بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
رفت. پس از اين موضوع به آن مرد گفتند: آيا به راستى زياد را در كودكى به آن حال ديدهاى گفت: آرى به خدا سوگند او را در حالى ديدم كه فقط دو پسر بچه كه چون دو بزغاله بودند، اطراف او را گرفته بودند و اگر من به يارى او نمىشتافتم، گمان مىكنم همان دو او را كشته بودند.مردى پيش معاويه كه در جلسه بارعام خود بود آمد و گفت: اى امير المؤمنين مرا بر تو حق و حرمتى است. گفت: چيست گفت: روز جنگ صفين كه اسبت را آورده بودند كه از آوردگاه بگريزى و عراقيان هم نشانههاى پيروزى را ديده بودند، من خود را به تو نزديك ساختم و گفتم به خدا سوگند اگر هند دختر عتبه- مادر معاويه- به جاى تو بود، نمىگريخت و فقط مرگ با كرامت يا زندگى ستوده را مىپذيرفت، تو كجا مىگريزى و حال آنكه عرب لگام كارها و رهبرى خود را به تو سپرده است و تو به من گفتى: اى بى مادر آرام سخن بگو. ولى پايدارى كردى و در آن حال نگهبانان ويژه تو و خودت به جنبش آمديد و به شعرى تمثل جستى كه اين بيت آن را حفظ كردم «هر چه دلم نيرومندتر و استوارتر مىشد، مىگفتم بر جاى باش تا ستوده باشى يا از زندگى آسوده شوى.» معاويه گفت: راست گفتى، هم اكنون هم دوست مىدارم آرام و آهسته سخن بگويى. سپس معاويه به غلام خود گفت: پنجاه هزار درهم به اين مرد بده و خطاب به او گفت: اگر ادب بيشترى مىداشتى، ما هم بر نيكويى نسبت به تو مىافزوديم.
حكمت (61)
الشفيع جناح الطالب. «شفاعت كننده بال و پر طلب كننده است.» در حديث مرفوع آمده است «مرا شفيع آوريد تا پاداش بيشترى داده شويد، و خداوند هر چه را خواهد از گفتار پيامبرش را بر مىآورد.» مأمون به ابراهيم بن مهدى هنگامى كه او را عفو كرد، گفت: بهترين و بزرگترين نعمت من بر تو در عفو كردن من از تو، اين است كه تو را از منت كشيدن از شفيعان راحت