بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
ماندهاند.» ابن ابى الحديد به چند نكته اشاره كرده است كه ترجمه آن سودمند است.مىگويد: اين سخن شكايتى است كه از ياران و اصحاب عراقى خود طرح فرموده است كه اختلاف نظر و سرپيچى از فرمان به شدت ميان ايشان رايج بود و مىفرمايد: هر كس در آن دقت كند به شگفتى مىافتد، من ميان قومى افتادهام كه هر يك از ايشان مستبد به رأى خويش است و با رأى دوست خود مخالفت مىكند و بدين سبب است كه هيچ سخن ايشان نظمى ندارد و كارشان استوارى نمىپذيرد، و هر گاه رأى و نظر خود را كه مصلحت مىبينم و مىگويم، مخالفت و سرپيچى مىكنند و آن كس را كه اطاعت نشود، رأيى نيست و من با آنان همچون كسى هستم كه زخمى را مداوا مىكنم و بيم آن دارم كه باز به خونريزى افتد، يعنى زخمى كه هنوز خوب نشده است و به اندك صدمهاى به خونريزى مىافتد.سپس به ابو موسى مىفرمايد: كار خود را جز بر يقين و علم قطعى استوار مدار، و سخن سخن چينان را مشنو كه با سخنان ايشان دروغ بسيار آميخته است و آنچه را كه ممكن است مردم بد و فرومايه به دروغ از قول من براى تو نقل كنند، تصديق مكن كه آنان براى نقل سخنان ناخوش شتاباناند و چه نيكو گفته است شاعرى كه چنين در باره ايشان سروده است: «اگر سخن پسنديده و خير بشنوند، آن را پوشيده مىدارند و اگر شرى بشنوند، آن را پراكنده مىسازند و اگر چيزى نشنوند، دروغ مىبندند.» و چون سخن آن شاعر ديگر كه مىگويد: «اگر سخن نادرست و آميخته با شك بشنوند، شادان آن را همه جا به پرواز مىآورند و اگر در باره من پيش ايشان سخن پسنديده و خيرى گفته شود، آن را به خاك مىسپارند.»
نامه (79)
از نامه آن حضرت به اميران لشكر در زمانى كه به خلافت رسيد در باره اين نامه كه فقط يك سطر دارد و چنين است «اما بعد فانّما اهلك من كان قبلكم أنّهم منعوا الناس الحق فاشتروه و اخذوهم بالباطل فاقتدوه.» ابن ابى الحديد در شرح آن مىگويد: يعنى سبب هلاك و نابودى ايشان، اين بود كه حق مردم را ندادند و مردم حق خود را از ايشان به پرداخت اموال و رشوه خريدند و