لا مال اعود من العقل، و لا وحدة اوحش من العجب، و لا عقل كالتدبير، و لا كرم كالتقوى، و لا قربن كحسن الخلق، و لا ميراث كالادب، و لا قائد كالتوفيق، و لا تجارة كالعمل الصالح، و لا زرع كالثواب، و لا ورع كالوقوف عند الشبهة، و لا زهد كالزهد فى الحرام، و لا علم كالتفكّر، و لا عبادة كاداء الفرائض. و لا ايمان كالحياء و الصبر، و لا حسب كالتواضع و لا شرف كالعلم و لا عزّ كالحلم، و لا مظاهرة اوثق من المشاورة. «هيچ مالى از خرد سود بخشتر نيست، و هيچ تنهايى از به خود شيفته بودن وحشتناكتر نيست، هيچ خردى چون چاره انديشى، و هيچ بزرگوارى چون پرهيزگارى، و هيچ همنشينى چون خوش خويى، و هيچ ميراثى چون ادب، و هيچ راهبرى چون توفيق، و هيچ تجارتى چون كردار نيك نيست، و هيچ كاشتى چون ثواب اندوختن نيست، و هيچ پارسايى چون درنگ كردن به هنگام شبهه نيست، و هيچ پرهيزكارى همچون زهد ورزيدن در حرام نيست، و هيچ دانشى چون انديشيدن نيست و هيچ عبادتى همچون انجام دادن واجبات نيست و هيچ ايمانى چون آزرم و شكيبايى نيست و هيچ تبارى چون فروتنى نيست و هيچ شرفى چون علم و هيچ عزتى چون بردبارى و هيچ پشتيبانى استوارتر از رايزنى نيست.» در باره همه اين سخنان حكمت آميز پيش از اين سخن گفته شد.در مورد مال ترديد نيست كه عقل از آن سود بخشتر است، زيرا احمق صاحب مال چه بسا كه مال خود را با حماقت خويش از ميان ببرد و فقير شود و عاقل بدون مال چه بسا كه در پناه عقل خويش مال به چنگ آورد و عقلش هم براى او باقى مىماند. به خود شيفتگى موجب دشمنى مىشود و كسى كه از لحاظ ديگران ناخوشايند است از مراوده با ديگران باز مىماند و در تنهايى و وحشت مىافتد، و شك نيست كه تدبير و چاره انديشى برترين عقل است كه خوب زيستن همهاش در پناه چارهانديشى است.اما در باره تقوى همين بس كه خداوند متعال فرموده است: «همانا گرامىترين