جلوه تاریخ در شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید جلد 7

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

جلوه تاریخ در شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید - جلد 7

محمود مهدوی دامغانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

يزيد بن مفرغ حميرى و هجو او از عبيد الله و عباد پسران زياد را كه زياد مدعى پدرى آنان بود، آورده و گفته است مى‏گويند اشعارى هم كه به عبد الرحمان بن حكم منسوب است از يزيد بن مفرغ است. آن گاه مى‏نويسد: ابن كلبى روايت كرده است كه زياد مدعى پدرى عبّاد شد و او را به خود ملحق ساخت، همان گونه كه معاويه هم زياد را به خود ملحق ساخت و هر دو مورد هم ادعايى بيش نبود. گويد: چون به زياد اجازه گزاردن حج داده شد و آماده مى‏شد كه حركت كند و خويشاوندان خويشى خود را بر او عرضه مى‏داشتند، عباد كه پينه دوز بود آمد و خود را به زياد نزديك ساخت و با او به گفتگو پرداخت. زياد گفت: واى بر تو، تو كيستى گفت: من پسر تو هستم. گفت: اى واى بر تو كدام پسرم. عباد گفت: تو با مادرم فلان زن كه از فلان عشيره بود زنا كردى و مادرم مرا زاييد و من ميان بنى قيس بن ثعلبه و برده زرخريد ايشان بودم و هم اكنون هم برده ايشانم.

زياد گفت: به خدا سوگند راست مى‏گويى و من مى‏دانم چه مى‏گويى و كسى فرستاد كه او را از بنى قيس خريد و آزاد كرد و زياد مدعى پدرى او شد و او را به خود ملحق ساخت و به سبب او از افراد قبيله قيس بن ثعلبه دلجويى مى‏كرد و به آنان صله مى‏پرداخت. كار عباد چندان بالا گرفت كه معاويه پس از مرگ زياد، او را حاكم سيستان كرد و برادرش عبيد الله بن زياد را به ولايت بصره گماشت. عباد، ستيره دختر انيف بن زياد كلبى را كه به روزگار خود سالار قبيله كلب بود به همسرى گرفت و شاعرى خطاب به انيف اشعار زير را سروده است: «اين پيام را به ابو تركان برسان كه آيا خواب بودى يا گوشت كر و سنگين است كه دخترى پاكيزه نسب را كه نياكانش از خاندان عليم و معدن كرم و بزرگوارى هستند به همسرى برده بنى قيس در آوردى، مگر عباد و تبارش را نمى‏شناختى.» حسن بصرى مى‏گفته است: سه چيز در معاويه بود كه اگر فقط يكى از آن سه را هم مرتكب شده بود، كار درمانده كننده‏اى بود. نخست اينكه همراه سفلگان بر اين امت شورش كرد و حكومت را به زور در ربود. دو ديگر پيوستن زياد را به خويشتن آن هم بر خلاف سخن پيامبر (صلّى الله عليه وآله وسلّم) كه فرموده است: فرزند از بستر است و براى زنا كار سنگ.

و سوم كشتن حجر بن عدى واى بر او از كشتن حجر و ياران حجر.

/ 407