انّ الدنيا و الآخرة عدوان متفاوتان، و سبيلان مختلفان، فمن احبّ الدنيا و تولاها ابغض الآخرة و عاداها، و هما بمنزلة المشرق و المغرب، و ماش بينهما كلما قرب من واحد بعد من الآخر، و هما بعد ضرّتان. «همانا اين جهان و آن جهان، دو دشمناند ناسازگار و دو راه متفاوت، آن كس كه دنيا را دوست بدارد و به آن مهر ورزد آخرت را دشمن مىدارد و خوش نمىدارد، آن دو همچون خاور و باختر است كه هر كس به يكى نزديك شود از ديگرى دور مىشود، وانگهى دو وسنى هستند» اين موضوع چنان روشن است كه نياز به شرح ندارد، و اين بدان سبب است كه هر يك از لحاظ عمل ضد ديگرى است. عمل اين جهانى نگرانى و كوشش براى كسب روزى و معاش و زن و فرزند و امورى نظير آن است و حال آنكه كار آن جهانى بريدن علايق و دور انداختن شهوتها و كوشش براى عبادت و روى گرداندن از هر چيزى است كه مانع ياد خدا باشد و بديهى است كه اين دو عمل ضد يكديگر است، ناچار دنيا و آخرت دو هوو هستند كه با يكديگر جمع نمىشوند.
حكمت (101)
عن نوف البكّائى و قيل البكالىّ بالّلام و هو الاصّح- قال: رايت امير المؤمنين (عليه السلام) ذات ليلة و قد خرج من فراشه فنظر الى النجوم، فقال: يا نوف، اراقد انت ام رامق فقلت: بل رامق يا امير المؤمنين، قال: يا نوف، طوبى للزاهدين فى الدنيا، الراغبين فى الآخرة اولئك قوم اتخذوا الارض بساطا، و ترابها فراشا، و ماءها طيبا، و القرآن شعارا، و الدعاء دثارا، ثمّ قرضوا الدنيا قرضا على منهاج المسيح، يا نوف، انّ داود (عليه السلام) قام فى مثل هذه الساعة من الليل، فقال: انّها لساعة لا يدعو