جلوه تاریخ در شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید جلد 7

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

جلوه تاریخ در شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید - جلد 7

محمود مهدوی دامغانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

كه چراغ هديه داده بود مى‏گفت: كار من از چراغ روشن‏تر است و چون اين سخن را بسيار گفت، مغيره گفت: اى واى بر تو، استر به چراغ لگد مى‏زند و آن را مى‏شكند.

عمر از كنار ساختمانى كه با گچ و آجر براى يكى از كارگزارانش ساخته مى‏شد، گذشت و گفت: اين درهم‏هاست كه به هر صورت بايد گردنهاى خود را از زمين بيرون بكشد. اين سخن را از على (عليه السلام) هم روايت كرده‏اند، و عمر مى‏گفته است بر هر كارگزارى دو امين گماشته شده است كه آب و گل‏اند.

و چون ابو هريره از حكومت بحرين برگشت، عمر به او گفت: اى دشمن خدا و كتاب خدا مال خداوند را مى‏دزدى ابو هريره گفت: من دشمن خدا و كتاب خدا نيستم بلكه دشمن كسى هستم كه با آن دو دشمنى كند و اموال خدا را هم ندزديده‏ام. عمر با تركه‏اى كه در دست داشت بر سر ابو هريره زد و ضربه دوم را با تازيانه زد و ده هزار درهم از او غرامت گرفت. پس از آن، او را احضار كرد و گفت: اى ابا هريرة اين ده هزار درهم را از كجا آوردى گفت: اسبهاى من زاييدند و مستمرى و سهام من از غنايم پياپى مى‏رسيد، عمر گفت: هرگز به خدا سوگند چنين نبوده است و او را چند روزى به حال خود گذاشت و سپس به او گفت: آيا عهده‏دار عملى نمى‏شوى گفت: نه، عمر گفت: اى ابا هريره كسى كه از تو بهتر است، عهده‏دار كارگزارى شده است، ابا هريره پرسيد: او كيست عمر گفت: يوسف صديق، ابو هريره گفت: يوسف براى كسى كارگزارى كرد كه سر و پشتش را تازيانه نزد و با آبروى او بازى نكرد و اموالش را از چنگ او بيرون نياورد، نه به خدا سوگند كه براى تو هرگز كارگزارى نمى‏كنم.

نامه (41)

از نامه آن حضرت به يكى از عاملان خود در اين نامه كه چنين آغاز مى‏شود: «اما بعد فانى كنت اشركتك فى امانتى»، «اما بعد، من تو را در امانت خويشتن شريك ساخته بودم»، ابن ابى الحديد پس از توضيح‏

/ 407