بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
كه چراغ هديه داده بود مىگفت: كار من از چراغ روشنتر است و چون اين سخن را بسيار گفت، مغيره گفت: اى واى بر تو، استر به چراغ لگد مىزند و آن را مىشكند.عمر از كنار ساختمانى كه با گچ و آجر براى يكى از كارگزارانش ساخته مىشد، گذشت و گفت: اين درهمهاست كه به هر صورت بايد گردنهاى خود را از زمين بيرون بكشد. اين سخن را از على (عليه السلام) هم روايت كردهاند، و عمر مىگفته است بر هر كارگزارى دو امين گماشته شده است كه آب و گلاند.و چون ابو هريره از حكومت بحرين برگشت، عمر به او گفت: اى دشمن خدا و كتاب خدا مال خداوند را مىدزدى ابو هريره گفت: من دشمن خدا و كتاب خدا نيستم بلكه دشمن كسى هستم كه با آن دو دشمنى كند و اموال خدا را هم ندزديدهام. عمر با تركهاى كه در دست داشت بر سر ابو هريره زد و ضربه دوم را با تازيانه زد و ده هزار درهم از او غرامت گرفت. پس از آن، او را احضار كرد و گفت: اى ابا هريرة اين ده هزار درهم را از كجا آوردى گفت: اسبهاى من زاييدند و مستمرى و سهام من از غنايم پياپى مىرسيد، عمر گفت: هرگز به خدا سوگند چنين نبوده است و او را چند روزى به حال خود گذاشت و سپس به او گفت: آيا عهدهدار عملى نمىشوى گفت: نه، عمر گفت: اى ابا هريره كسى كه از تو بهتر است، عهدهدار كارگزارى شده است، ابا هريره پرسيد: او كيست عمر گفت: يوسف صديق، ابو هريره گفت: يوسف براى كسى كارگزارى كرد كه سر و پشتش را تازيانه نزد و با آبروى او بازى نكرد و اموالش را از چنگ او بيرون نياورد، نه به خدا سوگند كه براى تو هرگز كارگزارى نمىكنم.
نامه (41)
از نامه آن حضرت به يكى از عاملان خود در اين نامه كه چنين آغاز مىشود: «اما بعد فانى كنت اشركتك فى امانتى»، «اما بعد، من تو را در امانت خويشتن شريك ساخته بودم»، ابن ابى الحديد پس از توضيح