فصل اول‏ در فضيلت تجمل و زينت كردن‏ - حلیة المتقین نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

حلیة المتقین - نسخه متنی

محمد باقر مجلسی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

باب اول در آداب لباس پوشيدن‏

باب دوم در آداب حلى و زيور پوشيدن و سرمه كشيدن و در آينه نظر كردن و خضاب كردن.

باب سوم در آداب خوردن و آشاميدن.

باب چهارم در فضيلت تزويج و آداب مجامعت و معاشرت زنان و كيفيت تربيت فرزندان و معاشرت ايشان.

باب پنجم در آداب مسواك كردن و ناخن و شارب گرفتن و سر تراشيدن و شانه كردن و امثال اينها.

باب ششم در آداب بوى خوش استعمال كردن و گل خوش بوئيدن و روغن ماليدن.

باب هفتم در آداب حمام رفتن و دارو كشيدن و امثال آن.

باب هشتم در آداب خواب رفتن و بيدار شدن و بيت الخلاء رفتن.

باب نهم در آداب حجامت و تقيه و ذكر بعضى از ادعيه و احراز و خواص بعضى از ادويه و معالجه بعضى از امراض.

باب دهم در آداب معاشرت مؤمنان و حقوق و اصناف ايشان.

باب يازدهم در آداب مجالس و سلام و عطسه و مصافحه و معانقه و امثال اينها.

باب دوازدهم در آداب خانه داخل شدن و بيرون رفتن.

باب سيزدهم در آداب سوار شدن و راه رفتن و بازار رفتن و تجارت و زراعت نمودن و چهار پايان نگاه داشتن.

باب چهاردهم در آداب سفر كردن.

خاتمه در بيان بعضى از فوايد متفرقه و هر يك از ابواب را بر دوازده فصل مشتمل ساخت و به كتاب حلية المتقين مسمى گردانيد مأمول از ناظران در اين رساله شافيه و عاملان باين عجاله وافيه آنكه اين مجرم خطا پيشه را بدعاى مغفرت و استدعاى رحمت ياد نمايند و بر خطاى لفظ و معنى اين معترف بعجز و قصور را مؤاخذه ننمايند و اللّه الموفق و المعين.

در بيان آداب جامه‏

و كفش پوشيدن‏

باب اول‏

فصل اول‏



در فضيلت تجمل و زينت كردن‏

بدان كه موافق احاديث معتبره بسيار زينت كردن و جامه‏هاى پاكيزه و فاخر پوشيدن هرگاه از حلال بهم رسد و مناسب حال او باشد سنّت است و موجب خوشنودى پروردگار است و اگر از حلال بهم نرسد بهر چه ميسر شود بايد قناعت نمايد. و تحصيل زيادتيهاى لباس را مانع عبادت الهى نگرداند و اگر حقتعالى روزى را بر او فراخ گرداند، در خور آن بخورد و بپوشد و صرف نمايد و به برادران مؤمن بدهد.

و اگر روزى بر او تنگ شود قناعت نمايد و به حرام و شبهه خود را آلوده نكند، چنانچه در حديث معتبر از حضرت امام جعفر صادق عليه السلام منقول است كه هرگاه خدا نعمتى به بنده خود كرامت فرمايد و اثر آن نعمت بر او ظاهر شود او را دوست خدا مى‏نامند و ياد كننده نعمت پروردگار خواهد بود. و اگر بر او ظاهر نشود او را دشمن خدا مى‏نامند و تكذيب كننده نعمت پروردگار خواهد بود.

و در حديث ديگر از آنحضرت منقول است كه هرگاه حقتعالى نعمتى به بنده كرامت فرمايد دوست مى‏دارد كه اثر آن نعمت را بر او ببيند.

از حضرت امير المؤمنين عليه السلام منقول است كه بايد از براى برادر مؤمن خود زينت كنيد چنانچه از براى بيگانه زينت مى‏كنيد كه خواهيد شما را به نيكوترين هيئتى بيند.

به سند معتبر منقول است كه حضرت على بن موسى‏ الرضا عليه السلام در تابستان بر روى حصير مى‏نشستند و در زمستان بر روى پلاس و در خانه جامه‏هاى گنده مى‏پوشيدند و چون بيرون مى‏آمدند براى مردم زينت مى‏كردند.

از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه حقتعالى زينت و اظهار نعمت را دوست مى‏دارد و ترك زينت و اظهار بدحالى را دشمن مى‏دارد و دوست مى‏دارد كه اثر نعمت را در بنده خود ببيند به اينكه جامه خود را خوشبو دارد، خانه را نيكو دارد و ساحتهاى خانه را بِروبَد حتى آنكه چراغ پيش از فرو رفتن آفتاب روشن كردن فقر را زايل مى‏كند و روزى را زياد مى‏كند.

از حضرت امير المؤمنين عليه السلام منقول است كه حقتعالى جمعى را خلق كرده است كه براى شفقت بر ايشان دنيا را تنگ كرده است و محبت دنيا را از ايشان برداشته است پس بسوى آخرت كه حقتعالى ايشان را بسوى آن خوانده راغب گرديده‏اند و بر تنگى معاش و مكروهات دنيا صبر مى‏كنند و مشتاقند به آنچه نزد خدا است و از كرامت ابدى و جان خود را در رضاى خدا در باخته‏اند و آخر كار ايشان شهادت است پس چون بنشأه آخرت روند حقتعالى از ايشان خوشنود باشد و مى‏دانند كه مرگ راهيست كه همه را در پيش است پس توشه براى آخرت خود اندوخته‏اند و طلا و نقره جمع نكرده‏اند و جامه‏هاى گنده مى‏پوشند و بقوت ضرورى قناعت مى‏نمايند و زيادتيها را در راه خدا مى‏دهند كه توشه آخرت ايشان باشد و از براى رضاى خدا با نيكان دوستى مى‏كنند و از براى خدا با دشمنان دشمنى مى‏كنند، ايشانند چراغهاى راه هدايت و ايشانند متنعم بنعيم آخرت.

يوسف بن ابراهيم گويد كه به خدمت حضرت ابى عبداللّه عليه السلام رفتم و جامه‏هاى خز پوشيده بودم، پرسيدم كه: چه مى‏فرمائيد در جامه خز؟ فرمود كه باكى نيست بدرستيكه چون حضرت امام حسين عليه السلام شهيد شد جامه خز پوشيده بود و چون حضرت امير المؤمنين عليه السلام عبداللّه بن عباس را فرستاد كه با خوارج نهروان سخن گويد بهترين جامه‏هاى خود را پوشيد و به بهترين بوهاى خوش خود را خوشبو كرد و بر بهترين اسبان سوار شد و به نزد ايشان رفت، گفتند: تو از بهترين مردمى چرا لباس جباران را پوشيده و بر اسبان ايشان سوار شده؟ عبداللّه بن عباس اين آيه را خواند قُلْ مَنْ حَرّمَ زينَةَ اللّهِ الَتى اَخْرَجَ لِعِباِهِ و الطَّيّباتِ مِنَ الّرِزقِ يعنى بگو يا محمّد «صلّى الله عليه وآله وسلّم» كه كى حرام كرده است زينتى را كه خدا براى بندگانش بيرون آورده است و روزيهاى طيب و نيكو را، پس حضرت فرمود كه جامه‏هاى نفيس بپوش و زينت كن كه خدا نيكو است و نيكو را دوست دارد، اما بايد كه از حلال باشد.

در حديث معتبر وارد شده است كه سفيان ثورى كه از مشايخ صوفيه است به مسجد الحرام آمد ديد كه حضرت امام جعفر صادق عليه السلام نشسته و جامه‏هاى پر قيمت نيكو پوشيده است، گفت و اللّه بروم و او را بر اين جامه‏هاى سرزنش كنم پس نزديك آمد، و گفت: اى پسر رسول خدا «صلّى الله عليه وآله وسلّم» و اللّه كه پيغمبر چنين جامه‏اى نپوشيده و هيچ يك از پدرانت چنين جامه نپوشيده‏اند.

حضرت فرمود: كه حضرت رسول «صلّى الله عليه وآله وسلّم» در زمانى بودند كه روزى بر مردم تنگ بود، امروز بر مردم روزى فراخ است سزاوارترين مردم بصرف كردن نعمتهاى خدا نيكانند، پس اين آيه را خواند كه گذشت و فرمودند كه ما سزاوارترين مردميم به تصرف كردن در آنچه خدا عطا كرده است. اى ثورى اين جامه را كه مى‏بينى براى مردم پوشيده‏ام پس دامن جامه را بالا كردند و به او نمودند جامه گنده كه در زير پوشيده بودند و فرمودند كه اين جامه گنده را براى خود پوشيده‏ام و اين جامه‏هاى نيكو را براى مردم، پس دست زدند و جامه بالاى سفيان را دور كردند او در زير جامه گنده جامه نازكى پوشيده بود، فرمودند كه جامه پائين را براى لذّت نفس خود پوشيده و جامه بالا را براى فريب دادن مردم پوشيده‏اى.

در حديث معتبر از عبداللّه بن هلال منقول است كه گفت: عرض كردم به خدمت حضرت امام رضا عليه السلام كه چه بسيار خوش مى‏آيد مردم را از احوال كسانى كه طعامهاى بدمزه و ناگوار مى‏خورند و جامه‏هاى گنده مى‏پوشند و اظهار شكستگى و خشوع مى‏نمايند، فرمود كه: مگر نمى‏دانى كه حضرت يوسف پيغمبر و پيغمبر زاده بود و قباهاى ديباى طلا باف مى‏پوشد، بر مجالس آل فرعون مى‏نشست و حكم در ميان مردم مى‏كرد و مردم را با لباس او كار نبود، از او عدالت در حكم مى‏خواستند. و امام مى‏بايد كه آنچه گويد راست گويد و هرگاه وعده كند وفا كند، و حكم به عدالت كند. خدا حلال را بر كسى حرام نكرده است پس خواندند اين آيه را كه: قُلْ مَنْ حَرَّمَ زينَةَ اللّهِ و بسيارى از اخبار مناسب اين فصل را در كتاب عين الحيوة ايراد نموده‏ام.

فصل دوم‏



در بيان جامه هائيكه حرام است پوشيدن آنها

بدان كه مردان را حرير محض پوشيدن و جامه طلاباف پوشيدن حرام است، و احوط آن است كه عرقچين و كيسه و چيزهائى كه عورت را با آن نتوان پوشيد هم از حرير نباشد. و باز احوط آن است كه اجزاى جامه مانند سجاف، حرير نباشد. بهتر آن است كه چيزى كه به ابريشم مخلوط كنند يا پشم يا كتان يا ريسمان باشد و اولى آن است كه به قدر ده يك يا زياده باشد و اگر مجموع تار يا مجموع پود غير حرير باشد، بهتر خواهد بود. و بايد كه پوست حيوان مرده نباشد هر چند كه دباغى كرده باشند بنا بر اشهر بين الاصحاب، پوست حيوانى چند كه قابل تذكيه نيست نباشد در نماز بايد كه پوست و پشم و مو و شاخ و دندان و ساير اجزاى حيوانى كه گوشتشان حرام است نباشد، در سمور و سنجاب و خزى كه الحال معروف است خلاف است و احوط اجتناب است اگر چه اظهر در خزى و سنجاب آن است كه نماز در آنها جايز است و بهتر آن است كه در جامه‏اى كه در زير آن جامه‏ها يا در بالاى آنها پوشيده باشند نماز نكنند، مبادا موئى چسبيده باشد. و بهتر آن است كه ولى، اطفال غير بالغ را نيز منع نمايد از پوشيدن حرير و طلا.

به سند معتبر منقول است كه حضرت رسول «صلّى الله عليه وآله وسلّم» به حضرت امير المؤمنين عليه السلام فرمود كه: يا على انگشتر طلا در دست مكن كه زينت توست در بهشت، جامه حرير مپوش كه آن پوشش توست در بهشت.

در حديث ديگر فرمود كه: جامه حرير مپوش كه حقتعالى به سبب اين در قيامت پوستت را به آتش مى‏سوزاند.

از حضرت صادق عليه السلام پرسيدند كه جايز است مرد را كه اهل خود را به طلا زينت كند؟ گفت: بلى زنان و كنيزان را اما پسران را نه.

در حديث ديگر وارد است كه، آن حضرت فرمود: كه پدرم امام محمّد باقر عليه السلام فرزندان و زنان خود را به زيور طلا و نقره زينت مى‏فرمود، و باكى نيست و ممكن است كه مراد از فرزندان دختران باشند و احتمال دارد كه شامل پسران نابالغ هم باشد و احوط اجتنابست.

فصل سوم‏



در پوشيدن پنبه و كتان و پشم‏

بهترين جامه‏ها جامه‏اى است كه از پنبه بافته باشند و بعد از آن كتان است، و جامه پشمينه را هميشه پوشيدن و لباس خود قرار دادن كراهت دارد، اما گاهى از براى قناعت يا دفع سرما پوشيدن بد نيست. چنانچه به سند معتبر از حضرت امير المؤمنين عليه السلام منقول است كه بپوشيد جامه پنبه را كه آن پوشش رسول خدا است و پوشش ما اهل بيت است. حضرت رسول «صلّى الله عليه وآله وسلّم» جامه مو و پشم نمى‏پوشيد مگر از براى علتى.

در حديث معتبر ديگر از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه نبايد پوشيد جامه مو و پشم مگر از براى عذرى.

در روايت ديگر از حسين بن كثير منقول است كه حضرت صادق عليه السلام را ديدم كه پيراهن گنده پوشيده و جامه پشمينه بر بالاى آن پيراهن گنده پوشيده، گفتم فداى تو شوم مردم كراهت دارند از پوشيدن جامه پشمينه، حضرت فرمود كه: پدرم مى‏پوشيد و حضرت امام زين العابدين عليه السلام مى‏پوشيد و هرگاه به نماز مى‏ايستادند گنده‏ترين جامه‏ها را مى‏پوشيدند و ما نيز چنين مى‏كنيم.

از حضرت رسول «صلّى الله عليه وآله وسلّم» منقول است كه فرمود: پنج چيز است كه تا مردن ترك نمى‏كنم، بر روى زمين با غلامان چيز خوردن، و بر الاغ جل دار سوار شدن، بز را بدست خود دوشيدن، و سلام بر اطفال كردن، جامه پشمينه پوشيدن.

وجه جمع ميان اين احاديث آن است كه اگر پوشيدن شال را زى خود قرار دهند، بر آن ممتاز شوند از ديگران مذموم است اما اگر گاهى براى قناعت يا شكستگى يا دفع سرما بپوشند قصور ندارد و مؤيد اين معنى است آنچه در حديث ابوذر غفارى وارد شده است كه، حضرت رسول «صلّى الله عليه وآله وسلّم» فرمود كه در آخر الزمان گروهى بهم رسند كه جامه پشمينه در تابستان و زمستان بپوشند و گمان كند كه ايشان را به اين سبب بر ديگران فضلى و زيادتى هست، آن جماعت را لعنت كنند ملائكه آسمانها و زمينها.

از حضرت امير المؤمنين عليه السلام منقول است كه كتان از پوشش پيغمبران است و از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه پوشيدن كتان بدن را فربه مى‏كند، در حديث ديگر منقول است كه حضرت على بن الحسين عليه السلام جامه خز بهزار درهم يا پانصد درهم مى‏خريدند و در زمستان مى‏پوشيدند و چون زمستان مى‏گذشت مى‏فروختند و قيمتش را تصدّق مى‏فرمودند.

فصل چهارم‏



در بيان رنگهائى كه در جامه سنّت يا مكروه است‏

بهترين رنگها در جامه سفيد است و بعد از آن زرد و بعد از آن سبز و بعد از سرخ نيمرنگ و كبود و عدسى، مكروه است سرخ تيره خصوصاً در نماز و پوشيدن جامه سياه كراهت شديد دارد در همه حال، مگر در عمامه و عبا و موزه و اگر عمامه و عبا هم سياه نباشد بهتر است.

در چند حديث معتبر از حضرت رسول «صلّى الله عليه وآله وسلّم» منقول است كه بپوشيد جامه سفيد كه آن نيكوتر و پاكيزه‏ترين رنگها است، و مرده‏هاى خود را در آن كفن كنيد.

از حضرت صادق عليه السلام مروى است كه حضرت امير المؤمنين عليه السلام در اكثر اوقات جامه سفيد مى‏پوشيدند. و حفص مؤذن روايت كرده است كه ديدم حضرت امام جعفر صادق عليه السلام را در ميان قبر و منبر نماز مى‏كردند، و جامه زردى به رنگ بِهْ پوشيده بود.

در حديث حسن از زراره منقول است كه حضرت امام محمّد باقر عليه السلام بيرون آمدند جبه خز زرد و عمامه زرد و رداء خز زرد پوشيده بودند.

در حديث معتبر منقول است كه حكم بن عتبه به خدمت حضرت امام محمّد باقر عليه السلام رفت، ديد كه جامه سرخ تيره كه به گل كافشه رنگ كرده بودند پوشيده است، حضرت فرمودند كه در اين جامه چه مى‏گويى؟ حكم گفت كه: چه گويم در چيزى كه شما پوشيده باشيد اما جوانان شوخ كه در ميان ما اين جامه را مى‏پوشند، ما ايشان را عيب مى‏كنيم. حضرت فرمود كه زينت خدا را كى حرام كرده است، بعد از آن فرمود كه باين سبب اين جامه را پوشيده‏ام كه تازه داماد شده‏ام. در حديث حسن از حضرت امام جعفر صادق عليه السلام منقول است كه جامه سرخ تيره پوشيدن كراهت دارد مگر براى نو داماد.

در حديث معتبر از يونس منقول است كه حضرت امام رضا عليه السلام را ديدم كه طيلسان كبود پوشيده بودند. و از حسن زيّارت منقول است كه ديدم حضرت ابى جعفر عليه السلام را كه جامه به رنگ گل سرخ پوشيده بودند. و محمّد بن على روايت كرده است كه حضرت امام موسى‏ عليه السلام را ديدم كه جامه عدسى پوشيده بودند. و از ابى العلا منقول است كه حضرت صادق عليه السلام را ديدم كه در حال احرام برديمنى سبزى پوشيده بودند.

از حضرت امام جعفر صادق عليه السلام منقول است كه جبرئيل در روز آخر ماه مبارك رمضان بر حضرت رسول صلّى الله عليه وآله‏ نازل شد بعد از نماز عصر چون به آسمان رفت حضرت رسول صلّى الله عليه وآله فاطمه را طلب فرمود كه شوهر خود على را بطلب، پس چون حاضر شدند حضرت امير المؤمنين عليه السلام را در جانب راست نشانيد و دستش را گرفت و بر دامن خود گذاشت و حضرت فاطمه را در جانب چپ نشانيد و دستش را گرفت و بر دامن خود گذاشت پس فرمود كه: مى‏خواهيد شما را خبر دهم به آنچه جبرئيل مرا به آن خبر داد؟ گفتند: بلى يا رسول اللّه، فرمود كه: جبرئيل گفت كه در قيامت من در جانب راست عرش خواهم بود و خداى تعالى دو جامه به من پوشاند يكى سبز و ديگرى سرخ به رنگ گل، تو يا على در جانب راست عرش باشى و دو جامه چنين در تو پوشانند پس راوى عرض كرد كه مردم رنگ سرخ چنين را مكروه مى‏دانند حضرت فرمود كه چون خدا حضرت عيسى را بآسمان برد دو جامه چنين بر او پوشانيد.

و به سند معتبر از حضرت امير المؤمنين عليه السلام منقول است كه شخصى از حضرت صادق عليه السلام پرسيد كه در كلاه سياه نماز بكنم؟ فرمود كه در آن نماز مكن كه لباس اهل جهنّم است.

از حضرت رسول منقول است كه مكروه است سياه مگر در سه چيز در موزه و عمامه و عبا.

فصل پنجم‏



در بعضى از آداب جامه پوشيدن‏

جامه‏هاى دراز پوشيدن و آستين جامه را دراز كردن و جامه را از روى تكبر بر روى خاك كشيدن مكروه و مذموم است.

از حضرت امام جعفر صادق عليه السلام منقول است كه حضرت امير المؤمنين عليه السلام رفت به بازار و سه جامه براى خود خريد به يك اشرفى پيراهن را تا نزديك بند پا و لنگ را تا نيمه ساق و ردا را از پيش تا پستان و از عقب تا پائين‏تر از كمر پس دست به آسمان برداشت و پيوسته حمد الهى مى‏نمود بر اين نعمت تا به خانه بازگشت.

حضرت صادق فرمود كه جامه آنچه از غوزك پا مى‏گذرد در آتش جهنّم است. از حضرت موسى‏ كاظم عليه السلام منقول است كه حقتعالى به پيغمبرش فرمود كه وَثْيابَكَ فَطَهِّرْ كه ترجمه لفظى‏اش آن است كه جامه‏هاى خود را پس پاك گردان حضرت فرمود كه جامه‏هاى آن حضرت پاك بود وليكن مراد الهى آن است كه جامه را كوتاه كن كه آلوده نشود.

روايت ديگر يعنى بردار كه به زمين كشيده نشود.

در روايت حسن از حضرت باقر عليه السلام منقول است كه حضرت رسول صلّى الله عليه وآله شخصى را وصيت فرمود زينهار كه پيراهن و ازار خود را بلند مياويز كه اين از تكبر است و خدا تكبر را دوست نمى‏دارد.

در حديث معتبر منقول است كه حضرت امير المؤمنين عليه السلام چون پيراهن مى‏پوشيدند آستين را مى‏كشيدند آنچه از سر انگشتشان مى‏گذشت مى‏بريدند.

حضرت رسول صلّى الله عليه وآله به ابوذر فرمود كه هر كه از روى تكبر جامه‏اش را به زمين كشد حقتعالى در قيامت نظر رحمت به او نفرمايد و ازار مرد تا نصف ساق است و تا بند پا هم جايز است و زياده در آتش است.

فصل ششم‏



در پوشيدن لباسى كه مخصوص زنان يا كافران باشد

حرام است مردان را پوشيدن لباسى كه مخصوص زنان باشد مانند لچك و مقنعه و نيم‏تنه و همچنين حرام است زنان را پوشيدن لباسى كه مخصوص مردان باشد مانند كلاه و قبا و عمامه و هيچ يك را جايز نيست پوشيدن لباسى كه مخصوص كافران باشد مانند زنار و كلاه‏هاى فرنگى.

از حضرت امام محمّد باقر عليه السلام منقول است كه جايز نيست زنان را كه شبيه به مردان شوند زيرا كه رسول خدا صلّى الله عليه وآله لعنت كرد مردانى را كه شبيه به زنان شوند و لعنت كرد زنانى را كه شبيه به مردان شوند.

از حضرت امام جعفر صادق عليه السلام مروى است كه خداى عزوجل وحى فرمود به پيغمبرى از پيغمبرانش كه بگو به مؤمنان كه نپوشيد جامه‏هاى دشمنان مرا و نخوريد طعامهاى دشمنان مرا و به مسلك دشمنان و من سلوك ننمائيد كه ايشان نيز مانند آنها دشمنان من خواهند بود.

فصل هفتم‏



در بيان عمامه بستن‏

عمامه بر سر بستن سنّت است و با عمامه تحت الحنك بستن سنّت است و يك طرف عمامه را از پيش و طرف ديگر را از عقب انداختن بر دوش سادات مدينه مشرفه سنّت است و شيخ شهيد عليه الرحمه گفته است كه عمامه ايستاده پيچيدن سنّت است.

از حضرت رسول صلّى الله عليه وآله منقول است كه عمامه تاج عريان است هرگاه كه عمامه را بر طرف كنند خدا عزتشان را برطرف خواهد كرد.

در حديث حسن از حضرت امام جعفر صادق عليه السلام منقول است كه هر كه عمامه بپيچد بر سر و تحت الحنك نبندد به او دردى برسد كه دوا نداشته باشد پس ملامت نكند مگر خود را.

از حضرت امام رضا عليه السلام منقول است كه حضرت رسول صلّى الله عليه وآله عمامه بر سر بستند و يك طرف عمامه را به طرف پيش انداختند و ديگرى را به عقب و حضرت جبرئيل نيز چنين كردند.

از حضرت امام محمّد باقر عليه السلام منقول است كه ملائكه در روز بدر عمامه‏هاى سفيد در سر داشته و علاقه‏ها انداخته بودند.

از حضرت صادق منقول است كه حضرت رسالت پناه صلّى الله عليه وآله بر سر حضرت امير المؤمنين عليه السلام عمامه بدست مبارك خود پيچيدند و يك سر عمامه را از پيش رو آويختند و طرف ديگر را به قدر چهار انگشت كوتاه‏تر از عقب سر آويختند پس فرمودند كه برو، رفت و فرمودند كه بيا، آمد آنگاه فرمودند كه چنين است و اللّه تاجهاى ملائكه. در فقه رضوى عليه السلام مذكور است كه هرگاه عمامه بر سر گذارى اين دعا بخوان بِسْمِ اللّهِ الّلهُمّ اَرْفَعْ ذِكْرى وَ اَعْلِ شَأنى وَ اَعِزَّنى بِعزَّتِكَ وَ اَكْرِمْنى بِكَرَمِكَ بَيْنَ يَدَيْكَ وَ بَْينَ خَلْفِكَ اَلّلُهمَّ تَوّْجهنى بِتاجِ الْكِرامَةِ وَ الْعِزّ وَالْقَبُولِ.

در مكارم الاخلاق از كتاب نجات نقل كرده است كه اين دعا را بخوان اَللّهُمَّ سَوّمِنى بِسيماء الاْيمانِ وَ تَوّجْنى بِتاج الْكِرامَةِ وَ قَلِّدْنى حَبْلَ الاْسلامِ وَ لا تَخْلَعْ رِبْقَةَ الايمان مِنْ عُنُقى و گفته است كه بايد عمامه را ايستاده بپيچيد.

حضرت رسول صلّى الله عليه وآله چند قسم كلاه داشتند كه بر سر مى‏گذاشتند و كلاههاى دراز كه برطله مى‏گويند وارد شده است كه پوشيدن آنها زى يهودان است. علما گفته‏اند كه مكروه است.

از بعضى احاديث ظاهر مى‏شود كه پائين كلاه را شكستن و بر گردانيدن مكروه است.

از حضرت رسول صلّى الله عليه وآله منقول است كه هرگاه كلاهاى ترك دار در ميان امت بسيار شود زنا كردن در ميان ايشان شايع شود و كلاه ترك دار ظاهراً مانند قاووق و كلاه بكتاشى و امثال آن باشد.

فصل هشتم‏



در بيان آداب زير جامه پوشيدن‏

از حضرت ابى عبداللّه عليه السلام منقول است كه حقتعالى وحى فرمود به حضرت ابراهيم كه زمين به من شكايت مى‏كند از ديدن عورت تو، پس ميان عورت خود و زمين حجابى قرار ده، پس زير جامه تا زانو به عمل آورد و پوشيد.

از جامع بزنطى روايت شده است كه هر كه زير جامه را ايستاده بپوشد تا سه روز حاجتش برآورده نشود.

در فقه رضوى مذكور است كه زير جامه را نشسته بپوش و ايستاده مپوش كه مورث هلاك و زرداب و غم و الم مى‏شود و در وقت پوشيدن اين دعا را بخوان بِسْمِ اللّهِ اللّهُمِّ اسْتُرْ عَوْرَتى وَ لا تَهْتِكْنى فى عَرَصاتِ الْقيامَةِ وَ اعْفُ فَرْجى وَ لا تَخْلَع عَنّى زَينَةَ الْايمانِ.

و در مكارم الاخلاق از كتاب نجات نقل كرده است كه اين دعا بخوان اَللّهُم اسْتُرْ عَوْرَتى وَ امنْ رَوْعَتى وَ اعْفُ فَرْجى وَ لا تَجْعَلْ لِلشَّيطان فى ذلِكَ نَصيباً وَ لا لَهُ اِلى‏ ذلكَ وُصُولاً فَيَضَعُ لِىَ المَكايِدَ وَ يُهَّيجُنى‏ لْارتِكابِ الْمَحارِم.

از حضرت امير المؤمنين عليه السلام منقول است كه پيغمبران عليهم‏السلام پيراهن را پيش از زير جامه مى‏پوشيدند.

در روايت ديگر وارد شده است كه ايستاده و رو به قبله و رو بآدم مباش.

از حضرت امير المؤمنين عليه السلام منقول است كه زير جامه را ايستاده پوشيدن مورث اندوه است.

فصل نهم‏



در آداب جامه نو بريدن و پوشيدن‏

به سند صحيح از حضرت امام محمّد باقر عليه السلام منقول است كه چون كسى جامه نو بپوشد اين دعا بخواند: اَللّهُمِّ اجْعَلْهُ ثَوْبَ يُمْنِ وَ تُقى وَ بَرَكَةَ اللّهُمَّ ارْزُقْنى فيهِ حُسْنَ عِبادَتِكَ وَ عَمَلاً بِطاعَتِك وَ اَداءَ شُكْرَ نِعْمَتِكَ الْحَمدُ اللّهِ الَّذى كَسانى ما اُوارى بِهِ عَوْرَتى وَ اتْجَمَلُ بِهِ فى النّاسِ و به سند معتبر از حضرت امير المؤمنين عليه السلام منقول است كه حضرت رسول صلّى الله عليه وآله اين دعا را تعليم مى‏نمود كه در وقت پوشيدن جامه نو بخوانم: الحَمْدُللّهِ الَّذى كَسانى مِنَ الْلّباسِ ما اَتَّجِمَّلُ بِهِ فى النّاسِ اللّهُم اجْعَلْها ثِيابَ بَرَكَةٍ اَسْعى‏ فيها لِمَرْضاتِكَ وَ اَعْمُر فيها مَساجِدَكَ پس فرمود يا على هر كه اين دعا بخواند چون جامه را بپوشد آمرزيده شود.

در حديث ديگر از حضرت موسى‏ بن جعفر منقول است كه سزاوار است كسى كه جامه نو بپوشد دست بر آن بمالد و بگويد: الْحَمْدُلِلّهِ الَّذى كَسانى ما اُوارى بِهِ عَوْرَتى وَ اْتَجَمَّلُ بِهِ فى النّاسِ وَ اَتَزَيَّنُ بِهِ بَيْنَهُمْ.

از حضرت ابى‏عبداللّه عليه السلام منقول است كه هر كه آبى در ظرف نوى بكند و سى و دو مرتبه سوره انا انزلناه فى ليلة القدر بر آن بخواند و بر جامه نو بپاشد در هنگام پوشيدن پيوسته در فراخى روزى باشد تا تارى از آن جامه باقى باشد.

در حديث ديگر از آنحضرت مروى است كه چون جامه نو بپوشى بگو لا اِلهَ اِلّا اللّهُ مُحَمَّد رَسوُلُ اللّهِ تا از آفتها نجات يابى و چيزى را كه دوست دارى بسيار آنرا ياد مكن كه آنرا درهم مى‏شكند و چون به كسى كارى داشته باشى در غايبانه او را دشنام مده كه در دل او اثر مى‏كند.

به سند معتبر منقول است كه حضرت على بن موسى‏ الرضا عليه السلام چون جامه نو مى‏پوشيدند جامه‏ها را در جانب راست مى‏گذاشتند و چون رخت نو مى‏پوشيدند قدح آبى مى‏طلبيدند و سوره قل هو اللّه احد و آية الكرسى و سورها قل يا ايها الكافرون هر يك را ده نوبت در آن ظرف مى‏خواندند و آن آب را بر جامه مى‏پاشيدند و مى‏فرمودند هر كه چنين كند پيوسته در فراخى روزى باشد مادام كه تارى از آن جامه باقى است.

به سند معتبر از حضرت امير المؤمنين منقول است كه چون خداى تعالى جامه نو به كسى عطا فرمايد و بپوشد بايد كه وضو بسازد و دو ركعت نماز بگذارد و در هر ركعت سوره حمد و آية الكرسى و قل هو اللّه احد و انا انزلناه فى ليلة القدر بخواند پس حمد كند خداوندى را كه عورت او را پوشاند و در ميان مردم او را مزين ساخت و بسيار بگويد لا حَوْلَ وَ لا قُوَّةِ اِلّا بِاللّهِ العَلىِّ الْعَظيمِ پس اگر چنين كند در آن جامه معصيت خدا نكند و به عدد هر تارى كه در آن جامه است ملكى خدا را به پاكى ياد كند و براى او استغفار كند و بر او ترحم كند.

به سند معتبر از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه هر كه جامه نو ببرد و آبى در ظرفى كند و سى و شش مرتبه سوره انا انزلناه فى ليلة القدر بخواند هرگاه كه به آيه تنزل الملائكة برسد اندكى از آب را نرم به جامه بپاشد پس دو ركعت نماز بكند و دعا كند و بگويد الْحَمْدُ اللّهِ الَّذى رَزَقَنى ما اَتَجَمَّلُ بِهِ فى الْناسِ وَ اُوارى بِهِ عَوْرَتى وَ اُصَلِّى فيهِ لِرَبّى و خدا را شكر كند پيوسته در فراخى نعمت باشد تا آن جامه كهنه شود.

فصل دهم‏



در ساير آداب جامه پوشيدن و كندن‏

از حضرت رسول صلّى الله عليه وآله منقول است كه نهى فرمود از عريان شدن در شب و روز از حضرت امير المؤمنين عليه السلام منقول است كه هرگاه مرد عريان شود شيطان به سوى او نظر مى‏كند و طمع مى‏كند در آنكه او را به مصيبت در آورد و فرمود سزاوار نيست مرد را كه جامه خود را از ران خود دور كند وقتى كه در ميان جماعتى نشسته باشد و فرمود كه چون جامه خود را از بدن بيرون آوريد بسم اللّه بگوئيد تا جنيان نپوشند و اگر نگوئيد جنيان آن جامه را مى‏پوشند تا صبح.

از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه سزاوار نيست زن مسلمان را كه روپاك يا پيراهنى بپوشد كه ته نمايان باشد.

از حضرت امام محمّد باقر عليه السلام منقول است كه عرض مقنعه حضرت فاطمه عليه السلام آنقدر بود كه تا نصف بازوى آنحضرت مى‏رسيد و همه زنان را بايد كه چنين كنند.

از حضرت صادق عليه السلام به سند معتبر منقول است كه ادناى اسراف آن است كه جامه اندرون و بيرون يكى باشد.

در حديث ديگر منقول است كه اسحق بن عمار از آن حضرت پرسيد كه مى‏تواند بود مؤمن ده پيراهن داشته باشد فرمود بلى گفت كه بيست پيراهن فرمود بلى اين اسراف نيست اسراف آن است كه جامه كه بايد براى زينت نگاه داشته به عوض جامه كه در وقت ديگر بپوشند بپوشى.

در روايت ديگر از حضرت امام موسى‏ سؤال كردند كه كسى ده پيراهن داشته باشد اسراف است فرمودند كه نه بلكه از براى محافظت جامه اين بهتر است، بلكه اسراف آن است كه جامه نگاهداشتنى را در جاهاى كثيف بپوشى.

از حضرت باقر منقول است كه كوتاه كردن جامه راحت جامه است و بيشتر باقى مى‏ماند و فرمود كه جامه پاكيزه پوشيدن دشمن را منكوب مى‏كند.

از حضرت امير المؤمنين عليه السلام منقول است كه شستن جامه اندوه و غم را برطرف مى‏كند و موجب قبولى نماز مى‏گردد.

حضرت رسول صلّى الله عليه وآله فرمود كه هر كه جامه پوشد بايد پاكيزه باشد.

از حضرت امير المؤمنين عليه السلام منقول است كه شش چيز است كه از اخلاق قوم لوط است كمان گلوله انداختن و سنگريزه انداختن به يكديگر و قندران خائيدن در راهها و جامه بر زمين كشيدن از روى تكبر و بندهاى قبا و پيراهن را گشودن.

به سند معتبر منقول است كه شخصى به خدمت حضرت صادق عليه السلام آمد، ديد كه گريبان جامه را پنبه كرده‏اند آن شخص به تعجب نظر مى‏كرد حضرت فرمود كه چرا چنين نظر مى‏كنى گفت از پنبه جامه تعجب مى‏كنم. كتابى در پيش حضرت عليه السلام گذاشته بود فرمود بخوان. در آنجا نوشته بود كه ايمان ندارد كسى كه حيا ندارد و مال نيست كسى را كه معيشت به اندازه نمى‏كند و نو نيست كسى را كه جامه كهنه ندارد.

حضرت امير المؤمنين عليه السلام فرمود كه آنقدر پينه بر جامه خود زدم كه شرم كردم از آنكس كه بر آن پينه مى‏زد.

از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه هر كه گريبان جامه را پينه زند و كفش را پينه كند و چيزى كه براى خانه خرد بردارد به خانه برد از تكبر ايمن گردد.

فصل يازدهم‏



در رنگ نعلين و موزه و كفش و چگونگى آنها

بهترين رنگها در نعل و كفش رنگ زرد است و بعد از آن سفيد و بهترين رنگها در موزه و چكمه سياه است و در سفر سرخ خوبست و در حضر كراهت دارد و در نعل سنّت است كه پيش و عقبش بلند باشد و ميانش تهى باشد و همه‏اش بر زمين نچسبد و غير اين مكروه است و ظاهراً كه كفش نيز اين حكم دارد كه كفش سر پائى مكروه باشد.

به سند معتبر از حضرت امير المؤمنين عليه السلام منقول است كه كفش نيكو پوشيدن بدتر از بلاها نگاه مى‏دارد و معين است بر تمامى نماز و وضو.

در حديث ديگر فرمود كه هر كه خواهد عمرش دراز باشد چاشت را بامداد بخورد و كفش نيكو بپوشد و ردا و بالاپوش را سبك كند و با زنان بسيار جماع نكند.

حضرت صادق عليه السلام فرمود اول كسى كه نعلين پوشيد حضرت ابراهيم عليه السلام بود.

در حديث معتبر از آن حضرت منقول است كه نعل هموار پوشيدن كه همه‏اش بر زمين رسد پوشش يهودان است و بر مذمت اين قسم احاديث بسيار وارد شده است.

در احاديث معتبره وارد شده است كه نعل سياه مپوش كه چشم را ضعيف مى‏كند و ذكر را سست مى‏كند و مورث اندوه و غم است و بر تو باد بنعل زرد كه چشم را جلا مى‏دهد و ذكر را سخت مى‏كند و غم را برطرف مى‏كند و پوشش پيغمبران است.

در حديث ديگر وارد شده است كه پوشيدن نعل سياه موجب خيلا و تكبر است و هر كه بپوشد در روز قيامت با جباران محشور شود.

از حضرت امام محمّد باقر عليه السلام منقول است كه نعل زرد بپوشد تا آنرا پوشيده باشد در شادى و سرور باشد زيرا كه حقتعالى در وصف بقره بنى اسرائيل مى‏فرمايد كه صَفْراءُ فاقِعُ لَوْنُها تَسُّرُالْنَّا الْنَّاظِرينَ يعنى زرد بسيار زردى كه شاد گردانند نظر كنندگان را.

به سند معتبر از سدير صراف منقول است كه به خدمت امام جعفر صادق عليه السلام رفتم و نعل سفيد پوشيده بودم فرمود كه آيا دانسته اين نعل را پوشيده پس فرمود هر كه داخل بازار شود و نعل سفيدى بخرد كهنه نكند آنرا مگر آنكه كسب كند مالى را از جائى كه گمان نداشته باشد راوى گويد كه سدير مرا خبر داد كه هنوز آن نعل كهنه نشده بود كه صد اشرفى از جائى بدستم آمد كه گمان نداشتم.

در حديث ديگر وارد است كه هر كه نعل زرد يا سفيد بپوشد او را مال و فرزندان بهم رسد و هر كه نعل سياه بپوشد هيچيك را نيابد.

در حديث معتبر از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه موزه پوشيدن نور چشم را زياد مى‏كند.

در روايت ديگر فرمود كه مداومت پوشيدن موزه امان مى‏دهد از مرض سل و از مرگ بد و داد.

درقى روايت مى‏كند كه حضرت امام جعفر صادق عليه السلام را ديدم در سفر موزه سرخ پوشيده بودند پرسيدم كه اين موزه سرخ چيست فرمود كه اين را از براى سفر گرفته‏ام و براى گل و باران خوبست اما در حضر هيچ رنگ بهتر از سياه نيست.

فصل دوازدهم‏



در آداب پوشيدن نعل و موزه و كفش‏

به سند معتبر از حضرت امام محمّد باقر و امام جعفر صادق عليه السلام منقول است كه چون نعل بپوشى ابتدا بپاى راست بكن و در وقت كندن ابتدا بپاى چپ كن و فرمودند كه هر كه با يكتاى كفش به راه رود يعنى يكپا در كفش و ديگرى برهنه شيطان بر او دست يابد و ديوانه شود.

از عبدالرحمن بن كثير منقول است كه گفت در خدمت حضرت صادق عليه السلام به راهى مى‏رفتم بند نعل آنحضرت گسيخت من بند ديگر از آستين خود بدر آوردم و هر نعل را باصلاح آوردم و حضرت دست بر دوش من انداخته بودند پس فرمودند هر كه نعل مؤمنى را بردارد براى اصلاح آن چون در قيامت از قبر بيرون آيد حقتعالى او را بر ناقه گرم روى سوار كند تا در بهشت را بكوبد.

از يعقوب سراج منقول است كه به راهى در خدمت آنحضرت مى‏رفتم بند نعل آنحضرت پاره شد حضرت پاى پياده روان شدند عبداللّه بن ابى يعفور بند نعل خود را گشود و به نزد آنحضرت آورد قبول نفرمود و گفت صاحب مصيبت اولى است كه بر آن صبر نمايد.

عبدالرحمن بن ابى عبداللّه روايت كرده است كه در خدمت آنحضرت بديدن شخصى رفتم چون داخل شدند نعل را از پا بيرون آوردند و فرمودند كه نعلها را بيرون آوريد كه كندن نعل راحت قدم است.

منقول است كه حضرت رسول صلّى الله عليه وآله نهى فرمود از راه رفتن با يكتاى نعل و از ايستاده پوشيدن نعل دور نيست كه كراهت ايستاده پوشيدن مخصوص نعلى باشد كه بندهايش را مى‏بايد بست.

در حديث ديگر از آنحضرت منقول است كه سه چيز است هر كه كند بيم آن هست كه ديوانه شود: غايط كردن در ميان قبرها و با يكتاى موزه راه رفتن و در خانه تنها خوابيدن.

از حضرت امام جعفر صادق عليه السلام منقول است كه مداومت بر پوشيدن موزه امان مى‏دهد از خوره.

در فقه الرضا مذكور است كه چون خواهى موزه يا كفش بپوشى ابتدا بپاى راست كن و بگو: بِسْمِ اللّهِ وَ بِاللّهِ وَ الْحَمدُ اللّهِ اللّهُمَّ صَلّ عَلى مُحمّد وَ آل مُحَمّد اللّهُمَّ وَطّىْ قَدَمى فى الدُنيا وَ الاخِرَةِ وَ ثَبّتْهُما عَلَى الايْمان وَ لا تُزَلْزِلْهُما يَوْمَ زِلْزِلَةِ الاقْدام اللّهُم وَقِنِى مِنْ جَميعِ اْلافاتِ وَ الْعاهاتِ وَ مِنَ الاذى‏ و چون خواهى بكنى بگو: اللّهم فرّج عَنى كُلّ غَمٍّ وَ هَمّ وَ لا تَنْزَعْ عَنّى حُلَّةَ الْايمان‏

در مكارم الاخلاق از كتاب نجات نقل نموده كه موزه و نعل را نشسته بپوش و در وقت پوشيدن بگو: بِسمِ اللّهِ اَللهُمَّ صَلِّ عَلى‏ مُحَمَّدٍ وَ آل مُحَمَّدٍ وَ وَطّىْ‏ء قَدَمَىَّ فى الدُّنْيا وَ اْلاخِرَة وَ ثَبِّتْهُما عَلى‏ الصِّراطِ يَوْمَ تَزِّلُ فيه اْلاقدامِ و در وقت كندن ايستاده بكن و بگو بِسْمِ اللّهِ اَلْحَمْدُللّهِ الّذى رَزَقَنى ما اَقى بِهِ قَدَمَيّ مِنَ اْلاذى‏ اَلّلهُمَّ ثَبِّتْهُما عَلى صِراطِكَ وَ لا تَزِلْهُما عَنْ صِراطِكَ السَوِىّ.

در آداب حلى و زيور پوشيدن‏ مردان و زنان و سرمه كشيدن و در آينه نظر كردن و خضاب كردن‏

باب دوم‏

فصل اول‏



در فضيلت انگشتر بدست كردن و آداب آن‏

مؤكد است مردان و زنان را انگشتر در دست راست كردن.

در بعضى احاديث تجويز فرموده‏اند كه در دست چپ بكنند امّا اگر نقش شريفى يا نگين شريفى داشته باشد بايد كه در وقت استنجا بيرون آورد.

در حديث صحيح از حضرت امام رضا عليه السلام منقول است كه اگر خواهى انگشتر را بدست راست كن و اگر خواهى بدست چپ.

به سند معتبر از حضرت امير المؤمنين عليه السلام منقول است كه حضرت رسول «صلى اللّه عليه و آله و سلم» انگشتر را بدست راست مى‏كردند.

از حضرت امام محمّد باقر عليه السلام منقول است كه حضرت رسول «صلّى اللّه عليه و آله و سلم» در دست راست مى‏كردند انگشتر را.

از سلمان فارسى رضى اللّه عنه مروى است كه حضرت رسول «صلى اللّه عليه و آله و سلم» بحضرت امير المؤمنين عليه السلام فرمود كه يا على انگشتر را در دست راست بكن تا از مقربان باشى. عرض كرد كه يا رسول اللّه كدامند مقربان فرمود كه جبرئيل و ميكائيل پرسيدند كه چه انگشتر در دست كنم فرمود كه عقيق سرخ بدرستى كه آن اقرار كرده است براى خدا بيگانگى و براى من پيغمبرى و براى تو يا على به آنكه وصى منى و براى فرزندان تو به امامت و براى دوستان تو به بهشت و براى شيعيان فرزندان تو به جنّت الفردوس.

در حديث معتبر منقول است كه از حضرت امام موسى‏ عليه السلام سؤال كردند كه به چه علّت حضرت امير المؤمنين عليه السلام انگشتر در دست راست مى‏كردند فرمود زيرا كه آنحضرت پيشواى اصحاب يمين است كه در قيامت نامه‏هايشان را بدست راست مى‏دهند و حضرت رسول صلّى الله عليه وآله در دست راست مى‏كردند انگشتر را و اين علامتى است براى شيعيان ما كه باين علامت ايشان را مى‏شناسند و به محافظت كردن در وقت فضيلت نمازهاى پنجگانه و به دادن زكوة و به قسمت كردن مال خود با برادران مؤمن خود و امر به نيكى‏ها كردن و نهى از بديها كردن.

از حضرت امير المؤمنين عليه السلام منقول است كه حضرت جبرئيل به حضرت رسول صلّى الله عليه وآله گفت هر كه انگشتر در دست راست كند و غرضش سنّت و متابعت تو باشد و ببينم او را كه در قيامت متحير مانده است دستش بگيرم و به تو و به حضرت امير المؤمنين برسانم. و از حضرت صادق منقول است كه از سنّت پيغمبران است انگشتر در دست راست كردن.

حضرت امير المؤمنين عليه السلام فرمود كه هر كه انگشترى در دست چپ داشته باشد كه نام خدا در آن باشد در وقت استنجا بدر آورد و در دست ديگر كند. از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه حضرت رسول صلّى الله عليه وآله نهى فرمود از انگشتر كردن در انگشت شهادت و انگشت ميان.

از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه انگشتر را ببند پائين انگشت برسانيد.

در روايتى وارد شده است كه انگشتر بسر انگشتان كردن عمل قوم لوط است.

در فقه الرضا عليه السلام مذكور است كه در وقت انگشتر در دست كردن بگو اَللهُمَّ سُمْنى بِسيماءِ اْلايمانِ وَ اخْتمْ لى بِخَيْرٍ وَ اجْعَلْ عاقِبَتى اِلى خَيْرِ اِنِّكِ اَنْتَ الْعَزيزُ اْلاكْرَمُ و ابن طاووس عليه الرحمه روايت كرده است كه اين دعا بخواند اَلّلهُمَّ سُمِنى بسيماء الِايْمانِ وَ تَوِّجنيِ‏بِتاجِ الْكرامَةِ وَ قَلِّدْنى حَبْلَ اْسلامِ وَ لا تَخْلَعْ رِبْقَةَ اْلايْمانِ مِنْ عُنُقىِ.

فصل دوم‏



در بيان آنچه انگشتر از آن سازند

سنّت است كه انگشتر از نقره باشد و مردان را انگشتر طلا در دست كردن حرام است و انگشتر آهن و برنج و فولاد مردان و زنان را مكروه است.

چنانچه منقول است از حضرت صادق عليه السلام به سند صحيح و حسن كه انگشتر رسول خدا صلّى الله عليه وآله از نقره بود.

در چندين حديث معتبر منقول است كه حضرت رسول صلّى الله عليه وآله به حضرت امير المؤمنين عليه السلام فرمود كه يا على انگشتر طلا در دست مكن كه آن زينت تست در آخرت.

از حضرت امير المؤمنين عليه السلام منقول است كه انگشتر غير نقره در دست مكنيد بدرستى كه رسول خدا صلّى الله عليه وآله فرمود كه پاك نيست دستى كه در آن انگشتر آهن باشد.

در حديث ديگر فرمود كه پاك نكند خدا دستى را كه در آن انگشتر آهن باشد. و در حديث معتبر ديگر از حضرت رسول صلّى الله عليه وآله منقول است كه نماز نكند مرد در انگشتر آهن و نهى فرمود از انگشتر برنج در دست كردن.

از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه انگشتر حضرت رسول صلّى الله عليه وآله از نقره بود و نگين نداشت و برآن نقش كرده بودند محمّد رسول اللّه.

فصل سوم‏



در فضيلت عقيق‏

منقول است كه حضرت امير المؤمنين عليه السلام چهار انگشتر در دست مى‏كردند انگشتر ياقوت براى شرافت و زينتش و فيروزه براى نصرت و ياريش و حديد صينى براى قوتش و عقيق براى حرز و دفع دشمنان و بلاها. و در حديث صحيح از حضرت على بن موسى‏ الرضا عليه السلام مروى است كه عقيق فقر و درويشى را برطرف مى‏كند و در دست كردن عقيق نفاق را زايل مى‏كند.

در حديث صحيح ديگر از آنحضرت منقول است كه هر كه قرعه به انگشتر عقيق بزند بهره او تمام‏تر بيرون مى‏آيد.

در حديث معتبر از حضرت امام جعفر عليه السلام منقول است كه انگشتر عقيق در دست كنيد كه مبارك است و هر كه انگشتر عقيق داشته باشد اميد هست كه عاقبتش مقرون بخير و نيكى باشد.

از ربيعة الراوى منقول است كه در دست حضرت امام زين العابدين عليه السلام انگشتر عقيق ديد پرسيد كه اين چه نگين است؟ فرمود كه اين عقيق رومى است. حضرت رسول فرمود كه هر كه انگشتر عقيق در دست داشته باشد حاجتش برآورده است.

از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه انگشتر عقيق مورث ايمنى است در سفر.

در حديث ديگر از آنحضرت منقول است كه هر كه انگشترى بگيرد كه نگينش عقيق باشد پريشان نشود و عاقبت كارش البته نيكو باشد.

در حديث ديگر وارد شده است كه حاكمى پى شخصى فرستاده بود به سبب جرمى، حضرت صادق عليه السلام فرمود كه انگشتر عقيق به او برسانيد چنان كردند مكروهى به او نرسيد.

در حديث ديگر منقول است كه شخصى به نزد حضرت رسول صلّى الله عليه وآله آمد و شكايت كرد كه دزد در راه به من رسيد و اموال مرا برد حضرت فرمود كه چرا انگشتر عقيق در دست نداشتى كه آن از هر بدى نگاه مى‏دارد آدمى را.

به سند معتبر ديگر از آنحضرت منقول است كه انگشتر عقيق در دست كنيد مادام كه آدمى آن انگشتر را با خود دارد اندوهى به او نمى‏رسد.

در حديث معتبر ديگر فرمود كه انگشتر عقيق با خود داريد كه آن اول كوهيست كه اقرار كرده است از براى خدا بيگانگى و از براى من پيغمبرى و از براى تو يا على به امامت.

در حديث معتبر از بشير دهان منقول است كه عرض كردم كدام يك از نگينها بر انگشت خود بنشانم فرمود كه چرا غافلى از عقيق سرخ و عقيق زرد و عقيق سفيد كه اينها سه كوهند در بهشت اما كوه عقيق سرخ پس مشرف است بر خانه رسول خدا صلّى الله عليه وآله و اما كوه عقيق زرد پس مشرف است بر خانه حضرت فاطمه «سلام اللّه عليها» و اما كوه عقيق سفيد پس مشرف است بر خانه حضرت امير المؤمنين عليه السلام و همه آنها يك خانه است و از زير هر كوهى نهرى جارى است از برف سردتر و از شير سفيدتر و نمى‏خورد از آن نهرها مگر آل محمّد صلّى الله عليه وآله و شيعيان ايشان و هر سه نهر از كوثر مى‏آيد و به يكجا مى‏ريزد و اين سه كوه تسبيح و تقديس و تمجيد الهى مى‏كنند و از براى محبان آل محمّد طلب آمرزش مى‏كنند پس هر كه از شيعيان آل محمّد يكى از اين عقيقها را در دست داشته باشد نبيند مگر خير و نيكى و فراخى روزى و سلامتى از جميع بلاها و امان يابد از شر پادشاه ظالم و از هر چه آدمى از آن مى‏ترسد و حذر مى‏نمايد.

در حديث ديگر منقول است كه شخصى از برابر حضرت امام محمّد باقر عليه السلام گذرانيدند تازيانه بسيار بر او زده بودند حضرت فرمود انگشتر عقيق او كجاست اگر با او مى‏بود تازيانه نمى‏خورد. و در روايت ديگر از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه دستى به سوى آسمان بلند نمى‏شود كه خدا دوست‏تر دارد از دستى كه در آن انگشتر عقيق بوده باشد.

در حديث معتبر از حضرت امام حسين عليه السلام منقول است كه چون حضرت موسى‏ عليه السلام بر كوه طور با حقتعالى مناجات كرد و بر زمين نظر كرد حقتعالى از نور روى او عقيق را آفريد پس فرمود كه قسم خوردم به ذات مقدس خود كه عذاب نكنم به آتش جهنّم دستى را كه انگشتر عقيق در آن باشد اگر ولايت على بن ابى طالب عليه السلام داشته باشد.

در حديث ديگر منقول است كه جبرئيل نازل شد بر حضرت رسول صلّى الله عليه وآله و گفت يا محمّد پروردگارم سلامت مى‏رساند و مى‏گويد انگشتر را بدست راست بكن و نگينش را از عقيق بكن و بگو به على بن ابيطالب عليه السلام پسر عمت كه انگشتر را بدست راست بكند و نگينش را عقيق بكند حضرت امير المؤمنين عليه السلام پرسيد كه يا رسول اللّه عقيق كدام است فرمود كه كوهى است در يمن كه براى خدا اقرار كرده است به يگانگى و براى من به پيغمبرى و براى تو و اولاد تو به امامت و براى شيعيان تو به بهشت و براى دشمنان تو به جهنّم.

از حضرت امير المؤمنين عليه السلام منقول است كه نماز كسى كه انگشتر عقيق در دست داشته باشد بر نماز جماعتى كه غير عقيق در دست داشته باشند به چهل درجه زيادتى دارد.

سليمان اعمش روايت كند كه در خدمت حضرت امام جعفر صادق عليه السلام بودم در خانه منصور عباسى پس شخصى را بيرون آوردند كه تازيانه خورده بود حضرت فرمود كه اى سليمان ببين كه انگشترش چه نگين دارد گفتم يابن رسول اللّه عقيق نيست فرمود كه اى سليمان اگر عقيق بود تازيانه‏اش نمى‏زدند او را گفتم يابن رسول اللّه ديگر بفرما فرمود كه اى سليمان انگشتر عقيق امان مى‏بخشد از دست بريدن گفتم ديگر بفرما فرمود كه اى سليمان انگشتر عقيق امان مى‏بخشد از خون گفتم ديگر بفرما فرمود اى سليمان خداى عزوجل دوست مى‏دارد كه بلند كند به دعا به سوى او دستى را كه در او نگين عقيق باشد گفتم ديگر بفرما فرمود كه عجب دارم از دستى كه در آن عقيق باشد چگونه خالى مى‏ماند از دينار و درهم گفتم يابن رسول اللّه ديگر بفرما فرمود كه ايمن مى‏گرداند از فقر گفتم يابن رسول اللّه روايت كنم اين حديث را از جدت حسين بن على عليه السلام از پدرش امير المؤمنين عليه السلام؟ فرمود بلى.

در روايت ديگر منقول است كه دو ركعت نماز با انگشتر عقيق بهتر است از هزار ركعت كه با آن نباشد.

فصل چهارم‏



در فضيلت ياقوت و زبرجد و زمرد

در حديث معتبر از حضرت على بن موسى‏ الرضا عليه السلام منقول است كه انگشتر ياقوت در دست كنيد كه پريشانى را زايل مى‏كند.

از حضرت امام جعفر صادق عليه السلام مروى است كه سنّت است انگشتر ياقوت در دست داشتن.

از حضرت امام موسى‏ صلوات اللّه عليه منقول است كه انگشتر زمرد در دست كردن موجب آسانى است كه در آن هيچ دشوارى نباشد.

در حديث ديگر از حضرت امام رضا عليه السلام به همين لفظ وارد شده است امام به لفظ زبرجد و فرمود كه انگشتر زمرد در دست داشتن فقر را به توانگرى بدل مى‏كند و فرمود كه هر كه انگشترى ياقوت زرد در دست كند فقير نشود.

فصل پنجم‏



در فضيلت فيروزه و جزع يمانى‏

از حضرت امام جعفر صادق عليه السلام منقول است كه هر كه انگشتر فيروزه در دست كند دستش فقير نشود.

از حسن بن على بن مهران منقول است كه به خدمت حضرت امام موسى‏ كاظم عليه السلام رفتم در انگشت آنحضرت انگشترى ديدم كه نگينش فيروزه بود و نقشش اَللّهُ الْمَلِكُ بود بسيار نظر كردم در آن انگشتر فرمود كه چه نظر مى‏كنى؟ گفتم حضرت امير المؤمنين عليه السلام انگشتر فيروزه داشته است كه نقشش اَللّهُ الْمَلِكُ بوده است فرمود آن آن را مى‏شناسى؟ گفتم نه فرمود كه همان انگشتر است و اين سنگى است كه جبرئيل براى رسول خدا به هديه آورد از بهشت و آن حضرت به حضرت امير المؤمنين بخشيد.

از حضرت امير المؤمنين عليه السلام منقول است كه انگشتر جزع يمانى در دست كنيد كه رد نمى‏كند مگر متمردان شياطين را.

از حضرت امام رضا عليه السلام منقول است كه حضرت امير المؤمنين فرمود كه رسول خدا صلّى الله عليه وآله بيرون آمدند و انگشتر جزع يمانى در دست كرده بودند و با ما نماز كردند و چون از نماز فارغ شدند انگشتر را به من دادند و فرمودند كه اين انگشتر را در دست راست خود كن و با آن نماز بكن كه نماز در جزع يمانى برابر هفتاد نماز است و تسبيح و استغفار مى‏كند و ثوابش براى صاحبش نوشته مى‏شود.

على بن محمود حميرى گفت كه دختر جعفر بن محمود را خواستم و بسيار او را دوست مى‏داشتم و فرزند از او بوجود نمى‏آمد به خدمت حضرت امام على نقى عليه السلام رفتم و اين مطلب را عرض كردم پس تبسم نمود و فرود كه بگير انگشترى كه نگينش فيروزه باشد و بر آن نقش كن اين آيه را رَبِّ لا تَذَرْنى فَرْداً وَ اَنْتَ خَيْرُ الْوارِثينَ چنان كردم يكسال نگذشت كه از آن زن پسرى بوجود آمد.

از حضرت رسول صلّى الله عليه وآله منقول است كه خداوند عالميان مى‏فرمايد كه من شرم مى‏كنم از دستى كه بسوى من بلند شود به دعا و در آن دست انگشتر فيروزه باشد پس او را نا اميد برگردانم.

فصل ششم‏



در فضيلت دُر نجف و بلور و حديد صينى و ساير نگينها

به سند معتبر از مفضل بن عمر منقول است گفت روزى به خدمت حضرت صادق عليه السلام رفتم و انگشتر فيروزه در دست داشتم فرمود كه اى مفضل فيروزه سيرگاه ديده‏هاى مردان و زنان مؤمنه است يا دور گرداننده دردهاست از ديده‏هاى ايشان و من دوست مى‏دارم براى هر مؤمن كه پنج انگشتر در دست داشته باشد ياقوت و آن فاخرترين همه است و عقيق و آن خالص‏تر است براى خدا و براى ما اهل بيت و فيروزه و آن چشم را قوت مى‏دهد و سينه را گشاش مى‏دهد و قوت دل را زياد مى‏كند و چون پى كارى رود آنرا در دست كند پس چون برگردد حاجتش برآورده شده است و حديد صينى و آن را دوست نمى‏دارم كه هميشه در دست داشته باشد و ليكن بد نمى‏دانم در دست كردن آن را در وقتى كه به ديدن كسى رود كه از او ترسد از اهل شر براى آنكه شر او ساكن مى‏شود و حديد صينى شياطين را دور مى‏كند و باين سبب دوست مى‏دارم كه داشته باشم پنجم آن درّى كه در نجف اشرف خدا ظاهر مى‏سازد بدرستى كه هر كه آن را دست كند به هر نظر كردنى بآن خداوند عالميان زيارتى يا حجى يا عمره در نامه عمل او بنويسد كه ثوابش ثواب پيغمبران و صالحان باشد و اگر خدا رحم نمى‏كرد بر شيعيان ما هر آينه هر نگين از آن به قيمت بسيار مى‏رسد و ليكن خدا ارزان كرده است براى ايشان كه توانگر و فقير ايشان توانند در دست كرد. ابوطاهر مى‏گويد اين حديث را به حضرت امام حسن عسكرى عليه السلام عرض كردم فرمود كه اين حديث جدّم حضرت صادق عليه السلام است گفتم شما هيچ چيز را بر عقيق سرخ اختيار نمى‏فرمائيد فرمود بلى براى فضيلت بسيارى كه در آن وارد شده است بدرستى كه پدرم خبر داد مرا كه اول كسى كه انگشتر عقيق در دست كرد حضرت آدم عليه السلام بود ديد كه در عرش نوشته است اَنا الْلّهُ لا اِله اِلّا اَنا وَحْدى مُحَمَّدُ صَفْوَتىْ مِنْ خَلْقى اَيَّدْتُهُ بِأخيهِ عَلِىُ وَ نَصَرْتُهُ بِهِ تا آخر نامهاى پنجگانه آل عبا، پس چون حضرت از آن درخت ميوه خورد و به زمين آمد متوسل شد بسوى خدا باين نامهاى مبارك و به بركت اين نامها خدا توبه‏اش را قبول كرد پس حضرت آدم انگشترى از نقره ساخت و نگينش را از عقيق سرخ كرد و اين نامهاى پنجگانه را بر آن نقش كرد و آن انگشتر را در دست راست خود كرد پس اين سنتى شد كه پرهيزكاران از فرزندانش همه به سنّت او عمل كردند.

از حضرت امام جعفر صادق عليه السلام منقول است كه نيكو نگين است بلور و از حسين بن عبداللّه منقول است كه سؤال كردم از حضرت امام على نقى عليه السلام كه آيا خوبست انگشتر كردن سنگريزه كه از چاه زمزم بيرون آرند فرمود بلى اما چون خواهد كه استنجا كند از دست بيرون آورد يعنى اگر در دست چپ باشد.

فصل هفتم‏



در بيان آنچه سزاوار است كه در نگين نقش كنند

حسين بن خالد به خدمت حضرت امام رضا عليه السلام عرض كرد كه جايز است شخصى استنجا كند و در دستش انگشترى باشد كه نقش نگينش لا اللّه الّا اللّه باشد حضرت فرمود كه خوب نمى‏دانم اين را از براى او گفت مگر رسول خدا و پدران شما با انگشتر استنجا نمى‏كردند فرمود كه بلى وليكن ايشان انگشتر را در دست راست مى‏كردند پس از خدا بترسيد و افترا بر ايشان مبنديد پس فرمود كه نقش نگين حضرت آدم لا اِلهَ اِلا اللّهُ مُحَمَّدُ رَسوُلُ اللّهِ بود با خود از بهشت آورده بود و حضرت نوح چون به كشتى سوار شد حقتعالى به او وحى فرمود كه اى نوح چون از غرق شدن بترسى هزار مرتبه لا الهَ اِلاّ اللّهُ بگو پس دعا كن تا من تو را و مؤمنان را از غرق شدن نجات دهم پس چون كشتى به راه افتاد باد تندى وزيد حضرت نوح از غرق شدن ترسيد و او را مجال آن نشد كه هزار مرتبه لا اِله الّا اللّهُ بگويد به زبان سريانى گفت هَلُوليا اَلْيفاً اَلْفاً يا ماراثَقَن پس طوفان برطرف شد و كشتى به راه افتاد پس حضرت نوح فرمود كه سخنى كه خدا مرا بآن نجات بخشيد سزاوار است كه هميشه با من باشد پس در انگشتر خود ترجمه آن را به عربى نقش كرده لا اِلهَ اِلّا اللّهُ اَلْف مَرَّةٍ يا رَبِّ اَصْلِحْنى و حضرت ابراهيم عليه السلام را چون در كفه منجنيق گذاشتند كه در آتش اندازند جبرئيل بخشم آمد حقتعالى به او وحى فرمود كه چه چيز باعث غضب تو گرديده است گفت پروردگارا خليل تست و هيچكس نيست در اين وقت كه تو را بيگانگى پرستد بغير از او دشمن خود و دشمن او بر او مسلط گردانيده پس خداوند عالم به او وحى فرستاد كه ساكت باش كسى تعجيل در امور مى‏كند كه مثل تو بنده من است هرگاه كه خواهم او را مى‏گيرم پس جبرئيل خاطرش مطمئن شد و بجانب ابراهيم ملتفت شد گفت آيا تو را حاجتى و كارى در اين وقت هست فرمود بتو نه پس حقتعالى انگشترى براى او فرستاد كه در آن شش حرف نقش شده بود لا اَله اِلّا اللّه مُحَمَّدُ رَسوُلُ اللّهِ لا حِوْلَ وَ لا قُوَّةَ اِلّا باللّهِ فَوَّضْتُ اَمْرى اِلَى اللّهِ اَسْنَدْتُ ظَهْرى اِلَى اللّهِ حَسْبى اللّهُ پس خدا وحى نمود كه انگشتر را در دست كن كه آتش را بر تو سرد و سلامت مى‏گردانم. و نقش نگين حضرت موسى‏ عليه السلام دو حرف بود كه از توريه بيرون آورده اِصْبِرْ تُوجَرْ اُصْدُقْ تُنْجَ يعنى صبر كن تا مزد يابى راست بگو تا نجات يابى و نقش نگين حضرت سليمان اين بود سُبْحانَ مَنْ اَلْجَمَ الْجِّنَّ بِكَلِماتِهِ و نقش نگين حضرت عيسى دو حرف بود كه از انجيل بيرون آورده بود طُوبى لِعَبْدٍ ذُكِرَ اللّهُ مِنْ اَجْلِهِ وَ وَيْلُ لِعَبْدٍ نُسِىَ اللّهُ مِنْ اَجْلِهِ يعنى خوشا حال بنده كه ياد كرده شود خدا به سبب او و واى بر بنده كه خدا فراموش شود از خاطره‏ها به سبب او و نقش نگين حضرت رسول صلّى الله عليه وآله اين بود لا اِلهَ اِلّا اللّهُ مُحَمَّدْ رَسوُلُ اللّهِ و نقش نگين امام حسن عليه السلام ألْعِزَّةُ للّهِ بود و نقش نگين حضرت امام حسين عليه السلام اِنَّ اللّهَ بالِغُ اَمْرِهِ و حضرت على بن الحسين عليه السلام انگشتر پدر خود را در دست مى‏كردند و حضرت امام محمّد باقر نيز انگشتر امام حسين را در دست مى‏كردند و نقش انگشتر حضرت امام جعفر صادق اللّهُ وَلّيى وَ عِصْمَتى مِنْ خَلْقِهِ بود و نقش انگشتر حضرت امام موسى‏ عليه السلام حَسْبِىَ اللّهُ بود پس جناب امام رضا عليه السلام دست دراز كردند و نمودند انگشتر پدر خود را كه در دست داشتند و در حديث صحيح از حضرت امام جعفر صادق عليه السلام منقول است كه نقش نگين حضرت رسول صلّى الله عليه وآله محمّد رسول اللّه بود و نقش نگين جناب امير المؤمنين صلوات اللّه و سلامه عليه اللّه الْمَلَكُ بود و نقش نگين امام محمّد باقر عليه السلام الْعِزَةُ للّهِ بود و در حديث معتبر ديگر منقول است كه از آن حضرت پرسيدند كه آيا كراهت دارد كه كسى در نگين غير نام خود و پدر خود چيزى نقش كند حضرت عليه السلام فرمود كه نقش انگشتر من اللّهُ خالِقُ كُلُ شَيْئى است و نقش انگشتر پدرم الْعِزَةُ للّهِ بود و نقش انگشتر امام زين العابدين عليه السلام الْحَمْدُللّهِ الْعَلّى بود و نقش انگشتر امام حسن و امام حسين عليهما السلام حَسْبىَ اللّهُ بود و نقش انگشتر امير المؤمنين عليه السلام اَللّهُ الْمَلكُ بود.

در روايت معتبر ديگر منقول است كه نقش نگين حضرت امام جعفر صادق عليه السلام اين كلمات بود اَللّهُمَّ اَنْتَ ثِقَتى فَقِني شَرَّ خَلْقِكَ.

در حديث صحيح از حضرت امام رضا منقول است كه نقش نگين حضرت امام جعفر صادق عليه السلام اَنْتَ ثَقِتى فَاْعصِمْنى مِنَ النَّاس بود و نقش نگين حضرت امام موسى‏ كاظم عليه السلام حَسْبىَ اللّهُ بود و در زيرش شكل گلى و در بالايش هلالى نقش كرده بودند.

در حديث صحيح ديگر منقول است كه نقش نگين حضرت امام رضا ما شاءَ اللّهُ لا قُوَّةِ اِلّا بِاللّهِ و در حديث معتبر ديگر از حضرت امام رضا عليه السلام منقول است كه نقش نگين حضرت امام زين العابدين عليه السلام اين بود خَزىّ وَشَقىُ قاتِلُ الْحُسَينِ بْنِ عَلّىٍ.

عبداللّه بن سنان مى‏گويد كه حضرت صادق انگشتر حضرت رسول صلّى الله عليه وآله را به من نمود نگين سياهى داشت و در دو سطر نوشته بود مُحَمَّدُ رَسُولُ اللّهِ.

در حديث معتبر منقول است كه حضرت رسول صلّى الله عليه وآله نهى فرمود از آنكه صورت چيزى از حيوانات بر آن انگشتر نقش كنند و از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه عقل مردان را در سه چيز امتحان مى‏توان كرد در درازى ريشش و نقش انگشترش و كنيتش.

در حديث ديگر فرمود كه هر كه نقش كند بر انگشترش مَا شاءَ اللّهُ لا قُوَةَ اِلّا بِاللّهِ اسْتَغْفُر اللّهِ ايمن شود از فقر شديد و از جانب امام رضا عليه السلام منقول است كه نقش نگين حضرت امام محمّد باقر چنين بود ظَنّى بِاللّهِ حَسَنُ و بِالْنَبّى الْمُوْتَمَنْ وَ بِالْوَصّىِ ذى الْمَننِ وَ بالْحُسَيْنِ وَ الْحَسَنِ.

در روايت ديگر از حضرت امام محمّد باقر عليه السلام مروى است كه انگشتر جناب امير المؤمنين صلوات اللّه عليه از نقره بود نقشش نِعْمَ الْقادِرُ اللّهُ بود و در بعضى روايات وارد است كه نقش نگين امير المؤمنين عليه السلام الْمُلْكُ للّهِ بود.

در روايت ديگر انگشترى داشتند از حديد صينى سفيد صاف اين كلمات در آن نقش فرموده بودند در هفت سطر و در جنگها و در شدتها در دست مى‏كردند كلمات اين است اَعْدَدْتُ لِكُلِ هَوْلٍ‏لا اِله اِلّا اللّهُ وَ لِكُلِّ كَرْبٍ لا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ اِلا باللّهِ وَ لِكُّلِ مُصيبَة نازلَة حَسْبِىَ اللّهُ وَ لِكُلِّ ذَنْبٍ كبيرَةٍ اَسْتَغْفِرُ اللّهِ وَ لِكُلِّ هَمَ وَ غَمّ قادِحٍ ماشاءَ اللّهِ وَ لِكُلِّ نِعْمَةٍ مُتِجَّدِدَةٍ الْحَمْدُللّهِ ما بِعَلّىٍ بْنِ ابيطالبٍ مِنْ نَعَمِ اللّهِ فَمِنَ اللّهِ و از اسمعيل بن موسى‏ منقول است كه انگشتر حضرت امام جعفر عليه السلام تمامش از نقره بود و بر آن نقش بود يا ثِقَتى قِنى شَرَّ جَميعَ خَلْقِكَ و از حضرت امام محمّد باقر عليه السلام منقول است كه هر كه در انگشتر خود آيه از قرآن نقش كند آمرزيده شود ابن طاوس عليه الرحمه به روايت قاسم بن العلا نقل كرده است از صافى خادم حضرت امام على نقى عليه السلام كه رخصت طلبيدم از آن حضرت كه به زيارت جدّش امام رضا عليه السلام بروم فرمود كه با خود انگشترى داشته باشى كه نگينش عقيق زرد باشد و نقش نگين ما شاءَاللّهُ لا قُوَّةٍ اِلّا بِاللّهِ اَسْتَغْفِرُ اللّه باشد و بر روى ديگر نگين محمّد و على نقش كرده باشند چون اين انگشتر را با خوددارى امان يابى از شر دزدان و راه زنان و براى سلامتى تو تمام‏تر است و دين ترا حفظ كننده‏تر است. خادم گفت بيرون آمدم و انگشترى كه حضرت فرمود بهم رسانيدم و برگشتم كه وداع كنم چون وداع كردم و دور شدم فرمود كه مرا برگردانند چون برگشتم گفت اى صافى گفتم لبيك اى آقاى من فرمود بايد كه انگشتر فيروزه هم با خود داشته باشى بدرستى كه در ميان طوس و نيشابور شيرى بر خواهد خورد به تو و قافله را منع خواهد كرد از رفتن تو پيش برو و اين انگشتر را بشير بنما و بگو مولاى من مى‏گويد كه دور شو از راه و بايد كه بر يك طرف نگين فيروزه اللّهُ المَلِكُ نقش كنى و بر طرف ديگر اَلْمُلكُ للّهِ الْواحِدِ الْقَهار زيرا كه نقش انگشتر جناب امير المؤمنين عليه السلام اللّهُ المَلِكُ بود چون خلافت آنجناب برگشت اَلْمُلْكُ للّهِ الواحِدِ الْقَهارِ نقش كرد و نگينش فيروزه بود و چنين نگينى امان مى‏بخشد از حيوانات درنده و باعث ظفر و غلبه مى‏شود در جنگها خادم گفت كه رفتم به سفر و بخدا سوگند كه در همان مكان كه حضرت فرموده بود شير بر سر راه آمد و آنچه فرموده بود بعمل آوردم و شير برگشت. چون از زيارت برگشتم آنچه گذشته بود به خدمت آنجناب عرض كردم فرمود يك چيز ماند كه نقل نكردى اگر خواهى من نقل كنم گفتم اى آقاى من شايد فراموش كرده باشم فرمود كه شبى در طوس نزديك روضه امام رضا عليه السلام خوابيده بودى گروهى از جنيان بزيارت قبر مى‏رفتند آن نگين را در دست تو ديدند و نقش آنرا خواندند پس آنرا از دست تو بدر آوردند و بردند به نزد بيمارى كه داشتند و آن انگشتر را در آب شستند و آب را به بيمار خود خورانيدند و بيمارشان صحت يافت پس انگشتر را برگردانيدند و تو در دست راست كرده بودى ايشان در دست چپ تو كردند چون بيدار شدى بسيار تعجب كردى و سببش را ندانستى و بر بالين خود ياقوتى يافتى و آنرا برداشتى و الحال همراه تو است ببر بازار و آنرا به هشتاد اشرفى خواهى فروخت و اين ياقوت هديه آن جنيان است كه براى تو آورده بودند. خادم گفت كه ياقوت را بردم به بازار و هشتاد اشرفى فروختم.

و ايضاً سيد بن طاووس روايت كرده است كه شخصى آمد به خدمت جناب امام جعفر صادق عليه السلام و گفت من مى‏ترسم از حاكم شهر جزيره و مى‏ترسم كه دشمنان من او را با من به خشم آورند و ايمن نيستم از آنكه مرا بكشند آنجناب فرمود كه انگشترى بساز كه نگين آن حديد صينى باشد و بر روى نگين سه سطر نقش كن در سطر اول اَعُوذُ بِجلال اللّهِ و در سطر دويم اَعُوُذ بِكَلِمات اللّه و در سطر سوم اَعُوذُ بِرَسوُلِ اللّهِ و در زير نگين دو سطر نقش كن سطر اول امَنْتُ بِاللّهِ و كتبه و سطر دويم اِنّى واثِقٌ بِاللّهِ وَ رُسُلِهِ و در سطر سيم زير نگين نقش كن اَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ اِلّا اللّهُ مُخْلِصاً و در دست كن آن انگشتر را در هر حاجتى كه بر تو دشوار شود و در وقتى كه از آزار احدى از مردم ترسى و بدرستى كه حاجتهايت برآورده مى‏شود و ترسهايت به ايمنى مبدل مى‏شود و زنيكه زائيدن بر او دشوار شود بر او بنديد كه به مشيت خدا بزودى وضع حمل او مى‏شود و هم چنين دفع مى‏كند اثر چشم بد را و حذر كن كه نجاستى و چربى بآن نگين نرسد و با خود به حمام و بيت الخلاء مبر و خوب محافظت نما آنرا كه از اسرار خدا است و شما شيعيان از دشمنان خود مى‏ترسيد بر جان خود كه بايد كه اين انگشتر را داشته باشيد و از دشمنان پنهان داريد و تعليم مكنيد مگر به كسى كه اعتماد بر او داشته باشيد راوى حديث گفت كه من تجربه كردم و اثرش را يافتم.

از حضرت امام محمّد باقر عليه السلام روايت كرده است كه هر كه صبح كند در دستش انگشتر عقيق باشد كه در انگشت دست راست كرده باشد پيش از آنكه نظرش بر كسى بيفتد نگين آنرا به جانب كف دست بگرداند و بآن نظر كند و سوره انا انزلناه فى ليلة القدر را تا آخر بخواند پس بگويد امَنْتُ بِاللّهِ وَحْدَهُ لا شَريكَ لَهُ وَ كَفَرْتُ بِالْجِبْتِ وَ الطَّاغُوتِ وَ آمَنْتُ بِسِرِّ آل مُحَمَّدٍ وَ عَلانِيَتِهِمْ وَ ظاهِرِهِمْ وَ باطِنِهِمْ وَ اوَّلِهمْ وَ آخِرِهِمْ چون چنين كند خداوند عالميان او را نگاه دارد آن روز از شر آنچه از آسمان نازل مى‏شود و آنچه بالا مى‏رود بسوى آسمان و آنچه در زمين فرو مى‏رود و آنچه از زمين بيرون مى‏آيد و در حرز و حمايت خدا باشد تا شام و در حديث ديگر منقول است كه هر كه انگشترى از عقيق بسازد و در نگين آن نقش كند مُحَمَّدٌ نَبِيّ اللّهِ وَ عَلِىٌ وَلِىُ اللّهِ خدا او را از مرگ بد نگاه دارد و نميرد مگر بر دين حق.

فصل هشتم‏



درزيورطلاونقره‏پوشيدن‏وبه‏زنان‏واطفال‏پوشانيدن‏

در حديث صحيح منقول است كه از حضرت امام جعفر صادق عليه السلام پرسيدند كه آيا جايز است كه پسران نابالغ را زيور و طلا بپوشانند فرمود كه حضرت امام زين العابدين عليه السلام زينت مى‏فرمود زنان و اطفال خود را به زيور طلا و نقره و در حديث صحيح ديگر از آنجناب پرسيدند در اين باب فرمود كه پدرم امام محمّد باقر عليه السلام زنان و فرزندان خود را زيور طلا و نقره مى‏پوشانيدند.

در حديث صحيح ديگر از آنحضرت پرسيدند از زيور كردن زنان به طلا و نقره فرمودند كه باكى نيست و در حديث معتبر ديگر از آنجناب منقول است كه سر غلاف شمشير حضرت رسول صلّى الله عليه وآله و دسته‏اش از نقره بود و در ميان حلقه‏هاى نقره داشت و زره آنجناب سه حلقه نقره در پيش و دو حلقه در عقب داشت.

از حضرت رضا عليه السلام منقول است كه ذوالفقار را جبرئيل براى رسول صلّى الله عليه وآله از آسمان آورد و زيورش از نقره بود و در حديث حسن از آنحضرت منقول است كه باكى نيست زيور كردن شمشير به طلا و نقره و در حديث ديگر فرمود كه زيور شمشير حضرت رسول صلّى الله عليه وآله تمام از نقره بود دسته‏اش و سر دسته‏اش.

در حديث معتبر ديگر فرمود كه باكى نيست زينت كردن قرآنها و شمشيرها را به طلا و نقره و به سند موثق ديگر از حضرت امام محمّد باقر عليه السلام منقول است كه هميشه زنان زيور مى‏پوشيدند.

در حديث معتبر از فضل بن يسار منقول است كه از حضرت امام جعفر عليه السلام پرسيد از كرسى كه در آن طلا باشد آيا مى‏توان در خانه نگاه داشت حضرت فرمود اگر طلا باشد نه و اگر آب طلا بر آن ماليده باشند باكى نيست.

در حديث ديگر از آن حضرت منقول است كه سزاوار نيست زن خود را معطل بگذارد و زينت نكند اگر چه گردن بندى داشته باشد كه در گردن ببندد و سزاوار نيست كه دستش از خضاب خالى باشد اگر چه به ماليدن حنا باشد هر چند سالدار باشد.

در روايت معتبر وارد شده است كه جايز است دندانها را طلا به يكديگر ببندد بدان كه در باب زيور طلا احوط و اولى آن است كه مردان اجتناب نمايند اگر چه در شمشير و مصحف باشد.

فصل نهم‏



در آداب سرمه كشيدن‏

در حديث معتبر از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه حضرت‏رسول صلّى الله عليه وآله سرمه سنگ به چشم مى‏كشيدند و در وقت خواب طاق طاق.

در حديث معتبر از حسن بن جهم منقول است كه گفت حضرت امام رضا عليه السلام ميلى از آهن به من نمودند و سرمه دانى از استخوان و فرمودند كه اينها از حضرت امام موسى‏ عليه السلام بود باين ميل سرمه بكش.

به سند صحيح از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه سرمه كشيدن در شب چشم را نفع مى‏رساند و در روز زينت است. و در حديث معتبر ديگر از حضرت امام محمّد باقر عليه السلام منقول است كه سرمه سنگ در ديده كشيدن دهان را خوشبو مى‏كند و مژگان را محكم مى‏كند.

به سند موثق از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه سرمه كشيدن دهان را شيرين مى‏كند.

در حديث ديگر فرمود كه سرمه كشيدن موى مژگان را مى‏روياند و بينائى را تند مى‏كند و اعانت مى‏كند بر طول دادن سجود.

در حديث ديگر فرمود كه سرمه سنگ چشم را جلا مى‏دهد و موى مژه را مى‏روياند و آب ريختن چشم را زايل مى‏كند.

در روايت ديگر فرمود كه سرمه كشيدن قوت جماع را زياد مى‏كند و فرمود كه هر شب سرمه سنگ را كه مشك نداشته باشد در ديده بكشد چشمش هرگز آب سياه نياورد.

در حديث معتبر از حضرت امير المؤمنين عليه السلام منقول است كه هر كه سرمه كشد بايد طاق بكشد و اگر چنين هم نكند باكى نيست.

در حديث صحيح منقول است كه حضرت رسول صلّى الله عليه وآله پيش از خواب سرمه مى‏كشيدند چهار ميل در ديده راست و سه ميل در ديده چپ.

در حديث معتبر از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه چهار چيز است كه رو را نورانى مى‏كند نظر كردن در روى نيكو و در آب جارى و در سبزه‏زار و سرمه كشيدن وقت خواب.

از حضرت امام رضا عليه السلام منقول است كه هر كه ايمان به خدا و روز قيامت دارد بايد كه سرمه بكشد.

حضرت صادق عليه السلام فرمود كه سرمه كشيدن در وقت خواب امان مى‏دهد از آب آوردن چشم.

از حضرت امام رضا عليه السلام منقول است كه هر كه را ضعف در باصره بهم رسد هفت ميل از سرمه سنگ در وقت خواب در چشم كشد چهار در چشم راست و سه در چشم چپ.

از حضرت امام محمّد باقر عليه السلام منقول است كه حضرت رسول صلّى الله عليه وآله در هر چشم سه ميل مى‏كشيدند در وقت خواب.

روايت ديگر وارد شده است كه سه ميل در چشم راست و دو ميل در چشم چپ مى‏كشيدند حضرت صادق عليه السلام فرمود بر شما باد به مسواك كردن كه چشم را جلا مى‏دهد و بر شما باد به سرمه كشيدن كه دهان را خوشبو مى‏كند زيرا كه چون مسواك مى‏كند آدمى بلغم نازك مى‏شود از چشم و جلا مى‏يابد و چون سرمه مى‏كشد بلغم از چشم برطرف مى‏شود و به دهان نازل مى‏شود و دهان خوشبو بشود.

در فقه الرضا مذكور است كه چون اراده نمائى كه سرمه بكشى ميل را به دست راست بگير و در سرمه دان بزن و بگو بسم اللّه چون ميل را در چشم كشى بگو اَللّهُمَّ نَوِّْر بَصَرى وَاْجعَلْ فيه نُوراً أبْصِرُ بِهِ حَقَّكَ وَ اهْدِنى اِلْى طَريقِ الحَقِّ وَ ارْشُدْنى اِلى‏ سَبيلِ الرَّشادِ اَلّلهُمَّ نَوْر عَلَيّ دُنياي وَ آخِرَتى.

در مكارم الاخلاق روايت كرده است كه اين دعا را بخواند در وقت سرمه كشيدن اللّهُمَّ اِنّى اَسْألُكَ بِحَقِ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ اَنْ تَجْعَلَ النُّورَ فى بَصَرى وَ الْبَصيرَةَ فى دينى وَ الْيَقينَ فى قَلْبى وَ اْلاخلاصَ فى عَمَلى وَ السَّلامَةَ فى نَفَسْى وَ السَّعَةَ فى رِزْقى وَ الشُّكْرَ لَكَ اَبَداً ما اَبْقَيْتَنى.

فصل دهم‏



در آداب نظر به آئينه كردن‏

به سند معتبر از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه رسول خدا صلّى الله عليه وآله فرمودند كه خداوند عالميان واجب مى‏گرداند بهشت را از براى جوانى كه بسيار نظر در آئينه كند و حمد خدا بسيار گويد بر آنكه خدا او را به صورت نيكو آفريده و او را معيوب نگردانيده است.

در بعضى از روايات مذكور است كه حضرت رسول صلّى الله عليه وآله نظر مى‏كردند در آينه و موى سر مبارك و ريش را شانه مى‏كردند و از براى اصحاب خود و زنان خود، خود را مى‏ساختند و مى‏فرمودند كه خدا مى‏پسندد و دوست مى‏دارد از بنده‏اش كه چون به نزد برادران مؤمن رود از براى ايشان زينت كند و خود را بسازد.

از حضرت امير المؤمنين عليه السلام منقول است كه چون در آئينه نظر كند بايد كه بگويد الحَمدُ اللّهِ الَّذى خَلَقَنى فَاَحْسَنَ خَلْقى وَ صَوَّرَتى فَاَحْسَنَ صُوَرتى وَ زانَ مِنّى ماشانَ مِنْ غَيْرى و اكرمنى بالاسلام.

در فقه الرضا عليه السلام و غير آن مذكور است كه چون خواهى در آينه نظر كنى آينه را بدست چپ بگير و بگو بِسْمِ اللّهِ پس چون در آن نظر كنى دست راست را بر پيش سر بگذار و بر رو بكش و ريش خود را به دست راست بگير و در آينه نظر كن و بگو اَلْحَمْدُاللّهِ الَّذى خَلَقَنى بَشَراً سَوِيّاً وَ زيَّنني وَ لَمْ يُشِنى وَ فَضَّلَنى عَلى‏ كَثير مِنْ خَلْقِهِ وَ مَنَّ عَلَىَّ بِاْسْلامِ وَ رَضِيَهُ لِىْ ديناً پس آينه را از دست بگذار و بگو اَللهُمَّ لا تُغيَّر ما بِنا مِنْ نِعَمِكَ وَ اجْعَلْنا لِأنْعُمِكَ مِنَ الشَّاكِرينَ وَ لالائِكَ مِنَ الْذاكِرينَ.

در روايت ديگر وارد شده است كه آئينه را به دست چپ مى‏گيرى چون روى خود را در آئينه ديدى بگو اَلْحَمْدُلِلّهِ الَّذى اَحْسَنَ وَ اَكْمَلَ خَلْقى وَ حَسنَ خلْقى وَ خَلَقَنى خَلْقاً سَوّياً وَ لَمْ يَجْعَلْنى جَبَّاراً شَقيّاً اَلْحَمْدُللّهِ الذَّى زَيَّنَ مِنّى ماشان مِنْ غَيْرى اَللهمَّ كَما اَحْسَنْتَ خَلْقى فَصَلّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ حَسِّنْ خُلُقىِ وَ تَمّمْ نِعْمَتِكَ عَلَىَّ وَ زَيَّنى فى عُيُونِ خَلْقِكَ وَ جَمِّلْنى فى عُيُونِ بَرّيَتِكَ وَ ارْزُقْنى القَبولَ وَ الْمَهابَةَ و الّرأفَةَ وَ الرَّحْمَةَ يا اَرْحَمَ الّراحِمينَ.

در روايت ديگر منقول است كه حضرت رسول صلّى الله عليه وآله به حضرت امير المؤمنين عليه السلام فرمود كه يا على چون در آئينه نظر كنى بگو اَلَّلهُمَّ كَما حَسَّنْتَ خَلْقى فَحَسِّنْ خُلْقى وَ رِزقْى.

فصل يازدهم‏



در فضيلت خضاب كردن مردان و زنان‏

بدان كه مران را خضاب موى سر و ريش سنّت مؤكد است و زنان را خضاب موى سر و دست و پا سنّت است و مردان را خضاب دست و پا كراهت دارد مگر اندك رنگى كه بعد از نوره بر جمع بدن سنّت است حنا ماليدن از آن رنگ در دست بماند كه رنگ ناخن به سرخى مايل شود چنانچه به سندهاى معتبر از حضرت رسالت صلّى الله عليه وآله منقول است كه چهار چيز است كه از سنتهاى پيغمبران است بوى خوش كردن و نزديكى به زنان و مسواك كردن و خضاب كردن به حنا.

در حديث ديگر از آنحضرت منقول است كه يك درهم در خضاب صرف شود بهتر است از هزار درهم كه در راه خدا صرف نمايند و در آن چهارده خصلت هست باد را از گوش دور مى‏كند و غبار را از چشم برطرف مى‏كند و چشم را جلا مى‏دهد و بينى را نرم مى‏كند و دهان را خوشبو مى‏كند و بن دندان را محكم مى‏كند و گند زير بغل را دفع مى‏كند و گم مى‏كند وسوسه شيطان را و ملائكه به سبب آن شاد مى‏شوند و سبب خوشحالى مؤمنان و خشم كافران مى‏شود و زينت است و بوى خوش است و موجب خلاصى از عذاب قبر مى‏شود و نكير و منكر شرم مى‏كنند از آن.

در حديث ديگر فرمود كه موى سفيد خود را رنگ كنيد و شبيه مشويد به يهودان و حسن بن جهم گفت كه به خدمت حضرت امام رضا عليه السلام رفتم ديدم آن حضرت خضاب ريش به رنگ سياه كرده بودند پس فرمود كه در خضاب كردن اجر عظيم هست و خود را ساختن موجب زيادتى عفت زنان است و جمعى از زنان دست از عفت برداشتند به سبب اين كه شوهران ايشان خود را براى ايشان نمى‏آراستند عرض كرد كه به ما رسيده است كه حنا موى سفيد را زياد مى‏كند حضرت فرمود كه موى سفيد خود زياد مى‏شود بى حنا.

در حديث ديگر منقول است كه شخصى به خدمت حضرت رسول صلّى الله عليه وآله آمد حضرت نظر كرد ديد موى سفيد در ريش او بهم رسيده است فرمود كه اين موى سفيد نور است پس فرمود كه هر كه در اسلام يك موى سفيد در ريش او به هم رسد از براى او نورى باشد در قيامت پس آن شخص به حنا خضاب كرد و به نزد آنحضرت آمد فرمود كه هم نور است و هم اسلام پس رفت و خضاب سياه كرد و آمد فرمود نور است و اسلام است و ايمان است و محبوب مى‏گرداند به سوى زنان و خوف و بيم مى‏افكند در دل كافران.

در حديث معتبر منقول است كه گروهى به خدمت حضرت امام حسين عليه السلام آمدند ديدند كه آنحضرت به سياهى خضاب كرده است در اين باب از آن حضرت سؤال كردند دست را بر ريش خود گذاشته و فرمودند كه امر كرد رسول خدا صلّى الله عليه وآله در يكى از جنگها كه مسلمانان به سياهى خضاب كنند تا باعث غلبه ايشان شود بر كافران.

در حديث حسن منقول است كه از حضرت صادق عليه السلام پرسيدند كه خضاب سر و ريش آيا سنّت است فرمود كه بلى حضرت امير المؤمنين براى آن خضاب نمى‏فرمودند كه حضرت رسول خدا صلّى الله عليه وآله فرموده بود كه يا على موى ريش تو از خون سرت خضاب خواهد شد انتظار آن خضاب مى‏كشيد و حضرت امام حسين عليه السلام و حضرت امام محمّد باقر عليه السلام هر دو خضاب مى‏كردند.

در حديث ديگر منقول است كه حضرت امير المؤمنين عليه السلام فرمود كه من براى آن خضاب نمى‏كنم كه هنوز صاحب تعزيه‏ام در وفات جناب رسول.

در احاديث بسيار منقول است كه حضرت رسول صلّى الله عليه وآله خضاب مى‏فرمودند.

در حديث معتبر منقول است كه حضرت صادق عليه السلام نظر كردند به مرديكه از حمام بيرون آمده بود و دستهايش را حنا بسته بود حضرت فرمود كه آيا تو را خوش ميآيد كه خدا تو را چنين خلق كند گفت نه واللّه وليكن خبر به ما رسيده است كه هر كه داخل حمام شود بايد كه اثر حمام بر او ديده شود يعنى حنا حضرت فرمود كه غلط فهميده بلكه مراد آن است كه چون سلامت از حمام بدر آيد به شكر اين نعمت دو ركعت نماز بگذارد.

در حديث حسن منقول است كه حضرت صادق عليه السلام فرمودند كه از جمله علامت ابدى كه در آخر الزمان ظاهر شود آن است كه آثار زنان در مردان فرزندان عباس ظاهر شود و خضاب كنند و خود را مشاطه‏گى كنند بروش زنان و ظاهر آن است كه مراد خضاب دست و پا باشد زيرا كه خضاب سر و ريش سنّت است و از علامات مردان است.

در حديث معتبر منقول است از آنحضرت كه باكى نيست در حمام خلوق بدست و پا بمالد بجهة تركهائيكه در دست بهم مى‏رسد از بابت دوا اما خوش نميآيد كه هميشه اين كار كند و خلوق بوى خوشى بوده است كه زعفران داشته است و رنگ از آن در بدن مى‏مانده است.

در حديث ديگر از ابى الصبا منقول است كه اثر حنا در دست حضرت امام محمّد باقر عليه السلام ديدم يعنى اثر ضعيفى كه از حنا ماليدن بعد از دارو مى‏ماند چنانچه بعد از اين مذكور خواهد شد.

در حديث معتبر از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه سزاوار نيست زن را كه دستش را از خضاب خالى گذارد اگر چه بماليدن حنا باشد هر چند كه پير باشد و فرمود كه امر كرد رسول خدا صلّى الله عليه وآله زنان شوهر دار و بى شوهر را به خضاب اما شوهر دار براى شوهرش اما بى‏شوهر براى آنكه دستش بدست مردان نماند.

فصل دوازدهم‏



در كيفيت خضاب و احكام آن‏

در حديث صحيح از حضرت امام جعفر صادق عليه السلام منقول است كه باكى نيست در خضاب كردن به وسمه براى مرد پير.

در حديث صحيح موثق از حضرت امام محمّد باقر عليه السلام منقول است كه خضاب كردن به وسمه دندانهاى مرا سست كرد و در هم شكست و در چندين حديث معتبر وارد شده است كه چون جناب امام حسين عليه السلام شهيد شد خضاب به وسمه در ريش مبارك آن جناب بود و حضرت صادق عليه السلام فرمود كه خضاب كردن به وسمه موجب انس زنان است و مهابتى از آن در دل كافران بهم مى‏رسد.

در حديث حسن از آنجناب منقول است كه خضاب كردن به حنا ابرو را زياد مى‏كند و سفيدى مو را هم زياد مى‏كند.

در حديث صحيح و حسن منقول است كه امام محمّد باقر عليه السلام خضاب به حنا مى‏فرمودند خضاب سرخ رنگين.

در حديث ديگر فرمود كه خضاب به حنا بوهاى بد را زايل مى‏كند و آبرو را مى‏افزايد و دهان را خوشبو مى‏كند و فرزند را خوش رو مى‏گرداند و از حضرت امام موسى‏ عليه السلام منقول است كه هر زنى كه علت حيضش قطع شده باشد به حنا خضاب كند تا حيضش برگردد.

در حديث ديگر منقول است كه حضرت امام حسين و امام محمّد باقر خضاب به حنا و وسمه با هم مى‏كردند.

از حضرت رسول صلّى الله عليه وآله منقول است كه بهترين خضابها نزد خدا رنگ سياه است.

در حديث ديگر از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه حضرت رسول صلّى الله عليه وآله رخصت فرمود زنان را كه سر خود را به سياهى خضاب كنند و بدان كه مشهور ميان علماء آن است كه جنب را خضاب كردن مكروه است و همچنين مكروه است در حال خضاب جنب شدن و از بعضى اخبار معتبره ظاهر مى‏شود كه چون حنا رنگ خود را داده باشد بعد از آن جنب شود باكى نيست و همچنين مكروه است زن حايض را خضاب كردن.

در آداب‏ خوردن و آشاميدن‏

باب سوم‏

فصل اول‏

در بيان ظرفهائى كه در خوردن و آشاميدن و ساير استعمالات مى‏توان استعمال نمود و آنچه نهى از آن وارد شده است‏

جايز نيست خوردن و آشاميدن در ظرف طلا و نقره و در استعمال غير اكل و شرب خلاف است و احوط اجتناب است و همچنين در نگاهداشتن براى زينت احوط اجتنابست و بعضى گفته‏اند طعامى را كه در ظرف طلا و نقره كنند حرام مى‏شود اگر چه طعام را در جاى ديگر كنند و اگر چه دليلى ندارد اما احوط اجتنابست و جمعى باطل مى‏دانند وضوئى را از ظرف طلا و نقره بسازند و در مانند سرمه دان و عنرچه و سر قليان و قنديلها كه هر دو طرفش گشوده باشد كه در مشاهد مشرفه مى‏آويزند و ظرف مصحف و دعا و آئينه را به طلا و نقره گرفتن بلكه چوب و نى را به نقره گرفتن خلاف است و احوط در همه اجتناب است اگر چه حرمت اينها بر فقر ثابت نيست و در نعلبكى قليان كه از نقره و طلا باشد احتياط بيشتر بايد كرد و مكروهست از ظرف نقره كوب و طلا كوب چيزى خوردن و آشاميدن و اگر بخورد بهتر است كه دهان را به موضع طلا و نقره نرساند و اشهر ميان علماء آن است كه جايز نيست استعمال پوست مگر پوست حيوانى كه در حال حيوة پاك باشد و آنرا به عنوان مشروع كشته باشند يا از دست مسلمانى گرفته باشند و حرام است استعمال پوست حيوان مرده و همچنين پوستى كه يافته باشند اگر چه گمان باشد كه از دست مسلمان افتاده است مثل كفش در مسجد مسلمانان و بعضى گفته‏اند كه جايز است استعمال ميته در عملى كه مشروط به طهارت نباشد مثل آب به زراعت و حيوانات دادن و امثال اينها و اين قول قوى است و احوط اجتناب است و پوست حيوان طاهرى كه گوشت آنرا نخورند و قابل تذكيه باشد استعمال مى‏توان كرد اما پيش از دباغى كردن مكروه است استعمال آن و ظرفى كه در آن شراب كرده باشند هر چند نجاست در آن نفوذ نكرده باشد مثل شيشه و مس به شستن پاك مى‏شود و همچنين هر چه كاشى داشته باشد و منفذى نداشته باشد كه شراب در جرم آن جا كند و در مثل سبو و كدو و خم بى كاشى و امثال اينها خلاف است و اشهر آن است كه بآب كشيدن پاك مى‏شود خصوصاً در وقتى كه آنقدر در آب بگذارند كه آب در آن نفوذ كند و اثر شراب در آن نماند و احوط اجتنابست.

از حضرت رسول صلّى الله عليه وآله منقول است كه هر كه در دنيا از ظرف طلا و نقره آب خورد در آخرت از ظرف طلا و نقره بهشت محروم باشد.

به سند معتبر منقول است كه محمّد بن اسمعيل بن بزيع از جناب امام رضا عليه السلام سؤال كرد از ظرف طلا و نقره حضرت اظهار كراهت فرمودند گفت به ما روايت رسيده است كه امام موسى‏ عليه السلام آئينه داشتند كه به نقره گرفته بودند آنجناب فرمودند كه نه الحمدللّه همين حلقه داشت از نقره و آن آئينه الحال نزد من است و فرمود كه برادرم عباس را چون ختنه مى‏كردند براى او چوبى ساخته بودند و آنرا به نقره گرفته بودند كه قبضه نقره‏اش نزديك به ده درهم بود كه ششصد و سى دينار عجمى باشد حضرت امام موسى‏ عليه السلام فرمود كه آنرا شكستند.

در حديث معتبر از حضرت موسى‏ بن جعفر عليه السلام منقول است كه ظرف طلا و نقره متاع جماعتى است كه يقين به آخرت ندارند.

در حديث ديگر از عمروبن ابى المقدام منقول است كه ظرفى آوردند به نزد حضرت امام جعفر صادق عليه السلام كه آب بخورند پاره از نقره بر آن چسبانيده بودند ديدم آنجناب به دندان خود آنرا از آنطرف مى‏كندند.

در حديث موثق از آنجناب منقول است كه مكروه است آب خوردن از ظرفى كه نقره كوب باشد يا بعضى از آن نقره باشد و روغن ماليدن از روغن دان چنين و شانه كردن از شانه چنين مكروه است.

در حديث معتبر از آنجناب منقول است كه كراهت دارد خوردن چيزى كه در سفالى كه از مصر مى‏آورند پخته باشند.

در روايت موثق از جناب امام رضا عليه السلام منقول است كه طعام مخوريد در ظرفهاى سفالى كه از مصر مى‏آورند و از بزيع بن عمر منقول است كه به خدمت امام محمّد تقى عليه السلام آمدم ديدم كه حضرت طعام تناول مى‏فرمودند در ميان كاسه سياهى كه در ميان آن به رنگ زرد سوره قل هو اللّه احد نقش كرده بودند.

فصل دوم‏

در تجويز خوردن طعامهاى لذيذ و مذمت حرص و

/ 12