از نامه آن حضرت است به زياد بن ابيه، به على (عليه السلام) خبر رسيده بود كه معاويه براى زياد نامه نوشته است و مىخواهد او را فريب دهد و به خود ملحق سازد او را برادر خود بداند. در اين نامه كه چنين آغاز مىشود: «و قد عرفت أنّ معاوية كتب اليك يستزلّ لبك و يستفلّ غربك»، «چنين دانستهام كه معاويه براى تو نامه نوشته است تا خرد تو را بلغزاند و تصميم و عزم ترا سست كند.»، ابن ابى الحديد پس از شرح لغات و اصطلاحات و نشان دادن مواردى كه از قرآن متأثر است و استناد به برخى از احاديث، مبحث مفصلى در باره نسبت زياد بن ابيه و برخى از اخبار و نامههاى او ايراد كرده است كه موضوعات تاريخى و اجتماعى آن ترجمه مىشود.
نسبت زياد بن ابيه و پارهاى از اخبار او و نامههايش
زياد، پسر عبيد است و برخى از مردم عبيد را عبيد بن فلان گفتهاند و او را به قبيله ثقيف نسبت دادهاند ولى بيشتر مردم معتقدند كه عبيد برده بوده است و همچنان تا روزگار زياد زنده بوده و سر انجام زياد او را خريده و آزاد كرده است و ما به زودى آنچه را در اين باره آمده است، خواهيم نوشت.اينكه زياد را به غير پدرش نسبت دادهاند به دو سبب است، يكى گمنامى پدرش و ديگر ادعاى ملحق شدن او به ابو سفيان. گاهى به او زياد بن سميه مىگفتهاند و سميه نام مادر اوست كه كنيزى از كنيزكان حارث بن كلدة بن عمرو بن علاج ثقفى، طبيب عرب بوده است و همسر عبيد. گاهى هم به او زياد بن ابيه و گاه زياد بن امه مىگفتهاند. و چون معاويه او را به خود ملحق ساخت، بيشتر مردم به او زياد بن ابى سفيان مىگفتند كه مردم پيرو و همراه پادشاهان هستند زيرا بيم و اميد از آنان مىرود، و پيروى مردم از دين در قبال پيروى ايشان از پادشاهان همچون قطرهاى در قبال اقيانوس است، ولى آنچه كه پيش از پيوستن او به ابو سفيان به او گفته مىشد زياد بن عبيد بود و در اين هيچ كس شك نكرده است.