بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
هرگز نامه كسى را نخواندم مگر آنكه اندازه خردش را از آن دانستم.دير كردن در پاداش نيكوكار پستى و فرو مايگى است و شتاب در عقوبت گنهكار خطا و سبكى است.شعبى روايت مىكند كه چون زياد خطبه بدون حمد و ثناى خدا و درود به پيامبر را در بصره ايراد كرد- و به همين سبب به خطبه بتراء مشهور است- و از منبر فرود آمد، همان شب صداى مردم را شنيد كه از خود پاسدارى مىكردند، گفت: اين چيست گفتند: اين شهر گرفتار فتنه است، آن چنان كه گاه زنى از مردم شهر را جوانان تبهكار مىگيرند و به او مىگويند فقط حق دارى سه بار فرياد بكشى، اگر كسى پاسخت را داد كه هيچ و گر نه براى ما هر كارى را كه انجام دهيم سرزنشى نيست. زياد خشمگين شد و گفت: پس من چكارهام و براى چه آمدهام. چون صبح شد ميان مردم جار زده شد كه جمع شوند و چون جمع شدند گفت: اى مردم من از آنچه شما در آن هستيد، اطلاع يافتم و بخشى از آن را شنيدم. اينك شما را بيم و يك ماه مهلت مىدهم كه مدت لازم براى پيمودن مسافت تا خراسان و حجاز و شام است و پس از آن هر كس را پيدا كنيم كه پس از نماز عشاء از خانه خود بيرون آمده باشد، خونش هدر خواهد بود. مردم برگشتند و مىگفتند: اين سخن هم همانند سخنان اميرانى است كه پيش از او آمدهاند. چون مدت يك ماه سپرى شد، سالار شرطه خويش عبد الله بن حصين يربوعى را خواست كه چهار هزار پاسبان داشت و به او گفت: سواران و پيادگان خويش را آماده ساز و چون نماز عشاء را گزاردى و كسى كه قرآن مىخواند بتواند دو سه جزو قرآن بخواند و بانگ طبل از قصر بلند شد، راه بيفت و هر كس را كه ديدى از پسرم عبيد الله گرفته تا هر كس ديگر سرش را براى من بياور، و اگر در موردى براى كسب اجازه يا شفاعت به من مراجعه كنى گردنت را خواهم زد.گويد: بامداد آن شب هفتصد سر بريده بر در كاخ ريخته بود، شب دوم پنجاه سر آورد و شب سوم فقط يك سر آورد و پس از آن چيزى نياورد و چنان شد كه مردم همينكه نماز عشاء مىگزاردند، شتابان به خانههاى خود بر مىگشتند و چنان بود كه برخى كفشهاى خود را رها مىكردند.