ما مزح امرو مزحة، الّا مجّ من عقله مجة. «مزاح نكند كسى مزاح كردنى مگر آنكه چيزى از خرد خود بيرون افكند بيرون افكندنى.»
حكمت (460)
زهدك فى راغب فيك نقصان حظّ، و رغبتك فى زاهد فيك ذلّ نفس. «بىرغبتى تو در مورد كسى كه به تو راغب است، كاستى بهره است و رغبت تو در كسى كه به تو بىرغبت است، خوار ساختن نفس است.» يعنى موجب كاستى بهره توست و اين بدان سبب است كه شايسته نيست نسبت به كسى كه به تو رغبت دارد بىرغبتى نشان دهى و احسان را نبايد با بدى مكافات كرد و براى قصد حرمتى است و براى كسى كه آرزومند است، احترام و تعهدى است و هر كس كه خواهان دوستى با تو باشد و به تو اميد بسته و آهنگ تو كرده است، جايز نيست كه او را برانند و كنار زنند و بىرغبتى نشان دهند، اگر بىرغبتى نشان دهى مايه كاستى بهره توست نه كاستى بهره او. اما رغبت نشان دادن تو نسبت به كسى كه به تو بىرغبت است، خوارى و زبونى است زيرا خود را به كسى عرضه مىدارى كه به تو اعتنايى ندارد و اين مايه خوارى و كوچك شدن است. عباس بن احنف كه غزل نيكو مىسروده است، در اين غزل خود چنين سروده است: همواره در قبال دوستى كسانى كه راغب دوستى با من بودند بىرغبتى نشان مىدادم تا آنكه گرفتار رغبت كردن به كسى شدم كه بىرغبت است- معشوق-، آرى اين همان دردى است كه چارهسازيهاى طبيب از درمانش ناتوان است و نا اميدى عيادت كننده طولانى است.مقصودش اين است كه همواره عزيز بودم تا آنكه عشق خوار و زبونم ساخت.