام لزوم آن را پيدا مىكرد و بيرون مىآورد- كه در بيابان از تشنگى نميرد.منذر بن جارود هم مردى شريف بود و پسرش حكم هم در شرف همتاى او بود.منذر در زمره صحابه نيست و پيامبر را ملاقات هم نكرده است، و براى او در روزگار پيامبر (صلّى الله عليه وآله وسلّم) فرزندى هم زاده نشده است. منذر مردى شيفته به خويشتن و لاف زننده بود. در مورد حكم پسر منذر شاعرى چنين سروده است: «اى حكم بن منذر بن جارود تو بخشنده و پسر بخشنده ستودهاى و سراپردههاى مجد بر تو بر افراشته است.» گفته مىشده است مطاعترين كس ميان قوم خود، جارود بن بشر بن معلّى بوده است. پس از رحلت پيامبر (صلّى الله عليه وآله وسلّم) كه اعراب مرتد شدند و از دين برگشتند، او براى قوم خود سخنرانى كرد و گفت: اى مردم اينك كه محمد (صلّى الله عليه وآله وسلّم) درگذشته است خداوند زنده جاودان است، به دين خود چنگ زنيد و از هر كس در اين فتنه دينار و درهمى يا گاو و گوسپندى از ميان برود بر عهده من است كه دو برابر آن را بپردازم. هيچ كس از افراد