جلوه تاریخ در شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید جلد 7

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

جلوه تاریخ در شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید - جلد 7

محمود مهدوی دامغانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

ابو عمر بن عبد البر در كتاب الاستيعاب از قول هشام بن محمد بن سائب كلبى از پدرش از ابو صالح از ابن عباس نقل مى‏كند كه عمر، زياد را براى اصلاح فسادى كه در يمن اتفاق افتاده بود، به آنجا گسيل داشت و چون برگشت پيش عمر خطبه‏اى ايراد كرد كه نظير آن شنيده نشده بود. ابو سفيان و على (عليه السلام) و عمرو بن عاص هم حاضر بودند.

عمرو بن عاص گفت: آفرين بر اين غلام كه اگر قرشى مى‏بود با چوبدستى خود عرب را راه مى‏برد. ابو سفيان گفت: بدون ترديد او قرشى است و من كسى را كه او را در رحم مادرش نهاده است، مى‏شناسم. على (عليه السلام) فرمود: او كيست گفت: خودم، على گفت: اى ابو سفيان آرام باش. ابو سفيان اين ابيات را خواند: اى على به خدا سوگند اگر بيم اين شخص از دشمنان كه مرا مى‏بيند نبود، صخر بن حرب كار خود را آشكار مى‏ساخت و از گفتگو در باره زياد بيم نمى‏داشت، مجامله كردن من با قبيله ثقيف و رها كردن ميوه دل را ميان ايشان طولانى شده است.

ابن عبد البر مى‏گويد: منظورش از بيم اين شخص، عمر بن خطاب است. احمد بن يحيى بلادزى هم مى‏گويد: زياد در حالى كه نوجوان بود، در محضر عمر بن خطاب سخنانى ايراد كرد كه همه حاضران را به شگفت انداخت. عمرو بن عاص گفت: آفرين كه اگر قرشى مى‏بود با چوبدستى خود عرب را راه مى‏برد. ابو سفيان گفت: به خدا سوگند كه او قرشى است، و اگر او را مى‏شناختى، مى‏دانستى كه از اهل خودت هم بهتر است. عمرو عاص گفت: پدرش كيست گفت: نطفه‏اش را من در شكم مادرش نهاده‏ام. عمرو گفت: چرا او را به خود ملحق نمى‏سازى گفت: از اين گور خرى كه نشسته است، بيم دارم كه پوستم را بدرد.

محمد بن عمر واقدى هم مى‏گويد: در حالى كه ابو سفيان پيش عمر نشسته بود و على هم حضور داشت زياد، سخنانى نيكو بر زبان آورد. ابو سفيان گفت: مناقب جز در شمايل زياد آشكار نمى‏شود. على (عليه السلام) پرسيد از كدام خاندان بنى عبد مناف است ابو سفيان گفت: او پسر من است. على پرسيد: چگونه گفت: به روزگار جاهلى با مادرش زنا كردم. على (عليه السلام) فرمود: اى ابو سفيان خاموش باش كه عمر در اندوهگين ساختن شتابان است، گويد: زياد از گفتگوى ميان آن دو آگاه شد و در دلش بود.

/ 407