و خوره و پيسى و بهق و امثال اينها - حلیة المتقین نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

حلیة المتقین - نسخه متنی

محمد باقر مجلسی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

و خوره و پيسى و بهق و امثال اينها

از على بن نعمان منقول است كه به حضرت امام رضا عرض كردم كه ثالول بسيارى در بدنم بهم رسيده است، باين سبب غمگين شدم حضرت فرمود كه از براى هر ثالول هفت جو بگير و بر هر جوى هفت نوبت اذا وقعت الواقعة بخوان تا فَكانَتْ هَباءً مَنْبّثاً و هفت نوبت بخوان وَ يَسْئلوُنَكَ عَنِ الْجِبالِ فَقُلْ يَنْسِفُها رَبّى نَسَفاً فَيَذَرُها قاعاً صَفْصَفاً لا تَرى‏ فيها عِوَجاً وَ لا اَمْتاً پس هر جودى را يك نوبت بر هر ثالولى بمال و مجموع جوها را در پارچه نوى ببند و سنگى بر آن ببند، در چاهى بينداز، و بهتر آنستكه اين كار را در تحت الشعاع بكنى رواوى گفت چنين كردم بعد از يك هفته همه برطرف شده بود.

از حضرت صادق منقول است دست بر ثالول بمال و سه نوبت اين دعا را بخوان بِسْمِ اللّهِ الرَحْمنِ الرَّحيمِ بِسْمِ اللّهِ وَ بِاللّهِ مُحَمَّد رَسُولُ اللّهِ صَلَّى اللّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ لا حَوْلَ وَ لا قُوةَ اِلاّ بِاللّهِ الْعِلِّى الْعَظيمِ اَلّلهُمَّ امْحُ عَنّى ما اَجِدُ.

در حديث معتبر از حضرت امام رضا عليه السلام منقول است كه فرمود دخترى در خانه ما خنازير در گردنش بهم رسيد، شخصى در خواب به من گفت كه بگو اين دعا را مكرر بخواند يا رؤف يا رحيم يا رب يا سيدى.

در حديث ديگر منقول است كه شخصى به حضرت صادق عرض كرد كه گنده ماده در بدن من ظاهر شده است، فرمود كه سه روز روزه بدار و در روز چهارم در وقت زوال غسل بكن و به صحرا يا بام بلندى برو و چهار ركعت نماز بگذار، بهر سوره كه خواهى و تا توانى سعى كن در گريه و تضرع و حضور قلب و چون از نماز فارغ شوى جامه‏هاى خود را بينداز و جامه كهنه پاكيزه بطريق لنگ بر خود ببند بر خاك سجده برو و پهلوى راست خود را بر خاك بگذار و با زارى و خشوع بگو، يا واحِدُ يا اَحَدُ يا كَريمُ يا جَبّارُ يا قَرِيبُ يا مُجيبُ يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اكْشِفُ ما بى مِنْ مَرَض وَ اَلْبِسْنِى الْعافِيَةَ الشّافِيَةَ فِى الدُّنْيا وَ الاخِرَة وَ اَمْنُنُ عَلَىَّ بِتَمامِ النِّعْمَةِ وَ اذْهبْ ما بى فَقَدْ اذانى وَ غَمَّنى و فرمود وقتى نفع مى‏كند كه خاطرات مطمئن باشد و صاحب يقين باشى كه تاًثير مى‏كند، آن شخص چنين كرد بزودى عافيت يافت.

در حديث ديگر فرمود كه هر ورمى كه در بدن بهم رسد و ترسى كه بحال بدى منتهى شود در وقتى كه وضو دارى براى نماز واجب پيش از نماز براى آن ورم بخوان اين آيات را لَوْ اَنْزَلْنا هذَا الْقُرآنَ عَلى جَبَلٍ لَرَأيْتَهُ خاشِعاً مُتَصَدِّعاً مِنْ خَشْيَةِ اللّهِ تا آخر سوره كه اگر چنين كنى آن ورم ساكن شود، در كتاب مكارم الاخلاق اين شكل را براى دفع آبله و كم بيرون آوردن نقل كرده است، بهتر آن است كه به ترتيب عدد بنويسند.

16 3 2

5 15 11

9 6 7

4 15 14

از حضرت صادق عليه السلام منقول است براى ثبور و دملهاى ريزه كه در بدن بيرون مى‏آيد، در اول كه اثرش ظاهر شود انگشت شهادت بر دوش بگرداند و هفت مرتبه بگويد لا اِلهَ اِلاّ اللّهُ الْحَليمُ الْكَريمُ در مرتبه هفتم انگشت را بر روى آن بقوت بگذارد.

در روايت ديگر فرمود كه اين دملها و ثبور اكثرش از خون فاسدى است كه در وقت طغيان آن از بدن بيرون نمى‏كنند، پس كسى كه در او اينها حادث شود چون به رختخواب رود بگويد اَعُوذُ بِوَجْهِ اللّهِ الْعَظيمِ وَ كَلِماتِهِ التّامّاتِ الَّتى لا يُجاوِزُهُنَّ بِرُ وَ لا فاجِرُ مِنْ شَرِّ كُلِّ ذى شَرِّ تا از اينها و ساير دردها عافيت يابد.

در روايت ديگر منقول است كه براى كرى و دمل و قوبا اين آيات را بخواند و بنويسد و با خود نگاه دارد بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمِ وَ مَثَلُ كَلِمَة خَبيثَة كَشَجَرَةٍ خَبيثَة اجْتُثَّتْ مِنْ فَوْقِ الارْض مالَها مِنْ قَرارٍ مِنْها خَلَقْناكُمْ وَ فيها نُعيدُكُمْ وَ منْها نُخْرِجُكُمْ تارَةً اُخْرى‏ اللّهُ اَكْبَرُ وَ اَنْتَ لا تَكْبُرْ وَ اللّهُ يَبْقى وَ اَنْتَ لا تَبْقى وَ اللّهُ عَلى كُلِّ شَيْئى قَديرُ.

در حديث معتبر منقول است كه يونس بن عماد شكايت كرد به حضرت صادق عليه السلام از پيسى كه در روى او بهم رسيده بود، حضرت فرمود كه چون ثلث آخر شب شود وضو بساز و به نماز شب برخيز و در سجده آخر دو ركعت اول نماز ايندعا بخوان يا عَلِىُّ يا عَظيمُ يا رَحْمنُ يا رَحيمُ يا سامِعُ يا مُعْطِىَ الْخَيْراتِ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اَعْطِنى مِنْ خَيْرِ الدُّنيا وَ الاخِرَةِ ما اَنْتَ اَهْلُهُ وَ اصْرِفْ عَنّى مِنْ شَرِّ الدُّنْيا وَ الاخِرَةِ ما اَنْتَ اَهْلُهُ وَ أذْهِبْ عَنّى هذَا الْوَجِعِ و نام آن آزار را ببر فَانَّهُ قَدْ غاظَنى وَ اَخزَنَنى و مبالغه در تضرع و دعا بكن، راوى گفت چنان كردم و هنوز به كوفه نرسيده بودم كه آن پيسى از من برطرف شد.

در روايت ديگر منقول است كه اسحق بن اسمعيل و غير او از همين علت بآن حضرت شكايت كردند، فرمود كه وضو بسازيد و دو ركعت نماز بكنيد، حمد و ثناى الهى بجا آوريد و صلوات بر محمّد و اهل بيت او بفرستيد، بگوئيد يا اَللّهُ يا اَللّهُ يا اَللّهُ يا رَحْمنُ يا رَحْمنُ يا رَحْمنُ يا رَحيمُ يا رَحيمُ يا رَحيمُ يا واحِدُ يا واحِدُ يا واحِدُ يا اَحَدُ يا اَحَدُ يا اَحَدُ يا صَمَدُ يا صَمَدُ يا صَمَدُ يا اَرْحَمَ الرَّاحِمينَ يا اَقْدَرَ الْقادِرينَ يا اَقْدَرَ الْقادِرينَ يا اَقْدَرَ الْقادِرينَ يا رَبَّ الْعالَمينَ يا رَبَّ الْعالَمينَ يا رَبَّ الْعالَمينَ يا سامِعَ الدَّعَواتِ يا مَُزِّلَ الْبَرَكاتِ يا مُعْطِىَ الْخَيْراتِ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اَعْطِنى خَيْرِ الدُّنْيا وَ الاخِرَةِ وَ اصْرِفْ عَنّى شَرَّ الدُّنْيا وَ الاخِرَةِ وَ أذْهِبْ ما بى فَقَدْ غاظَنِى اْلامْرُ وَ اَحْزَنَنى.

در روايت ديگر فرمود كه سوره يس را با عسل بنويس و بشوى و بخور تا برطرف شود.

در روايت ديگر فرمود كه سوره انعام را با عسل در ظرفى بنويس و بآب بشوى و بخور و در مكارم الاخلاق مذكور است، كه براى پيسى و خوره اين آيات را بنويس و بشوى و بخور و با خود نگاه دار بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ يَمْحُو اللّهُ ما يَشاعُ وَ يُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ اُمُّ الْكِتابِ الْحَمْدُ للّهِ فاطِرِ السَّمواتِ وَ الْارْضِ جاعِلِ اللْمَلائكَةِ رُسُلاً اوُلى اَجْنِحَةٍ مَثْنى وَ ثُلاثَ وَ رُباعَ بِاسْمِ فُلانِ بْنِ فُلانٍ و نام او و مادرش را بنويسد، از براى بهق بر آن موضع بنويسد، وَ اِنْ مِنْ شَيْئى اِلاّ عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ ما تُنَزِّلُهُ اِلاّ بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ هَلْ يَسْمَعُونَكُمْ اِذْ تَدْعُونَ اَوْ يُنْفَعُونَكُمْ اَوْ يَضرُّونَ.

در روايتى منقول است كه حضرت امام محمّد باقر عليه السلام براى صاحب جراحتى فرمود، كه قدرى از قير تازه بگير و همان قدر از پيه بُز و هر دو را بر سبوى تازه بمال و بر روى آتش نرم بگذار از ما بين وقت ظهر تا وقت نماز عصر پس پاره كتان كهنه بگير و آن قير را بر آن طلا كن و بروى جراحت بگذار و اگر جراحت را سوراخى داشته باشد كتان را فتيله كن و بقير آلوده كن و در جراحت بگذار.

در حديث معتبر منقول است كه خراجى در بدن متوكل بيرون آمده بود كه مشرف بر هلاك شد و اطبا جرأت نمى‏كردند نيشتر بزنند فتح بن خاقان وزير متوكل به خدمت حضرت امام على نقى عليه السلام فرستاد و حال متوكل را عرض كرد، حضرت فرمود كه سرگين گوسفند كه در زير دست و پاى گوسفندان سرشته مى‏شود بگيريد و با گلاب مخلوط كنيد و بر آن خراج بگذاريد چون اين خبر رسيد اطبا خنديدند كه اين چه فايده مى‏كند، وزير متوكل گفت كه آن حضرت داناترين خلق است آنچه فرموده است بايد كرد، پس آنچه فرموده بود بعمل آوردند و دردش ساكن شد و بخواب رفت پس آن خراج گشوده شد و چرك بسيار دفع شد و شفا يافت.

از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه چغندر را با گوشت گاو پختن و خوردن، پيسى را برطرف مى‏كند.

در حديث ديگر منقول است كه شخصى شكايت كرد بآنحضرت از پيسى و بهق فرمود، كه حمام رو و حنا را با نوره مخلوط كن و بر آن موضع بمال كه ديگر نخواهى ديد اثر آنرا.

از حضرت امام موسى عليه السلام منقول است كه گوشت گاو خوره و پيسى را زايل مى‏كند.

از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه هيچ چيز براى پيسى نافع‏تر نيست از تربت امام حسين عليه السلام با آب باران بخور و بر آن موضع بمال، فرمود كه موى بينى امانست از خوره و تربت حضرت رسول صلّى الله عليه وآله خوره را زايل مى‏كند، فرمود از كسى كه خوره يا پيسى داشته باشد بگريزيد و پر نظر بايشان مكنيد و با ايشان معاشرت ننمائيد، كه سرايت مى‏كند.

حضرت امير المؤمنين عليه السلام فرمود كه در هر جمعه شارب گرفتن امان مى‏دهد از خوره و از حضرت امام موسى عليه السلام منقول است كه هيچكس نيست مگر آنكه رگ خوره در بدن او هست و آنرامى‏گدازد خوردن شلغم.

در حديث ديگر منقول است كه شخصى بآنحضرت عرض كرد كه ماده طاعون در بدن من ظاهر شده است، فرمود كه سيب بخورد آن شخص خورد عافيت يافت.

فصل نهم‏

در معالجه امراض اندرونى و قولنج و بادها و آزار معده و سرفه‏

منقول است كه شخصى به حضرت امام جعفر صادق عليه السلام شكايت كرد، از درد سينه حضرت فرمود، كه طلب شفا بكن از قرآن زيرا كه حقتعالى مى‏فرمايد، كه فِيهِ شفاعُ لِما فِى الصُّدُورِ يعنى در قرآن شفا هست براى آنچه در سينه‏هاست.

از حضرت امام جعفر صادق عليه السلام منقول است كه شخصى به خدمت حضرت رسول صلّى الله عليه وآله آمد، گفت برادرم از درد شكم آزار دارد، فرمود كه بگو اندكى عسل با آب گرم بخورد، روز ديگر آمد، گفت خورد و نفع نكرد فرمود كه برو و باز عسل بده بخورد و هفت مرتبه سوره حمد نزد او بخوان، چون آن شخص رفت فرمود كه برادرش منافق است، باين سبب خوردن عسل او را نفع نبخشيد.

در روايت ديگر منقول است كه شخصى به حضرت امير المؤمنين عليه السلام شكايت كرد، از درد شكم فرمود كه آب بخور و اين دعا را بخوان يا اللّهُ يا اللّهُ يا اللّهُ يا رَحْمنُ يا رَحيمُ يا رَبَ اْلارْبابِ بِااِلهَ اْلالِهَةِ يا مَلِكَ الْمُلُوكِ يا سَيِّدَ السَّاداتِ اشْفِنْى بِشَفائِكَ مِنْ كُلِّ داعٍ وَ سُقْمٍ فَانِّى عَبْدُكَ وَ ابْنُ عَبْدِكَ اَتَقلَّبُ فى قَبْضَتِكَ.

در حديث ديگر منقول است كه شخصى به حضرت صادق عليه السلام شكايت درد از درد ناف فرمود، كه دست بر آنموضع بگذار و سه مرتبه بگو وَ اِنَّهُ لَكِتابُ عزيز لايائيِه الْباطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزيلُ مِنْ حَكيمٍ حَميدٍ.

در چند روايت وارد شده است كه براى قولنج و درد شكم سوره حمد و قل اعوذ برب الناس و قل اعوذ برب الفلق و قل هو اللّه احد را بر جامى با مشك و زعفران بنويسد و اين دعا را نيز بنويسد، اَعُوذُ بِوَجْهِ اللّهِ الْعَظيمِ وَ بِعِزَّتِهِ الَّتى لا تُرامُ وَ بِقُدْرَتِهِ الَّتى لا يَمْتَنِعُ مِنْها شَيْىٍ مِنْ شَرِّ هذا الْوَجَعُ وَ شَرِّ ما فيهِ وَ شَرِّ ما اَحْذَرُ مِنْهُ و بآب باران بشويد و بخورد، ناشتا يا در وقت خواب.

در روايت ديگر منقول است كه براى فالج و جميع بادها نافع است.

در حديث ديگر منقول است كه شخصى به حضرت امام محمّد باقر عليه السلام شكايت كرد از درد تهيگاه فرمود، كه چون از نماز فارغ شوى دست بر موضع سجود بمال و بعد از آن بر موضع درد بمال و اين آيات را بخوان اَفَحَسِبْتُمْ اَنَّما خَلَقْناكُمْ عبثاً وَ اَنَّكُم اِلَيْنا لا تُرْجَعونَ فَتَعالَى اللّهُ الْمَلِكُ الْحَقُ لا اِله اِلاّ هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الكريم وَ مَنْ يَدْعُ مِعَ اللّهِ اِلهاً آخَرَ لا بُرهانَ لَهُ بِهِ فَانَّما حِسابُهْ عِنْدَ رَبَّهِ اِنَّهُ لا يُفْلِحُ الْكافِروُنَ وَ قُلْ رَبِّ اغْفِر وَ ارْحَمْ وَ اَنْتَ خَيْرُ الرَّاحِمينَ راوى گفت كه چنين كردم، بزودى برطرف شد.

در روايت ديگر از حضرت صادق منقول است كه دست بر تهيگاه بمالد و سه مرتبه اين دعا بخواند، بِسْمِ اللّهِ وَ بِاللّهِ مُحَمَّدُ رَسوُلُ اللّهِ وَ لا حَوْلَ وَ لا قُوّةَ اِلاّ بِاللّهِ العلّى اَلْعَظيمِ الّلهُمَّ امْحُ عَنّى ما اَجِدُ فى خاصِرَتى و در هر مرتبه دست بر آن موضع بكشد.

از حضرت على بن الحسين عليه السلام منقول است كه از براى دفع الم سپرز اين آيات را بزعفران بنويسد، و بآب زمزم بشويد و بخورد قُلْ ادْعُو اللّهَ اوَادْعُو الرَّحْمنَ اَيّاً ما تَدْعُوا فَلَهُ الاسْمآء الْحُسنى وَ لا تَجْهَرْ بِصَلاتِكَ وَ لا تُخافِتْ بِها وَ ابْتَغِ بَيْنَ ذلِكَ سَبيلاً وَ قُل الْحَمْدُ للّهِ الَّذى لَمْ يِتَّخِذْ وَلَداً وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ شَريكُ فى الْمُلكِ وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ مِنَّ الذُّلِ وَ كَبّرُهُ تَكْبيراً و منقول است كه شخصى به خدمت حضرت امام موسى عليه السلام شكايت كرد، از قراقر و صداهاى شكم و گفت، به مرتبه آزار مى‏كند كه با كسى كه سخن مى‏گويم، شرمنده مى‏شوم حضرت فرمود كه چون از نماز شب فارغ شوى اين دعا بخوان اَلّلهُمَّ ما عَمِلْتُ مِنْ خَيْرٍ فَهُوَّ مِنْكَ لاحَمْدَ لى فيهِ وَ ما عَمِلْتُ مِنْ سُوءٍ فَقَدْ حَذَّرْتَنيهِ فَلا عُذْرَلى فيهِ اَلّلهُمَّ اِنّى اَعُوذُبِكَ اَنْ أتَكِّلَ عَلى مالا حَمْدَ لى فيهِ اَوْامِنُ مالا عُذْرَلى فيهِ.

در روايت ديگر همين دعا براى دفع زحير وارد شده است.

در حديث ديگر منقول است كه شخصى شكايت كرد به آنحضرت از پيچش شكم، فرمود كه آبى بگير و اين آيات را بر آن بخوان يُريدُ اللّهُ بِكُمُ الْيُسّرَ وَ لا يُريدُ بِكُمُ الْعُسْرَ سه مرتبه پس بگو اَوَلَمْ يَرَ الَّذينَ كَفَرُوا اَنَّ السَّمواتِ وَ اْلارْضَ كانَتا رَتَقاً فَفَتَقْناهُما وَ جَعَلْنا مِنَ الْماعِ كُلّ شَى‏ءٍ حَى اَفَلا يُؤمِنُونَ پس آن آب را بخورد، دو دست بر شكم بمالد.

در روايت وارد شده است، كه اين آيات را بر روغن بخواند، بر شكم بمالد بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ فَفَتَحْنا اَبْوابَ السَّماءِ بِماءٍ مُنْهَمِرِ وَ فَجَّرْنَا الارْضَ عُيُوناً فَالْتَقَى الْماء عَلى اَمْرٍ قُدِرَ وَ حَمَلْناهُ عَلى ذاتِ اَلْواحٍ و دسر فَفَتَحْنا عَلَيْهِمْ اَبْوابَ كُلِّ شَىْ‏ءٍ بِاسْمِ فلان بن فلان اَوَلَمْ يَرَ الَّذينَ كَفَروا اَنَّ السَّمواتِ وَ الارْضَ كانَتا رَتَقاً تا آخر آيه.

در حديث ديگر منقول است كه حضرت صادق در سفرى بودند اسمعيل فرزند آنحضرت شكايت كرد، از درد شكم و درد پشت حضرت او را طلبيد، فرمودند كه بر پشت بخوابد و اين دعا را بر او خواند بِسْمِ اللّهِ وَ بِاللّهِ وَ بِصُنْعِ اللّهِ الَّذى اتْقَنَ كُلَّ شَىْ‏ءٍ اِنَّهُ خَبيرُ بِما تَعْمَلونَ اُسْكُنْ يا ريحُ بِالَّذى سَكَنَ لَهُ ما فى السَّمواتِ وَ الارْضِ وَ هُوَّ السَّميعُ الْعَليمُ.

در روايت ديگر منقول است كه شخصى به حضرت امير المؤمنين عليه السلام شكايت كرد از درد پشت فرمود كه دست را بر آن موضع بگذار كه درد دارد و سه مرتبه اين آيه را بخوان وَ ما كانَ لِنَفْسِ اَنْ تَمُوتَ اِلاّ بِاذْنِ اللّهِ كِتاباً مُؤجَلاً وَ مَنْ يُرذْ ثَوابَ الدُّنيا نُؤتِهِ مِنْها وَ مَنْ يُرِدْ ثَوابَ الاخِرَةِ نُؤتِهِ مِنْها وَ سَنَجْزى الشَّاكِرينَ هفت مرتبه سوره انا انزلناه بخواند.

در حديث ديگر منقول است كه مفضل به خدمت حضرت صادق آمد شكايت كرد، از تنگى نفس و گفت اندك راهى كه مى‏روم نفسم تنگ مى‏گردد و مى‏نشينم، فرمود كه بول شتر بخور تا ساكن شود.

كلينى در حديث حسن روايت كرده است كه شخصى به حضرت صادق عليه السلام‏

شكايت كرد، از سرفه و حضرت فرمود كه قدرى از انجدان رومى با همانقدر از نبات سفوف كن و يكروز يا دو روز بخور آن شخص گفت كه يكروز خوردم برطرف شد.

در حديث ديگر منقول اس كه شخصى به حضرت امام موسى عليه السلام شكايت كرد، از مرض سل حضرت فرمود كه سنبله و قاقله و زعفران و عاقرقرحا و بذر البنج و خربق و فلفل سفيد اجزا را مساوى بگير و فرفيون را دو برابر هر يك از اجزا بگير و تمام اجزا را سائيده از حرير بيرون كن، با عسلى كه كفش را گرفته باشند خمير كن و به قدر يك نخود بآب گرم در سه شب بخور چنان كرد شفا يافت.

در روايت ديگر منقول است كه شخصى به حضرت امام رضا عليه السلام شكايت كرد، از سرفه فرمود كه بگير از فلفل سفيد يك جزؤ و فرفيون دو جزؤ و خربق سفيد يك جزؤ و سنبل يك جزؤ و قاقله يك جزؤ و زعفران يك جزؤ و بذر البنج يك جزؤ و اين اجزا را سائيده از حرير برون كن، مثل تمام اجزا، عسل كف گرفته را داخل كن خمير كرده حبها بساز و از براى سرفه كهنه و تازه در وقت خواب بآب رازيانه نيم گرم بخور.

در حديث معتبر منقول است كه از حضرت امام جعفر عليه السلام پرسيدند، كه آيا به حضرت عيسى عليه السلام مى‏رسيد دردهائيكه به فرزندان آدم مى‏رسيد فرمود كه بلى در طفوليت بيماريهاى مردم بزرگ به او مى‏رسيد، درد تهيگاه از دردهاى بزرگان است، در طفوليت گاهى كه او را عارض مى‏شد به مادر خود مى‏گفت كه عسل و سياه‏دانه و روغن زيت را با يكديگر خمير كن و از براى من بياور، چون ميآورد كراهت داشت از خوردن آن حضرت مريم مى‏گفت چرا كراهت دارى خود طلبيدى مى‏گفت، كه بعلم پيغمبرى آن را طلب كردم و از براى جزع طفوليت و بدمزه‏گى دوا كراهت دارم، پس مى‏گرفت و تناول مى‏فرمود.

در چند روايت وارد شده كه خوردن ريزه‏ها كه از سفره مى‏ريزد، درد تهيگاه را برطرف مى‏كند.

در روايت معتبر از حضرت امام جعفر صادق عليه السلام منقول است كه بخوريد امرود را كه دل را جلا مى‏دهد و دردهاى اندرونى را ساكن مى‏كند.

در روايت ديگر فرمود كه بخوريد انجدان رومى را كه درد تهيگاه را زايل مى‏كند.

از حضرت امام محمّد باقر عليه السلام منقول است كه حضرت حزقيل را قرحه در جگر بهم رسيد، دعا كرد حقتعالى به او وحى فرمود كه شير انجير را بگير و بر سينه خود از بيرون بمال چنان كرد آن آزار از او برطرف شد.

در روايت ديگر منقول است كه شخصى بحضرت امام محمّد باقر عليه السلام شكايت كرد، از شدت درد سپرز فرمود كه پاره نقره بده و تره بخر و آن را با روغن عربى بپز و سه روز بخوران بهر كه آزار سپرز دارد، كه اگر خدا خواهد شفا مييابد.

كلينى به سند معتبر روايت كرده است كه به حضرت امام موسى عليه السلام عرض كردند كه يكى از غلامان آنحضرت آزار سپرز دارد، فرمود كه سه روز تره به او بخورانيد چون سه روز خورد عافيت يافت.

از حضرت امام رضا عليه السلام منقول است كه بخوريد سركه را كه از شراب ساخته باشند كه كرمهاى معده را مى‏كشد.

از حضرت رسول صلّى الله عليه وآله منقول است كه خرماى ناشتا خوردن كرم معده را مى‏كشد.

از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه هر كه هفت دانه خرماى عجوه را در وقت خواب بخورد كرمهاى معده‏اش را مى‏كشد.

در چند حديث معتبر از حضرت صادق عليه السلام منقول است براى دفع اسهال كه قدرى از برنج بگيرند و بشويند و در سايه بخشكانند، بر روى آتش بو بدهند و نرم بكوبند، هر بامداد يك كف از آن بخورند.

در روايت ديگر از آنحضرت منقول است براى دفع اسهال كه برنج را در ديگ كن و بآب بجوشان و چهار يا پنج پارچه سنگ در زير آتش بگذار، تا سرخ شوند و پيه قلوه تازه را بگير و با آن سنگها در ميان كاسه بينداز و كاسه ديگر بر سرش بگذار كه بخارش بيرون نرود و حركت ده تا آن پيه آب شود پس چون برنج پخته شود اين روغن را بر رويش بريز و بخور.

در روايت ديگر منقول است كه شخصى از زحير شكايت كرد به حضرت امام محمّد باقر عليه السلام فرمود كه گل ارمنى را بگير و بر روى آتش ملايم بو بده و سفوف كن و بخور.

در حديث ديگر فرمود كه بذر قطوناً و صمغ عربى و گل ارمنى را بو بده و سفوف كرده بخور كه زحير را برطرف مى‏كند.

در حديث ديگر منقول است كه شخصى به حضرت امام رضا عليه السلام شكايت كرد از درد پيچش شكم فرمود، كه گردكانى را بگير و بر روى آتش بگذار و چون مغزش بريان شود، پوستش را بكن و بخور.

در حديث ديگر مروى است كه شخصى به حضرت صادق عليه السلام شكايت كرد، از قراقر شكم فرمود كه سياه‏دانه با عسل بخور.

در حديث معتبر منقول است كه شخصى شكايت كرد به حضرت صادق عليه السلام از ضعف معده، فرمود كه جزا را با آب سرد بخور و جزاه گياهيست شبيه بكرفس آن را بيوه زا مى‏گويند.

فصل دهم‏

در معالجه اوجاع مفاصل و فالج و بواسير

و امراض مثانه و ساير امراض‏

در حديث معتبر منقول است كه معلى بن خنيس به حضرت صادق عليه السلام شكايت كرد، از درد فرج فرمود كه عورت خود را در موضعى گشوده‏اى كه سزاوار نبوده و باين سبب اين درد در آن بهم رسيده است دست چپ بر فرج خود بگذار، اين دعا را بخوان بِسْمِ اللّهِ وَ بِاللّه بَلى مَنْ اَسْلَمَ وَجْهَهُ للّهِ وَ هُوَ مُحْسِنُ فَلَهُ اَجْرهُ عِنْدَ رَبِّهِ وَ لا خَوْفُ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ اَلّلهُمَّ اِنّى اَسْلَمْتُ وَجْهى اَلَيْكَ وَ فَوَّضْتُ اَمْرى اِلَيْكَ لامَلْجَاً وَ لامَنْجا مِنْكَ اِلّا اِلَيْكَ.

در حديث ديگر منقول است كه شخصى به حضرت امير المؤمنين عليه السلام شكايت كرد از درد رانها فرمود كه آب گرمى در طشت بكن و در ميان آب بنشين و دست بر آن موضع كه درد دارد بگذار، اين آيه را بخوان اَوَلَمْ يَرَ الَّذينَ كَفَروُ اَنَّ السَّمواتِ وَ الارْضَ كانَتا رَتَقاً فَفَتَقْنا هُما وَ جَعَلْنا مِنَ الْماء كُلَّ شَيْى‏ءٍ حَىَّ اَفَلا يُؤمِنُونَ.

در حديث ديگر منقول است كه شخصى به حضرت امام حسين عليه السلام شكايت كرد از درد پا فرمود كه از اول سوره اِنا فَتَحْنا بخوان تا وَ كانَ اللّهُ عَزيزاً حَكيماً.

در روايت معتبر وارد شده است كه ابو حمزه به حضرت امام محمّد باقر عليه السلام شكايت كرد، از درد زانو فرمود كه بعد از نماز اين دعا بخوان يا اَجْوَدَ مَنْ اَعْطى وَ يا خَيْرَ مَنْ سُئلَ وَ يا اَرْحَمَ مِنَ اسْتُرحِمْ اِرْحَمْ ضَعْفى وَ قِلَّةَ حيلَتى وَ اعْفِنى مِنْ وَجَعى چنان كرد، بزودى عافيت يافت.

در روايت ديگر منقول است كه سالم بن محمّد شكايت كرد به حضرت صادق عليه السلام از درد ساق، گفت كه اين درد مرا از همه كار عاجز كرده است، فرمود كه اين آيه را هفت مرتبه بر آن موضع بخوان وَاتْلُ ما اُوحِىَ اِلَيْكَ مِنْ كِتابِ رَبِّكَ لا مُبَّدِلَ لِكَلِماتِهِ وَ لَنْ تَجِدَ مِنْ دُونِهِ مُلْتَحداً.

در روايت ديگر منقول است كه شخصى به حضرت امام حسين عليه السلام شكايت كرد از درد پا فرمود كه دست بر آن موضع بگذار و بگو بِسْمِ اللّهِ وَ بِاللّهِ وَ السَّلامُ عَلى رَسوُلِ اللّهِ صَلَّى اللّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ ما قَدَرُوا اللّهِ حَقَّ قَدْرِهِ وَ الارْضُ جَميعاً قَبْضَتُهُ يَوْمَ الْقِيمَةِ وَ السَّمواتُ مَطْوِياتُ بِيَمينِهِ سُبْحانَهُ وَ تَعالى عَمّا يُشْرِكُونَ.

در روايت ديگر منقول است كه شخصى به حضرت صادق عليه السلام شكايت كرد، از درد مثانه فرمود كه اين آيات را در وقت خواب سه مرتبه و بعد از بيدار شدن يك مرتبه بخوان اَلَمْ تَعْلَمْ اَنَّ اللّهَ عَلى كُلّ شَيْى‏ءٍ قَديرٍ اَلَمْ تَعْلَمْ اَنَّ اللّهَ لَهُ مُلْكُ السَّمواتِ وَ الارْضِ وَ ما لَكُمْ مِنْ دُونِ اللّهِ مِنْ وَلىٍ وَ لا نَصيرٍ.

در حديث ديگر منقول است كه شخصى به خدمت حضرت امام على نقى عليه السلام‏

نوشت كه شخصى از شيعيان شما بولش بند شده است، حضرت در جواب نوشتند كه آيات قرآن بسيار بر آن بخوان تا شفا يابد.

از حضرت امام محمّد باقر عليه السلام منقول است كه بر هر ورمى آيات آخر حشر لَوْ اَنْزَلْنا هذَا الْقُرانَ عَلى جَبَلٍ تا آخر سوره سه مرتبه بخوان در هر مرتبه آب دهان را بر آن موضع بينداز.

در روايت ديگر منقول است كه شخصى به آن حضرت شكايت كرد از درد مفاصل فرمود كه اين دعا بخوان اَلّلهُمَّ اِنّى اَسْئلُكَ بِاسْمائِكَ وَ بَرَكاتِكَ وَ دَعوةِ نَبِيِّكَ الطِيِّب الْمُبارَكِ الْمَكين عِنْدَكَ صَلَّى اللّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ بِحَقِّهِ وَ بِحَقِ ابْنَتِهِ فاطِمَةَ الْمُبارَكَةِ وَ بِحَقِّ وَصِّيَّهِ اَميرَ الْمُؤمِنينَ وَ بِحَقِّ سَيِّدى شَبابِ اَهْلِ الْجَنَّةِ اِلاّ اَذْهَبْتَ عَنّى شَرَّما اَجِدُ بِحَقِّهِمْ بِحَقِّهِمْ بِحَقِّهِمْ بِحَقِّكَ يا اِلهَ الْعالَمينَ چون اين دعا را خواند، در همان ساعت درد ساكن شد.

در حديث ديگر مروى است كه شخصى به حضرت صادق عليه السلام شكايت كرد از عرق النساء فرمود، هرگاه اثرش ظاهر شود دست بر آنموضع بگذار و بگو بِسْمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ بِسْمِ اللّهِ وَ بِاللّهِ اَعُوذُ بِسْمِ اللّهِ الْكَبيرِ وَ اَعُوذُ بِسْمِ اللّهِ الْعَظيمِ مِنْ شَرِّ كُلِّ عرٍق نُعارِ وَ مِنْ شَرِّ حَرِ النّارِ آن شخص سه مرتبه اين دعا را خواند، از آن مرض نجات يافت.

در روايت ديگر وارد شده است كه شخصى را لغوه در او عارض شده بود، به خدمت حضرت صادق عليه السلام آمد حضرت فرمود كه برو بروضه رسول خدا صلّى الله عليه وآله دو ركعت نماز بكن، و دست بر رو بگذار و بگو بِسْمِ اللّهِ وَ بِاللّهِ بِهذا اُخْرُجْ اَقْسَمْتُ عَلَيْكَ مِنْ عَيْنِ اِنْسٍ اَوْعَيْنِ جِنِّ اَوْ وَجَعٍ اُخْرجْ اَقْسَمْتُ عَلَيْكَ بِالَّذى اتَّخَذَ اِبْراهيمَ خَليلاً وَ كَلَّمَ مُوسى‏ تَكْليماً وَ خَلَقَ عيسى‏ مِنْ رُوح الْقُدُسِ لَمّا هَدَاتَ وَ طَفَئْتَ كَما طُفِئتْ نارُ اِبْراهيمَ اِطْفِئى بِاِذْنِ اللّهِ اِطْفِئى بِاِذْنِ اللّهِ دو مرتبه چنين كرد، عافيت يافت و در مكارم الاخلاق مذكور است كه براى عرق مدينى كه بفارسى رشته مى‏گويند پشم شتر را بدست بكند بى كارد و مقراض و بتابد هفت گره بر آن بزند و بر هر گرهى سه مرتبه سوره حمد را بخواند، پس سه مرتبه بر آن رشته يا بر آن شخص اين دعا را بخواند بِسْمِ اللّهِ الابَدِ الْمُحْصِى الْعَدَدِ الْقَريبِ لِما بَعَدَ الطّاهِرِ عَنِ الْوَلَدِ الْعالى مِنْ اَنْ يُولَدُ الْمُنْجِزِ لِما وَعَدَ الْعَزيز بِلا عَدَدٍ الْقَوّى بِلا مَدَدٍ لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ يُوْلَد وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُواً اَحَدُ يا خالِقَ الْخَليقَةِ يا عالِمَ السِّر وَ الْخَفيَةِ يا مَنِ السَّمواتُ بِقُدْرَتِهِ مُرْخاةً يا مَنِ الارْضُ بِعِزَّتِهِ مَدْحوَّةٌ يا مَنِ الْجِبالُ بِارادَتِهِ مُرْساةُ يا مَنْ نَجى بِهِ صاحِبُ الْعِرْقِ مِنْ كُلِّ آفَةٍ وَ بَلِيَةٍ صَلَّى اللّهُ عَلى مُحَمَّدٍ خَيْرِ خَلْقِكَ وَ اشْفِ الّلهُمَّ فُلانِ بْنِ فَلانَةٍ بِشفائكَ وَ داوِهِ بِدَوائِكَ وَ عافِهِ مِنْ بلائكَ اِنَّكَ قادِرُ عَلى ما تَشاءُ وَ اَنْتَ اَرْحَمُ الرّاحمينَ وَ صَلَّى اللّهُ عَلى مُحَمَّد النَّبِىِ وَ آلِهِ.

از حضرت امير المؤمنين عليه السلام منقول است كه خواندن اين دعا براى دفع بواسير نافع است يا جَوادُ يا ماجِدُ يا رَحيمُ يا قَريبُ يا مُجيبُ يا بارِىُ‏ء يا راحِمُ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ الِهِ وَ اَرْدُدْ عَلَىَّ نِعْمَتَكَ وَ اكْفِنى امْرَ وَجَعى.

حديث ديگر منقول است كه شخصى به حضرت امام رضا عليه السلام شكايت كرد از بواسير فرمود كه سوره يس را با عسل بنويس و بشو و بخور.

در حديث ديگر از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه هر كه را ورمى يا جراحتى بهم رسد كاردى را بگيرد و بر آن موضع بمالد و بگويد بِسْمِ اللّهِ اَرْقيكَ مِنْ الْحَدَّو الْحَديد وَ مِنْ اَثَرَ الْعَمُودِ وَ الْحَجَرِ الْمَلْبُودِ مِنَ الْعَرْقِ الْفاتِرِ وَ مِنْ لَوازم الَاجْرِ مِنَ الطَّعامِ وَ عَقَره وَ مِنَ الشَّرابِ وَ بَرَدِهِ اَمْضى اِلَيْكَ بِاذْنِ اللّهِ اِلى اَجَلٍ مُسَّمى فى الارْضِ وَ الانْعامِ بِسْمِ اللّهِ فَتَحْتُ وَ بِسْمِ اللّهِ خَتَمْتُ پس آن كارد را در زمين فرو برد.

در حديث ديگر فرمود كه چون حضرت رسول صلّى الله عليه وآله را وامندگى يا درد سرى عارض مى‏شد دست مى‏گشودند، و سوره حمد و قل هو اللّه احد و قل اعوذ برب الفلق و قل اعوذ برب الناس مى‏خواندند و دست را بر رو مى‏كشيدند.

در حديث معتبر منقول است كه از حضرت امام موسى عليه السلام كه براى قولنج و بادها و درد مفاصل و سستى بدن و برودت اندرون يك كف شنبليله را با يك كف انجير خشك بگيرند، آنقدر آب بر آن بريزند كه پوشيده شود و در ديگ پاكيزه بپزند، و صاف كنند و يك روز بخورند تا آنكه در مجموع روزها به قدر يك قدح بزرگ خورده شود.

در حديث ديگر منقول است كه شخصى به حضرت صادق عليه السلام عرض كرد كه بادى از سر تا پاى مرا گرفته است فرمود كه عنبر و روغن را ناشتا به دماغ بچكان.

در روايت ديگر منقول است كه صباح بن محارب به حضرت امام موسى كاظم عليه السلام عرض كرد، كه شخصى را باد لغوه در او بهم رسيده است و رو و چشمش را برگردانيده است، فرمود كه پنج مثقال از قرنفل بگيرد، در شيشه بكند و سرش را محكم ببندد و گل بمالد، در آفتاب بگذارد، به قدر يكروز در تابستان و دو روز در زمستان پس از شيشه بيرون آورد و نرم بكوبد و بآب باران مخلوط كند و بر پشت بخوابد، و بر آن طرف بدن كه گشته است بمالد و بر آنحال خوابيده باشد تا آن قرنفل خشك شود چون چنين كند، آن مرض از او برطرف شود.

در حديث ديگر منقول است كه شخصى به حضرت امام محمّد باقر عليه السلام شكايت كرد، از آنكه بولش قطع نمى‏شود، و هيمشه قطرات بول از او ميآيد فرمود كه اسفند را بگير و شش نوبت بآب سرد بشو و يك نوبت با آب گرم بشو و در سايه خشك كن پس با روغن گل چرب كن و سفوف كن و بخور.

در روايت ديگر منقول است كه براى ريگ مثانه هليله و بليله و آمله و فلفل و دار فلفل و دار چين و زنجبيل و شقاقل و انيسون و خولنجان اجزا را مساوى گرفته بكوبد و بپزند، با روغن گاو تازه ممزوج كنند، در برابر تمام اجزاء عسل صاف كرده با شكر پنير داخلش كند، هر مرتبه به قدر فندقى بخورند.

در چند روايت وارد شده است كه خوردن تره برطرف مى‏كند بواسير را.

در روايت ديگر فرمود كه برنج و خرماى نارس بواسير را زايل مى‏كند.

در روايت ديگر منقول است كه حضرت امام رضا عليه السلام اين دوا را براى دفع بواسير فرمود، هليله سياه و بليله و آمله اجزا را مساوى گرفته بكوبند و از حرير بيرون كنند پس قدرى از مقل ازرق گرفته در آب تره بخيسانند سه شب پس اين دواها را در ميان آن ريخته و خمير كنند، دست را بروغن بنفشه چرب كرده آنرا به قدر يك عدس حب كنند و در سايه خشك كنند، اگر در تابستان باشد به قدر يك مثقال بخورد و اگر زمستان باشد به قدر دو مثقال بخورد، و در آن ايام كه آن را مى‏خورد از ماهى و سركه و سبزيها اجتناب كند.

در حديث ديگر منقول است كه شخصى به حضرت امام على نقى عليه السلام شكايت كرد، از يبوست مزاج فرمود كه خرماى برنى را ناشتا بخور و آب بر بالايش بخور چنان كرد فربه شد و رطوبت بر مزاجش غالب شد، باز از رطوبت شكايت كرد فرمود كه خرماى برنى را ناشتا بخور و آب بر بالايش مخور چنان كرد مزاجش مستقيم شد.

از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه براى دفع زيادتى بلغم بگير قند ران رومى و كندر و آبشم و زنيان و سياه دانه اجزا را مساوى يكديگر و همه را نرم بكوب و بپز و با عسل خمير كن و هر شب وقت خواب به قدر يك فندق بخور.

از حضرت امام رضا عليه السلام منقول است كه بگير از هليله زرد يك مثقال و از خردل دو مثقال و از عاقرقرحا يك مثقال و بسيار نرم بكوب و ناشتا بر دندانها بمال كه بلغم را دفع مى‏كند و دهن را خوشبو مى‏كند، دندانها را محكم مى‏كند.

از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه ناشتا به حمام رفتن بلغم را دفع مى‏كند، بعد از طعام به حمام رفتن صفرا و سودا را دفع مى‏كند.

حضرت امام محمّد باقر عليه السلام فرمود كه بسيار شانه كردن بلغم را كم مى‏كند.

فصل يازدهم‏

در بيان قليلى از تعويذات براى دفع سحر و سموم‏ گزندگان و ساير بلاها

در حديث معتبر منقول است كه حضرت امير المؤمنين عليه السلام فرمود كه براى دفع سحر، اين تعويذ را بر پوست آهو بنويسند، با خود نگاه دارند بِسْمِ اللّهِ وَ بِاللّهِ وَ ماشاء اللّهِ بِسْمِ اللّهِ لا حَوْلَ وَ لا قُوَّةِ اِلاّ بِاللّهِ قالَ مُوسى ما جِئتُمْ بِهِ السِّحْرَ اِنَّ اللّهَ سَيُبْطِلُهُ اِنَّ اللّهِ لا يُصْلِحُ عَمَلَ الْمُفْسِدينَ فَوَقَعَ الْحَقُ وَ بَطَلَ ما كانُوا يَعْمَلُونَ فَغْلِبُوا هُنالِكَ وَ انْقَلَبُوا صاغِرينَ.

در روايت ديگر فرمود كه اگر از ساحرى يا ظالمى ترسى، بعد از نماز شب پيش از شروع در نماز صبح رو به جانب خانه او بكن و هفت مرتبه بگو: بِسْمِ اللّهِ وَ بِاللّهِ سَنَشُدُّ عَضُدُكَ بِأخيكَ وَ نَجْعَلُ لَكُما سُلطاناً فَلا يَصِلُونَ اِلَيْكُما بِاياتنا اَنْتُما وَ مَنْ اتَبَعَكُما الغالِبُونَ.

در روايت ديگر منقول است كه جبرئيل خبر داد حضرت رسول را كه لبيد بن اعصم يهودى سحر براى آنحضرت كرده است، پس حضرت رسول صلّى الله عليه وآله حضرت امير المؤمنين عليه السلام را طلبيد و فرمود كه بقرو در فلان چاه و سحر را بيرون آور، حضرت امير المؤمنين بآن موضع رفتند و در آن چاه داخل شدند و از ته آب حقه بدر آوردند، به نزد حضرت رسول صلّى الله عليه وآله آوردند در آنچاه زه كمانى بود كه يازده گره به او زده بودند، پس جبرئيل سوره قل اعوذ برب الناس و قل اعوذ برب الفلق را آورد از آسمان حضرت رسول صلّى الله عليه وآله فرمود، كه يا على اين دو سوره را بر اين گرهها بخوان پس هر آيه كه حضرت مى‏خواندند، يك گره گشوده مى‏شد چون هر دو سوره تمام شد گرهها گشوده شد و سحر برطرف شد، پس موافق اين حديث و احاديث معتبره ديگر اين دو سوره را در دفع سحر تأثير عظيم هست.

در حديث معتبر وارد شده است كه چشم بد را تأثير مى‏باشد و فرمودند كه بسا باشد كه چشم بد آدمى را به قبر و شتر را بديگ داخل كند پس كسى كه خوش آيد او را چيزى از كسى اللّه اكبر بگويد.

در روايت ديگر نام خدا ببرد.

در روايت ديگر از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه چون ترسد كه چشم او در كسى يا در او تأثير كند، سه مرتبه بگويدما شاءَ اللّهُ لا قُوَّةَ اِلاّ بِاللّهِ الْعَلِّىِ الْعَظيم و فرمود كه هرگاه كسى با هيأت نيكو خواهد كه از خانه بيرون رود سوره قل اعوذ برب الناس و قل اعوذ برب الفلق بخواند، و بيرون رود تا چشم بد در او اثر نكند.

در روايت ديگر فرمود كه هر كه را اثر چشم به او رسيده باشد دستها را برابر رو بلند كند، و سوره حمد و قل هو اللّه احد و قل اعوذ برب الفلق و قل اعوذ برب الناس بخواند، دست بر پيش سر بكشد.

از حضرت رسول صلّى الله عليه وآله منقول است كه هر كه از شياطين و جادوگران ترسد، آيه سخره را بخواند اِنَّ رَبَّكُمُ اللّهُ الَّذى خَلَقَ السَّمواتِ وَ الارضَ فى سِتَّةِ اَيّامِ ثُمَّ اسْتَوى عَلَى الْعَرشِ يُغْشِى اللَّيْلَ النَّهارَ يَطْلُبُهُ حَثيثاً وَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ وَ النُّجُومُ مُسَخَّرات بِامْرِهِ اَلا لَهُ الْخَلْقُ وَ الامْرُ تَبارَكَ اللّهُ رَبُّ الْعالَمينَ اُدْعُوا رَبَّكُمْ تَضَرُّعاً وَ خُفْيَةً اِنَّهُ لا يُحِبُ الْمُعْتَدينَ وَ لا تُفْسِدُوا فِى الارْضِ بَعْدَ اِصْلاحِها وَ ادْعوهُ خُوفُاً وَ طَمَعاً اِنَّ رَحْمَة اللّهِ قَريبُ مِنَ الْمُحْسِنينَ.

در روايت ديگر منقول است كه شخصى به حضرت صادق عليه السلام شكايت كرد، از بسيارى خيالات فاسده و وساوس شيطان كه بر او دست يافته فرمود كه دست بر دل بگذار و سه مرتبه بگو بِسْمِ اللّهِ وَ بِاللّهِ اَلّلهُمَّ مَنَنْتَ عَلَّىَ بِالايمانِ وَ اَوْدَعْتَنى الْقُرآنَ وَ رَزَقْتَنى صِيامَ شَهْرِ رَمَضانِ فَاَمْنُنُ عَلَىَّ بِالرَّحْمَةِ وَ الرِّضْوانِ وَ الرَّافَةِ وَ الْغُفْرانِ وَ تمامَ ما اَوْلَئتَنى مِنَ النّعِمِ وَ الاحسانِ يا مَنّانُ يا دائمُ يا رَحْمنُ سُبْحانَك وَ لَيْسَ لِىْ اَحَدُ سِواكَ سُبْحانَكَ اَعوذُبِكَ بَعْدَ هذِهِ الْكراماتِ مِنَ الْهَوانِ وَ اَسْالُكَ اَنْ تجلِىَ عَنْ قَلْبىَ الاحْزانِ پس صلوات بر محمّد و آل محمّد بسيار بفرست.

در روايت ديگر منقول است كه شخصى بآن حضرت شكايت كرد، كه چون تنها مى‏شوم مرا وحشتى و اندوهى عارض مى‏شود، و چون به ميان مردم مى‏آيم برطرف مى‏شود فرمود كه دست بر دل بگذار، بگو بِسْمِ اللّهِ بِسْمِ اللّهِ بِسْمِ اللّهِ پس دست بمال بر دل و بگو اَعُوذُ بِعِزَةِ اللّهِ وَ اَعوذُ بِقُدرَةِ اللّهِ وَ اعُوذُ بِجَلالِ اللّهِ وَ اَعُوذُ بِعَظَمَةِ اللّهِ وَ اَعُوذُ بِجَميعِ اللّهِ وَ اَعُوذُ بِرَسولِ اللّهِ وَ اَعُوذُ بِاسْماء اللّهِ مِنْ شَرّ ما اَحْذَرُ وَ مِنْ شَرِّ ما اَخافُ عَلى نَفْسى هفت مرتبه اين دعا را مى‏خوانى.

در روايت ديگر وارد شده است كه شخصى به آن حضرت شكايت كرد، از آرزوى بسيار كردن و وسوسه‏هاى سينه فرمود، كه دست بر سينه بكش و بگو بِسْمِ اللّهِ وَ بِاللّهِ مُحَمَّدُ رَسُولُ اللّهِ صلّى الله عليه وآله وَ لا حَوْلَ وَ لا قُوَّةِ اِلاّ بِاللّهِ الْعَلِىِّ الْعَظيمِ اَلّلهُمَّ اُمْحْ عَنّى ما اَجِدُ پس دست بر شكم بمال و سه مرتبه بخوان اين دعا را آن شخص چنين كرد، آن حالت از او برطرف شد و شيخ احمد بن فهد در كتاب عدة الداعى از براى گشودن كسى كه او را بسته باشند بر زنش اين دعا را نقل كرده است، كه بنويسد و با خود نگاه دارد بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ اِنّا فَتَحْنا لَكَ فَتْحاً مُبيناً لِيَغْفِرَ لَكَ اللّهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَ ما تَأخَّرَ وَ يُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكَ وَ يَهْدِيَكَ صِراطاً مُسْتَقيماً بِسْمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ اذا جاءَ نَصْرُ اللّهِ وَ الْفَتْحِ وَ رَأيْتَ النّاسَ يَدْخُلونَ فى دينِ اللّهِ اَفْواجاً فَسَبّحْ بِحَمْدِ ربِّكَ وَ اسْتَغْفِرهُ اِنَّهُ كانَ تَوّاباً وَ مِنْ آياتِهِ اَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ اَنْفُسِكُمْ اَزْواجاً لِتَسْكُنُوا اِلَيْها وَ جَعَلَ بَيَنَكُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً اِنَّ فى ذلِكَ لاياتُ لِقَوْمٍ يَتَفَكَرونَ ادْخُلُوا عَلَيْهِمِ الْبابَ وَ اذا دخَلْتُمُوهُ فَانَّكُمْ غالِبُونَ فَفَتَحْنا اَبْوابَ السَّماءَ بِماءٍ مُنْهَمِرٍ ثُمَّ فَجَّرْنَا الارْضَ عُيُوناً فَالتَقَى الْماء عَلى اَمْرٍ قَد قُدِرَ رَبِّ اشْرَحْ لى صَدْرى وَ يَسِّرْلى اَمْرى واحْلُل عُقْدَةً مِنْ لِسانى يَفْقَهُوا قَوْلى وَ تَرَكْنا بَعْضَهُمْ يُوْمَئذٍ يَمُوجُ فى بَعْضٍ وَ نُفِخَ فِى الصُّورِ فَجَمَعْناهُمْ جَمْعاً كَذلِكَ حَلَلْتُ فُلانِ بْنِ فُلانٍ عَلى فُلانَةِ بِنْتَ فُلانَةٍ لَقَدْ جائكُمْ رَسولُ مِنْ اَنْفُسِكُمْ عَزيزُ عَلَيْهِ ما عَنِنتُّم حَريصُ عَلَيْكُمْ بِالْمُؤمِنينَ رَؤُفُ رَحيمُ فَاِنْ تَوَلَّوا فَقُلْ حَسْبِىَ اللّهُ لا اِلهَ اِلاّ هُوَ عَلَيْهِ تَوَكَلْتُ وَ هُوَ رَبُّ الْعَرشِ الْعَظيمِ.

در حديث معتبر از حضرت امير المؤمنين عليه السلام منقول است كه چون زن يهوديه گوسفند زهر آلود آورد به نزد حضرت رسول خدا صلّى الله عليه وآله گوسفند بريان به سخن آم بامر الهى و گفت يا رسول اللّه مخور از من كه مرا به زهر آلوده‏اند، جبرئيل نازل شد و گفت پروردگارت سلامت مى‏رساند، مى‏گويد كه اين دعا را بخوان و بخور كه زهر به تو آسيب نمى‏رساند، پس حضرت امر فرمود اصحاب را كه همگى اين دعا را خواندند، از آن گوسفند خورد و ايشان تناول كردند، پس امر فرمود ايشان را كه حجامت بكنند، دعا اين است بِسْمِ اللّهِ الَّذى يُسَمّيهِ بِهِ كُلَّ مَؤمِنٍ وَ بِهِ عَزّ كُلَّ مُؤمِنٍ وَ بِنُورِهِ الَّذى اَضاعَتْ بِهِ السَّمواتِ و الارْضَ وَ بِقُدْرَتِهِ الَّتى خَضَعَ لَها كُلُّ جَبّارٍ عَنيدٍ وَ انْتَكَسَ كُلُّ شَيْطان مُريد مِنْ شَرِّ السَّمِ وَ السِّحْرِ وَ اللُمَمِ بِسْمِ اللّهِ الْعَلِّىِ الْمَلِكِ الْفَردِ الَّذى لا اِلهَ اِلاّ هُوَ وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرآنِ ما هُوَ شَفاعُ وَ رَحْمَةُ لِلْمُومِنينَ وَ لا يَزيدُ الظّالِمينَ اِلاّ خَساراً.

در حديث ديگر از حضرت امير المؤمنين عليه السلام منقول است كسى كه از شر حيوانات درنده بر خود و گوسفندان خود ترسد بر دور خود و آنها خطى بكشد، بگويد اَلّلهُمَّ رَبَّ دانِيالٍ وَ الْجُبِّ وَ رَبَّ كُلِّ اَسَدٍ مُسْتَأسَدٍ اِحْفِظْنى وَ احْفِظْ غَنَمى و فرمود كه اگر كسى از عقرب ترسد اين آيات را بخواند سَلامُ عَلى نُوحٍ فِى الْعالَمينَ اِنّا كَذلِكَ نَجْزِى الْمُحْسِنينَ اِنَّهُ مِنْ عِبادِنا الْمُومِنينَ.

در حديث معتبر منقول است كه حضرت صادق عليه السلام به شخصى فرمود، كه چون شير را ببينى در روى آن آيةالكرسى بخوان و بگو عَزَمْتُ عَلَيْكَ بِعَزيمَةِ سُلَيْمانِ بْنِ داوُدَ عَلَيْهما السَّلامُ وَ عَزيمَةِ عَلِّىٍ اَمير الْمُؤمنينَ عليه السلام وَ الأئِمَةِ مِنْ بَعْدِهِ اِلاّ تَنَحَّيْتَ عَنْ طَريقننا وَ لَمْ تُؤذِنا فَاِنّا لانُؤذيكَ راوى گفت كه به شيرى برخوردم و اين دعا را خواندم، سر بزير انداخت و دم را در ميان پاهاى خود كشيد، برگشت.

در حديث معتبر منقول است كه شخصى به خدمت امام موسى عليه السلام عرض كرد، كه من جانوران درنده را شكار مى‏كنم و شب در خرابه‏ها و جاهاى هولناك بسر مى‏برم فرمود، كه چون داخل خرابه شوى پاى راست را پيش گذار و بسم اللّه بگو و چون بيرون آئى پاى چپ را پيش گذار و بسم اللّه بگو كه آسيبى به تو نمى‏رسد.

از حضرت امام رضا منقول است كه چون شير را ببينى در برابرش سه مرتبه اللّه اكبر بگو و بگو اَللّهُ اَعَزُّ وَ اَكْبَرُ وَ اَجَلُّ مِنْ كُلِّ شَيْى‏ءٍ وَ اَعُوذُ بِاللّهِ مِمّا اَخافُ وَ اَحذَرُ و چون سگ بر روى تو فرياد كند، و حمله كند اين آيه را بخوان يا مَعْشَرَ الْجِنَّ وَ الْانْسِ اِنِ اسْتَطَعْتُمْ اَنْ تَنْقُذُوا مِنْ اَقْطار السَّمواتِ وَ الارضَ فَانْفُذُوا لا تَنْفُذُونَ اِلاّ بِسُلْطانٍ.

از حضرت امام محمّد باقر عليه السلام منقول است كه براى دفع ضرر جانوران زمين اين دعا بخوان بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ بِسْمِ اللّهِ وَ بِاللّهِ مُحَمَّدُ رَسُولُ اللّهِ صلّى الله عليه وآله اَعُوذُ بِعِزَّةِ اللّهِ اَعُوذُ بِقُدْرَةِ اللّهِ عَلى ما يَشاءُ مِنْ شَرِّ كُلِّ هامَّةٍ تَذُبُّ بِاللَّيْلِ وَ النَّهارِ اِنَّ رَبّى عَلى صِراطٍ مُسْتَقيم.

از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه هرگاه از عقرب ترسى نظر كن در شب به ستاره سها كه نزديك ستاره دويم بنات النعش است، و سه مرتبه بگو اَلّلهُمَّ يا رَبَّ اَسْلَمْ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُمْ وَ سَلِّمْنا مِنْ شَرِّ كُلِّ ذى شَرِّ راوى گفت تا حال يكشب نخواندم، عقرب در آن شب مرا گزيد.

در حديث ديگر فرمود كه كسى كه از مار و عقرب ترسد، در اول شب اين دعا بخواند بِسْمِ اللّهِ وَ بِاللّهِ وَ صَلَّى اللّهُ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ اَخَذْتُ الْعَقارِبَ وَ الْحَياتُ كُلَّها بِاذْنِ اللّهِ تَبارَكَ وَ تَعالى‏ بِافْواهِها وَ اَذْنابِها وَ اَسْماعِها وَ اَبْصارِها وَ قِواها عَنّى وَ عَمَّنْ اَحْبَبت اِلى ضَحْوَةِ النَّهارِ.

در روايت ديگر فرمود كه اين دعا بخواند بِسْمِ اللّهِ وَ بِاللّهِ تَوَكَلْتُ عَلَى اللّهِ وَ مَنْ يَتَوَكَّلُ عَلَى اللّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ اِنَّ اللّهَ بالِغُ اَمْرِهِ اَلّلهُمَّ اجْعَلْنى فى كَنَفِكَ وَ فى جِوارِكَ وَ اجْعَلْني فى حِفْظِكَ وَ اجْعَلْنى فى اَمْنِكَ.

در روايت معتبر از حضرت امام موسى عليه السلام منقول است كه اصحاب حضرت رسول در بعضى از جنگها بآنحضرت شكايت كردند، از بسيارى كبك فرمود، كه در وقت خواب اين دعا بخوانيد اَيُهَا اْلاسْوَدُ الْوَثابُ الَّذي لا يُبالي غَلْقاً وَ لا باباً عَزَمْتُ عَلَيْكَ بِأمَّ الْكتابِ أن لا تُودنيى وَ أصحْابى اِلى أنْ يَذْهَبَ اللَّيلُ وَ يَجيى‏ء الصُّبْحُ بِما جاءَ و از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه بر هر كه غضب مستولى شود اگر ايستاده باشد بنشيند تا ساكن شود غضب او و اگر بر خويش خود غضبناك شده باشد، بدن خود را به بدن او برساند تا ساكن شود.

در حديث ديگر فرمود كه در وقت غضب اين دعا بخواند اَلّلهُمَّ اذْهِبْ عَنّى غَيْظَ قَلْبى وَ اغْفِرْلى ذَنْبى وَ اَجِرْنى مِنْ مُضِّلاتِ الْفِتَنِ اَسْئلُكَ رِضاكَ وَ اَعُوذُ بِكَ مِنْ سَخَطِكَ وَ اَسْألُكَ جَنَّتَكَ وَ اَعُوذُبِكَ مِنْ نارِكَ وَ اَسألُكَ الْخَيْرَ كُلّهُ وَ اَعُوذُ بِكَ مِنَ الشَّرِ كُلِّهِ اَلّلهُمَّ ثَبِتّنْى عَلى الْهُدى‏ وَ الثَّوابِ وَ اجْعَلْنى راضياً مَرْضِيّاً غَيْرَ ضالٍّ وَ لا مُضِّلٍ.

در حديث معتبر از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه چون چيزى را شيطان از خاطره تو محو كرده باشد، خواهى بياد آورى دست بر پيشانى بگذار و بگو اَلّلهُمَّ اِنّى اَسْئلُكَ يا مُذَّكِرَ الْخَيْرِ وَ فاعِلَهُ وَ الامْرِ بِهِ اَنْ تُصَّلِىَ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اَنْ تذكرَنى ما اَنْسانيهِ الشَّيْطان.

در احاديث معتبره وارد شده است كه از براى اداى قرض اين دعا بخواند اَلّلهُمَّ اَغْنِنى بِحَلالِكَ عَنْ حَرامِكَ وَ بِفَضْلِكَ عَمَّنْ سِواكَ.

و شخصى به خدمت حضرت امام محمّد تقى عليه السلام نوشت، كه قرض بسيار دارم حضرت نوشتند، كه استغفار بسيار بكن و زبانت راتر بدار به خواندن سوره انا انزلناه فى ليلة القدر.

در روايت ديگر فرمود كه براى دفع پريشانى هر روز صد مرتبه انا انزلناه فى ليلة القدر بخوان و از حضرت امام موسى عليه السلام منقول است براى دفع فقر و پريشانى كه بعد از نماز صبح ده مرتبه بگويد سُبْحانَ اللّهِ الْعَظيمِ وَ بِحَمْدِهِ اَسْتَغْفِرُ اللّهِ وَ اَسْئلُهُ مِنْ فَضْلِهِ.

در حديث معتبر از حضرت رسول صلّى الله عليه وآله منقول است كه هر كه فقر بسيار بر او زور آورد، بسيار بگويد لا حول ولا قوة الاّ باللّه بدرستيكه اين كلمه گنجى است از گنجهاى بهشت و در آن شفاى هفتاد و دو درد هست كه كمتر از آنها اندوه است.

در حديث بسيار معتبر وارد است كه هر كه هر روز صد مرتبه لا حَوْلَ َ لا قُوَّةَ اِلاّ بِاللّه بگويد، هفتاد نوع از بلا از او دور گردد كه سهل‏تر آنها غم و اندوه باشد و در حديث معتبر منقول است كه هر كه هزار مرتبه ماشاء اللّه در يكدفعه بگويد در آن سال او را حج نصيب شود و اگر در آن سال نشود زنده بماند تا توفيق حج بيابد.

در احاديث بسيار وارد شده است كه لا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ اِلاّ بِاللّهِ الْعَلىِّ الْعَظيم دفع اندوه مى‏كند.

در احاديث معتبره از حضرت على بن الحسين عليه السلام منقول است كه هرگاه من اين دعا را بخوانم پروا ندارم اگر جن و انس جمع شوند، براى ضرر رسانيدن به من بِسْمِ اللّهِ وَ بِاللّهِ وَ مِنَ اللّهِ وَ اِلَى اللّهِ وَ فى سَبيل اللّهِ اَلّلهُمَّ اِلَيْكَ اَسْلَمْتُ نَفْسى وَ اِليْكَ وَجَّهْتُ وَجْهى وَ الَيْكَ فَوَّضتُ اَمْرى وَ احْفَظْنى بِحِفْظِ الايمانِ مِنْ بَيْنَ يَدىَّ وَ مِنْ خَلْفى وَ عَنْ يَمْينى وَ عَنْ شِمالى وَ مِنْ فَوْقى وَ مِنْ تَحْتى وَ ادْفَعْ عَنّى بِحَوْلِكَ وَ قُوَّتِكَ وَ لا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ اِلاّ بِاللّهِ الْعَلِىِ الْعَظيمِ.

در روايت ديگر منقول است كه حضرت صادق عليه السلام روزى نزد منصور دوانقى رفتند، و او در نهايت شدت و غضب بود، حضرت در وقت داخل شدن اين دعا خواندند، غضب او ساكن شد يا عُدَّتى عِنْدَ شِدَّتى وَ يا غَوْثى عِنْدَ كُرْبَتى اُحْرُسْنى بِعَيْنِكَ الَّتى لا تَنامُ وَ اكْنِفْني بِرُكْنِكَ الَّذى لا يَرامُ.

از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه براى برگشتن غلام گريخته بر كاغذى آية الكرسى را مدور بنويسيد، و در ميان آب بنويسند، اَلّلهُمَّ السَّماءُ لَكَ وَ الارْضُ لَكَ وَ ما دُونَهُما لَكَ فاجْعَلْ ما بَيْنَهُما اَضْيَقُ عَلى فُلانٍ و نام غلام را بنويسند، مِنْ جِلْدِ جَمَلٍ حَتّى‏ تَرَدَّهُ عَلَّىَ وَ تُظْفِرُنى بِهِ و اين دعا را بخواند و آن كاغذ را در موضعى كه شبها در آنجا مى‏خوابيده دفن كند، و چيز سنگينى بالايش بگذارد.

در حديث ديگر فرمود، كه كسى را مالى يا حيوانى گم شود، اين دعا را بخواند اَلّلهُمَّ اِنَّكَ اِلهُ مَنْ فى السَّماء وَ اِلهُ مَنْ فى الارْضِ وَ عَدَلَ فيهِما وَ اَنْتَ الْهادِىْ مِنَ الضِّلالَةِ وَ تَرُدُ الضّالَّةَ رُدَّ عَلَىّ ضالَّتى فَانَّها مِنْ رِزْقِكَ وَ عَطِيَّتِكَ اَلّلهُمَّ لا تَفْتِنْ بِها مُؤمِناً وَ لا تُغْنِ بِها كافِراً اَلّلهُمَّ صَلِّ عَلى‏ مُحَمَّدٍ عَبْدِكَ وَ رَسوُلِكَ وَ عَلى اَهْلِ بَيْتِهِ.

از حضرت امام رضا عليه السلام منقول است براى گم شده بگويد وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الغَيْبِ لا يَعْلَمُها اِلاّ هُوَ وَ يَعْلَمُ ما فى الْبَّرِ وَ الْبَحْرِ وَ ما تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ اِلاّ يَعْلَمُها وَ لا حَبَّةٍ فى ظُلُماتِ الارْضِ وَ لا رَطبٍ وَ لا يابِسٍ اِلاّ فى كتابٍ مُبينٍ اَلّلهُمَّ اِنَّكَ تَهْدى مِنَ الضَّلالَةِ وَ تُنْجىِ مِنَ الْعَمى‏ وَ تَرُدُّ الضّالَةَ صَلِّ عَلى‏ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ اغْفِرْلى وَرُدُّ ضالّتى وَ صَلِّ عَلى‏ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَسَلَّم.

از حضرت امير المؤمنين عليه السلام منقول است كه براى رد گم شده دو ركعت نماز بگذارد در هر ركعت بعد از حمد سوره يس بخواند، بعد از نماز دست بسوى آسمان بردارد، بگويد اَلّلهُمَّ رادُ الضّالَةِ وَ الْهادى مِنَ الضَّلالَةِ عَلى‏ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ احْفَظْ ضالَّتى وَارْدُدْها اِلَىَّ سالِمَةً يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ فَانَّها مِنْ فَضْلِكَ وَ عطائِكَ يا عِبادَ اللّهِ فى الارْضِ وَ يا سَيّارَة اللّهِ فى الارْضِ رُدُوا عَلَىَّ ضالَّتى فَاِنَّها مِنْ فَضْلِ اللّهِ وَ عَطائِهِ.

در روايتى منقول است كه از حضرت صادق عليه السلام پرسيدند، كه تعويذى با خود مى‏داريم و جنب مى‏شويم چونست؟ فرمود باكى نيست اما زن چون حايض مى‏شود، بايد كه تعويذى كه با خود نگاه دارد، در ميان پوست باشد و فرمود كه هر چه از دعا و قرآن و تعويذ كه خواهيد براى كوفتها و دردها بخوانيد، اما افسونها كه معنيش معلوم نباشد مخوانيد، فرمود كه بسيارى از تعويذها و افسونها كفر است.

فصل دوازدهم‏

در فوائد تربت شريف حضرت امام حسين عليه السلام

و خواص بعضى از ادويه مفرده‏

در احاديث معتبره بسيار وارد شده است، كه در خاك قبر امام حسين عليه السلام شفاى هر دردى هست، آن است دواى بزرگ.

در حديث ديگر از حضرت صادق عليه السلام منقول است: هر كه را علتى حادث شود، به تربت آنحضرت مداوا كند البته شفا يابد، مگر آنكه علت مرگ باشد.

در حديث ديگر فرمود كه تربت آنحضرت شفا مى‏بخشد، از هر دردى و امان مى‏دهد، از هر ترسى.

در حديث ديگر فرمود كه كام فرزندان خود را به تربت آنحضرت برداريد، كه امان مى‏دهد از بلاها.

در روايت ديگر منقول است كه حضرت امام جعفر صادق عليه السلام هيچ متاعى بجائى نمى‏فرستادند، مگر آنكه قدرى از تربت آنحضرت در ميانش مى‏گذاشتند، كه به بركت آن محفوظ بماند.

در حديث معتبر منقول است كه ابن ابى يعفور از حضرت صادق عليه السلام سؤال كرد، كه بعضى از مردم تربت امام حسين عليه السلام مى‏گيرند، منتفع مى‏شوند و بعضى نفع نمى‏يابند، فرمود و اللّه كه هر كس اعتقاد نفع داشته باشد، نفع مى‏يابد.

در حديث ديگر منقول است كه شخصى بآنحضرت عرض كرد كه زنى رشته به من داده است كه به خدمه كعبه معظمه بدهم، كه جامه كعبه را بدان بدوزند، حضرت فرمود كه آن را بده عسل و زعفران بخر، خاك قبر حضرت امام حسين عليه السلام‏

را بگير و بآب باران نرم كن و در ميان عسل و زعفران بريز بشيعيان ما بده كه بيماران خود را بآن دوا كنند.

در روايت ديگر فرمود كه خاك قبر حضرت امام حسين عليه السلام شفاى دردهاست، هر چند ثلث فرسخى دورتر از قبر بردارند، در روايت ديگر فرمود كه هفتاد ذرع از قبر تربت شفا را مى‏توان برداشت.

در روايت معتبر ديگر فرمود كه تربت شفا را تا يك فرسخ و ثلث فرسخ از اطراف قبر مى‏توان برداشت، فرمود كه هيچ چيز مثل آن نيست در شفا بخشيدن مگر دعا و چيزيكه بركت آنرا كم مى‏كند، در جاهاى نامناسب گذاشتن، كم اعتقادى آن كس است كه مى‏خورد، اما كسى كه يقين داند كه آن شفاست، هر وقت كه معالجه كند بآن البته او را بدواى ديگر احتياج نميباشد، فاسد مى‏كند، كم مى‏كند نفع تربت را شياطين و جنيان كافر كه خود را بر آن ميمالند، به هر يك كه مى‏گذرد آنرا مى‏بويند، شياطين و كافران جن رشك مى‏برند، بر فرزندان آدم پس خود را بر آن ميمالند كه بوى خوش و نفعش را كم كنند، هر تربتى كه از حاير بيرون ميآورند، آنقدر كه نتوان شمرد از شياطين كه از بيم ملائكه داخل حاير نمى‏شوند، در بيرون مهيا مى‏باشند كه از حاير بيرون آورند خود را بر آن بمالند، و اگر تربت از اين سالم بماند هر بيمارى كه بخورد، در ساعت شفا يابد، پس چون تربت را بردارى ببند و پنهان كن و نام خدا بر آن بسيار بخوان، و من شنيده‏ام كه بعضى تربت را بر مى‏دارند و آنرا سبك مى‏شمارند، حتى آنكه در ميان توبره چهارپايان يا در ميان ظرف طعام مى‏اندازند، از چنين تربتى چون شفا يابند بدرستى كه كسى صاحب يقين نيست باستخفاف بامورى كه موجب صلاح اوست اعمال خود را فاسد مى‏گرداند.

در حديث ديگر منقول است كه شخصى بآنحضرت عرض كرد، كه مرا درد و مرض بسيار مى‏باشد و هر دوائى كه خوردم نفع نكرد، فرمود كه چرا تربت حضرت امام حسين عليه السلام را نمى‏خورى كه در آن شفاى هر درد و امان از هر بيم هست؟ وقتى كه بر مى‏دارى تربت را بگو اَلّلهُمَّ اِنّى اَسْألُكَ بِحَقِ هذِهِ الطّينَةِ وَ بِحقِّ الْمَلَكِ الَّذى اَخَذَها وَ بِحَقِّ النَّبِىِّ الَّذى قَبَضَها وَ بِحَقِّ الْوَّصِىِّ الَّذى حَلَّ فيها صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ اَهْلِ بَيْتِهِ وَ اَجْعَلْ لى فيها شِفاءاً مِنْ كُلِّ داءٍ وَ اَماناً مِنْ كُلِّ خَوْفٍ پرسيد كه شفاى هر درد را دانستم، چگونه امان است از هر خونى؟ فرمود، كه هرگاه از ظالمى يا از بلائى انديشه داشته باشى از خانه بيرون ميا مگر آنكه خاك قبر آنحضرت با تو باشد.

در آنوقت كه خاك را با خود بر مى‏دارى بگو اَلّلهُمَّ هذِهِ طينَةُ قَبْرِ الْحُسَيْنِ وَليُّكَ وَ ابْنُ وَليَّكَ اتَّخَذُتُها حِرْزاً لِما اَخافُ وَ ما لا اَخافُ.

از ابوحمزه ثمالى منقول است كه حضرت صادق فرمود، كه چون خواهى تربت قبر را بردارى سوره حمد و قل يا ايها الكافرون و قل اعوذ برب الناس و قل اعوذ برب الفلق و قل هو اللّه احد و انا انزلناه فى اليلة القدر و يس و آيةالكرسى بخوان و بگو اَلّلهُمَّ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ عَبْدِكَ وَ حَبيبِكَ وَ نَبِيِّكَ وَ رَسوُلِكَ وَ اَمينِكَ وَ بِحَقِّ اَميرِ المؤمنينَ عَلِىَّ بْنَ اَبيطالِبٍ عَبْدِكَ وَ اَخى رَسُولِكَ وَ بِحَقِ فاطِمَةَ بِنْتَ نَبيِّكَ وَ زَوْجَةِ وَليّكَ وَ بِحَقِّ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ وَ بِحَقِّ الائمَةِ الرَّاشِدينَ وَ بِحَقِ هذِهِ التُرْبَةِ وَ بِحَقِ الْمَلَكِ الْمُؤكّلِ بِها وَ بِحَقِّ الْوَصِّى الَّذى هُوَ فيها وَ بِحَقِ الْجَسَدِ الَّذى تَضَمَنَتْ وَ بِحَقِّ السَّبْطِ الَّذى ضَمِنَتْ وَ بِحَقِّ جَميع مَلائِكَتِكَ وَ اَنْبيائِكَ وَ رُسُلِكَ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَاجْعَلْ هذَا الطّينَ شِفاءً لى وَ لِمَنْ يَسْتَشْفى بِهِ مِنْ كُلِّ داءٍ وَ سُقْمِ وَ مَرَض وَ اماناً مِنْ كُلِّ خَوْف اَلّلهُمَّ بِحَقِ مُحَمَّدٍ وَ اَهْل بَيْتِهِ اجْعَلْهُ عَلْماً نافِعاً وَ رِزْقاً واسِعاً وَ شِفآءً مِنْ كُلِّ داءٍ وَ سُقْمٍ وَ آفَةٍ وَ عاهَةٍ وَ جَميع الاوْجاع كُلِّها اِنَّكَ عَلى كُلِّ شَى‏ءٍ قَديرُ پس بگو اَلّلهُمَّ رَبَّ هذِهِ التُّرْبَةِ الْمُبارِكَةِ الْمَيْمُونَةِ وَ الْمَلَكِ الَّذى هَبَطَ بِها وَ الْوَصِّىِ الَّذى هُوَ فيها صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ سَلّمْ وَ انْفَعْنى بِها اِنَّكَ عَلى كُلِّ شَيْىٍ قَديرُ.

در روايت ديگر فرمود كه در وقتى كه تربت را بخورى اول ببوس و بر هر دو ديده بگذار و زياده از يك نخود مخور كه هر كه زياده بخورد چنانست كه گوشت و خون ما را خورده است، در وقتى كه از قبر برميدارى بگو اَلّلهُمَّ اِنّى اَسْئلُكَ بِحَقِّ الْمَلَكِ الَّذى قَبَضَها وَ اَسْئلُكَ بِحَقِّ النَّبِىِ الَّذى خَزَنَها وَ اَسْئلُكَ بِحَقِّ الْوَصِىِّ الَّذى حَلَّ فيها اَنْ تُصَّلِىَّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أنْ تَجْعَلَهُ شِفاءً مِنْ كُلِّ داءٍ وَ اَماناً مِنْ كُلِّ خَوْفٍ وَ حِفْظَاً مِنْ كُلِّ سُوْءٍ پس تربت را در پارچه ببند سوره انا انزلناه بر آن بخوان.

در حديث معتبر ديگر فرمود كه هر كه تربت را به قصد شفاء نخورد چنانست كه گوشت ما را خورده است، چون به قصد شفا خورد بگويد بِسْمِ اللّهِ وَ بِاللّهِ اَلّلهُمَّ رَبَّ هَذِهِ التُّرْبَةِ الْمُبارَكَةِ الطّاهِرَةِ وَ رَبَّ النُّورِ الَّذى اُنْزِلَ فيهِ وَ رَبَّ الْجَسَّدِ الَّذى سَكَنَ فيهِ وَ رَبَّ الْمَلائِكَةِ الْمُوَكِلّينَ بِهِ اِجْعَلْهُ شِفاءً مِنْ داءِ كَذا وَ كَذا و آن آزار را ذكر كند پس تربت را بخورد، يكجرعه آب بعد از آن بخورد، و بگويد اَلّلهُمَّ اَجْعَلْهُ رِزْقاً واسِعاً وَ عِلْماً نافِعاً وَ شِفآءً مِنْ كُلِّ داءٍ وَ سُقْمٍ چون چنين كنى دفع مى‏شود آنچه در خود مى‏يابى از درد و بيمارى و غم و اندوه.

در روايت ديگر فرمود كه در وقت خوردن اين دعا بخواند، بِسْمِ اللّهِ وَ بِاللّهِ اَلّلهُمَّ اجْعَلْهُ رِزْقاً واسِعاً وَ عِلْماً نافِعاً وَ شِفاءً مِنْ كُلِّ داءٍ اِنَّكَ عَلى كُلِّ شَيْى‏ء قَديرُ اَلّلهُمَّ رَبَّ الْتُرْبَةِ الْمُبارَكَةِ وَ رَبَّ الْوَصِّىِ الَّذى وارَثَهُ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اجْعَلْ هَذَا الطّينَ شفآءً مِنْ كُلِّ داءٍ وَ اَماناً مِنْ كُلِّ خَوْفِ.

از حضرت امام موسى عليه السلام منقول است كه چون ميت را دفن كنند، در برابر رويش مهرى از خاك قبر امام حسين عليه السلام بگذارند.

در حديث ديگر فرمود كه مؤمن ميبايد از پنج چيز خالى نباشد، مسواك و شانه و جانماز و تسبيحى از تربت كه سى و چهار دانه باشد و انگشتر عقيق.

از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه هر كه تسبيح خاك آنحضرت را بگرداند، به هر استغفارى هفتاد استغفار براى او نوشته شود، اگر تسبيح را در دست نگاه دارد، چيزى نگويد به عدد هر دانه هفت استغفار براى او نوشته شود.

در حديث ديگر فرمود كه هر كه خاك قبر حضرت امام حسين عليه السلام را بفروشد و بخرد چنانست كه گوشت حضرت امام حسين عليه السلام را فروخته و خريده باشد، بدان كه مشهور ميان علماء آن است كه به قدر نخودى مى‏توان خورد، چون از بعضى احاديث عدس ظاهر مى‏شود بهتر آن است كه زياده از عدس نخورد.

اما خواص ادويه:

از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه هر كه تب كند و در شب اول به وزن دو درهم يا سه درهم بزر قطونا بخورد، در آن مرض ايمن گردد از سرسام و ذات الجنب.

در حديث ديگر فرمود كه فضيلت عناب بر ساير ميوه‏ها مانند فضيلت ما است بر ساير مردم.

از حضرت امير المؤمنين عليه السلام منقول است كه عناب تب را زايل مى‏كند.

در روايتى منقول است كه ابن ابى الخضيب گفت كه ديده من سفيد شده بود، چيزى نمى‏ديدم شبى حضرت امير المؤمنين عليه السلام را در خواب ديدم، فرمود كه عناب را بكوب و در ديده بكش چون بيدار شدم، عناب را به آهسته سائيدم و در ديده كشيدم ديده‏ام صحيح و بينا شد.

در حديث معتبر از حضرت رسول صلّى الله عليه وآله منقول است كه مداوا كنيد بسنا كه اگر چيزى مرگ را رد مى‏كند، آن سنا است.

از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه چهار چيز است، كه طبيعتها را باعتدال ميآورد، انار سورانى و خرماى نارس پخته و بنفشه و كاسنى.

از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه در سياه دانه شفاى همه دردها هست به غير از مرگ.

در بعضى از روايات وارد شده است كه از حضرت رسول صلّى الله عليه وآله پرسيدند كه چگونه استعمال كنيم، فرمود كه بيست و يكدانه‏اش را در كهنه بكنى و يكشب در آب بخيسانى و چون صبح شود، در بينى راست دو قطره و در بينى چپ يك قطره بچكانى و در روز دويم نيز چنين كنى در روز سيم در بينى راست يك قطره و در بينى چپ دو قطره بچكانى و در هر شب دانه‏ها را تازه كنى.

در روايت ديگر از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه شخصى بآن حضرت شكايت كرد كه از بسيار آمدن بول آزار مى‏كشم، فرمود كه سياه‏دانه در آخر شب بخور، و فرمود كه من آنرا مى‏خورم براى تب و دردسر و آزار چشم و درد شكم و جميع دردها و خدا مرا بآن شفا مى‏دهد.

از حضرت رسول صلّى الله عليه وآله منقول است كه بر هر يك از برگ و دانه و درخت اسفند ملكى موكل است، كه با آنها هست تا آنكه بپوسد و ريشه‏اش و شاخش غم و سحر را برطرف مى‏كند، و در دانه‏اش شفاى هفتاد و دو درد هست، پس مداوا كنيد، به اسفند و كندر.

از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه خانه كه اسفند در آن باشد شيطان تا هفتاد خانه از آن خانه دورى مى‏كند، و آن شفاست از هفتاد مرض كه آسانتر آن خوره است.

در روايت ديگر منقول است كه پيغمبرى به خدا شكايت كرد از جبن امت خود، وحى بر او نازل شد كه مر كن امت خود را كه اسفند بخورند، كه باعث شجاعت مى‏شود، فرمود كه كندر برگزيده پيغمبرانست و هيچ دردى زودتر از درد آن بآسمان بالا نمى‏رود و آن دور كننده شياطين و دفع كننده بلاهاست.

از حضرت امام حسين عليه السلام منقول است كه اگر مردم بدانند كه چه منافع در هليله زرد است، هر آينه بوزن آن از طلا بخرند.

از حضرت امام رضا عليه السلام منقول است كه بخوريد انجير را كه براى دفع قولنج نافع است، فرمود كه گند دهان را برطرف مى‏كند، و استخوان را محكم مى‏كند و مو در بدن مى‏روياند و دردها را مى‏برد.

از حضرت رسول صلّى الله عليه وآله منقول است كه خوردن انجير تر و خشك بواسير را قطع مى‏كند، نقرس و غلبه برودت بر باطن را نفع مى‏دهد.

حضرت صادق عليه السلام فرمود كه برگ خرفه عقل را زياد مى‏كند، و هيچ گياهى از آن شريفتر و نافع‏تر نيست.

از حضرت امام رضا عليه السلام فرمود، كه بادروج از ما است و تره تيزك از بنى اميه است، حضرت صادق عليه السلام فرمود كه كاهو خون را فرو مى‏نشاند.

از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه خوراك خضر و الياس كرفس و دمبلان است.

از حضرت رسول صلّى الله عليه وآله مروى است كه هر كه سداب بخورد، در شب بخوابد، در آن شب ايمن باشد، از دردهاى اندرونى و بيرونى و ذات الجنب.

در حديث ديگر منقول است كه آنحضرت زنيان و سياه دانه و آبشم را سفوف مى‏كردند بعد از لبنيات و طعامى كه بيم ضرورى داشت مى‏خوردند، گاهى با نمك سائيده ممزوج ساخته پيش از طعام مى‏خوردند، مى‏فرمودند كه چون بامداد اين را بخورم، از خوردن هيچ چيزى پروا نمى‏كنم و تقويت معده مى‏كند، بلغم را در آن شفاى از جميع دردها است، بر آن هفتاد پيغمبر بركت فرستاده است.

حضرت صادق عليه السلام فرمود كه سركه شراب بن دندان را محكم مى‏كند، كرمهاى شكم را مى‏كشد، و عقل را محكم مى‏كند، فرمود كه خوردن اشنان زانوها را سست مى‏كند، و آب پشت را فاسد مى‏كند، دهن را بدبو مى‏كند، فرمود كه هر كه زنيان و گردكان با هم بخورد، بواسير را مى‏سوزانند و بادها را دفع مى‏كنند، معده را زبر مى‏كنند، گردها را گرم مى‏كنند، فرمود كه آبشم و نمك با يكديگر بادها را دفع مى‏كنند، سدها را مى‏گشايند و بلغم را مى‏سوزانند، موجب ادرار بول مى‏شوند و دهن را خوشبو مى‏كنند، و معده را نرم مى‏كنند، قوت جماع را زياد مى‏كنند.

در چند حديث وارد شده است كه ماليدن نمك دفع زهر عقرب و گزندگان مى‏كند.

در آداب معاشرت با مردم‏ و حقوق و اصناف ايشان‏

باب دهم‏

فصل اول‏

در بيان حقوق خويشان و غلامان و كنيزان‏

در احاديث معتبره بسيار وارد شده است، كه رحم در روز قيامت چنگ در عرش الهى مى‏زند و مى‏گويد پروردگارا هر كه مرا در دنيا صله كرده است، تو امروز او را برحمت خود وصل كن و هر كه مرا قطع كرده است، در دنيا تو امروز او را از رحمت خود قطع كن.

در احاديث بسيار منقول است كه نيكى با خويشان كردن باعث قبولى اعمال است و مال را زياد مى‏كند و بلاها را دفع مى‏كند، عمر را دراز مى‏كند، حساب قيامت را آسان مى‏كند.

در حديث حسن از حضرت رسول صلّى الله عليه وآله منقول است كه دو طرف صراط امانت و صله رحم است، پس كسى كه در امانت مردم خيانت نكرده است، با خويشان خود نيكى كرده از صراط بآسانى مى‏گذرد، زود به بهشت مى‏رود و كسى كه خيانت در امانتها كرده و قطع صله رحم كرده است، عمل ديگر او را نفع نمى‏دهد و صراط او را در آتش مى‏افكند.

حضرت صادق عليه السلام فرمود كه صله رحم كردن و با همسايگان نيكو سلوك كردن خانه‏ها را آبادان مى‏كند، عمرها را زياد مى‏كند.

از حضرت رسول صلّى الله عليه وآله منقول است كه هيچ عملى ثوابش زودتر از صله رحم نمى‏رسد.

در حديث حسن از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه ما چيزى را نمى‏دانيم كه عمر را زياد كند مانند صله رحم تا آنكه گاهست كه شخصى سه سال از عمرش مانده است، بسبب صله رحم سى و سه سال مى‏شود، گاه هست كه كسى از عمرش سى و سه سال مانده است، بسبب قطع صله رحم سه سال مى‏شود.

در حديث موثق منقول است كه شخصى از آنحضرت سؤال كرد كه خويشان دارم كه شيعه نيستند آيا ايشان را بر من حقى هست، فرمود بلى حق رحم را هيچ چيز قطع نمى‏كند، اگر شيعه باشند دو حق دارند يكى رحم و يكى حق اسلام و فرمود كه صله رحم و نيكى با برادران مؤمن حساب قيامت را آسان مى‏كند، از گناهان نگاه مى‏دارد پس صله رحم و نيكى با برادران را ترك مكنيد، اگر چه به سلام كردن و نيكو جواب سلام دادن باشد.

حضرت امير المؤمنين عليه السلام فرمود كه هرگاه خويشان با يكديگر بدى كنند، مالشان بدست بدكاران ميافتد.

حديث صحيح از حضرت امام محمّد باقر عليه السلام منقول است كه سه چيز است هر كه مرتكب آنها شود پيش از مردن عقوبت آنها را مييابد، ظلم و قطع رحم و قسم دروغ و بسيار است كه جماعتى بدكردارند، بسبب صله رحم مال و فرزندان ايشان بسيار مى‏شود، قسم دروغ و قطع صله رحم خانه‏ها را از اهلش خالى مى‏كند، نسل را منقطع مى‏كند.

از حضرت رسول صلّى الله عليه وآله منقول است كه هر كه به پاى خود برود به خانه خويشان بديدن ايشان يا براى آن كه مالى بايشان برساند حقتعالى ثواب صد شهيد او را كرامت فرمايد، به عدد هر گامى كه بردارد، چهل هزار حسنه در نامه اعمالش نوشته شود و چهل هزار گناه محو شود و چهل هزار درجه براى او در بهشت بلند شود و چنان باشد كه صد سال عبادت خدا باخلاص كرده باشد.

در حديث ديگر فرمود كه سه كس اند كه داخل بهشت نمى‏شوند، كسى كه هميشه شراب بخورد يا هميشه سحركند، يا قطع صله رحم كند، فرمود كه هر كه رعايت حق خويشان كند حقتعالى در بهشت به او هزار درجه كرامت كند، كه از هر درجه تا درجه ديگر صد ساله راه باشد يك درجه از نقره و ديگرى از طلا و ديگرى از مرواريد و ديگرى از زمرد و ديگرى از زبرجد و ديگرى از مشك و ديگرى از عنبر و ديگرى از كافور و همچنين از ساير چيزهائى كه خداى تعالى در بهشت خلق كرده است، در حديث صحيح از آنحضرت منقول است كه، در شب معراج ديدم رحمى به عرش آويخته و از رحم ديگر شكايت مى‏كند به پروردگار خود پرسيدم كه در چند پشت نسبت تو و او بهم مى‏رسد، گفت كه در چهل پشت.

در حديث معتبر ديگر فرمود كه من ضامنم براى كسى كه صله رحم كند، آنكه خدا او را دوست دارد و روزيش را فراخ كند، و عمرش را زياد كند، و او را داخل بهشت كند، فرمود كه بوى بهشت از هزار ساله راه شنيده مى‏شود، آنرا نمى‏شنود عاق پدر و مادر و قطع كننده صله رحم و مرد پير زناكار.

در حديث صحيح از حضرت امام محمّد باقر عليه السلام منقول است كه هر كه بر غلامى يا كنيزى بقدر حدى از حدود الهى بزند، بى آنكه جرمى از او صادر شده باشد، كه به حسب شروع مستحق آن حد شده باشد، كفاره نيست گناه او را بغير از آزاد كردن او.

در حديث معتبر منقول است كه: از حضرت امام على نقى عليه السلام پرسيدند، كه بنده فرمان صاحبش نمى‏برد آيا حلال است زدن او؟ فرمود كه نه اگر موافق طبعت باشد نگاه دار و اگر نه بفروش يا رها كن.

در حديث معتبر از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه: در تأديب اطفال و غلامان و كنيزان پنج تازيانه يا شش تازيانه بيشتر مزنيد و آنرا برفق و هموارى بزنيد.

در حديث معتبر ديگر منقول است كه: زراره از آن حضرت سؤال كرد از زدن بنده فرمود كه هر چيز كه در دست او تلف شود بى تقصير او بر او چيزى نيست اما اگر دانسته نافرمانى تو كند مى‏توانى زد او را گفت چه مقدار بزنم او را فرمود، كه سه يا چهار يا پنج.

از حضرت رسول صلّى الله عليه وآله منقول است كه: پيوسته مرا جبرئيل وصيت مى‏كرد در باب غلام و كنيز تا آنكه گمان كردم، كه براى ايشان حدى مقرّر خواهد كرد، كه چون بآن حد برسد آزاد شوند.

از حضرت رسول صلّى الله عليه وآله منقول است كه: بنده كه مؤمن باشد، چون هفت سال خدمت كند آزاد مى‏شود، بعد از آن خدمت فرمودن او حلال نيست و علما حمل كرده‏اند اين حديث را بر اينكه سنّت مؤكد است، كه بعد از هفت سال آنرا آزاد كنند.

در حديث صحيح از حضرت امام محمّد باقر عليه السلام منقول است كه: چهار صفت است كه در هر كه باشد حقتعالى او را ساكن گرداند در اعلا عليين در اعلا غرفهاى شرف كسى كه پناه دهد يتيمى را و متوجه احوال او گردد، از براى او به منزله پدر مهربان باشد، و كسى كه رحم كند بر ضعيفان و اعانت ايشان نمايد، و كسى كه مال خود را صرف پدر و مادر كند و با ايشان مدارا نمايد، احسان كند و ايشان را آزرده نكند، كسى كه تندى و سفاهت با بنده خود نكند و او را يارى نمايد، بر خدماتيكه به او مى‏فرمايد و كاريكه بر او دشوار باشد به او نفرمايد.

در حديث معتبر از حضرت رسول صلّى الله عليه وآله منقول است كه: به بندگان خود بخورانيد از آنچه خود مى‏خوريد، بايشان بپوشانيد آنچه خود ميپوشيد.

در روايت ديگر منقول است كه: آن حضرت باصحاب خود فرمودند، كه مى‏خواهيد خبر دهم شما را به بدترين مردم گفتند بلى يا رسول اللّه فرمود كسى كه تنها سفر كند، عطاى خود را از مردم منع كند، و غلام خود را بزند.

در حديث ديگر فرمود سه كس‏اند كه اگر بر ايشان ظلم نكنى ايشان بر تو ظلم مى‏كنند، دو نان و زن تو و خادمان تو.

در حديث ديگر فرمود كه بندگان خود را به قدر عقل ايشان مورد عتاب سازيد.

در حديث معتبر منقول است كه: روزى غلامى از حضرت صادق عليه السلام نا پيدا بود و حضرت او را مى‏طلبيدند، تا آنكه ديدند در جائى خوابيده است، بر بالين او نشستند و او را باد مى‏زدند تا او بيدار شد، پس فرمودند كه تو را نيست كه شب و روز هر دو خواب كنى شب خواب كن و روز خدمت كن.

در احاديث معتبره از آنحضرت منقول است كه: سه كسند كه نماز ايشان مقبول نيست، غلاميكه از آقاى خود گريخته باشد تا آنكه برگردد و خود را تسليم آقا نمايد، شخصى كه پيشنمازى گروهى كند كه به او راضى نباشند، زنى كه شوهر از او خشمناك بخواب رود.

به سند معتبر از حضرت رسول صلّى الله عليه وآله منقول است كه: اول كسى كه داخل بهشت مى‏شود شهيد است، غلاميكه نيكو عبادت پروردگارش را بجاى آورد، خير خواه آقاى خود باشد، مرد عيال بارى كه از حرام و شبهه غفلت ورزد.

در احاديث معتبره از حضرت رسول صلّى الله عليه وآله منقول است كه: هر كه بنده آزاد كند حقتعالى بهر عضوى از آن بنده عضوى از او را از آتش جهنّم آزاد گرداند.

حضرت صادق عليه السلام فرمود كه مستحب است كه در شب عرفه و روز عرفه به خدا تقرب بجوئيد، به آزاد كردن و تصدق كردن.

فصل دوم‏

در حقوق همسايگان و يتيمان و عشيره و قبيله‏

از حضرت رسول صلّى الله عليه وآله منقول است كه: پيوسته مرا جبرئيل وصيت مى‏نمود به رعايت همسايه تا آنكه گمان كردم كه براى او ميراثى قرار خواهد داد و فرمود كه هر كه همسايه خود را آزار كند حقتعالى بوى بهشت را بر او حرام گرداند، مأواى او جهنّم باشد، فرمود كه هر كه از همسايه‏اش به قدر يكشبر زمين خيانت كند، خدايتعالى آن زمين را تا طبقه هفتم طوقى گرداند و در گردن او اندازد تا چون او را به مقام حساب آورند طوق در گردن او باشد، مگر آنكه توبه كند، آن زمين را پس دهد.

از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه: هر كه آزار خود را از همسايه باز دارد حقتعالى در روز قيامت از گناهان او درگذرد، از حضرت رسول صلّى الله عليه وآله منقول است كه سه چيز است كه بدترين بلاها است، پادشاهى يا صاحب حكمى كه اگر احسان به او كنى شكر نكند و اگر بدى كنى نگذرد و همسايه كه چشمش تو را بيند و دلش مرگ تو را خواهد، اگر نيكى ببيند بپوشاند و مذكور نسازد و اگر بدى ببيند ظاهر كند و منتشر گرداند، زنيكه اگر حاضر باشى ترا شاد نگرداند، اگر غايب باشى خاطرت بو مطمئن نباشد.

در حديث ديگر فرمود كه هر كه آزار همسايه كند، براى طمع در خانه او خدا خانه او را به همسايه برساند.

در حديث معتبر منقول است كه: از حضرت رسول صلّى الله عليه وآله پرسيدند كه آيا در مال حقى به غير زكوة هست، فرمود كه بلى نيكى و احسان كردن بخويشانى كه با تو بدى كنند، و احسان كردن به همسايه مسلمان بدرستيكه ايمان به من ندارد كسى كه شب سير بخوابد و همسايه مسلمانش گرسنه است.

در چند حديث معتبر از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه: تا چهل خانه از هر طرف همسايه‏اند.

در حديث ديگر فرمود كه از جمله حقوق مال حق ماعونست كه حقتعالى وعيد جهنّم فرموده است براى كسى كه منع آن نمايد و آن قرضى است كه به همسايه دهد، يا نيكى كه بايشان كند، يا ضروريات خانه كه بايشان عاريه دهد، راوى عرض كرد كه ما همسايگان داريم كه اگر چيزى بايشان بعاريه بدهيم مى‏شكنند، ضايع مى‏كنند در اينصورت بر ما گناهى هست اگر بايشان ندهيم؟ فرمود كه هر گاه چنين بشاد گناهى بر شما نيست اگر بايشان ندهيد.

در حديث ديگر فرمود كه حلال نيست منع كردن نمك و آتش از همسايگان.

از حضرت رسول صلّى الله عليه وآله منقول است كه: هر كه ماعون را منع نمايد از همسايگان حقتعالى منع كند از او خير و احسان خود را و او بخود واگذارد، واى بر حال او.

در حديث معتبر از حضرت صادق منقول است كه: منع مكنيد قرض دادن خمير و نان را و طلبيدن آتش را كه اين امور باعث زيادتى روزى مى‏شود، بر اهل خانه با آنكه از جمله مكارم الاخلاق است.

از حضرت امام محمّد باقر عليه السلام منقول است كه: زينهار كه متعرض حقوق مشويد كه بر خود لازم كنيد و آنچه از خرجها كه بر قبيله واقع مى‏شود بدهيد و مضايقه مكنيد، و اگر از قبيله شما كسى شما را تكليفى كند كه ضررش بر شما زياده از نفعى باشد كه به او مى‏رسد قبول مكنيد.

در حديث ديگر منقول است كه: حضرت امير المؤمنين عليه السلام در بيمارى بديدن صعصعة بن صوحان كه از بزرگان اصحاب آنحضرت بود تشريف آوردند، پس فرمودند كه باينكه من به عيادت تو آمدم فخر مكن بر قوم خود و اگر ايشان را در امرى بينى خود را از آن امر بكنار بگير كه آدمى بى نياز نيست از قوم و قبيله خود و بايشان محتاج است، اگر يارى ايشان نكنى يارى از ايشان منع كرده و ياريهاى بسيار ايشان را از خود رد گردانيده پس اگر ايشان را در حال خوبى ببينى يارى ايشان بكن، براى آن امر و اگر در بلائى باشند، ايشان را وامگذار و بايد كه يارى كردن شما يكديگر را در طاعت خدا باشد، بدرستيكه هيمشه با رفاهيت و نعمت خواهيد بود اگر يارى يكديگر بكنيد، در طاعت خدا و باز ايستيد از معصيت خدا.

در حديث معتبر منقول است كه: اسيرى چند را به نزد حضرت رسول صلّى الله عليه وآله آوردند از كافران پس يكى از ايشان را پيش آوردند كه گردن بزنند، در آن حال حضرت جبرئيل نازل شد و گفت يا محمّد اين اسير را كه مى‏خواهى گردنش را بزنى به مردم طعام مى‏خورانيد و مهمان دارى مى‏كرد و خرجهائيكه در ميان قبيله واقع مى‏شد مى‏داد و بارهاى گران اهل خود را بر دوش خود بر مى‏داشت، پس حضرت بآن اسير فرمودند كه حقتعالى چنين وحى فرستاده است و من ترا آزاد كردم از كشتن باين خصلتها آن اسير گفت كه پروردگار تو اين خصلتها را دوست مى‏دارد؟ فرمود كه بلى اسير گفت شهادت مى‏دهم به وحدانيت خدا و به پيغمبرى تو به حق آن خداونديكه ترا براستى فرستاده است، كه هرگز از مال خود كسى را بر نگردانيده‏ام.

در احاديث معتبره وارد شده است، كه خوردن مال يتيم به ناحق از جمله گناهان كبيره است.

در حديث معتبر منقول است كه: حضرت رسول صلّى الله عليه وآله فرمود كه هر كه نگاهدارى كند يتيمى را و او را نفقه دهد من و او در بهشت مانند اين دو انگشت با هم باشيم و اشاره بانگشت شهادت و ميان فرمود.

در حديث ديگر فرمود هر كه يتيمى را در عيال خود داخل كند و خرج او را بدهد تا او مستغنى شود از او، خدا بهشت را بر او واجب گرداند، چنانچه براى خورنده مال يتيم جهنّم را واجب گردانيده است.

در روايت معتبر از حضرت امير المؤمنين عليه السلام منقول است كه: هر مرد مؤمن و زن مؤمنه كه دست بر سر يتيم بكشد، از روى ترحم حقتعالى براى او به عدد هر موئى كه دستش بر آن مى‏گردد حسنه براى او بنويسد.

در روايت ديگر منقول است كه: به هر موئى حقتعالى نورى كرامت فرمايد، در قيامت.

در حديث معتبر از حضرت رسول صلّى الله عليه وآله منقول است كه: هر كه از سنگينى دل خود آزرده باشد، خواهد دلش نرم گردد يتيمى را نزديك خود بخواند و با او مهربانى كند و بر سر خوان خود بنشاند و از روى شفقت دست بر سرش بمالد بدرستيكه يتيم را بر مردم حق عظيم هست.

در حديث ديگر فرمود كه چون يتيمى بگريد عرش الهى براى او بلرزد، پس پروردگار عالم فرمايد كه كيست آنكه به گريه آورده است اين بنده مرا كه پدرش و مادرش را گرفته‏ام؟ بعزت و جلال خودم سوگند مى‏خورم كه هيچ بنده او را ساكن نگرداند مگر آنكه بهشت را براى او واجب گردانم.

در احاديث معتبره از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه: حقتعالى در قرآن مجيد براى كسى كه مال يتيم را به نا حق بخورد، دو عقاب مقرر ساخته يكى عذاب جهنّم در آخرت و ديگرى آنكه در دنيا بعد از او با يتيمان او بكنند، آنچه با يتيمان ديگران كرده باشد.

از حضرت امام محمّد باقر عليه السلام منقول است كه: حقتعالى در قيامت جماعتى را از قبرها محشور گرداند كه از دهنهاى ايشان آتش شعله‏ور باشد و آنها جماعتى باشند كه مال يتيم را خورده باشند، چنانچه حقتعالى مى‏فرمايد، بدرستى كه آن جماعتيكه مال يتيم را به ظلم مى‏خورند، نمى‏خورند در شكم خود مگر آتش و بزودى آتش افروز جهنّم گردند، بدان كه ولى يتيم كه تصرف در مال او مى‏تواند نمود پدر است و جد پدرى و وصى كه ايشان تعيين كرده باشند، اگر اينها نباشند حاكم شرع يعنى امام عليه السلام و كسى كه آنحضرت تعيين فرموده باشد، اگر امام حاضر نباشد اكثر علماء را اعتقاد آنستكه مجتهد جامع الشرايط مى‏كند يا كسى كه او نصب كرده باشد.

از احاديث معتبره ظاهر مى‏شود كه مؤمنان صالح از براى خدا متكفل احوال ايشان و ضبط اموال ايشان مى‏توانند شد، كه آنچه صرفه و غبطه ايشان در آن باشد رعايت كنند، اگر پريشان باشند و سعى در مال يتيم مانع كسب ايشان باشد به قدر خرج ضرورى خود از مال ايشا خرج مى‏توانند كرد، بهتر آن است كه رعايت كنند كه زياده از اجرت متعارف آن عمل برندارند، همچنين پدر و جد پدرى و وصى بايد كه نهايت رعايت در صرفه ايشان بكند، و اگر آنقدر مال نداشته باشند كه وفا بقرض كند از مال ايشان قرض بر ندارند، اگر پدر و جد پدرى پريشان باشند به قدر نفقه ضرورى خود از مال ايشان مى‏توانند برداشت، اگر مادر هم پريشان باشد نفقه او را ولى از مال يتيم مى‏تواند بردارد، و اگر قدر خرج طفل را حساب كنند و با نفقه خود ضم كنند و با هم چيزى بخورند، باكى نيست.

فصل سوم‏

در حقوق صداقت و اخوت‏

در حديث منقول است كه: حضرت امير المؤمنين عليه السلام در وقت فوت وصيت نمود به حضرت امام حسن عليه السلام كه برادرى كن با برادران از براى خدا، دوست دار صالحان را براى صلاحشان.

از حضرت امام رضا عليه السلام منقول است كه: هر كه برادر مؤمنى براى خدا بگيرد خانه در بهشت يافته باشد.

از حضرت رسول صلّى الله عليه وآله منقول است كه: كسى بعد از اسلام فايده نيافته است كه بهتر باشد از برادرى كه از براى خدا گرفته باشد.

در حديث ديگر منقول است كه: شخصى به حضرت امام محمّد باقر عليه السلام عرض كرد كه بسيار است كه اندوهگين مى‏شوم بى سببى به حديكه اهل و ياران من اثر آن را از روى من مشاهده مى‏كنند، فرمود كه حقتعالى مؤمنان را از طينت بهشت آفريده و از نسيم رحمت خود در ايشان جارى گردانيده، پس باين سبب مؤمنان برادر پدرى و مادرى يكديگرند پس چون بروح يكى از مؤمنان اندوهى رسد مؤمنان ديگر براى اندوه او محزون مى‏شوند.

در حديث معتبر از حضرت رسول صلّى الله عليه وآله منقول است كه: نظر كردن بروى امام عادل عبادتست، نظر كردن بروى عالم عبادتست، نظر كردن بروى پدر و مادر از روى مهربانى و شفقت عبادتست، نظر كردن بروى برادرى كه دوست دارى او را براى خدا عبادت است.

از حضرت امير المؤمنين عليه السلام منقول است كه: برادران دو نوعند يكى برادرانيكه محل اعتماد باشند در دوستى و يارى و ديگرى برادران خنديدن و صحبت اما اول پس ايشان به منزله دستند و بالند و اهلند و مالند پس چون بر برادرى چنين اعتماد داشته باشى از براى او صرف كن مال و بدن خود را و با دوستانش دوستى كن و با دشمنانش دشمنى كن و رازش را بپوشان و عيبش را مخفى دار و نيكيهايش را افشا كن، بدان كه اين قسم برادران كمترند از گوگرد سرخ كه اكسير است، اما دويم پس تو لذت صحبت ايشان را مييابى اين را از ايشان قطع مكن و توقع زياده از اين از ايشان مدار.

در احاديث معتبره وارد شده است، كه اخوت و برادرى و آشنائى در عالم ارواح در ميان مؤمنان بهم رسيده، در اين نشأه چون يكديگر را ديدند آنرا به ياد ميآورند.

در احاديث معتبره ديگر وارد شده است كه: مؤمن برادر مؤمن است و ديده او است راهنماى او است، با او خيانت نمى‏كند، و بر او ظلم نمى‏كند، او را فريب نمى‏دهد، با او وعده كه كند خلف نمى‏كند، با او دروغ نمى‏گويد، غيبت او نمى‏كند.

در حديث معتبر از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه: صداقت و يارى و دوستى حدى چند دارد كه هر كه همه آنها در او نباشد، او را به كمال صداقت نسبت مده، كسى كه هيچيك از آنها در او نباشد، به هيچ چيز از صداقت او را نسبت مده، اول آنكه آشكار و پنهانش با تو يكى باشد، دويم آنكه زينت تو را زينت خود داند عيب تو را عيب خود داند، سيم آنكه در بهم رسيدن مالى يا حكومتى سلوك خود را به او تغيير ندهد، چهارم آنكه آنچه توانائى او بآن رسد از تو منع نكند، پنجم آنكه در وقت نكبتها و بلاها تو را وا نگذارد و ترك يارى تو نكند.

در حديث ديگر فرمود كه: هر كه از برادران مؤمن تو سه مرتبه با تو بغضب آيد و در هيچ مرتبه حرف بدى در حق تو نگويد، او را به دوستى و يارى خود بگير.

در حديث ديگر فرمود كه اعتماد بسيار بر برادر و دوست خود مكن كه رازهاى خود را به او بسپارى كه در وقتى كه او از تو برگردد چاره نتوانى كرد.

از حضرت امام رضا عليه السلام منقول است كه: محبت بيست ساله خويشاونديست و علم اهلش را با يكديگر بيشتر جمع مى‏كند و ربط مى‏دهد از پدران و از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه: چون دوستى داشته باشى و حكومتى بهم رساند و ده يك از آنچه بيشتر با تو دوستى مى‏كرد بكند دوست بدى نيست از براى تو.

از حضرت امير المؤمنين عليه السلام منقول است كه: دوستى با دوستان خود هموار مكن و خود را پرمده بايشان بلكه روزى دشمن تو شوند، دشمنى را با دشمنان خود هموار بكن شايد كه روزى دوست تو شوند.

از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه: مطلع مگردان دوستان را به راز خود مگر رازى كه اگر دشمن تو بداند به تو ضررى نرسد، زيرا كه گاه هست كه دوست يكروز دشمن مى‏شود.

از حضرت امام موسى عليه السلام منقول است كه: بهترين عيش دنيا فراخى خانه و بسيارى دوستانست، و حضرت لقمان عليه السلام پسر خود را گفت كه با صد كس مصاحبت بكن و با يك كس دشمنى مكن و راضى باش كه غلام نيكان باشى و راضى مشو كه فرزند بدان باشى.

از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه: پنج چيز است كه در هر كه نباشد زندگى بر او گوارا نيست، صحت بدن و امنيت و توانگرى و قناعت و مونس موافق.

در حديث ديگر فرمود هر كه را پند دهنده از دلش و زجر كننده از نفسش و مصاحبى كه او را به راه خير بدارد، نباشد شيطان بر گردنش سوار مى‏شود.

در حديث ديگر فرمود كه قطع آشنائى از دوستان پدر خود مكن كه روشنى احوالت به تاريكى مبدل مى‏شود، فرمود كه هر كه محبت خود را به غير محلش بگذارد خود متعرض قطع محبت شده است.

از حضرت امير المؤمنين عليه السلام منقول است كه: هر كه خود را در محل تهمت درآورد ملامت نكند كسى را كه گمان بد به او مى‏برد، هر كه راز خود را پنهان دارد اختيار با خودش است، هر سخنى كه از دو كس گذشت فاش مى‏شود، چون با كسى برادرى كنى آنچه از او ببينى بر محل نيك حمل كن تا آنكه به حدى برسد كه ديگر محمل نيك نيابى و زينهار كه گمان بد مبر به سخنى كه از برادر صادر شود، تا حمل نيك براى آن يابى و بسيار بگير از برادران نيك كه ايشان در وقت رفاهيت تهيه‏اند براى وقت بلا و در وقت بلا سپرند از براى دفع اعدا و مشورت با جماعتى بكن كه از خدا ترسند، برادران مؤمن را به قدر پرهيزكارى ايشان دوست بدار، بپرهيز از زنان بد و از نيكان ايشان در حذر باش.

از حضرت امام رضا عليه السلام منقول است كه: اگر خواهى كه تمام شود براى تو نعمت و كامل شود براى تو مردى و مروت و باصلاح آيد براى تو امور معيشت پس شريك مگردان غلامان و مردم دون را در كارهاى خود، كه اگر ايشان را امين گردانى خيانت مى‏كنند، اگر سخنى با تو گويند دروغ مى‏گويند، اگر بلائى ترا در پيش آيد ترا يارى نمى‏كنند، با عاقل مصاحبت كن هر چند كريم نباشد، از عقلش بهره‏ور شو و از خلق بدش احتراز كن و با كريم مصاحبت كن هر چند عاقل نباشد، كه به عقل خود از كرم او منتفع مى‏شوى، بگريز نهايت گريختن از احمقى كه بخيل باشد.

فصل چهارم‏

در بيان حقوق مؤمنان بر يكديگر و حسن معاشرت‏

با خلق‏

به سند معتبر منقول است كه: معلى بن خنيس از حضرت امام جعفر صادق عليه السلام پرسيد كه حق مسلمان بر مسلمان چيست فرمود، كه هفت حق است كه هر يك از آنها واجبست و اگر يكى از آنها را ترك كند، از دوستى و طاعت خدا بدر مى‏رود، پرسيد كه آنها چيست فرمود كه مى‏ترسم كه بدانى و بعمل نياورى و رعايت آنها نكنى، آسانترين آن حقوق آن است كه آنچه از براى خود دوست مى‏دارى از براى او دوست دارى، آنچه از براى خود نمى‏خواهى از براى او نخواهى، دويم آنكه بپرهيزى از غضب او و پيروى خوشنودى او بكنى، آنچه فرمايد اطاعت كنى سيم آنكه يارى به جان و مال و به زبان و به دست و به پا، چهارم آنكه ديده و راهنماى آئينه او باشى، پنجم آنكه تو سير نباشى و او گرسنه باشد، تو سيراب نباشى و او تشنه باشد، تو پوشيده نباشى و او عريان باشد، ششم آنكه اگر تو خدمتكار داشته باشى و او نداشته باشد، واجبست كه خدام خود را بفرستى كه جامه‏اش را بشويد، طعامش را بسازد و رختخوابش را بگستراند، هفتم آنكه اگر ترا قسم دهد بعمل آورى و اگر ترا به خانه دعوت كند قبول كنى، اگر بيمار شود به عيادتش بروى، اگر بميرد به جنازه‏اش حاضر شوى، اگر دانى كه حاجتى دارد پيش‏گيرى به برآوردن آن پيش از آنكه از تو سؤال كند، چون چنين كنى پيوند كرده محبت خود را به محبت او و محبت او را به محبت خود.

در حديث ديگر فرمود كه هيچ عبادتى نزد خدا بهتر از ادا كردن حق مؤمن نيست.

به سند حسن از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه: وعده كردن مؤمن برادر مؤمن خود را نذريست كه كفاره ندارد، هر كه خلف وعده مؤمن بكند اول ابتدا به خلف وعده خدا كرده است و متعرض غضب الهى شده است.

در حديث حسن ديگر از حضرت رسول صلّى الله عليه وآله منقول است كه: هر كه ايمان به خدا و روز قيامت دارد، بايد كه وفا كند به وعده خود.

به سندهاى معتبره از حضرت رسول صلّى الله عليه وآله منقول است كه: مؤمن را بر مؤمن هفت حق واجبست، اول آنكه در حضور او را تعظيم نمايد، محبتش در سينه او باشد، مال خود را با او صرف نمايد، غيبت او را بر خود حرام داند، و چون بيمار شود به عيادت او رود، چون بميرد به جنازه‏اش حاضر شود، و بعد از مرگش بغير از نيكى او چيزى نگويد.

به سند حسن از حضرت امام محمّد باقر عليه السلام منقول است كه: دوست دار برادر مسلمان خود را و بخواه از براى او آنچه از براى خود مى‏خواهى، مخواه از براى او آنچه از براى خود نمى‏خواهى، چون محتاج شوى از او سؤال كن و هرگاه او از تو سؤال كند به او عطا كن، نيكى را از او ذخيره مكن تا او هم از تو ذخيره نكند، ياور او باش تا او نيز ياور تو باشد، اگر غايب شود حرمت او را غايبانه نگهدار، چون بيايد بديدنش برو و او را گرامى بدار بدرستيكه او از توست و تو از اوئى، اگر با تو در مقام عتاب باشد از او جدا مشو تا كينه را از سينه او بدر كنى، اگر نعمتى به او برسد خدا را شكر كن و اگر بلائى او را پيش آيد ياور او باش، با او مهربانى را زياده كن.

از حضرت امير المؤمنين عليه السلام منقول است كه: مسلمان را بر برادر مسلمان شش حق است، هرگاه كه به او رسد به او سلام كند، هرگاه كه بيمار شود به عيادت او برود، هرگاه كه عطسه كند او را دعا كند، چون بميرد بر او نماز كند، هرگاه كه او را به ضيافت بطلبد قبول كند، از براى او دوست دارد آنچه از براى خود دوست دارد، از براى او دشمن دارد آنچه از براى خود دشمن مى‏دارد.

به سندهاى معتبر از حضرت رسول صلّى الله عليه وآله منقول است كه: هر كه صبح كند و اهتمام بامور مسلمانان نداشته باشد او مسلمان نيست، كسى بشنود كه كسى فرياد مى‏كند كه اى مسلمانان به فرياد من برسيد و يارى او نكند او مسلمان نيست، فرمود كه محبوبترين مردم كسى است كه نفعش به مردم بيشتر مى‏رسد، فرمود كه هر كه از گروهى از مسلمانان ضرر آبى يا آتشى را دفع كند بهشت او را واجب شود.

از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه: حق مؤمن بر مؤمن انست كه او را بدل دوست دارد، مال خود را از او دريغ ندارد، اگر به سفرى رود باحوال اهل او بپردازد، اگر كسى بر او ظلم كند او را يارى نمايد، اگر عطائى به مسلمانان دهند و او غايب باشد بهره او را براى او بگيرد، چون بميرد بزيارت قبر او برود، بر او ظلم نكند و او را فريب ندهد و با او خيانت نكند، بر روى او اف نگويد، اگر اف بگويد دوستى از ميان ايشان برطرف مى‏شود، اگر بگويد تو دشمن منى يكى از ايشان كافر باشند، زيرا كه اگر دروغ گفته باشد خود كافر است و اگر راست گفته آن ديگرى كافر است، يعنى صاحب كبيره است و چون او را به تهمتى متهم سازد ايمان در دلش بگذارد چنانچه نمك در آب مى‏گدازد.

در حديث ديگر فرمود كه بايد براى برادر مسلمان خود بخواهد آنچه از براى عزيزترين اهل خود مى‏خواهد، نخواهد از براى او آنچه از براى عزيزترين اهل خود نمى‏خواهد، دوستى او را خالص گرداند از شوائب بآنكه در شادى او شاد باشد و در اندوه او اندوهگين باشد، اگر تواند سعى كند كه غم او را زايل گرداند و الا دعا كند كه خدا اندوهش را بردارد.

در حديث ديگر منقول است كه: شخصى به خدمت آن حضرت آمد از او پرسيد كه برادران خود را به چه حال گذاشتى، گفت بر نيكو حالى گذاشتم ايشان را، فرمود كه توانگران ايشان چگونه باحوال فقيران مى‏رسند، گفت كمتر، فرمود توانگران چقدر به ديدن فقيران مى‏روند، گفت كم، فرمود كه توانگران چه مقدار احسان به فقيران مى‏كنند گفت چيزى چند مى‏فرمائى كه در پيش ما اينها نميباشند، فرمود كه پس چگونه ايشان دعوى تشيع مى‏كنند.

در حديث ديگر فرمود كه برادران و نيكوكاران باشيد و از براى خدا با يكديگر دوستى كنيد، به ديدن يكديگر برويد و با يكديگر بنشينيد، و دين ما و احاديث ما را ياد كنيد.

از حضرت امام محمّد باقر عليه السلام منقول است كه: واجبست از براى مؤمن بر مؤمن كه هفتاد كبيره او را بپوشاند.

از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه: واجبست از براى مؤمن بر مؤمن كه خيرخواه او باشد در حضور و غيبت.

در حديث ديگر فرمود كه بر شما باد به خير خواهى خلايق كه هيچ عمل نزد خدا بهتر از اين نيست.

فصل پنجم‏

در قضاى حاجت مؤمنان و سعى نمودن در كارهاى ايشان‏ و شاد گردانيدن ايشان‏

در حديث صحيح از حضرت رسول صلّى الله عليه وآله منقول است: هر كه مؤمنى را شاد گرداند، مرا شاد گردانيده است و هر كه مرا شاد گرداند خدا را خوشنود گردانيده است.

در حديث معتبر از حضرت امام محمّد باقر عليه السلام منقول است كه: تبسم كردن در روى برادر مؤمن حسنه است و خاشاكى از او برداشتن حسنه است، هيچ عبادتى را خدا دوست‏تر نمى‏دارد از شاد گردانيدن مؤمن.

در حديث ديگر فرمود كه: حقتعالى خطاب فرمود به حضرت موسى عليه السلام بدرستيكه مرا بندگان هستند كه بهشت را براى ايشان مباح مى‏كنم، ايشان را حاكم مى‏گردانم در بهشت، حضرت موسى گفت پروردگارا كيستند ايشان فرمود كسى كه سرورى بر قلب مؤمنى داخل كند، پس حضرت موسى عليه السلام فرمود كه مؤمنى در مملكت پادشاه جبارى بود و آن پادشاه در مقام آزار او بود از او گريخت و به شهر كفار برفت و پناه به كافرى برد آن كافر او را جا داد و مهربانى و ضيافت كرد چون وقت مرگ آن كافر شد حقتعالى به او وحى فرمود كه به عزت و جلال خود سوگند مى‏خورم كه اگر تو را در بهشت جاى مى‏بود هر آينه تو را ببهشت در مى‏آوردم وليكن بهشت حرام است بر كسى كه كافر بميرد پس خطاب نمود بآتش جهنّم كه او را بترسان اما مسوزا و امر فرمود كه در اول و آخر روز براى او روزى ببرند.

به سند حسن از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه: حقتعالى وحى نمود به حضرت داود عليه السلام كه بنده از بندگان من حسنه به نزد من مى‏آورد، بهشت را بر او مباح مى‏گردانم، حضرت داود پرسيد كه آن حسنه كدام است، فرمود كه بر قلب بنده مؤمن خوشحالى داخل گرداند اگر چه به يكدانه خرما باشد، داود گفت پروردگارا سزاوار است كسى كه ترا بشناسد قطع اميد خود از تو نكند.

در حديث ديگر فرمود كسى كه مؤمنى را شاد گرداند نه او را شاد گردانيده است بلكه حضرت رسول خدا صلّى الله عليه وآله را شاد گردانيده است.

در احاديث معتبره از آنحضرت منقول است كه: چون مؤمن از قبر بيرون ميآيد با او شخصى بيرون ميآيد و مى‏گويد بشارت باد ترا به كرامت از جانب خدا و خوشحالى پس مؤمن به او مى‏گويد كه خدا تو را بشارت به نيكى بدهد، پس با او ميباشد و بهر هوليكه مى‏گذرد مى‏گويد كه اين از تو نيست و بهر نيكى كه مى‏گذرد مى‏گويد كه اين از توست و پيوسته او را چنين بشارت مى‏دهد تا آنكه به مقام حساب آيد پس چون امر كنند كه او را ببهشت برند به او مى‏گويد، كه بشارت باد ترا كه خدا امر فرمود تو را به بهشت برند مؤمن مى‏گويد كه تو كيستى كه از قبر تا اينجا مرا بشارت دادى و مونس من بودى و از جانب خدا به من خبر رسانيدى: گويد كه منم آن شادى كه در دل برادر مؤمن خود داخل كردى در دنيا خدا مرا از آن خلق كرده است كه بشارت دهنده تو و در تنهائى مونس تو باشم.

در حديث ديگر فرمود كه: هر كه مؤمنى را شاد گرداند حقتعالى هزار هزار حسنه براى او بنويسد.

در حديث معتبر ديگر فرمود هر كه يك حاجت براى برادر مؤمن خود برآورد حقتعالى در قيامت صد هزار حاجت او را برآورد، كه يكى از آنها بهشت باشد و ديگرى آنكه خويشان و آشنايان خود را داخل بهشت كند، اگر ناصبى نباشند.

در حديث ديگر فرمود كه برآوردن حاجت مؤمن بهتر است از هزار بنده آزاد كردن و هزار اسب در راه خدا به جنگ فرستادن.

در حديث ديگر فرمود، كه بهتر است از بيست حج كه در هر حجمى صاحبش صد هزار درهم صرف كند.

در حديث معتبر از حضرت امام محمّد باقر عليه السلام منقول است كه: يك حج بهتر است از هفتاد بنده آزاد كردن و خرج كشيدن و نفقه دادن اهل يك خانه از مسلمانان كه ايشان را سير كند و بپوشاند و روى ايشانرا از سؤال كردن حفظ كند، بهتر است از هفتاد حج.

در حديث حسن از حضرت امام جعفر صادق عليه السلام منقول است كه: هر كه هفت شوط طواف در دور خانه كعبه بكند حقتعالى براى او شش هزار حسنه بنويسد، شش هزار گناه محو كند، شش هزار درجه براى او بلند كند، و شش هزار حاجت او را برآورد، برآوردن حاجت مؤمن بهتر است از ده طواف.

در حديث ديگر فرمود كه هر مسلمانى كه حاجت مسلمانى را برآورد، حقتعالى او را ندا كند كه ثواب تو بر من است و راضى نمى‏شوم براى تو بغير از بهشت.

در حديث ديگر فرمود كه چون كسى براى برآوردن حاجت مؤمن راه رود حقتعالى دو ملك را موكل گرداند از جانب راست و چپش كه براى او استغفار كنند، دعا كنند كه حاجتش برآورده شود.

در حديث معتبر از جناب موسى بن جعفر عليه السلام منقول است كه: هر كه برادر مؤمن او بنزد او بيايد براى حاجتى آن رحمتى كه خدا بسوى او فرستاده است، اگر قبول كرد پس پيوند كرده است دوستى او را بدوستى ما و دوستى ما بدوستى حقتعالى موصول است، اگر او را رد كرد و او قادر بود كه حاجتش را برآورد حقتعالى بر او مسلط گرداند در قبر مارى از آتش كه او را بگزد تا روز قيامت خواه در قيامت خدا او را بيامرزد خواه عذاب كند.

از حضرت امام محمّد باقر عليه السلام منقول است كه: مؤمنى كه برادر مومنش حاجتى به نزد او بياورد و او قادر نباشد بر برآوردن حاجت او دلش غمگين شود به سبب اين خدا بهشت را بر او واجب گرداند.

از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه: مومنى كه در حاجت برادر مؤمن خود راه رود ده حسنه براى او نوشته شود و ده گناه از او محو شود و ده درجه در بهشت براى او بلند شود برابر ده بنده آزاد كردن باشد و بهتر باشد از اعتكاف يك ماه در مسجد الحرام.

از حضرت امام رضا عليه السلام منقول است كه: خدا را بندگان هست كه سعى مى‏كنند در حاجت مردم ايشان ايمن هستند در روز قيامت و هر كه دل مومنى را شاد كند حقتعالى روز قيامت دل او را شاد كند، حضرت امام محمّد باقر عليه السلام فرمود كه هر كه راه رود براى برآوردن حاجت برادر مسلمان خدا هفتاد و پنج هزار ملك را بفرستد كه او را سايه كنند به هر قدمى براى او حسنه بنويسند، و گناه او را محو كنند و درجه او را بلند كنند چون از كارسازى او فارغ شود ثواب و حج و عمره در نامه عملش بنويسند.

حضرت صادق عليه السلام فرمود كه چون راه روم در حاجت برادر مسلمان دوست‏تر مى‏دارم از آزاد كردن هزار بنده هزار كس را بر اسبان زين و لجام كرده سوار كنم و به جهاد بفرستم.

در حديث ديگر فرمود كه هر كس سعى كند راه رود در حاجت برادر مسلمان خود از براى رضاى خداى حقتعالى براى او هزار هزار حسنه بنويسد كه به سبب آنها خويشان و آشنايان و همسايگان او را بيامرزد و بيامرزد هر كه را به او نيكى كرده باشد، در قيامت به او خطاب رسد كه داخل جهنّم شو و هر كه در دنيا به تو نيكى كرده است او را از جهنّم بيرون آور و داخل بهشت كن مگر آنكه دشمن اهل بيت رسول صلّى الله عليه وآله باشد فرمود كه حقتعالى فرموده است كه خلايق عيال منند، محبوب‏ترين ايشان نزد من كسى است كه به ايشان مهربانتر باشد، سعى در برآوردن حاجت ايشان بيشتر كند فرمود هر كه به فرياد رسد برادر مؤمن غمگين مضطر خود را در هنگام شدت و سختى پس غم او را بردارد، حاجت او را برآورد حقتعالى واجب گرداند براى او هفتاد و دو رحمت كه يكى را در دنيا به او بدهد كه كارهاى دنياى او به آن ساخته شود و هفتاد و يك رحمت را براى او ذخيره كند براى ترسها و شدتهاى روز قيامت فرمود كه هر كه غمى از مومنى بردارد حقتعالى غمهاى آخرت را از او بردارد چون از قبر بيرون آيد دلش مطمئن و شاد باشد و هر كه مومنى را طعام دهد او را از ميوه‏هاى بهشت طعام دهد و هر كه مومنى را آب دهد حقتعالى از شراب سر بمهر بهشت او را آب دهد.

در حديث ديگر فرمود كه هر كه غمى از مومنى بردارد حقتعالى حاجت دنيا و آخرت او را برآورد هر كه عيب مومنى را بپوشاند حقتعالى هفتاد عيب از عيبهاى دنيا و آخرت او را بپوشاند، تا مؤمن در يارى برادر مؤمن است خدا ياور او است.

در حديث معتبر از حضرت على بن الحسين عليه السلام منقول است كه: هر كه حاجت برادر مؤمن خود را برآورد حقتعالى صد حاجت او را برآورد كه يكى بهشت باشد و هر كه غمى از مومنى بردارد حقتعالى غمهاى آخرت او را بردارد، هر كس اعانت كند مومنى را بر ظالمى خدا او را يارى كند در گذشتن بر صراط در وقتى كه قدمها لغزد و هر كه حاجت مومنى را برآورد كه او شاد شود چنان باشد كه حضرت رسول صلّى الله عليه وآله را شاد كرده باشد، هر كه مومنى را آب دهد در وقت تشنگى حقتعالى از شراب بهشت او را سيراب كند و هر كه مومنى را سير كند حقتعالى او را از ميوه‏هاى بهشت سير كند هر كه بر مومنى جامه بپوشاند در وقتى كه عريان باشد خدا او را در ديبا و حرير بهشت بپوشاند، هر كه جامه بر او بپوشاند در غير عريانى پيوسته در ضمان خدا باشد از بلاها تا از آن جامه براى مؤمن تارى باقى باشد، هر كه خادمى به او بدهد خدا او را از پسران بهشت خادم بدهد، هر كه او را از پياده بودن سوار كند حقتعالى او را در قيامت بر ناقه از ناقه‏هاى بهشت سوار كند كه در قيامت با ملائكه مباهات كند و هر كه بعد از مردن كفن بپوشاند بر مومنى چنان باشد كه او را جامه داده باشد از هنگام ولادت تا وقت مردن، هر كه زنى به مومنى بدهد كه با او انس گيرد حقتعالى ملكى را در قبر مونس او گرداند به صورت محبوبترين اهل او نزد او هر كه در بيمارى عيادت مومنى بكند ملائكه او را از همه جهت فرو گيرد و گويند خوشا حال تو و گوارا باد بهشت از براى تو و اللّه كه قضاى حاجت مؤمن بهتر است نزد خدا از روزه داشتن و اعتكاف كردن دو ماه از ماههاى حرام.

از حضرت امام موسى كاظم عليه السلام منقول است كه: حقتعالى در قيامت سايه مقرر ساخته است كه در زير آن سايه نيست مگر پيغمبرى يا وصى پيغمبرى يا مؤمنى كه بنده مؤمنى را آزاد كند، يا مؤمنى كه مؤمنى را كدخدا كند.

در حديث صحيح از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه: مزمنى در روز قيامت بگذرد بر شخصى كه حقتعالى امر فرموده باشد كه او را به جهنّم برند ملك او را مى‏برد به جهنّم خطاب كند مؤمن را كه به فريادم برس كه در دنيا من به تو نيكى مى‏كردم و حاجت ترا بر ميآوردم مؤمن به ملك گويد كه دست از او بردار، حقتعالى گويد كه چون بنده مؤمن شفاعت او كرد او را بگذار.

در حديث معتبر از حضرت على بن الحسين عليه السلام منقول است كه: به گردان مسلمانان را نزد خود به منزله اهل خود، پيران ايشان را به منزله پدر خود بدان و خوردان ايشان را به منزله فرزند خود بدان، آنها كه هم سنّ تو باشند به منزله برادر خود بدان، به هر كدام يكى از اينها مى‏خواهى ستم كنى يا نفرين كنى يا عيب ايشان را فاش كنى و اگر شيطان خواهد كه تو را فريب دهد كه خود را از ديگران بهتر دانى، اگر كسى را ببينى كه از تو بزرگتر است بگو كه او در ايمان و اعمال شايسته بگو كه من بيشتر از او گناه كرده‏ام پس او از من بهتر است و اگر همسال خود را ببينى بگو كه يقين بگناه خود دارم و در گناه او شك دارم پس چرا يقين خود را بر شك بگذارم و اگر ببينى مردم ترا تكريم و تعظيم مى‏كنند بگو از نيكى ايشان است كه به محاسن آداب عمل مى‏كنند، اگر ايشان از تو دورى كنند و تو را حرمت ندارند بگو اين گناهى است كه من كرده‏ام، چون چنين كنى زندگانى بر تو آسان شود و دوستانت بسيار شوند و دشمنانت كم شوند و از نيكى ايشان شاد شوى و از بدى ايشان دلتنگ نشوى، بدان كه گرامى‏ترين مردم بر مردم كسى است كه خيرش به ايشان رسد و از ايشان مستغنى باشد سوال نكند از ايشان و بعد از آن گرامى‏تر كسى است كه محتاج باشد و سوال نكند از ايشان زيرا كه اهل دنيا همگى از پى مال مى‏روند، هر كه به ايشان در مال مزاحمت نمى‏رساند عزيز است نزد ايشان و هر كه مزاحمت نمى‏رساند و از مال خود هم پاره به ايشان مى‏رساند عزيزتر و گرامى‏تر است.

در حديث ديگر منقول است كه: حضرت عيسى عليه السلام به يكى از اصحاب خود فرمودند، كه آنچه نمى‏خواهى كه با تو بكنند با هيچ كس نكن، اگر كسى تپانچه در جانب راست رويت بزند جانب چپ را پيش كن.

در حديث معتبر از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه: هر مسلمانى كه مسلمان ديگر به نزد او بيايد براى حاجتى و او قادر باشد به برآوردن حاجت و بر نياورد حقتعالى او را در قيامت سرزنش و تغيّر نمايد و بگويد كه برادر تو براى آنكه ثواب آن را نخواستى به عزّت خودم سوگند مى‏خورم كه در هيچ حاجت نظر رحمت به سوى تو نكنم، خواه تو را بيامرزم و خواه عذاب كنم.

در حديث ديگر فرمود كه هر مومنى كه منع كند از مومنى چيزى را كه او به آن محتاج باشد و او قادر باشد كه آن را نزد خود يا نزد ديگران به او برساند، حقتعالى او را با روى سياه و ديده‏هاى كبود و دستها در گردن غل كرده باز دارد پس بگويد كه اين است خاينى كه با خدا و رسول خيانت كرده است پس بفرمايد كه او را به جهنّم برند.

از حضرت امام موسى عليه السلام منقول است كه: در قيامت سه كس در سايه عرش الهى باشند، در روزى كه سايه به غير آن نباشد كسى كه برادر مسلمان خود را زنى بدهد، كسى كه خادمى به او بدهد و كسى راز او را پنهان دارد.

فصل ششم‏

در ديدن مؤمنان و عيادت بيماران ايشان‏

در احاديث معتبر وارد شده است: از حضرت باقر و صادق عليهما السلام كه هر كه به ديدن برادر مؤمن خود برود از براى خدا حقتعالى هفتاد هزار ملك به او موكل گرداند، كه او را ندا كنند تا به خانه خود برگردد كه خوشا حال تو و گوارا باد بهشت از براى تو.

در حديث معتبر منقول است كه: حضرت رسول صلّى الله عليه وآله فرمود كه: جبرئيل مرا خبر داد كه حقتعالى ملكى را به زمين فرستاد آن ملك رسيد به مردى كه بر در خانه ايستاده بود و از صاحب خانه رخصت مى‏طلبيد كه داخل خانه شود، ملك پرسيد كه با صاحب اين خانه چكار دارى، گفت برادر مسلمان من است از براى خدا بديدن او آمده‏ام، ملك گفت كه هيچ مطلب ديگر بغير از اين ندارى؟ گفت نه ملك گفت كه من رسول پروردگارم بسوى تو و تو را سلام مى‏رساند و مى‏گويد بهشت را واجب گردانيدم براى تو، مى‏فرمايد كه هر مسلمانى كه بديدن مسلمانى برود چنانست كه به زيارت من آمده است، ثوابش بر من بهشت است.

در حديث ديگر از آنحضرت منقول است كه: هر كه به ديدن برادر مؤمن خود برود به خانه او حقتعالى او را خطاب فرمايد كه تو مهمان منى و بزيارت من آمده و مهمان دارى تو بر من است، بهشت را بر تو واجب گردانيدم به سبب آنكه دوست داشتى برادر مؤمن خود را.

در حديث ديگر از حضرت امام محمّد باقر عليه السلام منقول است كه: مؤمنيكه بيرون مى‏آيد به عزم ديدن برادر مؤمن خود، خداوند عالميان ملكى به او موكل مى‏گرداند، كه يك بالش را بر زمين مى‏گذارد و به يك بال ديگر سايه بر سرش مى‏افكند، پس چون داخل خانه آن مؤمن شود خداوند جبار او را ندا مى‏كند، كه اى بنده كه تعظيم حق من كردى و متابعت آثار پيغمبر من نمودى لازم است بر من كه ترا تعظيم كنم، از من سؤال كن تا بتو عطا كنم و مرا بخوان تا اجابت دعاى تو بكنم، اگر خواهى ساكت باشتا من ابتدا برحمت بكنم، پس چون برگرددملك او را مشايعت كند، و بال بر سر او داشته باشد تا به خانه خود برگردد، پس حقتعالى او را ندا كند كه اى بنده حق مرا بزرگ شمردى لازم است بر من كه تو را گرامى دارم، به تحقيق كه بهشت را بر تو واجب گردانيدم، تو را در حق بندگان خود شفاعت دادم.

از حضرت امام جعفر صادق عليه السلام منقول است كه: به ديدن برادر مؤمن رفتن از براى خدا بهتر است از ده بنده آزاد كردن و هر كه بنده مؤمنى را آزاد كند حقتعالى به عضوى از آن بنده عضوى از او از آتش جهنّم آزاد گرداند.

در حديث معتبر منقول است كه: آنحضرت به داود بن سرحان فرمود كه شيعيان مرا از من سلام برسان و بگو كه خدا رحمت كند بنده را كه با ديگرى بنشيند و ياد كند احاديث ما را كه سيم ايشان ملكى است كه از براى ايشان استغفار مى‏كند، هر گاه با يكديگر بنشينند و ياد ما و احاديث ما بكنند و به سبب هم نشينى و مذاكره شما مذهب و دين ما براى شما زنده مى‏شود، بهترين مردم بعد از ما كسى است كه مذاكره احاديث ما بكند و ما را ياد كند.

از حضرت امام محمّد باقر عليه السلام منقول است كه: به ديدن يكديگر برويد در خانه‏هاى خود كه باين زنده مى‏ماند دين ما، خدا رحمت كند كسى را كه مذهب ما را زنده بدارد.

از حضرت رسول صلّى الله عليه وآله منقول است كه: خوشا حال آنها كه دوستى مى‏كنند با يكديگر براى خدا بدرستيكه حقتعالى در بهشت عمودى خلق كرده است، از ياقوت سرخ و بر آن عمود هفتاد هزار قصر است، در هر قصرى هفتاد هزار غرفه است، كه خدا خلق كرده است آنها را براى كسانى كه دوستى با يكديگر كنند، بديدن ديگر روند از براى خدا.

از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه: هر كه قادر نباشد به ما احسانى بكند به صالحان و شيعيان ما احسان كند تا ثواب احسان كردن به ما در نامه عملش نوشته شود و هر كه قدرت بر ديدن ما نداشته باشد، به ديدن صالحان شيعيان ما برود تا ثواب ديدن ما بر او نوشته شود.

در حديث معتبر منقول است از حضرت صادق عليه السلام كه هر كه عيادت كند برادر مسلمان بيمارى را در آن روز هفتاد هزار ملك بر او صلوات بفرستند، اگر صبح باشد تا شام و اگر شام باشد تا صبح.

در حديث ديگر فرمود هر كه بيمارى را عيادت كند، هفتاد هزار ملك او را مشايعت كنند و براى او استغفار كنند، تا به خانه خود برگردد.

از حضرت امام محمّد باقر عليه السلام منقول است كه: هر كه مؤمنى را عيادت كند، در رحمت الهى فرو رود پس چون نزد او بنشيند، رحمت به او احاطه كند، پس چون برگردد حقتعالى هفتاد هزار ملك را به او موكل گرداند، و از براى او طلب آمرزش كنند، بر او ترحم كنند، گويند خوشاحال تو و گوارا باد بهشت از براى تو تا روز ديگر اين وقت و به او عطا فرمايد زاويه در بهشت كه سواره در آن چهل سال بتازد.

از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه: هر مؤمنى كه مومنى را در بيمارى عيادت كند، از براى خدا حقتعالى به او موكل سازد ملكى را كه در قبر او را عيادت كند و براى او استغفار كند، تا روز قيامت.

در حديث ديگر فرمود كه هر كه عيادت كند بيمارى را حقتعالى موكل سازد به او هفتاد هزار ملك را كه هميشه به خانه او آيند، و در آن خانه تسبيح و تكبير و تهليل و تقديس الهى گويند، تا روز قيامت و نصف ثواب ايشان از براى او باشد.

در حديث ديگر فرمود سزاوار است كسى كه بيمار شود، برادران مؤمن را اعلام كند كه به عيادت او بيايند، كه آنها ثواب ببرند و او ثواب بيابد به خير كردن آنها كه اگر چنين كند، ده حسنه براى او نوشته شود، و ده گناه از او محو شود و ده درجه براى او بلند شود.

در حديث صحيح از حضرت امام موسى عليه السلام منقول است كه: چون كسى بيمار شود مردم را رخصت دهد كه به عيادت او بيايند بدرستى كه هيچ كس نيست مگر آنكه او را دعاى مستجابى هست.

از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه: كسى كه به عيادت برادر مؤمن برود از بيمار براى خود طلب دعا كند، كه دعاى او مانند دعاى ملائكه است.

از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه: در درد چشم عيادت نمى‏باشد و در اول بيمارى سه روز متوالى او را بايد ديد بعد از آن يك روز نه يك روز پس چون بيمارى بسيار به طول بكشد، او را با عيالش ميبايد گذاشت، عيادت نمى‏بايد كرد.

در حديث ديگر فرمود كه: چون بديدنن بيمار رويد سيبى يا بهى يا ترنجى يا بوى خوشى يا عودى با خود ببريد، كه بيمار به آن استراحت مى‏يابد.

در حديث ديگر فرمود كه از تمامى عيادت آن است كه دست بر ذراع بيمار بگذارى در وقت دعا كردن و زود بر خيزى كه عيادت احمقان دشوارتر است بر بيمار از درد او.

از حضرت امير المؤمنين عليه السلام منقول است كه: از عيادت كنندگان، كسى ثوابش بيشتر است كه زودتر برخيزد، مگر آنكه بيمار نشستن او را خواهد و از او سؤال كند كه بنشيند.

فصل هفتم‏

در اطعام مؤمنان و آب دادن ايشان و جامه پوشانيدن‏ و ساير اعانتهاى ايشان و يارى كردن مظلومان‏

از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه: هر كه مؤمنى را سير كند، بهشت او را واجب شود، و هر كه كافرى را سير كند، بر خدا لازم است كه شكم او را پر از زقوم جهنّم كند.

در حديث ديگر فرمود هر كه سه نفر از مسلمانان را سير كند، حقتعالى او را از سه بهشت طعام دهد جنةالفردوس و جنة عدن و جنة طوبى.

در حديث ديگر فرمود، هر كه مؤمنى را طعام دهد تا او سير شود، هيچيك از خلق خدا ندانند كه او را چه ثواب هست، نه ملك مقرب و نه پيغمبر مرسل مگر پروردگار عالميان پس فرمود، از جمله چيزهائيكه آمرزش را واجب مى‏گرداند طعام دادن مسلمان گرسنه است.

از حضرت رسول صلّى الله عليه وآله منقول است كه: هر كه شربت آبى به مسلمان بدهد در جائيكه آب بهم رسد حقتعالى به هر شربتى هفتاد هزار حسنه به او عطا فرمايد، اگر او را آب دهد در جائى كه آب كمياب باشد، چنان باشد كه ده بنده از فرزندان اسمعيل آزاد كرده باشد.

در حديث حسن منقول است كه: هر كه طعام دهد برادر مؤمن خود را از براى خدا چنان است كه صد هزار كس از ديگران را طعام داده باشد و در حديث حسن ديگر فرمود به سد ير صراف كه چه مانع مى‏شود تو را هر روز يك بنده آزاد كنى؟ گفت مال من وفا نمى‏كند، به اين فرمود كه هر روز يك مسلمان را طعام بده كه اين ثواب از براى تو باشد، پرسيد كه مال دار يا پريشان؟ فرمود مال دار هم گاهست كه خواهش طعام دارد.

در حديث صحيح ديگر فرمود يك لقمه كه برادر مسلمان از آن بخورد، بهتر است نزد من از يك بنده آزاد كردن.

در حديث ديگر فرمود هر كه مؤمن مالدارى را طعام بدهد برابر است با يك بنده از فرزندان اسمعيل كه او را از كشتن آزاد كند و هر كه مؤمن محتاجى را طعام بخوراند برابر است با صد بنده از فرزندان اسمعيل كه از كشتن آزاد كند و در حديث ديگر فرمود چهار چيز است كه هر كه يكى از آنها را بجا آورد داخل بهشت شود كسى كه تشنه را سيراب گرداند، يا گرسنه را سير كند، يا عريانى را بپوشاند يا بنده را كه در مشقت باشد آزاد كند.

از حضرت رسول صلّى الله عليه وآله منقول است كه: بهترين اعمال نزد حقتعالى سه چيز است سير كردن مسلمان گرسنه يا قرض مسلمان را ادا كردن يا غمى از دل او برداشتن، فرمود خير و بركت به خانه كه در آن طعام داده مى‏شود زودتر مى‏رود از فرو رفتن كارد بكوهان شتر.

از حضرت على بن الحسين عليه السلام منقول است كه: هر كه جامه زيادتى داشته باشد و داند كه برادر مؤمنش به آن محتاج است، به او ندهد حقتعالى او را سرنگون در آتش جهنّم اندازد، هر كه سير بخوابد و نزديك او مؤمن گرسنه باشد، حقتعالى به ملائكه فرمايد كه شما را گواه مى‏گيرم بر اين بنده كه من او را امرى كردم و نافرمانى من كرد، اطاعت ديگران كرد بدانيد كه او را به عمل خود گذاشتم، هرگز او را نيامرزم.

از حضرت رسول عليه السلام منقول است كه: هر كه خانه داشته باشد و مؤمنى محتاج شود كه در آن خانه ساكن شود و او راضى نشود حقتعالى به ملائكه فرمايد، كه بنده من بخل ورزيد بر بنده من به ساكن شدن در خانه او در دنيا، به عزّت خود سوگند مى‏خورم كه هرگز او را در بهشت ساكن نگردانم، از حضرت رسول صلّى الله عليه وآله منقول است كه: هر كه دور كند از راه مسلمان چيزى را كه باعث آزار ايشان باشد، حقتعالى ثواب خواندن چهارصد آيه براى او بنويسد، كه به هر حرفى ده حسنه براى او بنويسد. در روايت ديگر فرمود كه بنده داخل بهشت شد به يك خاريكه از سر راه مسلمانان برداشت.

از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه: نيكو چيزيست هديه فرستادن پيش از اينكه حاجت خود را بگوئى، فرمود هديه به يكديگر بفرستيد كه هديه كينه‏ها را از سينه‏ها مى‏برد، فرمود كه دايم گردانيد هديه را به پس دادن ظرفهاى هديه و فرمود، كه هديه سه قسم است هديه كه در برابرش توقع نفع داشته باشى، هديه كه به عنوان رشوه فرستى، و هديه كه از براى خدا فرستى، غرض دنيوى نداشته باشى.

فصل هشتم‏

در حقوق فقيران و ضعيفان و مظلومان و پيران‏ و اصحاب و آداب معاشرت ايشان‏

در حديث معتبر از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه فقراء مؤمنان چهل سال پيش از توانگران ايشان در بهشت متنعم مى‏شوند، پس فرمود كه براى تو مثلى بزنم مثل فقير و غنى مثل دو كشتى است كه به عشارى بگذارند، كشتى خالى را زود روانه مى‏كنند، نگاه نمى‏دارند و كشتى پر از بار را براى حساب نگاه مى‏دارند.

در حديث ديگر فرمود هر چند ايمان بنده زياد مى‏شود، تنگى روزى‏اش بيشتر مى‏شود، فرمود كه اگر نه اين بود كه مؤمنان الحاح و مبالغه در دعاى طلب روزى مى‏كردند، هر آينه ايشان را به حال تنگتر از آنچه دارند مى‏انداخت.

از حضرت رسول صلّى الله عليه وآله منقول است كه فقر و درويشى امانتى است از خدا نزد خلقش پس هر كه آنها را پنهان دارد، حقتعالى او را مثل ثواب كسى بدهد كه روزها روزه باشد و شبها به نماز ايستاده باشد، هر كه آنها را احضار كند، نزد كسى كه قادر باشد بر برآوردن حاجت او و نكند به تحقيق كه آن فقير را كشته است، نه به شمشير و نيزه بلكه به آن جراحتى كه در دل او كرده است.

از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه حقتعالى در روز قيامت خطاب مى‏فرمايد با فقراء مومنان مانند كسى كه معذرت طلبد و مى‏گويد، به عزّت و جلال خودم سوگند مى‏خورم كه شما را در دنيا فقير نگردانيدم، براى خوارى شما نزد من و امروز خواهيد ديد كه با شما چه خواهم كرد، هر كه در دنيا به شما نيكى كرده است دستش را بگيريد و داخل بهشت كنيد، پس يكى از ايشان گويد پروردگارا اهل دنيا زنان خوشرو داشتند، جامه‏هاى نرم پوشيدند، و طعامهاى نيكو خوردند، در خانه‏هاى نيكو سكنى كردند، بر اسبان نفيس سوار شدند، پس امروز به ما هم مثل آنها عطا فرما پس حقتعالى فرمايد كه به هر يك از شما دادم مثل هفتاد برابر آنچه به جميع اهل دنيا داده‏ام از اول دنيا تا آخر دنيا.

در حديث ديگر فرمود مرد مالدارى كه جامه‏هاى پاكيزه پوشيده بود، به نزد حضرت رسول صلّى الله عليه وآله آمد و نشست پس مرد پريشانى كه جامه‏هاى چركين پوشيده بود آمد و بر پهلوى او نشست آن مالدار جامه خود را از زير ران او كشيد حضرت رسول عليه السلام فرمود آيا ترسيدى كه از فقر او چيزى به تو برسد؟ گفت نه فرمود ترسيدى كه از توانگرى تو چيزى به او برسد؟ گفت نه فرمود ترسيدى كه جامه‏هايت چركين شود؟ گفت نه فرمود پس چرا چنين كردى؟ گفت يا رسول اللّه مرا همنشين بدى هست از نفس شيطان كه هر بدى را براى من زينت مى‏دهد و هر نيكى را در نظر من بد مى‏كند و من به تدارك آنچه كردم نصف مال خود را به او مى‏بخشم، حضرت پريشان را خطاب كرد كه قبول مى‏كنى؟ گفت نه توانگر گفت چرا قبول نمى‏كنى؟ گفت مى‏ترسم مثل تو شوم.

در حديث ديگر منقول است كه آن حضرت به شخص پريشانى فرمود آيا به بازار مى‏روى و ميوه‏ها و چيزهاى نفيس مى‏بينى كه قادر بر خريدن آنها نباشى؟ گفت بلى فرمود هر چيزى كه ببينى و قدرت بر خريدن آن را نداشته باشى حسنه براى تو نوشته مى‏شود.

در حديث ديگر حسن از آنحضرت منقول است كه در روز قيامت گروهى از مردم برخيزند و بيايند تا در بهشت پس ملائكه به ايشان گويند كه شما كيستيد؟ گويند مائيم فقيران، ملائكه گويند پيش از حساب آمده‏ايد كه به بهشت رويد؟ جواب گويند، كه چيزى به ما نداده‏ايد كه ما را بر آن حساب كنيد، حقتعالى فرمايد كه راست مى‏گوئيد، برويد به بهشت.

از حضرت امام موسى عليه السلام منقول است كه كه حقتعالى مى‏فرمايد كه من اغنيا را توانگر نگردانيده‏ام، براى آنكه ايشان گرامى بودند بر من و فقيران را بى چيز نكرده‏ام براى خوارى ايشان نزد من وليكن توانگران را امتحان كرده‏ام به فقيران و اگر فقيران نمى‏بودند، توانگران هرگز مستوجب بهشت نمى‏شدند.

از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه هر كه ذليل و حقير شمارد مؤمنى را براى پريشانى او حقتعالى او را در حضور جميع خلايق در قيامت رسوا كند.

در حديث صحيح از آنحضرت منقول است كه حقتعالى مى‏فرمايد مهياى جنگ من باشد كسى كه آزار كند بنده مؤمن مرا و بايد كه ايمن باشد از غضب من كسى كه گرامى دارد، بنده مؤمن مرا و اگر از ميان مشرق تا مغرب نباشد مگر يك مؤمن يا امام عادل هر آينه به عبادت ايشان مستغنى شوم از جميع آنچه خلق كرده‏ام در زمين و هر آينه هفت آسمان و هفت زمين به ايشان برپا باشد و بگردانم از براى ايشان از ايمان ايشان اينست كه محتاج به مونس ديگر نباشند.

در احاديث معتبره بسيار منقول است كه حقتعالى مى‏فرمايد، هر كه دوستى از دوستان مرا خوار گرداند، چنان است كه بر روى من به جنگ ايستاده است، من بسيار زود يارى مى‏كنم دوستان خود را.

از حضرت رسول صلّى الله عليه وآله منقول است كه ذليل‏ترين مردم كسى است كه مردم را خوار گرداند.

در حديث ديگر فرمود هر كه مؤمنى را ذليل كند، خدا او را ذليل كند، و فرمود كه حقتعالى مؤمن را از عظمت و جلال و قدرت خود آفريده است، پس هر كه بر او طعن كند، يا سخن او را رد كند بر خدا رد كرده است.

از حضرت امير المؤمنين عليه السلام منقول است كه: حقير مشماريد ضعيفان برادران خود را كه هر كه مؤمنى را حقير شمارد خدا او را با آن مؤمن در بهشت جمع نكند، مگر آنكه توبه كند.

از حضرت رسول صلّى الله عليه وآله منقول است كه: بسا ژوليده موى گرد آلوده كه دو جامه كهنه پوشيده باشد، اگر بر خدا قسم دهد قسمش را رد نكند.

حضرت صادق عليه السلام فرمود كسى كه با مردم استهزا كند در محبت ايشان طمع نداشته باشد، فرمود كه حقير مشماريد مؤمن فقيرى را كه هر كه حقير شمارد مؤمن فقيرى را يا استخقاف او كند، خدا او را حقير شمارد با او در غضب باشد تا توبه كند.

از حضرت امير المؤمنين عليه السلام منقول است كه حلال نيست مسلمان را كه مسلمانى بترساند.

از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه هر كه اعانت كند بر آزار مؤمن ببينم كلمه در روز قيامت در ميان دو چشمش نوشته باشد، كه نا اميد است از رحمت الهى.

از حضرت رسول صلّى الله عليه وآله منقول است كه هر كه گرامى دارد برادر مؤمن خود را به يك كلمه از روى لطف يا حاجت او را برآورد، يا غمى از او بردارد، پيوسته رحمت الهى بر سر او سايه انداخته باشد، تا در كارسازى و مهربانى برادر مؤمن باشد، پس فرمود كه مؤمن را براى اين مؤمن مى‏گويند كه مردم در جان و مال خود از او ايمن‏اند، مسلمان كسى است كه مردم از دست و زبان او سالم باشند و مهاجر كسى است كه از گناهان هجرت كند، هر كه مؤمنى را دستى بزند كه او را به آن سبب ذليل كند، يا طپانچه بر روى او بزند يا چيزى كه نخواهد نسبت به او به جا آورد ملائكه پيوسته او را لعنت كنند، تا او راضى كند و توبه كند پس زينهار كه تعجيل مكنيد، در آزار مردم شايد كه او مؤمن باشد و شما ندانيد و صبر و آهستگى و هموارى بكنيد، كه هيچ چيز نزد خدا بهتر از نرمى و آهستگى نيست.

در حديث ديگر فرمود هر كه طپانچه بر روى مسلمانى بزند حقتعالى در روز قيامت استخوانهايش را از هم بپاشد، دست در گردن غل كرده محشور شود تا داخل جهنّم شود، مگر آنكه توبه كند.

در حديث معتبر ديگر فرمود كه دشنام دادن مؤمن گناه بزرگ است و با او جنگ كردن كفر است، غيبت او كردن نافرمانى خدا است.

در حديث معتبر حضرت صادق عليه السلام منقول است كه هر كه بترساند مؤمنى را به صاحب حكمى كه آزارى به او برساند و نرساند او در آتش است، اگر بترساند و آزار به او برساند با فرعون و آل فرعون باشد در آتش.

در احاديث معتبره از حضرت رسول صلّى الله عليه وآله منقول است كه هر كه بكشد كسى را كه قصد كشتن او نكند، بزند كسى را كه قصد زدن او نكند، ملعونست به لعنت خدا گرفتار شود.

در حديث ديگر فرمود به حق خداوندى كه جانم در قبضه قدرت او است كه اگر اهل آسمانها و زمين همه جمع شوند بر كشتن مؤمنى يا راضى شوند به كشته شدن او همه را حقتعالى داخل جهنّم كند و به حق آن پروردگارى كه جانم به دست قدرت او است، كه هيچكس كسى را به نا حق تازيانه نمى‏زند، مگر آنكه در جهنّم مثل آن تازيانه را مى‏خورد و فرمود هر كه نظرى كند به مؤمنى را كه او را با آن نظر كردن بترساند، خدا او را بترساند در روزى كه بجز او پناهى نباشد، او را در صورت مورچه محشور گرداند.

از حضرت امام محمّد باقر عليه السلام منقول است كه لعنتى كه از دهان شخصى بيرون مى‏آيد مى‏گردد اگر صاحبش را بيابد آنجا قرار مى‏گيرد، اگر نه بگوينده‏اش بر مى‏گردد.

در حديث ديگر فرمود كه هر كه طعنى بكند در روى مؤمنى بميرد به بدترين مردنها سزاوار است، كه عاقبتش به خير نباشد.

در حديث ديگر منقول است كه شخصى به آنحضرت عرض كرد كه چه مى‏فرمائيد در امر مسلمانى كه مسلمان ديگر به ديدن او بيايد و او در خانه باشد، پس رخصت بطلبد و او را رخصت ندهد كه داخل شود، بيرون نيايد فرمود هر مسلمانيكه به ديدن مسلمانى بيايد يا پى كارى بيايد او در خانه باشد و او را رخصت ندهد، و بيرون نيايد پيوسته در لعنت خدا باشد تا به يكديگر ملاقات كنند.

از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه هر كه مؤمنى كه ميان او و مؤمنى حجاب باشد كه به او نتواند رسيد، حقتعالى در قيامت ميان او و بهشت هفتاد هزار حصار قرار دهد، كه غلظت هر حصارى هزار ساله راه باشد.

در حديث ديگر از حضرت امام رضا عليه السلام منقول است: در زمان بنى اسرائيل چهار نفر از مؤمنان بودند، پس سه نفر ايشان در خانه مجتمع بودند، براى گفتگوئى و چهارم آمد به در آن خانه و در زد غلام بيرون آمد پرسيد، كه مولاى تو كجاست گفت در خانه نيست آن شخص برگشت و غلام رفت، به مولاى خود گفت كه فلان شخص آمد و پرسيد كه مولاى تو كجاست، گفتم كه در خانه نيست آن شخص برگشت و رفت مولا ساكن شد و پروائى نكرد و غلام را ملامت نكرد، كه چرا چنين كردى و از برگشت آن مرد آزرده نشدند هيچيك از ايشان مشغول سخن خود شدند، روز ديگر باز آن مرد بامداد به نزد ايشان آمد ديد كه ايشان از خانه بيرون آمده‏اند، به مزرعه خود مى‏روند بر ايشان سلام كرد و گفت من با شما بيايم؟ گفتند بلى، عذر روز گذشته را از او نخواستند، زيرا كه آنمرد پريشان و محتاج بود در اثناى راه ناگاه ابرى ظاهر شد گمان كردند كه باران خواهد آمد تند رفتند چون ابر محاذى سر ايشان رسيد، منادى از ميان ابر ندا كرد اى آتش ايشان را بگير و منم جبرئيل رسول از جانب خدا آمده‏ام، پس ناگاه آتش آمد و آن سه نفر را ربود و آنمرد محتاج ترسان و حيران متعجب ماند، پس به شهر برگشت و به خدمت حضرت يوشع آمد، آن خبر را نقل كرد حضرت شويع گفت كه خدا بر ايشان غضب كرد، بعد از آنكه از ايشان راضى بود به سبب آنچه نسبت به تو به عمل آوردند، و آن قصه را براى او نقل فرمود آن مرد گفت من ايشان را حلال كردم، در گذشتم از كرده ايشان يوشع گفت كه اگر پيش از آمدن عذاب بود نفع مى‏كرد اما الحال نفع نمى‏كند و شايد در قيامت ايشان را نفع دهد حلال كردن تو.

در حديث معتبر از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه هر مومنى يارى نكند برادر مؤمن خود را و او قادر بر يارى كردن او باشد، خدا او را در دنيا و آخرت يارى نكند.

از حضرت امام محمّد باقر عليه السلام منقول است كه حاضر نشود احدى از شما در وقتى كه حاكم ظالمى كسى را بزند يا بكشد يا ستم بر او كند هرگاه يارى او نكند، زيرا كه يارى مؤمن بر مؤمن واجب است هرگاه حاضر باشد.

در حديث حسن از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه شخصى از نيكان را در قبرش نشاندند، پس به او گفتند كه ما صد تازيانه از عذاب بر تو مى‏زنيم گفت طافت ندارم، پس يكى كم كردند گفت طاقت ندارم تا آنكه به يك تازيانه رسيد گفت طاقت ندارم گفتند چاره نيست، از يكى پرسيد كه به چه سبب اين تازيانه را بر من مى‏زنيد، گفتند به اين سبب كه روزى بى‏وضو نماز كردى و بر ضعيفى گذشتى كه بر او ظلم مى‏شد و او را يارى نكردى، پس تازيانه از عذاب خدا بر او زدند كه قبرش پر از آتش شد.

در حديث ديگر فرمود كه چهار كسند كه حقتعالى در روز قيامت نظر رحمت بسوى ايشان مى‏افكند، شخصيكه كسى از او چيزى خريده باشد و پشيمان شود و پس دهد و او قبول كند و كسى كه به فرياد مضطرى برسد و كسى كه بنده آزاد كند، و كسى كه عزبى را كدخدا كند.

از حضرت رسول صلّى الله عليه وآله منقول است كسى كه به فرياد برادر مؤمن خود برسد كه او را از ورطه يا غمى يا اندوهى بيرون آورد، حقتعالى براى او ده حسنه بنويسد، و ده درجه از براى او بلند كند و ثواب ده بنده آزاد كردن به او كرامت فرمايد، ده عذاب را از او بردارد و ده شفاعت از براى او در قيامت مهيا كند.

از حضرت امام حسن عسكرى عليه السلام منقول است كه هر كه ببيند بيچاره را در راهى كه چهار پايش افتاده است، كسى به فرياد او نمى‏رسد پس به فرياد او برسد، او را بر چهار پاى خود سوار كند و بارش را بردارد، حقتعالى به او خطاب فرمايد كه خود را به مشقت انداختى و نهايت سعى كردى در فرياد رسى برادر مؤمن خود را براى تو موكل سازم ملكى چند كه عدد ايشان زياد باشد، از جميع آدميان از اول دنيا تا آخر دنيا و هر يك را آنقدر قوت باشد، كه آسان باشد بر او برداشتن آسمانها و زمينها تا بنا كنند براى تو در بهشت قصرها و خانه‏ها و بلند كنند براى تو درجه‏ها و چون در بهشت در آئى از پادشاهان بهشت باشى، كسى كه دفع كند از مظلومى ضرر ظالمى را كه خواهد ضرر به بد او يا مال او برساند، حقتعالى خلق كند به عدد هر حرفى از گفته‏هاى او و به عدد هر حركتى از حركات او و درنگى از درنگهاى او صد هزار ملك كه دفع كنند از او شياطينى را كه قصد كنند او را گمراه كنند، بازاى هر ضرر قليلى كه از او دفع كرده باشد صد هزار از خدمت كاران بهشت و صد هزار از حوريان بهشت به او عطا فرمايد، كه او را خدمت كنند و گرامى دارند و گويند كه اينها همه در برابر آن دفع كردن ضرر است از مال يا بدن آن برادر مؤمن.

از حضرت رسول صلّى الله عليه وآله منقول است كه هر كه حرمت مرد پيرى را بشناسد، پس او را تعظيم كند براى سنش خدا او را ايمن گرداند از ترس روز قيامت و فرمود كه تعظيم خدا است تعظيم كرد مؤمن ريش سفيد و فرمود كه از ما نيست كسى كه خوردان ما را رحم نكند، و پيران ما را تعظيم نكند.

در حديث ديگر فرمود كه هر كه كفايت كند، براى كورى حاجتى از حاجات دنيا را و براى او در آن حاجت راه رود و سعى كند تا خدا آن را برآورد حقتعالى او را بيزارى دهد از نفاق و از آتش جهنّم و هفتاد حاجت از حاجات دنياى او برآورد، پيوسته در رحمت الهى باشد تا برگردد.

از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه به كرى چيزى را شنوانيدن بى آنكه دلتنگ شوى تصدقى است آسان.

از حضرت امام حسن عسكرى عليه السلام منقول است كه حضرت امير المؤمنين عليه السلام فرمود كه هر كه قايد كورى شود، چهل گام بر زمين هموار وفا نمى‏كند به قدر سر سوزنى از آن گر تمام روى زمين را پر كنند از طلا و اگر بر سر راهش مهلكه باشد و او را از آن نجات دهد، بگذارند آن را در ترازوى حسناتش گشاده‏تر از دنيا بيابد صد هزار مرتبه بر همه گناهانش زيادتى كند و همه را محو كند و او را به اعلا غرفه‏هاى بهشت برساند.

از حضرت رسول عليه السلام منقول است كه بسيار نظر مكنيد به سوى اصحاب بلا و آنها كه خوره دارند، كه اندوهناك مى‏شوند.

در حديث ديگر فرمود از كسى كه خوره داشته باشد بگريزيد چنانچه از شير ميگريزيد، و با او سخن مگوئيد، مگر آنكه به قدر يكذرع از او دور باشيد.

از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه چون ايشان را ببينيد از خدا عافيت بطلبيد و از مرض ايشان غافل مشويد، كه مبادا به شما سرايت كند.

از حضرت رسول صلّى الله عليه وآله منقول است كه پنج كسند كه به همه حال از ايشان اجتناب مى‏بايد كرد، كسى كه خوره داشته باشد، و پيس و ديوانه و ولدالزنا و عرب باديه نشين.

در حديث ديگر فرمود، كه كم نظر كنيد باهل بلا و به نزد ايشان مرويد و چون بايشان بگذريد، تند بگذريد، كه به شما نرسد آنچه بايشان رسيده.

در حديث موثق از حضرت امام محمّد باقر عليه السلام منقول است كه چون شخصى را ببينى كه ببلائى مبتلاست بگو اَلْحَمْدُاللّهِ الَّذى عافانى مِمَا ابْتَلاكَ بِهِ وَ فَضَّلَنْى عَلَيْكَ وَ عَلى كَثيرٍ مِمَّنْ خَلَقَ و آهسته بگو كه او نشنود.

در حديث حسن از آنحضرت منقول است كه چون كسى از صاحبان بلا را ببينى سه مرتبه آهسته بگو كه او نشنود اَلْحَمْدُاللّهِ الَّذى عافانى مِمّا ابْتَلاكَ بِهِ وَ لَوْ شاءَ فَعَلَ كه هر كه چنين كند، هرگز بلا به او نرسد.

در حديث معتبر از حضرت امام جعفر صادق عليه السلام منقول است كه هر كه مبتلائى را ببيند و اين دعا بخواند هرگز بآن مبتلا نشود، اَلْحَمْدُلِلّهِ الَّذى عَدَلَ عَنّى مَا اَبْتَلاكَ بِهِ وَ فَضَّلَنى عَلَيْكَ بِالْعافِيَةِ اَلّلهَّ عافِنى مَمَا آبْتَلَيْتَهُ بِهِ.

در روايت ديگر فرمود كه اين دعا را بخواند، اَلّلهُمَّ اِنّى لا اَسْخَرُ وَ لا اَفْخَرُ وَ لكِنْ اَحْمَدُكَ عَلى اَعْظَمِ نَعْماءِكَ عَلَىَّ.

از حضرت رسول صلّى الله عليه وآله منقول است كه چون اصحاب بلا را ببينيد حمد خدا را بكنيد، و بايشان مشنوانيد كه باعث اندوه ايشان مى‏شود.

فصل نهم‏

در رعايت حقوق مؤمنان در غيبت ايشان‏

در حديث معتبر منقول است كه شخصى به حضرت زين العابدين عليه السلام عرض كرد، كه فلان شخص شما را گمراه و مبتدع مى‏داند، حضرت فرمود كه حق همنشينى او را رعايت نكردى كه سخن او را به من نقل كردى، حق مرا رعايت نكردى چيزى كه نمى‏دانستم از او به من رسانيدى، همه را مرگ در پيش است، محشور خواهيم شد و وعده‏گاه همه قيامت است، خدا ميان ما حكم خواهد كرد، زنهار كه غيبت مكن كه خورش سگان جهنّم است.

در حديث معتبر از حضرت رسول صلّى الله عليه وآله منقول است كه هر كه ايمان به خدا و رسول دارد ننشيند در مجلسى كه به امامى دشنام دهند، يا غيبت مسلمانى كنند.

در حديث ديگر فرمود كه هر كه غيبت كند مسلمانى را ثواب روزه و وضويش برطرف مى‏شود، در روز قيامت از او بوئى آيد گنده‏تر از بوى مردار كه اهل محشر همه در آزار باشند، اگر پيش از توبه بميرد حلال كرده باشد چيزى را كه خدا حرام كرده است، هر كه احسان كند با برادر مؤمن در مجلسى كه غيبت او كند، نگذارد كه او را غيبت كنند، حقتعالى هزار نوع بدى را در دنيا و آخرت از او رد كند، اگر رد نكند و قدرت بر رد غيبت او نداشته باشد مثل گناه آن غيبت كننده هفتاد برابر داشته باشد.

از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه هر كه را به ديده خود نبينى كه گناه كند و دو گواه عادل بر آن گواهى ندهند كه گناهى كرده است، او از اهل عدالت است و گواهيش مقبولست هر چند در واقع گناهكار باشد، هر كه غيبت كند او را به گناهى كه در او باشد و از دوستى و يارى خدا دور است، در دوستى و يارى شيطان داخل است، به تحقيق كه خبر داد مرا پدرم از پدرانش از رسول خدا صلّى الله عليه وآله كه هر كه غيبت كند، مؤمنى را به چيزيكه در او باشد خدا در ميان ايشان در بهشت اجتماع نيندازد، هر كه غيبت كند مؤمنى را به چيزيكه در او نباشد عصمت ميان ايشان بريده شود، غيبت كننده در جهنّم باشد.

در حديث معتبر ديگر فرمود كه هر كه در حق برادر مؤمن خود بگويد آنچه چشمش ديده و گوشش شنيده باشد از آنها خواهد بود، كه حقتعالى مى‏فرمايد، بدرستيكه آنانكه مى‏خواهند كه شايع شود گناهان بد مؤمنان ايشان را است عذابى دردناك در دنيا و آخرت.

در حديث ديگر فرمود غيبت آن است كه در برابر مؤمن عيبى و گناهى را بگوئى كه خدا بر او پوشانيده است، و بهتان آن است كه در او چيزى بگوئى كه در او نباشد.

در حديث ديگر فرمود هر كه غيبت كند برادر مؤمن خود را بى آنكه دشمنى در ميان ايشان باشد، شيطان در نطفه او شريك شده خواهد بود.

در حديث ديگر فرمود كه سه خصلت است كه در هر كه باشد چهار چيز براى او لازم مى‏شود، كسى كه چون سخن گويد دروغ نگويد، چون با مردم خلطه كند بر ايشان ظلم نكند، و چون وعده كند بوعده خود وفا كند، واجبست كه عدالت او در ميان مردم ظاهر باشد و مروت او در ميان ايشان هويدا باشد، غيبت او بر ايشان حرام باشد، اخوت او بر ايشان واجب باشد.

از حضرت رسول صلّى الله عليه وآله منقول است كه غيبت بدتر است از زنا زيرا كه زناكار توبه مى‏كند، و خدا توبه‏اش را قبول مى‏كند و غيبت كننده توبه‏اش قبول نيست تا آن شخص آن را حلال كند.

از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه برادران خود را ياد كنيد هرگاه غايب باشند از شما به بهتر از آنچه دوست مى‏دارى كه شما را غايبانه ياد كنند.

در حديث ديگر فرمود كه چون فاسق علانيه گناه كند و پروا نكند او را حرمت نيست و غيبت او حرام نيست.

از حضرت امام محمّد باقر عليه السلام منقول است كه سه كسند كه ايشان را حرمتى نيست كسى كه صاحب بدعت باشد و امام و پيشواى ظلم كننده و فاسقى كه علانيه فسق كند.

از حضرت رسول صلّى الله عليه وآله منقول است كه هر كه رد كند حرف بدى را كه در عرضبرادر مسلمانش گويند، براى او بنويسند، بهشت را البته.

در حديث صحيح از حضرت امام محمّد باقر عليه السلام مروى است كه هر كه نزد او غيبت كنند برادر مؤمنش را پس او را نصرت و يارى كند خدا او را در دنيا و آخرت يارى كند و اگر قادر باشد كه دفع آن غيبت از او بكند و يارى او در آن باب بكند، و نكند خدا پست كند او را در دنيا و آخرت.

از حضرت امام حسن عسكرى عليه السلام منقول است كه هر كه حاضر باشد در مجلسى كه در آن مجلس سگى در عرض برادران مؤمن او فتاده باشد و صاحب جاه و اعتبار باشد، و او رد كند بر آن ظالم و عرض برادران مؤمن را نگاه دارد، حقتعالى برانگيزد ملائكه را كه جمع مى‏شوند نزد بيت المعمور براى حج و آنها نصف ملائكه آسمانهايند و ملائكه كرسى و عرش و ايشان نصف ملائكه حجب‏اند، كه ايشان همه او را نزد خدا مدح و ستايش كنند، و از براى او از خدا رفعت منزلت و بلندى مرتبه او را سؤال كنند، پس حقتعالى فرمايد كه من واجب گردانيدم براى او به عدد هر يك از شما كه مدد او مى‏كنيد، مثل عدد جميع شما از درجات بهشت و قصرها و باغها و بستانها و درختان از آنچه خواهم كه عقل مخلوقى به آن احاطه نكرده باشد.

از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه هر كه نقلى بكند در مذمت مؤمنى براى آنكه عيب او را ظاهر كند، و مردى او را در هم شكند و او را از ديدهاى مردم بيندازد خدا او را از دوستى و يارى خود بيرون كند، در دوستى و يارى شيطان داخل كند.

در احاديث معتبره منقول است كه هر كه دو رو و دو زبان داشته باشد كه در حضور مردم مدح ايشان كند، در غايبانه غيبت ايشان گويد چون در روز قيامت محشور شود، دو زبان از آتش داشته باشد، يكى در پيش رو و يكى در پشت سر و در محشر ندا كنند، اين بود كه در دنيا دو رو و دو زبان داشت.

در روايت ديگر منقول است كه محمّد بن فضيل بحضرت امام موسى عليه السلام عرض كرد، كه شخصى از برادران مؤمن چيزى از او به من مى‏رسد كه خوشم نمى‏آيد، پس از او سؤال مى‏كنم او انكار مى‏كند، حال آنكه جمعى از مردم ثقه اين خبر را به من نقل كرده‏اند، حضرت فرمود كه چشم و گوش خود را تكذيب كن در حق برادر مؤمن خود اگر پنجاه كس شهادت بدهند و سوگند ياد كنند، او خلاف آنها بگويد سخن او را تصديق كن و آنها را تكذيب كن و براى او چيزى را فاش مكن كه موجب نقص و عيب او باشد.

از حضرت رسول صلّى الله عليه وآله منقول است كه هر كه كسى را رسوا كند در گناهى چنانست كه آن گناه را خود كرده است، هر كه مؤمنى را به چيزى سرزنش كند از دنيا نرود تا آن را خود بكند.

از حضرت على بن الحسين عليه السلام منقول است كه هر كه خود را از بدگوئى در عرض مسلمانان نگاه دارد خدا گناهش را در قيامت بيامرزد.

در حديث صحيح از حضرت صادق عليه السلام منقول استكه هر كه بهتانى بگويد براى مرد مؤمن به چيزى كه در او نباشد خدا او را در ميان چرك فروج زنا كاران كه در ديگهاى جهنّم جوشد نگاه دارد، تا آنكه از عهده گفته خود بدر آيد.

از حضرت امام موسى عليه السلام منقول است كه هر كه براى كسى چيزى بگويد كه مردم آنرا دانند غيبت نيست.

در حديث معتبر از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه اظهار شماتت و شادى مكن در بلائيكه بر برادر مؤمن تو نازل شود، كه خدا او را رحم مى‏كند و از او دفع مى‏كند و بر تو مى‏فرستد آن بلا را و فرمود هر كه شماتت كند، بر مصيبت برادر مؤمن خود از دنيا بيرون نرود تا بآن مبتلا نشود.

در احاديث معتبره بسيار وارد شده است كه نزديكترين احوال بنده به كفر آن است كه كسى با مؤمنى برادرى كند، لغزشها و گناهانش را در خاطر نگاهدارد، كه يك روزى او را سرزنش كند، بآنها.

از حضرت رسول صلّى الله عليه وآله منقول است كه فرمود اى جماعتيكه به زبان مسلمانان شده‏ايد، ايمان بدل شما نرسيده است مذمت مسلمانان مكنيد و تفحص عيبهاى ايشان مكنيد، كه هر كه تفحص عيبهاى مردم كند خدا او را رسوا كند، اگر چه گناه را در ميان خانه خود كرده باشد.

حضرت صادق عليه السلام فرمود كه هر كه سرزنش مؤمنى كند خدا او را در دنيا و آخرت سرزنش كند.

از حضرت رسول صلّى الله عليه وآله منقول است كه بدترين دروغها گمان بد به مردم بردن است.

از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه هر كه متهم سازد برادر مؤمنش را ايمان در دلش گداخته شود، چنانچه نمك در ميان آب گداخته مى‏شود.

از حضرت رسول صلّى الله عليه وآله منقول است كه فرمود مى‏خواهيد خبر دهم شما را از بدترين شما؟ گفتند، بلى يا رسول اللّه فرمود آنها كه در ميان مردم به سخن چينى راه مى‏روند، در ميان دوستان جدائى مى‏اندازند، و از براى بى عيبان عيب مى‏جويند.

حضرت امام محمّد باقر عليه السلام فرمود كه بهشت حرام است بر سخن چينان.

از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه دو شخص به آزردگى از هم جدا نمى‏شوند مگر آنكه يكى مستحق بيزارى و لعنت الهى مى‏شود، بسيار باشد كه هر دو مستحق شوند شخصى گفت كه اگر يكى مظلوم بشاد، چرا مستحق لعنت شود؟ فرمود براى آنكه چرا نمى‏آيد به نزد آن ديگرى كه او را بدارد به صله و احسان و از بد او درگذرد.

از حضرت رسول صلّى الله عليه وآله منقول است كه آزرده‏گى و جدائى زياده از سه روز نمى‏باشد.

از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه پيوسته شيطان در فرح و شادى است، تا دو مسلمان از يكديگر آزرده‏اند و دورى مى‏كنند و چون با هم ملاقات كنند، زانوهايش بر هم مى‏خورد، بندهايش جدا مى‏شود و فرياد مى‏كند واويلا چه بلائى بود بر سر من آمد.

از حضرت رسول صلّى الله عليه وآله منقول است كه هر دو مسلمان كه از هم دورى كنند، و سه روز بگذرد كه صلح نكنند، از اسلام بدر مى‏روند و در ميان ايشان دوستى ايمانى برطرف مى‏شود، پس هر يك زودتر با ديگرى سخن بگويد در قيامت زودتر به بهشت خواهد رفت.

فصل دهم‏

در آداب معاشرت ظالمان و قليلى از احوال ايشان‏

به سند معتبر از حضرت موسى بن جعفر عليه السلام منقول است كه: به شيعيان خود فرمود، كه اى گروه شيعه گردنهاى خود را ذليل مكنيد به ترك اطاعت پادشاه خود، پس اگر عادل باشد از خدا بطلبيد كه او را باقى بدارد، اگر ظالم و ستمكار باشد از خدا بطلبيد كه او را باصلاح آورد كه صلاح شما در صلاح پادشاه شما است، پادشاه عادل به منزله پدر مهربان است و از براى او بخواهيد آنچه از براى خود مى‏خواهيد، و از براى او مخواهيد آنچه از براى خود نمى‏خواهيد.

به سند معتبر از حضرت رسول صلّى الله عليه وآله منقول است كه: خدا رحمت كند كسى را كه يارى كند پادشاه خود را بر نيكى كردن به او.

از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه: هر كه متعرض پادشاه ظالمى شود از او آزارى بيابد، خدا او را بر آن آزار ثواب ندهد و صبر او را روزى نكند.

از حضرت رسول صلّى الله عليه وآله منقول است كه: هر كه مدح كند پادشاه ظالمى را و نزد او شكستگى و تذلّل كند، براى طمع دنيا قرين او باشد، در جهنّم زيرا كه حقتعالى مى‏فرمايد وَ لا تَرْكَنُوا اِلَى الَّذينَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّكُمُ النّارُ يعنى به دل ميل مكنيد بسوى آنها ظلم ميكنند، پس مس ميكند شما را آتش و فرمود هر كه راهنمائى كند ظالمى را بر ظالم در جهنّم با هامان وزير فرعون باشد و هر كه از جانب ظالمى خصومت كند، يا يارى او نمايد در آن خصومت چون ملك الموت نزد او آيد بگويد، بشارت باد ترا به لعنت خدا و آتش جهنّم و هر كه تازيانه در دست گرفته نزد پادشاه يا حاكم جابرى بايستد، حقتعالى آن تازيانه را در قيامت اژدهائى گرداند از آتش جهنّم كه در ازاى آن هفتاد ذرع باشد و مسلط گرداند آنرا بر او در جهنّم و نهى فرمود از حاضر شدن بر سر سفره فاسقان.

حضرت امير المؤمنين عليه السلام در وقت فوت وصيت فرمود به حضرت امام حسن عليه السلام كه دوست دار صالحان را براى صلاح ايشان، مدارا كن به ظاهر با فاسقان و در دل دشمن ايشان باش.

از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه: هر كه دوست دارد بقاى ظالمان را دوست داشته است كه خدا را معصيت كنند، هر كه دوست دارد كه خدا را معصيت كنند با خدا دشمنى كرده است، علانيه.

در حديث ديگر فرمود كه حضرت عيسى با بنى اسرائيل «عليها السلام» مى‏گفت، كه يارى نكنيد ظالم را بر ظلمش كه فضل شما باطل مى‏شود.

از حضرت رسول صلّى الله عليه وآله منقول است كه: سه چيز است كه دل را فاسد مى‏كند، و نفاق را در دل مى‏روياند چنانچه آب، درخت را مى‏روياند، شنيدن سازها و خوانندگيها و فحش گفتن، و بدر خانه پادشاه رفتن و از پى شكار رفتن.

از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه: نگاه داريد و حفظ كنيد دين خود را به پرهيزگارى از محرمات و قوت دهيد دين خود را به تقيه كردن از مخالفان و مستغنى شدن به خدا از طلب كردن حوائج از پادشاهان، بدانيد هر مؤمنى كه خضوع و شكستگى كند، نزد صاحب سلطنتى يا كسى كه مخالف او باشد در دينش از براى طلب آن دنيائيكه در دست او است خدا او را گمنام كند، دشمن دارد او را و او را بخود بگذارد، و اگر چيزى از دنياى او بدستش بيايد خدا بركت را از آن بردارد، و او را ثواب ندهد اگر خرج كند در حج يا عمره يا بنده آزاد كردن.

در حديث معتبر از حضرت رسول صلّى الله عليه وآله منقول است كه: چون روز قيامت شود منادى از جانب حقتعالى ندا كند، كه كجايند ظالمان و مدد كاران ايشان و آنانكه دوات ايشان را ليقه گذاشته‏اند، يا سر كيسه براى ايشان بسته‏اند يا مد قلمى بايشان داده‏اند آنها را هم با ظالمان محشور كنند.

در حديث معتبر ديگر فرمود كه هيچ بنده به پادشاهى نزديك نمى‏شود، مگر آنكه از خدا دور مى‏شود، هيچ بنده مالش زياد نمى‏شود، مگر آنكه حسابش دشوارتر مى‏شود و هيچ بنده اتباعش بيشتر نمى‏شود، مگر آنكه شياطين او بيشتر مى‏شوند، و فرمود زينهار كه احتراز كنيد از در خانه پادشاهان و آنها كه با پادشاهان ميباشند، كه نزديكترين شما بآنها دورترين شمايند از خدا و هر كه پادشاه را بر خدا اختيار كند خدا پرهيزگارى را از او بردارد، او را حيران گرداند.

در حديث صحيح از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه: هر كه معذور دارد ظالمى را در ظلم او خدا مسلط گرداند بر او كسى را كه ظلم بر او كند، پس اگر دعا كند دعايش مستجاب نشود و خدا او را بر آن ستم كه مى‏كند ثواب ندهد.

در حديث صحيح ديگر فرمود كه هر كه يارى دهد ظالمى را بر مظلومى پيوسته حقتعالى بر او خشمناك باشد، تا دست از آن يارى بردارد.

در حديث ديگر فرمود كه در زمان حضرت موسى عليه السلام پادشاه ظالمى بود كه حاجت مؤمنى را به شفاعت بنده صالحى برآورد، پس پادشاه و آن مرد صالح هر دو در يك روز مردند و همگى بر جنازه آن پادشاه جمع شدند، درهاى بازارها را بستند براى مردن او تا سه روز، آن مرد صالح در خانه خود ماند تا كرمهاى زمين رويش را خوردند، پس حضرت موسى عليه السلام بعد از سه روز مرده آنمرد صالح را بآنحال مشاهده كرد و گفت پروردگارا آن دشمن تو بود كه با آن اعراز و اكرام او را برداشتند، و اين دوست توست و به اين حال مانده است، حقتعالى وحى فرستاد به او كه يا موسى اين دوست من از آن جبار حاجتى سؤال كرد، آن را برآورد او را مكافات دادم براى برآوردن حاجت انى مؤمن و كرمهاى زمين را بر روى اين مؤمن مسلط كردم براى سؤالى كه از آن جبار كرد.

در حديث ديگر منقول است كه: سليمان جعفرى به حضرت امام رضا عليه السلام عرض كرد، كه چه مى‏فرمائيد در كارهائى كه مردم متكفل مى‏شوند، از جانب پادشاهان حضرت فرمود كه داخل شدن در اعمال ايشان و يارى ايشان كردن و سعى در حوائج ايشان نمودن، معادل كفر است و عمداً نظر بسوى ايشان كردن، گناه كبيره است.

از حضرت امير المؤمنين عليه السلام منقول است كه: هر كه برود نزد توانگرى و به نزد او شكستگى كند براى توانگرى او دو ثلث دينش مى‏رود.

در حديث معتبر از حضرت امام محمّد باقر عليه السلام منقول است كه: هر كه برود بسوى پادشاه ظالمى و او را امر به پرهيزگارى بكند، و پند و نصيحت بگويد او را مثل ثواب جن و انس بوده باشد، از على بن حمزه منقول است كه: گفت من دوستى داشتم از نويسندگان بنى اميه با من به خدمت حضرت صادق عليه السلام آمد، عرض كرد كه من در ديوان بنى اميه كار مى‏كردم و مال بسيار بهم رسانيدم، حضرت فرمود كه اگر نه اين بود كه مردم براى بنى اميه كتابت مى‏كنند، و غنيمت براى ايشان جمع مى‏كنند، از براى ايشان جنگ مى‏كنند، و نزد ايشان حاضر مى‏شوند هر آينه حق ما را غضب نمى‏كردند، آن شخص گفت كه آيا مرا چاره هست حضرت فرمود اگر بگويم خواهى كرد؟ گفت مى‏كنم فرمود كه هر چه كسب كرده در ديوان ايشان آنچه صاحبش را مى‏شناسى پس ده و آنچه نمى‏شناسى تصدق كن و اگر چنين كنى من ضامن بهشت مى‏شوم براى تو، آن شخص ساعتى سر در زير افكند پس گفت چنين مى‏كنم، على بن ابى حمزه گفت كه آن جوان با ما به كوفه آمد و تمام مال خود را داد حتى آن جامه‏هائى كه پوشيده بود و ما در ميان خود مالى جمع كرديم و جامه‏ها براى او خريديم و خرجى براى او فرستاديم، بعد از چند ماهى بيمار شد چون من به ديدنش رفتم در حال جان كندن بود پس چشم گشود و گفت حضرت صادق عليه السلام به ضامنى خود وفا كرد اين را گفت و مرد، او را دفن كرديم و در سال ديگر به خدمت آنحضرت رفتم چون نظر آنحضرت بر من افتاد فرمود واللّه كه براى رفيق تو به ضامنى خود وفا كرديم.

از مفضل بن مزيد كه نويسنده خلفا بود و شيعه بود منقول است: كه به خدمت حضرت صادق عليه السلام عرض كرد، كه مى‏دانيد خدماتى كه من نزد اين خلفا مى‏كنم، حضرت فرمود كه آنچه بهم مى‏رسانى به شيعيان بده حقتعالى مى‏فرمايد، كه حسنات گناهان و سيئات را مى‏برد.

در حديث معتبر منقول است كه: صفوان شتردار به خدمت حضرت امام موسى عليه السلام آمد حضرت فرمود كه همه چيز تو خوبست بغير از آنكه شترهاى خود را بهارون الرشيد كرايه مى‏دهى، صفوان گفت و اللّه كه من شتر خود را به او كرايه نداده‏ام براى كار بدى يا شكارى يا لهوى و ليكن از براى راه مكه به او كرايه دادم، من خود با او نمى‏روم نوكران و غلامان خود را مى‏فرستم حضرت فرمود آيا مى‏خواهى آنقدر زنده باشند كه كرايه تو را بدهند، گفت بلى فرمود هر كه زندگى ايشان را خواهد از ايشان است، هر كه از ايشان است از اهل جهنّم است.

در حديث ديگر منقول است كه: عبدالغفار بن القسم از حضرت امام محمّد باقر و حضرت صادق عليه السلام پرسيد كه چه مى‏فرمائيد در باب رفتن به نزد پادشاه فرمود، كه خوب نمى‏دانم براى تو گفت بسيار است كه به شام مى‏روم و مرا به نزد ابراهيم پسر وليد مى‏برند، حضرت فرمود كه رفتن به نزد شاه و حكام باعث سه چيز بد مى‏شود، اول محبت دنيا دويم فراموشى مرگ سيم راضى نبودن آنچه خدا تو را روزى كرده است، گفت يابن رسول اللّه من مرد عيال بارم و به تجارت مى‏روم به آنجا براى منفعت حضرت تجويز اين فرمود.

از حضرت امير المؤمنين عليه السلام منقول است كه: هر كه راضى باشد بحكم پادشاه ظالمى و اعانت او كند، از دوستان او خواهد بود.

از حضرت رسول صلّى الله عليه وآله منقول است كه: دو صنفند از امت من كه صلاح ايشان موجب صلاح تمام امت است، فساد ايشان موجب فساد امت، فقيهان و پادشاهان.

حضرت صادق عليه السلام فرمود كه اميد نجات دارم براى هر كه اعتقاد به امامت ما داشته باشد از اين امت مگر سه كس صاحب استيلائيكه ظلم كند بر رعيت خود و كسى كه در دين بدعت كند و كسى كه علانيه فسق كند، فرمود سه كسند كه هر كه با ايشان منازعه كند ذليل و بى مقدار مى‏شود پدر و پادشاه و قرض خواه.

از حضرت رسول صلّى الله عليه وآله منقول است كه: بى‏وفاتر و كم دوست‏تر از همه كس پادشاهانند.

در حديث حسن از آن حضرت منقول است كه: هر كه حكومت مردم اختيار كند و عدالت كند و در خانه خود را بگشايد، پرده بردارد كه همه كس راه به او داشته باشد، به احوال همه مردم برسد بر خدا لازم است كه ترس او را در قيامت به ايمنى مبدل گرداند، او را داخل بهشت كند.

در حديث ديگر فرمود كه چون حقتعالى خير رعيتى را خواهد پادشاه مهربانى بر ايشان مسلط مى‏گرداند، براى او وزير عادلى ميسر مى‏گرداند، و به سند معتبر از حضرت رسول خدا صلّى الله عليه وآله منقول است كه: خداوند عالميان مى‏فرمايد كه منم پروردگارى كه به جز من خداوندى نيست آفريده‏ام پادشاهان را و دلهاى ايشان بدست من است پس هر گروهى كه طاعت من بكنند، دلهاى پادشاهانرا بر ايشان رحمت مى‏گردانم، هر گروهى كه معصيت من بكنند دلهاى پادشاهان بر ايشان غضب مى‏گردانم پس مشغول مگردانيد خود را به دشنام دادن پادشاهان و توبه كنيد بسوى من تا دلهاى ايشان را بر شما مهربان بگردانم.

در حديث ديگر فرمود كه چون حقتعالى بهشت را خلق نمود فرمود به بزرگوارى خود سوگند مى‏خورم كه داخل بهشت نمى‏كنم، كسى را كه هميشه شراب خورد، سخن چينان را و دويت را و چوبكيان ظالمان را و شكافندگان قبرهارا و تمقاچيان را كه عشور از مردم مى‏گيرند و قطع كننده رحم را و كسى كه بجبر قائل باشد.

در حديث ديگر فرمود هر كه به نا حق سر كرده جماعتى شود، بر ايشان استيلا يابد حقتعالى او را در كنار جهنّم بازاى هر روزى هزار سال بدارد، چون محشور شود دستهايش در گردنش بسته باشد، پس اگر بامر خدا در ميان ايشان عمل كرده باشد خدا او را رها كند، اگر ظلم بر ايشان كرده باشد، او را به جهنّم اندازد.

از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه: هر كه والى مسلمانان شود و ايشان را ضايع گذارد و باحوال ايشان نپردازد خدا او را ضايع بگذارد، رحمت خود را از او باز گيرد.

از حضرت امير المؤمنين عليه السلام منقول است كه: هر والى كه مردم را ممنوع سازد از آنكه كارهاى خود را به او عرض كنند، حقتعالى در قيامت حاجت او را بر نياورد و اگر چيزى برسم هديه بگيرد چنانست كه از غنيمت دزدى كرده است كه بدترين دزدى‏هاست و اگر رشوه بگيرد چنان است كه به خدا شرك آورده باشد و در حديث معتبر از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه: حقتعالى وحى فرمود بسوى پيغمبرى از پيغمبران كه در مملكت پادشاه جبارى بود كه برو و بآن پادشاه بگو كه من ترا پادشاه نكرده‏ام كه خون مردم را بريزى و مالهاى ايشان را بگيرى براى اين تو را پادشاه كرده‏ام كه صداهاى مظلومان را از من بازگيرى، بدرستى كه من ترك بازخواست ستمها كه بر ايشان شود، نمى‏كنم هر چند كافر باشند.

از حضرت امام محمّد باقر عليه السلام منقول است كه: در جهنّم كوهى هست كه آن را سعدا مى‏گويند و در آن كوه وادى هست كه آن را سقر مى‏گويند، در آن وادى چاهى هست كه آن را هبهب گويند هرگاه كه پرده آن چاه را بر مى‏اندازند اهل جهنّم از گرمى آن به فرياد مى‏آيند و آن چاه جاى جباران است.

در روايت ديگر منقول است: از محمّد بن اسمعيل بن نوح كه حضرت امام رضا عليه السلام فرمود: كه خدا را در پادشاهان جماعتى هست كه خدا دين حق را بايشان عطا فرمود، ايشان را استيلا بر شهرها داده است كه بسبب ايشان از دوستانش ضررها و ستمها را دفع كند و به بركت ايشان باصلاح آورد امور مسلمانان را و مومنان در حالهاى بد بايشان پناه مى‏برند، محتاجان و شيعيان ما بايشان متوسل مى‏شوند، و بايشان خدا ترس مؤمنان را بايمنى مبدل مى‏كند، در مملكت ظالمان ايشانند مومنان به حق و راستى و ايشانند امينان خدا در زمين و نور ايشان روشنى مى‏دهد اهل آسمان را چنانچه ستاره‏ها روشنى مى‏دهند اهل زمين را و در قيامت نور ايشان عرصه محشر را روشن مى‏كند، ايشان براى بهشت خلق شده‏اند اگر خواهى كه از ايشان باشى شاد گردان مؤمنان از شيعيان ما را.

در حديث صحيح از حضرت امام موسى عليه السلام و در حديث معتبر از حضرت رسول صلّى الله عليه وآله منقول است كه: هر كه برساند به پادشاهى حاجت كسى كه نتواند حاجت خود را به او رساند حقتعالى پاهايش را در قيامت بر صراط ثابت گرداند.

در حديث معتبر منقول است كه: حميرى عريضه نوشت به خدمت حضرت صاحب الامر، كه شخصى هست كه متصدى اوقاف است و حلال مى داند تصرف در آنها را و بى پروا مى‏گيرد و صرف مى‏كند، من گاهى در دِه او وارد مى‏شوم، اگر طعام او را نخورم با من عداوت مى‏كند، گاهى هديه هم براى من مى‏فرستد، حضرت در جواب نوشتند كه اگر اين مرد مالى و معاشى به غير آنچه در دست اوست از وقف دارد، طعامش را بخور و احسانش را قبول كن و اگر بغير آن مال حرام چيزى ندارد، طعامش را مخور و مالش را قبول مكن.

از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه: سه دعاست كه از درگاه خدا رد نمى‏شود، دعاى پدر براى فرزند نيكوكار و نفرين او بر فرزندان بدكردار و نفرين مظلوم بر ظالم و دعاى مظلوم براى كسى كه انتقام از ظالم براى او بكشد، دعاى مؤمن براى مؤمنى كه از براى دوستى اهل بيت او را به مال خود اعانت كند، و نفرين مؤمن بر كسى كه اعانت او نكند با قدرت و احتياج آن مؤمن به او.

از حضرت رسول صلّى الله عليه وآله منقول است كه: حقتعالى مى‏فرمايد، كه غضب من سخت و شديد است، بر ظالمى كه ظلم كند، بر كسى كه ياورى بجز من نيابد.

در حديث ديگر منقول است كه: حقتعالى مى‏فرمايد كه من مستجاب نمى‏كنم دعاى كسى را كه مظلمه از كسى نزد او باشد.

از حضرت امير المؤمنين عليه السلام منقول است كه: ظلم كننده و يارى كننده او بر ظلم و كسى كه راضى به آن ظلم باشد، هر سه در گناه شريكند.

از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه: هر كه ظلمى بر كسى بكند، حقتعالى برانگيزد كسى را كه مثل آن ظلم را نسبت به او يا فرزندان او يا فرزندان فرزندان او بكند.

در حديث ديگر فرمود كه هر كه حق مؤمنى را حبس كند حقتعالى در قيامت او را پانصد سال برپا بدارد تا آنكه از عرقش رودخانه‏ها جارى شود و منادى ندا كند، كه اين است ظالمى كه حق خدا را حبس كرده است پس چهل روز او را سرزنش كنند، پس بفرمايد كه او را به جهنّم برند و از حضرت رسول صلّى الله عليه وآله منقول است كه: بهترين جهادها آن است كه چون كسى صبح كند ظلم بر كسى در خاطر نداشته باشد.

فصل يازدهم‏

در آداب معاشرت با كافران و مخالفان‏

در حديث صحيح از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه: سزاوار نيست، مؤمن را با كافران اهل ذمه شراكت يا امانتى بايشان بدهد، كه برايش چيزى بخرند يا چيزى بايشان بسپارد يا دوستى با ايشان بكند.

در حديث صحيح ديگر از حضرت امام موسى عليه السلام منقول است كه: مسلمان نبايد كه با گبر در يك كاسه چيزى بخورد، يا با او در يك فرش بنشيند، يا با او مصاحبت كند.

در حديث صحيح ديگر فرمود كه اگر محتاج شوى به طبيب ترسا باكى نيست، كه بر او سلام كنى و او را دعا كنى كه دعاى تو نفعى به او نمى‏رساند.

از حضرت رسول صلّى الله عليه وآله منقول است كه: ابتدا مكنيد اهل كتاب را به سلام و چون ايشان بر شما سلام كنند عليكم بگوئيد و در جواب ايشان با ايشان مصافحه مكنيد و ايشان را بكنيت نام مبريد، مگر آنكه باينها مضطر شويد.

در حديث ديگر منقول است كه: شخصى به حضرت صادق عليه السلام عرض كرد كه من به بلاد كافران مى‏روم، مردم مى‏گويند، كه اگر آنجا بميرى با آنها محشور خواهى شد، حضرت فرمود كه اگر آنجا بميرى تنها محشور خواهى شد و نور تو در قيامت در پيش روى تو خواهد بود.

در حديث ديگر از آنحضرت پرسيدند كه دعا از براى جهودان و ترسايان چگونه بكنيم؟ فرمود كه بگوئيد «بارك اللّه فى دنياك» يعنى بركت دهد خدا از براى تو در دنياى تو.

در حديث ديگر فرمود كه اگر با ايشان مصافحه كنى از زير جامه مصافحه كن، و اگر دست بدست او برسد دست را بشوى.

در حديث ديگر فرمود كه اگر با اهل ذمه يعنى جهودان يا ترسايان و گبران مصافحه كنى دست را بخاك يا بديوار بمال، و اگر با دشمن اهل بيت مصافحه كنى دست را بشوى، مشهور ميان علما آن است كه دست به خاك يا به ديوار ماليدن در صورتيست كه دست مسلمان و ايشان هيچيك‏تر نباشند.

در حديث صحيح از حضرت امام محمّد باقر عليه السلام منقول است كه: اگر كسى با گبرى مصافحه كند دستش را بشويد.

در حديث معتبر ديگر از حضرت رسول صلّى الله عليه وآله منقول است كه: هر كه جهود يا ترسا يا گبرى را ببيند بگويد، اَلْحَمْدُالِلّهِ الَّذى فَضَّلَنى عَلَيْكَ بِاُلِاسْلامِ ديناً وَ بِالْقُرْآنِ كِتاباً وَ بِمُحَمَّدٍ نَبيّاً وَ بِعَلّى اِماماً وَ بِالْمُومِنينَ اِخْواناً وَ بِالْكَعْبَةِ قِبْلَةً خدا ميان او و آن كافر در جهنّم جمع نكند.

در حديث صحيح از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه: تقيه سپر ايمان است و ايمان ندارد كسى كه تقيه نمى‏كند، فرمود كه نه عشر دين در تقيه است.

از حضرت امير المؤمنين عليه السلام منقول است كه تقيه در بلاد مخالفان كردن واجب است، و كسى كه از روى تقيه قسم بخورد براى آنكه دفع ضررى از خود بكند، براى او گناه و كفاره نيست.

حضرت امام موسى عليه السلام فرمود كه گرامى‏ترين شما نزد خدا كسى است، كه تقيه بيشتر كند.

از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه: دين را حفظ كنيد و پنهان داريد به تقيه كردن از مخالفان، بدرستيكه شما در ميان سنيان از بابت مگس عسليد در ميان پرندگان، اگر مرغان بدانند كه عسل در شكم آنها هست هر آينه يكى را زنده نمى‏گذارند، اگر سنيان بدانند كه محبت ما در سينه شما هست هر آينه شما را هلاك كنند.

حضرت امام رضا عليه السلام فرمود، كسى كه تقيه را ترك كند چنان است كه نماز را ترك كند، بدان كه تقيه در بلاد مخالفان و سنيان واجب است، هرگاه بيم ضررى باشد به آنكه اظهار دين خود نكنند، بلكه دين ايشان را اظهار كنند، در وقتى كه ايشان مطلع باشند و مخفى واقع نتوان ساخت وضو و نماز و ساير عبادات را، به طريقه ايشان به عمل آورند و آدمى خود بهتر مى‏داند، كه در چه وقت خوف و ضرر هست و تقيه لازم است و تقيه در بلاد شيعه و سنى در هر امرى كه آدمى ظن ضرر داشته باشد لازم است مگر در خون كه در آن تقيه نمى‏بايد كرد مثل آنكه گويند كه كسى را بكش و اگر نه تو را مى‏كشيم بايد كه خود كشته شود و او را نكشد.

فصل دوازدهم‏

در بيان حقوق مردگان بر زندگان‏

بدان كه چون بر كسى آثار موت ظاهر شود اول كسى كه بايد باحوال او بپردازد آنشخص خودش است كه سفر ابدى و آخرت در پيش دارد و در خور آن سفر او را توشه ميبايد، پس اول چيزى كه او را ضرور است اقرار بگناه و اعتراف به تقصير و ندامت از گذشته‏ها و توبه كام كردن است، تضرع و زارى به جناب مقدس ايزدى كردن از گناهان گذشته او درگذرد، احوال و اهواليكه در پيش دارد او را بخود و ديگران نگذارد، پس متوجه وصيت شود و حقوق خدا و خلق آنچه در ذمه آن باشد ادا كند و به ديگران نگذارد كه بعد از مردن اختيار از دستش بدر رود و به حسرت در اموال خود نگرد، شياطين جن و انس وسوسه‏ها كنند، اوصيا و وارثان او را مانع شوند كه ذمّه او را برى سازند و او را چاره نباشد، گويد كه برگردانيد مرا آنقدر كه آنچه از اعمال شايسته خواهم در مال خود بكنم، از او نشنوند و حسرت و ندامت سود نبخشد پس به قدر ثلث مال خود از براى خويشان و تصدقات و خيرات و آنچه مناسب حال خود داند وصيت كند، كه زياده از ثلث را اختيار ندارد پس ابراء ذمه از برادران مؤمن خود بطلبد و هر كه را غيبت كرده باشد يا اهانتى يا آزارى به او رسانيده باشد اگر حاضر باشند از ايشان التماس كند كه او را حلال كنند و اگر حاضر نباشند از برادران مؤمن التماس كند كه براى او ابراء ذمه بخواهند پس امور اطفال و عيال خود را بعد از توكل بر جناب مقدس الهى بامينى بگذارد، وصى براى اولاد صغير خود تعيين نمايد پس كفن خود را مهيا كند، از شهادتين و عقايد حق و اذكار و ادعيه و آيات آنچه در تركيب مسطور مذكور است، اين رساله گنجايش ذكر آنها ندارد، به تربت حضرت امام حسين عليه السلام بفرمايد كه بنويسند و اين در صورتى است كه پيشتر غافل شده باشد و كفن را مهيا نكرده باشد و اگر نه مؤمن ميبايد كه هميشه كفنش مهيا باشد و نزد او حاضر باشد، چنانچه از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه: هر كه كفنش با او باشد در خانه‏اش او را از غافلان ننويسند و گاه كه نظر كند بآن كفن ثواب يابد و بايد كه بعد از آن ديگر در فكر زن و فرزند و مال نباشد، متوجه جناب مقدس ايزدى شود و بياد او باشد، تفكر كند كه اين امور فانى بكار او نمى‏آيد، بغير لطف حق و رحمت پروردگار در دنيا و آخرت چيزى به فرياد او نمى‏رسد، بدان كه چون توكل بر حقتعالى كند امور بازماندگان او به حسن وجوه صورت خواهد يافت، بداند كه اگر خود باقيماند بدون مشيت الهى نفعى بايشان نمى‏تواند رسانيد، ضررى از ايشان دفع نمى‏تواند كرد، آن خداوندى كه ايشان را آفريده است از او به ايشان مهربانتر است و بايد كه در آنحال در مقام رجا و اميد باشد و از رحمت الهى بسيار اميدوار باشد، از شفاعت رسول خدا صلّى الله عليه وآله و حضرت ائمه معصومين «عليهم السلام» اميد عظيم داشته باشد، منتظر قدوم شريف ايشان باشد، بداند كه همگى در آنوقت حاضر مى‏شوند، شيعيان خود را بشارتها مى‏دهند، ملك الموت را سفارشها مى‏كنند.

به سند معتبر از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه: هر كه در وقت مرگ وصيت نيكو نكند علامت نقصان عقل مروت اوست، گفتند يا رسول اللّه چگونه وصيت فرمود كه چون نزديك وفات او شود مردم نزد او جمع شوند بگويد، اَلّلهُمَّ فاطِرُ السَّمواتِ وَ الارْضِ عالِمُ الشَّهادَةِ الرَّحْمنُ الرِّحيمُ اِنّى اَعْهَدُ اِلَيْكَ اِنّى اَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ وَحْدَكَ لا شَريكَ لَكَ وَ اَنَّ مُحَمَّداً صَلَّى اللّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ عَبْدُكَ وَ رَسُولُكَ وَ اَنَّ السّاعَةَ اتِيَةٌ لا رَيْبَ فيها وَ اَنَّكَ تَبْعَثُ مَنْ فِى القُبُورِ وَ اَنَّ الْحِسابَ حَقُ وَ اَنَّ الْجَنَّةَ حَقُ وَ ما وَعَدَ اللّهُ فيها من النَّعيم الْمَأكُلِ وَ المَشْرَبِ و النكاحِ حَقُّ وَ أنَّ النّارَ حَقَّ وَ أنَّ الايْمانَ حَقُّ وَ اَنَّ الدَينَ كَما وَصَفْتَ وَ أنَّ الاسْلامِ ديناً وَ بِمُحمَّدٍ صلّى الله عليه وآله نَبِيَّاً وَ بِعَلِىًّ اِماماً وَ بِالقُرآنِ كِتاباً وَ أنَّ أهْلً بَيْتِ نَبِيَّكَ «عليه و عليهم السلام» أئِمَّتي اَلّلهُمَّ اَنْتَ ثِقَتى عِنْدَ شِدَّتى وَ رَجائى عِنْدَ كُرْبَتى وَ عُدَّتى عِنْدَ الامُورُ الَّتى تَنْزِلُ بى وَ اَنْتَ وَليّى فى نِعْمَتى وَ اِلهى وَ اِلهُ آبائى صَلّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ لا تَكِلَنْى اِلى نَفْسى طَرْفَةَ عَينْ اَبَداً وَ آنِسْ فى قَبْرى وَحْشَتى وَ اجْعَلْ لى عِنْدَكَ عَهْداً يَوْمَ الْقاكَ مَنْشوراً پس حضرت رسول صلّى الله عليه وآله فرمود كه: اين عهد و پيمان ميّت از روزيكه مى‏خواهد وصيت كند و وصيت لازم و واجب است بر هر مسلمانى، پس حضرت صادق عليه السلام بعد از نقل اين حديث فرمود، كه تصديق اين سخن در سوره مريم هست كه حقتعالى مى‏فرمايد، لا يَمْلِكُونَ الشَّفاعَةَ اِلاّ مَنِ اتَّخَذَ عِنْدَ الرَّحْمنِ عَهْداً يعنى در قيامت مالك شفاعت نيستند، مگر كسى كه گرفته باشد نزد پروردگار بخشنده عهدى و اين آن عهد است.

حضرت رسول صلّى الله عليه وآله به حضرت امير المؤمنين عليه السلام فرمود كه اين وصيت را تو ياد گير و به ياد اهل بيت خود و شيعيان خود بده چنانچه جبرئيل تعليم من نمود، اگر صحيفه خود را بيشتر درست نكرده باشد جمعى از مؤمنان را حاضر كند، بر اعتقادات خود ايشان را گواه بگيرد، باين نحو بگويد بِسْمِ اللّه الرَّحمنِ الرَّحيم اَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ اِلاّ وَحْدَهُ لا شَريكَ لَهُ وَ اَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ صَلَّى اللّهُ عَلَيْهِ وَ الِهِ وَ انَّ الْجَنَّةَ حَقُّ وَ اَنَّ السّاعَةَ آتِيَةِ لا رَيْبِ فيها وَ اَنَ اللّهَ يَبْعَثُ مَنْ فِى القُبُورِ پس بنويسد بر پارچه يا كاغذى بِسْمِ اللّه الرَّحمنِ الرَّحيم شَهِدَ الشُّهُودُ الْمُسَمونَ فى هذَ الْكِتابَ اَنَّ اَخاهُمِ فِى اللّهِ عَزَّوَ جَلَّ فُلانُ بن فُلانٍ و نام خود را و پدر خود را بنويسد أشْهِدُهُمْ وَ اَسْتَوْدِعُهُمْ وَ أقِرُّ عِنْدَهُمْ اَنَّهُ يَشْهَدُ أنْ لا اِلهَ اِلاّ اللّهُ وَحْدَهُ لا شَريكَ لَهُ وَ اَنَّ مُحَمَّداً صَلَّى اللّهُ عَلَيْهِ وَ الِهِ عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ وَ اَنَّهُ مُقِرُّ بِجَميع الانْبياء وَ الرُّسُلِ عَلَيْهِمُ السَّلامُ وَ اَنَّ عَلِيّاً وَلِىُ اللّهِ وَ اِمامَهُ وَ اَنَّ الائمَةَ مِنْ وُلْدِهِ الائمَةُ وَ أنَّ اَوَّلَهُمُ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ وَ عَلِىّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَ مُحَمَّدٍ بْنِ عَلِىّ وَ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ مُوسى‏ بْنِ جَعْفَرٍ وَ عَلِىّ بْنِ مُوسَى‏ وَ مُحَمَّدٍ بْنِ عَلِىّ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ الْحَسَنِ بْنِ عَلِىّ وَ الْقائِمِ الْحُجَّةِ عَلَيْهِمُ السَّلامُ وَ اَنَّ الْجَنَّةَ حَقُ وَ النّارَ حَقُّ وَ الساعَةَ آتِيَةٌ لا رَيْبَ فيها وَ اَنَّ اللّهَ يَبْعَثُ مَنْ فِى الْقُبورِ وَ اَنَّ مُحَمَّداً صَلَّى اللّهُ عَلَيْهِ وَ الِهِ رَسُولهُ جاء بِالْحَقِّ وَ اَنَّ عَليّاً وَلِىُ اللّهِ وَ الْخَليفَةُ مِنْ بَعْدِ رَسُول اللّه صَلَّى اللّهُ عَلَيْهِ وَ الِهِ وَ اسْتَخْلَفَهُ فى اُمَّة مُوَدّياً لامْرِ رَبّهِ تَبارَكَ وَ تَعالى وَ اَنَّ فاطِمَةَ بِنْتَ رَسُولِ اللّهِ صَلَّى اللّهُ عَلَيْهِ وَ الِهِ وابْنَيْها الْحَسَنَ وَ الْحُسَيْنَ اَبْناءُ رَسُولِ اللّهِ صَلَّى اللّهُ عَلَيْهِ وَ الِهِ وَ سِبْطاهُ وَ اِمامَا الْهُدى وَ قائداً الرَّحْمَةِ وَ اَنَّ عَلِيّاً وَ مُحَمَّداً وَ جَعْفَراً وَ مُوسى‏ وَ عَلِيّاً وَ مُحَمَّداً وَ عَلِيّاً وَ حَسَناً وَ الْحُجَّةَ عَلَيْهِمُ السَّلامُ ائمَةً وَقادَةً وَ دُعاةً اِلَى اللّهِ عَزَّوَجَلَّ وَ حُجّةً عَلى عِبادِهِ پس بگويد بگواهان كه نامشان در آن صحيفه نوشته خواهد شد يا فلان يا فلان و نامشان را بگويد اَثْبِتُوا اِلَيَّ هذِهِ الشَّهادَةِ عِنْدَكُمْ حَتّى تَلْقُونِى بِها عِنْد الْحَوضِ پس گواهان به او بگويند يا فلان نَسْتَوْدِعُكَ اللّهُ وَ الشَّهادَةَ وَ الاقْرارَ وَ الاخاءَ وَ مَوْعُدَهْ عِنْدَ رَسُولِ اللّهِ صلّى الله عليه وآله وَ نَقْرَأُ عَلَيْكَ السَّلامَ وَ رَحْمَةُ اللّهِ وَ بَرَكاتُهُ پس صحيفه را بپيچند، مهر كنند بمهر آن شخص و به مهر گواهان و از جانب راست ميت با جريده بگذارند.

از حضرت رسول صلّى الله عليه وآله منقول است كه: بر سر شخصى از انصار در وقت جان كندن حاضر شدند، از او پرسيدند كه خود را چون مييابى؟ گفت اميد از رحمت الهى دارم، از گناهان خود مى‏ترسم فرمود كه اين دو حالت در اينوقت در دل كسى نمى‏باشد مگر آنكه خدا اميدش را مى‏دهد، از آنچه مى‏ترسد او را ايمن مى‏گرداند.

در حديث ديگر منقول است كه: حضرتر رسول صلّى الله عليه وآله حاضر شدند، نزد شخصى كه در حالت احتضار بود و فرمود كه بگو: اَلّلهُمَّ اغْفِرلِىَ الْكَثيرَ مِنْ مَعْصِيَتِكَ وَ اقْبَلْ مِنّىِ الْيَسيرَ مِنْ طاعَتِكَ و اما آنچه متعلق بخويشان و برادران مؤمن است، بايد كه او را در چنين حالى تنها نگذارند و نزد او قرآن و دعا بخوانند، اعتقاد بوحانيت خدا و رسالت حضرت رسول صلّى الله عليه وآله و امامت ائمه معصومين «عليهم السلام» و ساير اعتقادات حق را از بهشت و دورخ و صفات كماليه الهيه و تنزيه خدا مكرر بگويند، كه او بگويد و اگر نتواند گفت بر او بخوانند، دعاى عديله را بر او بخوانند، معنيش را اگر عربى نداند بر او القا كنند و پايش را بسوى قبله كنند و در آنوقت حايض و جنب نزد او نيايند كه ملائكه از ايشان نفرت مى‏كنند، اگر كسى ديگر حاضر نباشد براى اضطرار نزد او باشند و چون نزديك شود كه جانش بيرون رود آنها بيرون روند.

در احاديث معتبر وارد شده است كه: اگر جان كندن بر او دشوار شود او را ببرند بآن جائيكه هميشه نماز مى‏كرده است، يا روى جانمازيكه بر آن نماز مى‏كرده است، او را بخوابانند كه اگر اميد شفا هست شفا مى‏يابد و اگر نه جانش بآسانى بيرون مى‏آيد.

در حديث معتبر منقول است كه: حضرت رسول صلّى الله عليه وآله داخل شدند، بر شخصى از فرزندان عبدالمطلب و او در حال احتضار بود، فرمود كه پاى او را بسوى قبله كنيد، تا ملائكه به او رو آورند، و رحمت الهى متوجه او گردد.

از حضرت امام رضا عليه السلام منقول است كه: زينهار كه در حال احتضار دست بر او مگذاريد، اگر دست و پا زند مانعش نشويد، چنانچه جاهلان مى‏كنند و نزد او قرآن بخوانيد، ياد خدا بكنيد و صلوات بر رسول و آل او بفرستيد.

در حديث ديگر منقول است كه: فرزندى از حضرت امام جعفر صادق عليه السلام در احتضار بود، حضرت امام محمّد باقر عليه السلام در كنار خانه او نشسته بودند و هرگاه كسى نزد او مى‏رفت منع مى‏كردند، مى‏فرمودند كه دست بر او مگذاريد كه او در اين حالت در نهايت ناتوانيست، و هر كه دست بر او مى‏گذارد چنانست كه او را كشته است.

در حديث معتبر از رسول صلّى الله عليه وآله منقول است كه: تلقين كنيد مردگان خود را كه لا اِلهَ اِلاّ اللّه بگويند كه هر كه آخر سخنش لا اِلهَ اِلاّ اللّهُ باشد، داخل بهشت شود.

در حديث ديگر فرمود لا اِلهَ اِلاّ اللّهُ تلقين ايشان بكنيد كه گناهان را درهم مى‏شكند. و در حديث صحيح از حضرت امام محمّد باقر عليه السلام منقول است كه: هرگاه كسى را در وقت جان كندن بيابيد اين كلمات فرج را تلقين كنيد كه او بگويد لا اِلهَ اِلاّ اللّهُ الْحَليمُ الْكَريمُ لا اِلهَ اللّهُ الْعَلىُّ الْعَظيمُ سُبْحانَ اللّهَ رَبِّ السَّمواتِ السَّبْعِ وَ رَبِّ الارضينِ السَّبْعِ وَ ما فيهِنَّ وَ ما بَيْنَهُنَّ وَ رَبِّ الْعَرْشِ الْعَظيمِ وَ الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمينَ.

در حديث ديگر منقول است كه: هر كه از اهل خانه حضرت امير المؤمنين عليه السلام‏

محتضر مى‏شد، حضرت كلمات فرج را تلقين ايشان مى‏فرمود، كه بخوانند چون ايشان مى‏خواندند مى‏فرمود برو كه ديگر بر تو باكى نيست.

در حديث حسن ديگر منقول است كه: حضرت رسول صلّى الله عليه وآله به نزد شخصى از بنى‏هاشم حاضر شدند، در حال جان كندن و فرمودند كه اين كلمات را بخوان يعنى كلمات فرج را چون خواند، گفتند الحمد اللّه كه خدا او را از آتش جهنّم نجات داد.

در حديث معتبر ديگر از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه: هيچكس نيست مگر آنكه شيطان جمعى از شياطين را موكل مى‏گرداند، بر او در وقت مردن كه او را به شك اندازند، در دين خود تا جانش مفارقت كند، اگر كسى مؤمن كامل باشد نمى‏توان او را به شك انداخت پس در آنحال تلقين ايشان بكنيد، بكلمات فرج و شهادتين اقرار بائمه عليهم السلام يك يك را تا از سخن گفتن بازماند.

در حديث ديگر فرمود كه اگر بت پرستى در وقت مردن اقرار بامامت ائمه معصومين عليهم السلام بكند، دين تشيع را اعتقاد كند آتش جهنّم به هيچ عضو او نرسد.

در حديث ديگر فرمود كه شخصى را مرگ در رسيد حضرت رسول خدا صلّى الله عليه وآله‏

نزد او حاضر شدند، با جماعتى از صحابه و او بيهوش بود پس حضرت فرمودند كه اى ملك الموت دست از او بردار، تا از او سؤال كنم پس آن شخص بهوش آمد حضرت فرمود چه چيز مى‏بينى گفت سفيدى بسيار و سياهى بسيار مى‏بينم، فرمود كه كدام يك به تو نزديكترند گفت سياهى حضرت فرمود، كه بگو اَلّلهُمَّ اغْفِرُلِىَ الْكَثيرَ مِنْ مَعاصيكَ وَ اقْبَلْ مِنّىِ الْيَسيرَ مِنْ طاعَتِكَ پس آن شخص بيهوش شد، باز به ملك الموت فرمود كه دست از او بردار پس او بهوش آمد حضرت فرمود كه چه چيز مى‏بينى گفت سفيدى بسيار و سياهى بسيار مى‏بينم فرمود كه كدام يك به تو نزديكتر است گفت سفيدى حضرت فرمود كه او را آمرزيدند، پس حضرت صادق عليه السلام فرمود كه نزد هر كه حاضر شويد، در اين حال بگوئيد كه اين دعا بخواند.

در حديث ديگر منقول است كه: حضرت رسول صلّى الله عليه وآله نزد جوانى حاضر شدند در وقت مردن و به او گفتند بگو لا اِلهَ اِلاّ اللّهُ و او زبانش بند شده بود و نتوانست گفت، حضرت پرسيدند از زنيكه بر بالين او نشسته بود، كه اين مادر دارد؟ گفت من مادر اويم فرمود، كه از او خوشنودى يا بر او غضبناكى؟ گفت شش سال است با او سخن نگفته‏ام فرمود كه از او راضى شو گفت راضى شدم، پس حضرت به آن جوان گفت كه بگو لا اِلهَ اِلاّ اللّهُ زبانش گشوده شده بود و گفت، پس حضرت از او پرسيدند، كه چه چيز مى‏بينى گفت مرد سياه بدبوئى و بدروئى جامه چركينى را مى‏بينم كه نزديك من است و گلوى مرا گرفته بود، حضرت فرمود كه بگو: يا مَنْ يَقْبَلُ الْيَسيرَ وَ يَعْفُوا عَنِ الْكَثيرَ اِقْبِلّ مِنَ الْيَسيرَ وَ اعْفُ عَنّى الْكَثيرَ اِنَّكَ اَنْتَ الغَفُورُ الرَّحيمُ چون آن جوان اين دعا را خواند، حضرت فرمود كه چه چيز مى‏بينى گفت مرد سفيد روى خوشبوئى خوش جامه را مى‏بينم، كه نزديك من است و آنمرد سياه مى‏رود، فرمود كه بار ديگر اين دعا بخوان چون خواند فرمود كه چه مى‏بينى گفت آن سياه را نمى‏بينم و سفيد را مى‏بينم كه نزديك من است اين راگفت و فوت شد، پس چون شخصى فوت شود سنتست كه دهانش را بر هم گذارند، چانه‏اش را ببندند، چشمش را بر هم گذارند، دستهايش را بر پهلوهايش بكشند، جامه بر رويش بيندازند، قرآن نزد او بخوانند، زود بردارندش.

از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه: سزاوار آن است كه برادران مؤمن را خبر كنند، به مردن او تا به جنازه او حاضر شوند، بر او نماز كنند، از براى او استغفار كنند، ميّت ثواب ببرد و ايشان ثواب ببرند.

در حديث حسن از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه: چون مؤمن را بقبر مى‏گذارند، ندا مى‏كنند او را كه اول عطائيكه تو را داديم بهشت و اول عطائيكه داديم، اينها را كه به جنازه تو آمدند، آمرزش گناهان است.

در حديث ديگر فرمود كه اول تحفه كه به مؤمن مى‏دهند در قبر آن است كه مى‏آمرزند هر كس را كه همراه جنازه او بوده است.

در حديث ديگر فرمود كه هر كه همراهى جنازه مؤمنى بكند تا او را دفن كنند، حقتعالى در قيامت هفتاد ملك بر او بگمارد كه همراهى از براى او كنند استغفار از قبر تا به موقف حساب و فرمود كه هر كه يك طرف جنازه را بگيرد، بيست و پنج گناه كبيره‏اش آمرزيده شود، اگر چهار طرف را بگيرد از گناهان بيرون آيد، بهتر آن است كه اول دست راست ميّت را كه جانب چپ جنازه است به دوش راست خود بردارد، پس پاى راست ميت را به دوش راست بردارد، پس پاى چپ ميّت را بدوش چپ بردارد، پس دست چپ ميّت را بدوش چپ بردارد، پس چون خواهد كه ديگر تربيع كند، از پيش روى جنازه نرود بلكه از جانب پشت جنازه برگردد باز به همان روش تربيع بجا آورد و بهتر آن است كه پشت جنازه يا پهلوهاى جنازه راه رود و پيش جنازه نرود، ظاهراً احاديث آن است كه اگر جنازه مؤمن باشد پيش آن راه رفتن خوبست و در جنازه خلاف مذهب پيش آن نبايد رفت، زيرا كه ملائكه او را استقبال به عذاب مى‏كنند، و با جنازه سوار رفتن مكروه است.

از حضرت رسول صلّى الله عليه وآله منقول است كه: هر كه جنازه را ببيند، اين دعا بخواند هيچ ملكى در آسمان نماند مگر آنكه گريه كنند، از براى ترحم به آواز او اَللّهُ اَكْبَرُ هذا ما وَعَدَنَا اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ صَدَقَ اللّهُ وَ رَسُولُهُ الّلهُمَّ زِدْنا ايماناً وَ تَسْليماً الْحَمْدُ لِلِّهِ الَّذى تَعَزَّرَ بِالْقُدْرَةِ وَ قَهَرَ الْعِبادَ بِالْموتِ.

از حضرت رسول صلّى الله عليه وآله منقول است كه: هر كه تشييع جنازه بكند به هر قدميكه بردارد صد هزار حسنه براى او نوشته شود، صد هزار گناه از او محو شود، صد هزار درجه براى او بلند شود، اگر بر جنازه‏اش نماز كند، حقتعالى بعد از فوت او صد هزار ملك را بفرستد، كه بر جنازه او نماز كنند، از براى او استغفار كنند، تا وقتى كه دفن شود، اگر بماند تا وقت دفن هان صد هزار ملك را حقتعالى مقرر فرمايد، كه از براى او استغفار كنند، تا از قبرش بيرون آيد در قيامت.

در حديث معتبر از حضرت امام محمّد باقر عليه السلام منقول است كه: هر كه مؤمنى را غسل دهد، چون او را از پهلو به پهلوى ديگر بگرداند، اين دعا بخواند گناهان يكساله او آمرزيده شود، مگر كناهان كبيره اَلّلهُمَّ اِنَّ هذا بَدَنُ عَبْدِكَ الْمُؤمِنْ وَ قَدْ اَخْرَجْتَ رُوحهُ مِنْهُ وَ فَرَّقْتَ بَيْنَهُما فَعَفْوَكَ عَفْوَكَ.

در حديث ديگر فرمود هر كه ميتى را غسل بدهد، و آنچه از عيبهاى آن ميت بر او ظاهر شود، به كسى نقل نكند گناهانش آمرزيده شود.

در حديث ديگر فرمود كه حضرت موسى عليه السلام از پروردگار خود پرسيد، كه چه ثواب دارد كسى كه ميتى را غسل بدهد وحى به او رسيد كه او را از گناهان مى‏شويم، مانند روزيكه از مادر متولد شده است.

در حديث حسن از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه: هر كه مؤمنى را غسل دهد، در وقت غسل دادن مكرر بگويد رَبِّ عَفْوَكَ عَفْوَكَ خدا او را بيامرزد، در فقه الرضا عليه السلام مذكور است كه در وقتى كه دست بر شكمش بمالد اين دعا بخواند: اَلّلهُمَّ اِنّى سَلَكْتُ حُبَّ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِمْ فى بَطْنِهِ فَاسْلُكْ بِهِ سَبيلَ رَحْمَتِكَ.

در حديث معتبر از حضرت امام محمّد باقر عليه السلام منقول است كه: هر كه كفن كند مؤمنى را چنانست كه ضامن پوشش او شده باشد تا روز قيامت، هر كه بكند از براى مؤمنى قبرى چنان باشد كه او را در خانه موافقى جا داده باشد تا روز قيامت.

از حضرت رسول صلّى الله عليه وآله منقول است كه: هر كه بر جنازه ميتى نماز كند، هفتاد هزار ملك بر او نماز كنند و گناهان گذشته‏اش آمرزيده شود، پس اگر همراهى كند تا او را دفن كنند به هر قدمى كه بردارد قيراطى از ثواب به او بدهند كه آن قيراط مانند كوه احد باشد.

در حديث ديگر فرمود كه هر مؤمنى كه بر جنازه نماز كند، بهشت او را واجب گردد مگر آنكه منافق يا عاق پدر و مادر باشد.

به سند معتبر از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه: چون مؤمنى بميرد و در جنازه او چهل نفر از مؤمنان حاضر شوند و بگويند اَلّلهُمَّ اِنّا لا نَعْلَمُ مِنْهُ الاخَيْراً و اَنْتَ اَعْلَمُ بِهِ مِنّا يعنى خداوندا ما از به غير از نيكى نمى‏دانيم و تو داناترى باحوال او از ما چون اين را بگويند، حقتعالى فرمايد كه من شهادت شما را قبول كردم و آمرزيدم آن گناهانى را كه مى‏دانم و شما نمى‏دانيد.

در حديث معتبر ديگر از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه: اول چيزيكه در عنوان نامه مؤمن مى‏نويسند بعد از مرگش آن چيزست كه مردم در حق او مى‏گويند، اگر نيك مى‏گويند نيك مى‏نويسند و اگر بد مى‏گويند بد مى‏نويسند.

در حديث حسن از حضرت صادق عليه السلام منقل است كه: چون ميت را به قبر رسانى او را از پيش پاى قبر داخل كن پس چون در قبرش گذارى آيةالكرسى بخوان و بگو بِسْمِ اللّهِ وَ فى سَبيلِ اللّهِ وَ عَلى مِلَةِ رَسُولِ اللّهِ اَلّلهُمَّ افْسَحْ لَهُ فى قَبْرِهْ وَ الْحِقُهُ بِنَبِيِّهِ اَلّلهُمَّ اِنْ كانَ مُحْسِنَاً فَزِدْ فى اِحْسانِهِ وَ اِنْ كانَ مُسيئاً فَاغْفِرْلَهُ وَ ارْحَمْهُ وَ تَجاوَزْ عَنْهُ و استغفار از برايش بسيار بكن و حضرت على بن الحسين عليه السلام‏

چون ميت را داخل قبر مى‏كردند، اين دعا مى‏خواندند اَلّلهُمَّ جافِ الارْضَ عَنْ جَنْبَيْهِ وَ صاعِدْ عَمَلَهْ وَ لَقِّهِ مِنْكَ رِضْواناً.

در حديث ديگر فرمود كه چون ميت را به قبر گذارند بايد كه اولاى مردم به او نزديك سرش باشد و نام خدا ببرد و صلوات بر محمّد و آل محمّد بفرستد و پناه برد به خدا از شر شيطان و سوره حمد و قل اعوذ برب الناس و قل اعوذ برب الفلق و قل هو اللّه احد و آيةالكرسى بخواند و اگر تواند رويش را برهنه كند و بر خاك گذارد و در آنجا تلقين كند او را به شهادتين و اقرار بائمه معصومين «عليهم السلام» و ساير اعتقادات حق.

در حديث ديگر فرمود كه چون خاك بر ميت بريزى بگو: اِيْماناً بِكَ وَ تَصْديقاً بِبَعْثِكْ هذا ما وَعَدَنا اللّهُ وَ رَسُولُهُ تا آنكه به عدد هر ذره از آن خاك حسنه در نامه‏ات نوشته شود و چون قبر را پر كنند و مردم برگردند نزديكترين مردم به او نزديك سر قبر بنشيند كه به آواز بلند او را تلقين كند، كه اين تلقين باعث اين مى‏شود كه منكر و نكير از او سؤال نكنند. و سنّت مؤكد است كه در نزد قبر بعد از دفن ميّت او را تعزيه بگويند و پيش از دفن نيز مستحبست.

در حديث معتبر از حضرت رسول صلّى الله عليه وآله منقول است كه: هر كه اندوهگينى را تعزيه بگويد، در روز قيامت او را حله بپوشاند و مثل ثواب آن صاحب مصيبت او را باشد بى آنكه از ثواب او چيزى كم شود.

در حديث معتبر از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه: مرده‏گان را زيارت كنيد كه ايشان خبر مى‏شوند از رفتن شما و شاد مى‏شوند و به شما انس مى‏گيرند و چون به نزديك قبر برويد بگوئيد اَلّلهُمَّ جافِ الارْض عَنْ جُنُوبِهِمْ وَ صاعِدْ اِلَيْكَ اَرْواحَهُمُ وَ لَقِهّمْ مِنْكَ رِضْواناً وَاسْكُنْ اِليْهِمْ مِنْ رَحْمَتِكَ ماتَصِلُ بِهِ وَحْدَتَهُمْ وَ تُونِسُ بِهِ وَحْشَتَهُمْ اِنّكَ عَلى كُلَّ شَيْى قَدير.

در احاديث معتبره وارد شده است كه هر كه نزد قبر برادر مؤمن خود برود و رو به قبله دست بر قبرش بگذارد و هفت مرتبه سوره انا انزلناه فى ليلة القدر بخواند از ترس بزرگ روز قيامت ايمن گردد.

در روايت ديگر منقول است كه: حقتعالى او و صاحب قبر هر دو را بيامرزد. و در روايت معتبر منقول است كه: حضرت امام محمّد باقر عليه السلام نزد قبرى از شيعيان ايستادند و اين دعا خواندند اَلّلهُمَّ ارْحَمْ غُرْبَتَهُ وَصِلْ وَحْدَتَهُ وَ انِسْ وَحْشَتَهُ وَ امِنْ رَوْعَتَهُ وَ اسْكُنْ اِلَيْهِ مِنْ رَحْمَتِكَ ما يَسْتَغْنى بِها عَنْ رَحْمَةِ مَنْ سِواكَ وَ الْحِقْهُ بِمَنْ كانَ يَتَوَلاهُ.

در روايت ديگر منقول است كه: هر كه سوره انا انزلناه نزد قبر مؤمنى بخواند هفت مرتبه حقتعالى ملكى را بفرستد كه عبادت الهى كند نزد قبر او و ثواب عبادت آن ملك را براى ميّت بنويسند و چون از قبرش محشور شود به هر هولى از اهوال قيامت كه برسد حقتعالى بسبب آن ملك آن هول را از او دفع كند تا داخل بهشت شود.

منقول است كه: مستحب است نزد قبر سوره حمد و قل اعوذ برب الناس و قل اعوذ برب الفلق و قل هو اللّه و آيةالكرسى هر يك را سه مرتبه و سوره انا انزلناه را هفت مرتبه بخواند.

از حضرت رسول صلّى الله عليه وآله منقول است كه: هر كه بر قبرستان بگذرد يازده مرتبه سوره قل هو اللّه احد بخواند، ثوابش را به مردگان آن قبرستان ببخشد بعدد آنمردگان اجر و ثواب يابد. بدان كه چون اين رساله محل ذكر احكام احتضار و غسل و كفن و نماز و دفن نبود قليلى از آداب در اينجا مذكور شد، كه اين رساله از اين فوائد خالى نباشد و مفصل همگى در كتاب بحار الانوار مذكور است.

در آداب مجالس از سلام و مصافحه‏ و معانقه و بوسيدن و آداب عطسه كردن‏ و آداب نشستن و برخاستن و صحبت‏ داشتن و امثال اينها

باب يازدهم‏

فصل اول‏

در فضيلت سلام و آداب آن‏

در حديث معتبر منقول است كه حضرت رسول صلّى الله عليه وآله اصحاب خود را امر فرمود، به هفت خصلت عيادت بيماران و مشايعت جنازه مرده‏گان و قبول كردن گفته كسى كه اين كس قسم دهم و دعا كردن براى كسى كه عطسه كند و يارى كرد مظلوم و به هر كس سلام كردن.

در حديث معتبر ديگر از آن حضرت منقول است كه در بهشت غرفه چند هست كه از اندرونش بيرون مينمايد و از بيرونش اندرون مى‏نمايد كسى از امت من در آنها ساكن مى‏شود كه به زبان نيك با مردم سخن گويد و طعام به مردم بخوراند و افشاى سلام بكند و نماز بكند در شب در وقتى كه مردم در خواب باشند فرمود كه افشاى سلام آن است كه بخل نورزد به سلام كردن بر احدى از مسلمانان.

از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه از جمله تواضع و شكستگى آن است كه با هر كه برخورى سلام بكنى و از حضرت رسول صلّى الله عليه وآله منقول است كه هر كه ابتدا كند به سخن گفتن پيش از سلام جوابش مگوئيد و كسى را به طعام خود مطلبيد پيش از آنكه سلام كند.

در حديث ديگر فرمود كه عاجزترين مردم كسى است كه از دعا عاجز باشد و بخيل‏ترين مردم كسى است كه به سلام كردن بخل كند.

در حديث ديگر فرمود كه هر كه به ده نفر از مسلمانان برخورد و بر ايشان سلام كند ثواب يك بنده آزاد كردن در نامه عملش نوشته شود.

از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه هر مؤمنى كه به جماعتى از مؤمنان سلام كند ملائكه در جوب سلام او مى‏گويند سلامُ عَلَيْكَ وَ رَحْمَةُ اللّهِ وَ بَرَكاتُهُ اَبَداً.

از حضرت رسول صلّى الله عليه وآله وسلّم سلام كردن سنّت است و جواب سلام دادن واجب است.

از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه چون كسى جواب سلام گويد بلند گويد كه آن سلام كننده نگويد كه سلام كردم و جواب سلام من نگفتند.

در حديث ديگر فرمود كه هر كه السَّلامُ عَلَيْكُمْ بگويد ده حسنه براى او باشد و اگر سَلامُ عَلَيْكُم وَ رَحْمَآُ اللّهِ وَ بَرَكاتُهُ بگويد سى حسنه براى او باشد.

در حديث ديگر فرمود كه سه كسند كه بصيغه جمع بايشان سخن ميبايد گفت، هر چند تنها باشند، كسى كه عطسه كند مى‏گوئى يَرْحَمكُمُ اللّهُ هر چند ديگرى با او نباشد و كسى كه سلام بر كسى كند مى‏گويد السَّلامُ عَلَيْكُمْ و كسى كه كسى را دعا مى‏گويد عافاكُمُ اللّهُ هر چند يكى باشد زيرا كه با اينها ملائكه مى‏باشد و در قصد مؤمنان غايب را هم داخل مى‏تواند كرد.

از حضرت امير المؤمنين عليه السلام منقول است كه مكروه است كسى بگويد حَيّاكَ اللّهُ مگر آنكه بگويد حَيّاكَ اللّهُ بِالسَّلامِ.

از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه سه كسند كه بر ايشان سلام نمى‏بايد كرد، كسى كه با جنازه راه رود و كسى كه به نماز جمعه رود و كسى كه در حمام باشد و حمل كرده‏اند بر صورتيكه لنگ نبسته باشد.

از حضرت امام محمّد باقر عليه السلام منقول است كه چون داخل مسجد شوى و مردم نماز كنند بر ايشان سلام مكن و بر حضرت رسول صلّى الله عليه وآله سلام كن و متوجه نماز شو و اگر به مجلسى داخل شوى كه مردم سخن گويند بر ايشان سلام بكن.

از حضرت امير المؤمنين عليه السلام منقول است كه كسى كه داخل خانه شود بر اهل خانه سلام كند و اگر اهل نداشته باشد و خانه خالى باشد بگويد اَلسَّلامُ عَلَيْنا مِنْ رِبِنّا و فرمود اگر كسى به تو گويد حَيّاكَ اللّهُ بِالسَّلامِ در جواب بگو اَنْتَ فَحَيّاكَ اللّهُ بِالسَّلامِ وَ اَحَلَكَ دارَ الْمَقامِ و از حضرت رسول صلّى الله عليه وآله منقول است كه چه يكديگر را ملاقات كنيد سلام و مصافحه بكنيد و چون از يكديگر جدا شويد طلب آمرزش از براى يكديگر بكنيد.

در حديث ديگر فرمود كسى كه داخل خانه خود شوم سلام بكند كه سبب بركت مى‏شود و ملائكه انس مى‏گيرند در آن خانه.

از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه چون زن بر جماعتى داخل شود بگويد عَلَيْكُمُ السَّلامُ و چون مرد داخل شود بگويد السَّلامُ عَلَيْكُمْ و در بعضى از اخبار وارد شده است كه چند كسند كه بر ايشان سلام نمى‏بايد كرد، جهود و گبر و ترسا و بت پرست و كسى كه در بيت الخلاء باشد و كسى كه بر سر خوان شراب نشسته باشد و بر شاعريكه به زنان محصنه عفيفه فحش گويد و بر جماعتيكه خوش طبعى ايشان دشنام مادر است و بر كسى كه نرد يا شطرنج يا ساير انواع قمار بازى كند، بر كسى كه عود يا طنبور نوازد و مرديكه مردم با او عمل لواط مى‏كنند و كسى كه در اثناى نماز باشد و كسى كه سود خورد و فاسقى كه علانيه فسق كند و پروا نكند.

در روايت صحيح وارد شده است كه سلام كردن بر كسى كه شطرنج بازى كند گناه كبيره است و همچنين نهى وارد شده است از سلام كردن بر كسى كه شراب خورد و دور نيست كه اكثر اينها محمول باشد بر آنكه سلام كردن بر اينها فضيلت بسيار ندارد يا براى آنكه از روى مهربانى و محبت و راضى بودن به گناه ايشان سلام بر ايشان نبايد كرد زيرا كه اخبار بسيار وارد شده است كه بر همه كس سلام كردن خوبست.

از حضرت رسول صلّى الله عليه وآله منقول است كه چون كسى از مجلسى برخيزد وداع كند اهل اين مجلس را به سلام كردن كه اگر بعد از او حرف خيرى بگويند در ثواب شريك ايشان خواهد بود و اگر حرف بدى بگويند گناهش بر آنها خواهد بود و بر او گناهى نخواهد بود.

از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه كوچك بر بزرگتر سلام مى‏كند و كسى كه گذرد بر كسى كه نشسته باشد سلام مى‏كند و جماعت كمتر بر جماعت بيشتر سلام مى‏كنند.

در حديث ديگر فرمود كه سواره بر پياده بايد سلام بكند و استر سوار بر خرسوار سلام بكند و اسب سوار بر استر سوار سلام بكند و ايستاده بر نشسته سلام بكند.

در چند حديث معتبر از آنحضرت منقول است كه چون جماعتى بر جماعتى بگذرند يكى از ايشان كه سلام كند از ديگران مجزيست و اگر كسى بر جماعتى سلام كند يكى از آنها كه جواب بگويد از ديگران مجزيست.

در حديث حسن از آنحضرت منقول است كه رسول خدا صلّى الله عليه وآله بر زنان سلام مى‏كردند و كراهت و ايشان جواب مى‏گفتند و حضرت امير المؤمنين عليه السلام بر زنان پير سلام مى‏كردند و كراهت داشتند از سلام كردن بر زنان جوان و مى‏فرمودند كه مى‏ترسم خوشم آيد از او و گناه بر من داخل شود زياده از ثوابيكه به سلام كردن طلب مى‏كنم و امثال اينها را براى تعليم ديگران مى‏فرموده‏اند و خود از امثال اينها معصوم و منزه بوده‏اند.

از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه ابتدا مكنيد اهل كتاب يعنى يهود و نصارى و مجوس را به سلام كردن و چون ايشان سلام كنند بگوئيد عليكم.

در روايت ديگر فرمود كه چون يهودى يا نصرانى يا مشرك و يا بت پرست بر تو سلام كنند بگو عليك و بدان كه از جمله سلامها سلام رخصت است كه چون خواهند كه داخل خانه كسى شوند پيشتر سنّت است كه در بيرون خانه سه مرتبه سلام كنند اگر جواب سلام بشنوند داخل شوند و اگر نه برگردند و جواب اين سلام واجب نيست.

از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه رخصت طلبيدن سه مرتبه است در اول مرتبه مى‏شنوند و در مرتبه دوم حذر مى‏كنند و در مرتبه سيم اگر خواهند رخصت مى‏دهند و اگر نمى‏خواهند ساكت مى‏شوند كه او برگردد و حقتعالى فرموده است كه داخل مشويد در خانه غير خانه‏هاى خود تا استيناس بكنيد و سلام بر اهلش بكنيد.

حضرت صادق عليه السلام فرمود استيناس كفش بر زمين زدن و سلام كردن است كه ايشان خبردار شوند.

فصل دوم‏

در فضيلت مصافحه يعنى دست يكديگر را گرفتن‏ و معانقه يعنى دست در گردن يكديگر كردن و بوسيدن و آداب هر يك‏

در حديث صحيح از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه از تمامى تحيت و سلام كسى كه در حضر باشد مصافحه كردن است و تمامى سلام كردن كسى كه از سفر آمده باشد دست در گردن يكديگر كردن است.

در حديث معتبر از ابو عبيده منقول است كه گفت من هم كجاوه حضرت امام محمّد باقر عليه السلام بودم من اول بكجاوه مى‏رفتم پس آنحضرت بكجاوه مى‏رفتند و چون هر دو در كجاوه درست مى‏نشستيم حضرت بر من سلام مى‏كردند و احوال از من مى‏گرفتند مانند دو كسى كه مدتى يكديگر را نديده باشند و با من مصافحه مى‏كردند و چون از كجاوه فرود ميآمديم اول آنحضرت پائين مى‏آمدند پس چون هر دو در زمين قرار مى‏گرفتيم سلام مى‏كردند و احوال مى‏گرفتند مانند دو كسى كه مدتها يكديگر را نديده باشند من گفتم يابن رسول اللّه شما كار چند مى‏كنيد مردميكه نزد ما هستند چنين نمى‏كنند حضرت فرمود مگر نمى‏دانى كه مصافحه كردن چه ثواب دارد بدرستيكه دو مؤمن با يكديگر ملاقات و مصافحه كنند پيوسته گناه از ايشان مى‏ريزد چنانچه برگ از درخت مى‏ريزد و حقتعالى نظر رحمت بسوى ايشان مى‏كند، تا از يكديگر جدا شوند.

در حديث معتبر ديگر از ابوحمزه منقول است كه گفت من هم كجاوه بودم با حضرت امام محمّد باقر عليه السلام چون بار را فرود آورديم حضرت اندكى راه رفتند پس آمدند و دست مرا گرفتند و فشار سختى دادند گفتم فداى تو شوم من با شما بودم در كجاوه حضرت فرمود، مگر نمى‏دانى كه مؤمن چون اندك حركتى بكند و بعد از آن دست برادر مؤمن خود را بگيرد حقتعالى نظر لطف بسوى ايشان مى‏كند و روى رحمت خود را به جانب ايشان مى‏گرداند و به گناهان مى‏فرمايد كه فرو ريزيد از ايشان تا آنكه چون از يكديگر جدا مى‏شوند هيچ گناه بر ايشان نمانده است.

در حديث حسن از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه حد مصافحه آن است كه در دور درخت خرما بگردند پس بعد از آن باز مصافحه سنّت است و حضرت امام محمّد باقر عليه السلام فرمود سزوار آن است كه دو مؤمن كه از يكديگر پنهان شوند، اگر چه به درختى باشد كه در ميان ايشان فاصله شود پس ملاقات كنند بايد كه مصافحه كنند.

در حديث ديگر فرمود كه هر كه دست را ديرتر بر مى‏دارد ثوابش بيشتر است.

از حضرت صادق عليه السلام فرمود كه حضرت رسول صلّى الله عليه وآله هرگز با كسى مصافحه نكردند كه دست را از دست او بكشند تا آنكه آن شخص دست را مى‏كشيد.

در حديث ديگر فرمود كه با يكديگر مصافحه كنيد كه كينه‏ها را از سينه مى‏برد و فرمود كه مصافحه كردن با مؤمن بهتر است از مصافحه كردن با ملائكه.

از حضرت امير المؤمنين عليه السلام منقول است كه چون با برادر مؤمن ملاقات نمائيد با ايشان مصافحه كنيد و بشاشت و خوشحالى نزد ايشان ظاهر كنيد، تا آنكه چون جدا شويد هيچ گناه بر شما نمانده باشد و با دشمن خود نيز مصافحه كنيد هر چند او نخواهد كه خدا چنين امر فرموده است و باعث دفع دشمنى او مى‏شود.

در حديث ديگر از اسحق صراف منقول است كه گفت من در كوفه مى‏بودم و شيعيان بسيار به نزد من مى‏آمدند و من از شهرت ترسيدم غلام خود را امر كردم كه هر كه مرا خواهد بگو كه اينجا نيست پس در آن سال به حج رفتم و چون به خدمت حضرت صادق عليه السلام رفتم آنحضرت را از خود متغير يافتم، گفتم فداى تو شوم چه چيز باعث تغيير شما شده است از من فرمود كه آنچه باعث تغيير تو شده است از مؤمنان گفتم فداى تو شوم از شهرت ترسيدم و خدا مى‏داند كه چه مقدار ايشان را دوست مى‏دارم حضرت فرمود كه اى اسحق ملال بهم مرسان از بسيار آمدن برادر مؤمن بديدن تو كه چون مؤمن با برادر مؤمن خود بر مى‏خورد با او مرحبا مى‏گويد خدا از براى او تا قيامت مرحبا مى‏نويسد پس چون با او مصافحه مى‏كند حقتعالى ميان دو ابهام ايشان صد رحمت مى‏فرستد كه نود و نه تاى آنها از آنستكه ديگرى را بيشتر دوست مى‏دارد پس حقتعالى روى رحمت به سوى ايشان مى‏گرداند و هر يك كه ديگرى را بيشتر دوست مى‏دارد روى رحمت بسوى او بيشتر است پس چون دست در گردن يكديگر كنند، رحمت ايشان را فرو مى‏گيرد، پس از براى خدا با يكديگر بايستند و غرض دنيوى نداشته باشند بايشان خطاب مى‏رسد كه آمرزيده شديد، عمل را از سر بگيريد پس چون از يكديگر احوال گيرند و سخن گويند ملائكه به يكديگر مى‏گويند، كه دور شويد كه مى‏خواهند با يكديگر احوال گيرند كه خدا برايشان پوشانيده است اسحق گفت پس حرفى كه مى‏گوئيم ملائكه نمى‏نويسند حضرت آهى بلند كشيدند و گريستند آنقدر كه آب ديده مبارك ايشان بر روى ريش روان شد و فرمودند كه اى اسحق حقتعالى ملائكه را امر فرموده است كه چون دو مؤمن با يكديگر ملاقات كنند از ايشان دور شوند براى تعظيم ايشان و اگر چه ملائكه نمى‏نويسند اما خداوندى كه مطلع است بر احوال ايشان و راز و پنهان آنچه در سينه‏ها پنهان است نزد او آشكار است مى‏داند كه چه مى‏گويند پس اى اسحق از خدا بترس چنانچه گويا او را ميبينى و اگر تو او را نمى‏بينى او تو را مى‏بيند و اگر گمان مى‏كنى كه او تو را نمى‏بيند كافر مى‏شوى و اگر مى‏دانى كه او تو را مى‏بيند و گناهان را از مخلوقين پنهان مى‏كنى و نزد او هويدا مى‏كنى پس او را از همه كس سهل‏تر شمرده.

در حديث ديگر فرمود كه شما را در مصافحه كردن مثل ثواب آنها هست كه در راه خدا جهاد مى‏كنند.

از حضرت امام محمّد باقر عليه السلام منقول است كه هر مومنى كه از خانه بيرون رود به قصد ديدن برادر مؤمن خود حق او را شناسد حقتعالى به هر گامى حسنه در نامه عملش بنويسد و گناهى از او محو كند و درجه براى او بلند كند پس چون در خانه آن مؤمن را بكوبد درهاى آسمان براى او گشوده شود، پس چون با يكديگر ملاقات كنند و مصافحه كنند و دست در گردن يكديگر بكنند حقتعالى روى رحمت خود را بسوى ايشان گرداند، پس حقتعالى با ايشان با ملائكه مباهات كند و فرمايد كه نظر كنيد بسوى اين دو بنده من كه به ديدن يكديگر رفتند و از براى رضاى من با يكديگر دوستى كردند بر من لازم است كه بعد از ايشان را عذاب نكنم پس چون برگردد او را مشايعت كنند ملكى چند به عدد نفسهاى او و گامهاى او و سخن‏هاى او كه او را حفظ كنند از بلاهاى دنيا و آخرت تا روز ديگر اين وقت و اگر در اين ميان بميرد از حساب قيامت نجات يابد و اگر آن مؤمن ديگر هم حق او را شناسد و حرمت او را داند همين ثواب او هم داشته باشد.

از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه شما شيعيان را نورى در پيشانى هست كه به آن نور شما در دنيا مى‏شناسند چون يكديگر را برخوريد آن موضع نور را از پيشانى يكديگر ببوسيد و در حسن ديگر فرمود كه نمى‏بايد بوسيد سر و دست كسى را مگر رسول خدا صلّى الله عليه وآله يا كسى كه مراد از بوسيدن سر و دست او حضرت رسول باشد محتمل است كه مخصوص ائمه معصومين باشد و اظهر آن است كه شامل سادات و علما نيز باشد، زيرا كه تعظيم ايشان براى آن مى‏كنند كه فرزند آنحضرت يا حافظ علوم و مروج دين آنحضرت‏اند و احوط آن است كه به غير دست پيغمبر و امام را نبوسند.

چنانچه در حديث ديگر از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه: شايسته نيست دست بوسيدن مگر پيغمبر يا وصى پيغمبر را.

در حديث صحيح از حضرت امام موسى عليه السلام منقول است كه خويش را براى خويشى ببوسد بر او چيزى نيست و برادر مؤمن را پهلوهاى روى ايشان را ببوسند و اما را ميان دو چشمش را ببوسند.

از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه دهان را بوسيدن نمى‏باشد مگر از براى زن و فرزند خود.

فصل سوم‏

در آداب نشستن در مجالس‏

از حضرت رسول صلّى الله عليه وآله منقول است كه وصيت فرمود به حضرت امير المؤمنين عليه السلام كه هشت كسند كه اگر خوار شوند ملامت نكنند مگر خود را كسى كه حاضر شود بر سر سفره كه او را نخوانده باشند و كسى كه تحكم كند بر صاحب خانه و كسى كه طلب خير كند از دشمنان خود و كسى كه توقع احسان كند از لئيمان و بخيلان و كسى كه خود را در آورد در رازى كه ميان دو كس باشد بى رخصت ايشان و كسى كه استخفاف نمايد به پادشاه و كسى كه در مجالس و جائى بنشيند كه او سزاوار آن نباشد و كسى كه سخن با كسى گويد كه گوش به سخن او نكنند.

از حضرت امير المؤمنين عليه السلام منقول است كه كسى كه مجموع اين سه خصلت يا يكى از آنها در او نباشد و در صدر مجالس بنشيند احمق است اول آنكه هر چه بپرسند و او جواب تواند گفت دويم آنكه چون ديگران عاجز شوند او حق را تواند بيان كرد سيم آنكه راهنمائى براى كسى كه صلاح اهلش در آن باشد تواند كرد.

از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه سزاوار نيست مؤمن را كه بنشيند مگر بعد از جماعتى كه نشسته‏اند زيرا كه پا بر گردن مردم گذاشتن و بالا رفتن علامت سبكى عقل است.

به سند معتبر از حضرت رسول صلّى الله عليه وآله منقول است كه از علامات تواضع و فروتنى آن است كه آدمى راضى باشد به مجلسى كه پست‏تر باشد از مجلسى كه سزاوار اوست و بهر كه برسد سلام كند و ترك مجادله كند هر چند كه حق با او باشد و نخواهد كه او را به پرهيزگارى ستايش كنند.

در حديث ديگر فرمود كه چون مردم در جاى خود بنشينند و ديگرى درآيد اگر كسى از آنها او را بطلبد و جا از برايش بگشايد برود كه آن كرامتى است كه نسبت به او كرده است برادر او و اگر كسى جا از براى او نگشايد هر جا كه گشاده‏تر است آنجا بنشيند.

در حديث معتبر ديگر فرمود كه چون كسى به خانه شخصى بيايد هر جا كه صاحب آن خانه مى‏فرمايد بنشيند كه صاحب خانه نيك و بد خانه خود را بهتر ميداند و حضرت امير المؤمنين عليه السلام فرمود كه زينهار كه بر سر راهها منشينيد.

در حديث ديگر فرمود كه نبايد كسى در ميان جماعتى بنشيند و جامه را از ران خود دور كند.

از حضرت امام حسن عسكرى عليه السلام منقول است كه هر كه راضى شود بنشستن در جائيكه مناسب شرف او بالاتر از آن باشد پيوسته خدا و ملائكه بر او صلوات فرستند تا برخيزد.

از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه چون رسول خدا صلّى الله عليه وآله داخل مجلسى مى‏شدند به هر جا كه به درگاه نزديك‏تر بود مى‏نشستند.

در روايت معتبر از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه در اكثر اوقات رسول خدا رو به قبله مى‏نشست.

در حديث حسن منقول است كه حضرت صادق عليه السلام در خانه خود نزديك درگاه مى‏نشستند رو به قبله.

در حديث ديگر منقول است كه حضرت رسول صلّى الله عليه وآله سه روش مى‏نشست گاهى زانوها را از زمين بر مى‏داشتند و دستها را بر پائين زانوها گذاشته ساعد يك دست را به دست ديگر مى‏گرفتند و گاهى دو زانو مى‏نشستند و گاهى يك پا را بر روى پاى ديگر مى‏گذاشتند و هرگز چهار زانو نمى‏نشستند.

در حديث حسن از ابو حمزه منقول است كه گفت ديدم حضرت امام زين العابدين عليه السلام نشسته بودند و يك پا را بر بالاى ران ديگر گذاشته بودند گفت كه مردم اين نشستن را خوب نمى‏دانند و مى‏گويند كه اين نشستن پروردگار است حضرت فرمود كه من از براى واماندگى چنين نشسته‏ام خدا را واماندگى نمى‏باشد و او را پينكى و خواب نمى‏باشد و جسم نيست و نشستن او را نمى‏باشد.

در روايت ديگر منقول است كه حضرت صادق عليه السلام چنين نشسته بودند و پاى راست را بر روى ران چپ گذاشته بودند.

در حديث معتبر منقول است كه حضرت رسول صلّى الله عليه وآله فرمود سزاوار نيست جماعتى كه با يك ديگر بنشينند در تابستان به قدر استخوان ذراع كه تقريباً يك شبر باشد از هر طرف ميان خود و ديگرى فاصله نگذارند كه از گرما آزار بكشند.

از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه: آدم مشمار كسى را كه در جاى تنگ چهار زانو بنشيند.

در چند حديث وارد شده است كه احتبا ديوار عربانست و احتبا آن است كه پاها را با پشت به جامه ببنديد بروش كمند وحدت يا دست را قفل كنند بر زانو چنانكه گذشت يعنى ايشان را در صحراها و جاها كه نزديك به ديوار نباشد اين بعوض تكيه به ديوار كردن است.

در حديث مؤثق از حضرت صادق عليه السلام پرسيدند كه احتبا چونست فرمود كه اگر عورت نمايان نشود باكى نيست.

در حديث ديگر فرمود كه جايز نيست مرد را كه احتبا كند در برابر كعبه.

فصل چهارم‏

در آداب ملاقات صاحب خانه با كسى كه به خانه او مى‏آيد

در حديث معتبر از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه برخاستن از براى تعظيم مكروه است مگر براى كسى كه به جهت دين مانند علم و صلاح و نيكى تعظيم او كنند.

از حضرت رسول صلّى الله عليه وآله منقول است كه حق كسى كه داخل خانه مى‏شود بر اهل آن خانه آن است كه در وقت داخل شدن و بيرون رفتن پاره با او راه روند و فرمود كه چون كسى داخل خانه شود بر صاحب خانه حاكم است تا بيرون آيد و آنچه گويد مى‏بايد صاحبخانه اطاعت كند.

از حضرت صادق عليه السلام منقول است كسى كه تحفه براى مؤمنى بياورد مثل بالش يا متكائى يا طعامى يا پوششى يا سلامى كند بر او بهشت بلند شود كه او را مكافات دهد پس حقتعالى به او وحى فرمايد كه من طعام بهشت را بر اهل دنيا حرام كرده‏ام مگر بر پيغمبر يا وصى پيغمبرى پس چون روز قيامت شود به بهشت خطاب رسد كه امروز مكافات تحفه‏هاى ايشان را بده پس غلامان و كنيزان از بهشت بيرون آيند با طبقها كه بر روى آنها دستمالها از مرواريد انداخته باشند و به نزد ايشان بياورند چون ايشان نظر كنند به جهنّم و اهوال آن و بهشت و آنچه در آن هست عقلشان پرواز كند و از آن طبقها نخورند پس منادى از زير عرش ايشان را ندا كند كه حقتعالى حرام كرده است جهنّم را بر كسى كه از طعام بهشت بخورد پس دست دراز كنند و بخورند.

در حديث معتبر منقول است كه دو شخص به خانه حضرت امير المؤمنين عليه السلام‏

آمدند حضرت از براى هر يك از ايشان بالشى انداختند يكى بر روى بالش نشست و ديگرى ابا كرد حضرت فرمود كه بنشين كه ابا نمى‏كند كرامت را مگر خر بعد از آن فرمود كه رسول خدا صلّى الله عليه وآله فرمود كه هرگاه بيايد به سوى شما كسى كه نزد قوم خود گرامى باشد شما او را گرامى داريد.

در حديث ديگر از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه سه كسند كه كسى جاهل به حق ايشان نيست مگر منافقى و كسى كه در اسلام ريشش سفيد شده باشد و كسى كه حامل لفظ يا معنى قرآن بوده باشد و امام عادل و فرمود كه از تعظيم خدا است تعظيم پيران كردن.

از حضرت رسول صلّى الله عليه وآله منقول است كسى را كه اكرام مى‏كنند و او را گرامى دارند بايد كه او قبول كند و رد نكند كه رد نمى‏كند كرامت را مگر خر.

در چند حديث از حضرت امام رضا عليه السلام پرسيدند كه كدام است اين كرامت كه رد نميبايد كرد فرمود كه مثل آنكه جائى از براى او بگشايند يا بوى خوشى از براى او بياورند يا بالشى از براى او بگذارند يا مثل اينها از كرامت‏ها.

از حضرت امام حسن عسكرى عليه السلام منقول است كه اكرام مكن كسى را به چيزيكه بر او دشوار باشد و از حضرت رسول صلّى الله عليه وآله منقول است كه هر كه خدمت كند گروهى از مسلمانان را حقتعالى مثل عدد ايشان خدمتكاران در بهشت به او كرامت فرمايد.

حضرت صادق عليه السلام فرمود هر كه برادر مؤمن او بيايد و او را گرامى دارد چنانستكه خدا را گرامى داشته است و از حضرت رسول صلّى الله عليه وآله منقول است كه هر ملاطفتى كه كسى با برادر مؤمن خود بكند حقتعالى او را آزار خدمه بهشت كرامت فرمايد.

در حديث ديگر فرمود كه هر كه اكرام كند برادر مومنش را به يك كلمه كه از روى لطف با او بگويد و غمى از او بردارد پيوسته در سايه رحمت الهى باشد تا مشغول اين اكرام باشد.

فصل پنجم‏

در بيان مجالسى كه در آنجا داخل شدن رواست‏ و جماعتى كه همنشينى و مصاحبت ايشان سزاوار است‏

از حضرت امام محمّد باقر عليه السلام منقول است كه متابعت كن كسى را كه تو را مى‏گرياند و خير خواه توست و متابعت مكن كسى را كه تو را مى‏خنداند و در مقام فرى دادن تو است.

از حضرت رسول صلّى الله عليه وآله منقول است كه نظر كنيد كه با كه سخن مى‏گوئيد و مصاحبت مى‏كنيد كه هر كه هست در وقت مرگ مصاحبانش را به او مى‏نمايند اگر حالشان نيك است از مصاحبت ايشان شاد مى‏شود و اگر حالشان بد است غمگين مى‏شودد و حضرت صادق عليه السلام فرمود كه بهترين برادران من نزد من كسى است كه عيبهاى مرا به من بگويد و فرمود كه بر تو باد به مصاحبان كهنه و حذر كن از مصاحبت مصاحبان تازه كه ايشان را عهدى و امانتى و وفائى نيست و بر حذر كن از مصاحبت مصاحبان تازه كه ايشان را عهدى و امانتى و وفائى نيست و بر حذر باش از همه كس هر چند اعتماد بسيار داشته باشى.

حضرت امير المؤمنين عليه السلام در وقت وفات وصيت فرمود كه زينهار كه اجتناب كن از جاهائيكه محل تهمتند و از مجلسى كه گمان بد به او ببرند كه همنشين بد فريب مى‏دهد مصاحب خود را.

از حضرت رسول صلّى الله عليه وآله منقول است كه سزاوارترين مردم به تهمت كسى است كه با اهل تهمت همنشين باشد.

از حضرت امير المؤمنين عليه السلام منقول است ه هر كه خود را در محل تهمت درآورد ملامت نكند كسى را كه گمان بد به او مى‏برد.

از حضرت امام موسى عليه السلام منقول است كه بپرهيزيد از مواضع شك و تهمت و بايد كه كسى با مادر خود در ميان راه نه ايستد زيرا كه همه كسى نمى‏داند كه مادر او است.

در حديث معتبر منقول است كه حضرت عيسى عليه السلام فرمود كه مصاحب بد اخلاقش سرايت مى‏كند باين كس و همنشين بد اينكس را هلاك مى‏كند پس نظر كن كه با كه همنشينى مى‏كنى.

از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه دوستى نيكان با نيكان ثوابى است براى نيكان و دوستى بدان با نيكان فضيلتى است براى نيكان و دشمنى بدان با نيكان زينتى است براى نيكان و دشمنى نيكان با بدان خواريست براى بدان.

از حضرت امام زين العابدين عليه السلام منقول است كه كه با پنج كس مصاحبت و همزباننى و رفاقت مكن زينهار كه با دروغگو مصاحبت مكن كه او از بابت سرابست، به دروغهاى خود تو را فريب مى‏دهد و دور را براى تو نزديك مى‏نمايد و نزديك را در نظر تو دور مى‏نمايد و زينهار كه مصاحبت مكن با فاسق كه او تو را به يك طعام خوردن نزد ديگران يا كمتر مى‏فروشد و با بخيل مصاحبت مكن كه تو را به مال خود يارى نمى‏كند در هنگاميكه نهايت احتياج بهم رسانى و با احمق مصاحبت مكن كه او اگر خواهد به تو نفع برساند ضرر مى‏رساند و با كسى كه قطع رحم كند مصاحبت مكن كه حقتعالى در سه موضع در قرآن مجيد او را لعنت كرده است.

حضرت صادق عليه السلام فرمود كه سزاوار نيست مسلمان را كه با فاجر و احمق و دروغگو برادرى كند و حضرت رسول خدا صلّى الله عليه وآله فرمود كه سه كسند كه همنشينى ايشان دل ا مى‏ميراند نشستن با مردم دنى و سخن گفتن با زنان و نشستن با توانگران و حضرت لقمان با پسر خود گفت كه بسيار با آشنايان نزديك و چسبان مشو كه باعث جدائى مى‏شود و از ايشان دورى هم مكن كه خوار مى‏شوى و نيكى با كسى بكن كه خواهان آن باشد و چنانچه ميان گرگ و ميش دوستى نيست ميان نيكوكار و بدكار دوستى نمى‏باشد هر كه نزديك غير مى‏رود البتهب او مى‏چسبد همچنين هر كه با بدكردار مصاحبت مى‏كند از بديهاى او مى‏آموزد و هر كه با مردم مجادله مى‏كند دشنام مى‏شنود و هر كه در مجالس بد داخل مى‏شود تهمت زده مى‏شود و هر كه با او همنشين بد مى‏نشيند از بدى سالم نمى‏ماند و هر كه زبان خود را نگاه نمى‏دارد هميشه پشيمانى مى‏برد.

از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه مصاحبت و همنشينى اصحاب بدعت مكنيد كه نزد مردم مثل آنها خواهيد بود و حضرت رسول صلّى الله عليه وآله فرمود كه آدمى بر دين دوست و مصاحب خود مى‏باشد و فرمود زينهار كه با احمق مصاحبت مكن در هنگاميكه از او راضى‏ترى نزديك‏تر است بآنكه تو را برنجاند.

از حضرت رسول صلّى الله عليه وآله منقول است كه حكيم‏ترين مردم كسى است كه از صحبت جاهلان بگريزد.

از حضرت صادق عليه السلام منقول است كسى كه برادر مؤمنش را بر امرى كه مكروه او باشد ببيند و تواند كه او را برگرداند از آن امر و بر نگرداند خيانت كرده است در برادرى او و كسى كه اجتناب بكند از مصاحب احمق به زودى اخلاق او را بر مى‏دارد.

حضرت امير المؤمنين عليه السلام فرمود كه بدترين مصاحبان تو كسى است كه معصيت خدا را در نظر تو زينت مى‏دهد و فرمود كه همنشينى با بدان مورث گمان بد بردن است در حق نيكان.

در حديث صحيح از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه نظر كن هر كه نفع دينى به تو نمى‏بخشد مصاحبت او اعتنا بشأن او مكن و در صحبت او رغبت مكن.

در حديث ديگر فرمود كه چهار چيز است كه ضايع مى‏شود محبتيكه با كسى داشته باشى كه بى‏وفا باشد و نيكى با كسى بكنى كه شكر تو نكند و علمى كه به كسى بياموزى كه گوش ندهد و رازى كه به كسى بسپارى كه نگاهدارى نكند.

از حضرت امام موسى عليه السلام منقول است كه در مزبله با عالم صحبت داشتن بهتر است از صحبت داشتن با جاهل بر فرشهاى نيكو.

از حضرت رسول صلّى الله عليه وآله منقول است كه حواريان به حضرت عيسى عليه السلام گفتند كه با كه همنشينى كنيم فرمود با كسى كه خدا را به ياد شما آورد ديدن او در علم شما بيفزايد سخن گفتن او و شما را به سوى آخرت رغبت بفرمايد كردار او.

در حديث ديگر فرمود كه با اهل دين نشستن شرف دنيا و آخرت است و حضرت امام محمّد باقر عليه السلام فرمود كه يك نشستن با كسى كه اعتماد بر او داشته باشم نزد من بهتر است از عبادت يكسال.

در حديث ديگر فرمود كه با توانگران منشينيد كه بنده اول كه با ايشان مى‏نشيند چنان مى‏داند كه خدا بر او نعمت بسيار داد هنوز بر نخواسته است كه چنان گمان مى‏كنيد كه خدا هيچ نعمت بر او نداد.

از حضرت رسول صلّى الله عليه وآله منقول است كه چهار چيز است كه دل را مى‏ميراند گناه بعد از گناه كردن و با زنان بسيار سخن گفتن و با احمق مجادله كردن كه تو گوئى و او گويد و به حق برنگردد و همنشينى با مردگان كردن گفتند يا رسول اللّه مردگان كيستند فرمود هر توانگرى كه خدا را فراموش كرده باشد.

از حضرت زين العابدين عليه السلام منقول است كه به فرزندان خود مى‏فرمود كه با اهل دين و معرفت همنشينى كنيد و اگر به دست شما نيايند تنهائى مونس‏تر و سالم‏تر است از مصاحبت غير ايشان و اگر ناچار باشد از همنشينى مردم پس با صاحبان مروت بنشيند كه ايشان در مجالس خود فحش نمى‏گويند.

از حضرت امام موسى عليه السلام منقول است كه سزاوار آن است كه آدمى مصاحبا پدر خود را نگاه دارد كه نيكى با بايشان مانند نيكى با پدر است.

در حديث ديگر منقول است كه حضرت لقمان با پسر خود فرمود كه اى فرزند به ديده بصيرت نظر كن در مجالس اگر جماعتى را ببينى كه ياد خدا مى‏كنند با ايشان بنشين زيرا كه اگر تو عالمى به تو نفع مى‏دهد از همنشينى ايشان علم تو زياده مى‏شود و اگر جاهلى ترا علم مى‏آموزند و شايد كه خدا رحمتى بر ايشان بفرستد و ترا هم با ايشان فرو گيرد.

از حضرت امير المؤمنين عليه السلام منقول است كه بر تو باد بحاضر شدن در مجالسى كه در آنجا ياد خدا كنند و در حديث ديگر فرمود كه دانايان در زمان گذشته مى‏گفتند كه سزاوار آن است كه تردد كردن به خانه‏ها به يكى از ده وجه باشد اول رفتن به خانه خدا از براى اداى حج و عمره دويم در خانه پادشاهان دين كه اطاعت ايشان به طاعت خدا متصل است و حق ايشان واجب است و نفعشان عظيم است و ضرر مخالف ايشان سخت است سيم در خانه علما كه از ايشان استفاده علوم دين و دنيا نمايند چهارم در خانه اهل جود و بخشش كه مال خود را باميد ثواب آخرت مى‏دهند پنجم در خانه بى خردانى كه مردم در حوادث دهر بايشان محتاج مى‏شوند و در حاجتها بايشان پناه مى‏برند ششم در خانه اشراف و بزرگان براى طلب عزت و احتياج بايشان هفتم درگاه جمعيكه نزد ايشان اميد منفعت دارند از جهة رأى مستقيم ايشان و تقويت عزم در امور و مشورت كردن بايشان هشتم در خانه برادران مؤمن به سبب آنكه مواصلت ايشان واجب و حق ايشان لازم است نهم در خانه دشمنانيكه بمدارا كردن ساكن مى‏شود ضررهاى ايشان و برفق و مدارا و ديدن عداوت ايشان دفع مى‏شود دهم در خانه جمعى كه از ديدن ايشان آداب حسنه استفاده مى‏توان كرد و انس به همزبانى ايشان مى‏توان گرفت.

فصل ششم‏

در آداب عطسه و آروق و آب دهان انداختن‏

از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه مسلمان را بر برادرش حق لازم هست كه چون او را ملاقات كند بر او سلام كند و چون بيمار شود او را عيادت كند و در غايبانه خيرخواه او باشد و چون عطسه كند او را دعا كند و بايد آنكه عطسه مى‏كند بگويد اَلْحَمْدُ لِلِّه رَبِّ العالَمينَ لا شَريكَ لَهُ و ديگران به او بگويند رَحِمَكَ اللّهُ و او در جواب بگويد يَهْديكُمُ اللّهُ وَ يُصْلِحُ بالَكُمْ.

از حضرت رسول صلّى الله عليه وآله منقول است كه چون كسى عطسه كند او را دعا كنيد اگر چه دريا در ميان فاصله باشد.

در حديث صحيح از حضرت امام رضا عليه السلام منقول است كه دهن دره از شيطان است و عطسه از جانب خداوند عالميان است.

در حديث ديگر منقول است كه حقتعالى را نعمتهاى بسيار بر بنده هست در هنگام صحت بدن و سلامتى اعضا و جوارح و بنده فراموش مى‏كند كه خدا را بر آن نعمتها شكر كند پس باين سبب خدا را امر مى‏فرمايد بادى را كه در بدنش جولان مى‏كند و از بينيش بيرون ميآيد پس از اين جهة مقرر كرده‏اند كه در اين حال خدا را حمد كند كه اين حمد تلافى شكر آن نعمتها باشد كه فراموش كرده است.

حضرت امام محمّد باقر عليه السلام فرمود كه نيكو چيزيست عطسه نفع مى‏رساند به بدن و خدا را به ياد مى‏آورد.

در حديث حسن از آن حضرت منقول است كه چون كسى عطسه كند بگويد اَلْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ العالَمينَ وَ صَلَّى اللّهُ عَلى مُحَمَّدٍ وَ اَهْلِ بَيْتِهِ.

در حديث حسن ديگر فرمود كه چون كسى عطسه كند بگويد اَلْحَمْدُ لِلِّهِ لا شَريكَ لِهُ و ديگران به او بگويند يَرْحَمُكَ اللّهُ و او در جواب بگويد يَغْفِرُ اللّهُ لَكَ وَلَنا.

از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه طفل نابالغى نزد حضرت رسول صلّى الله عليه وآله‏

عطسه كرد و گفت الحمد للّه حضرت به او فرمود بارَكَ اللّهَ فيكَ.

در حديث ديگر منقول است كه حضرت صادق عليه السلام عطسه كردند پس فرمودند اَلْحَمْدُلِلِّهِ رِبِّ الْعالَمينَ پس انگشت را بر بينى گذاشتند و گفتند رَغَمَ اَنْفى لِلّهِ رَغْماً داخِراً.

از حضرت امير المؤمنين عليه السلام منقول است كه هر كه بعد از عطسه بگويد اَلْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ العالَمينَ عَلى كُلِّ حالٍ درد گوش و درد دندان نيايد و از حضرت صادق عليه السلام منقول است هر كه عطسه كسى را بشنود حمد الهى كند و صلوات بر محمّد و اهل بيتش بفرستد درد چشم و درد دندان به او نرسد و فرمود كه اين را بگو اگر چه دريا در ميان تو و او فاصله باشد.

در حديث ديگر فرمود براى رفع درد دندان و دردگوش كه چون كسى عطسه كند حمد خدا بكند.

در حديث ديگر منقول است كه ترسائى عطسه كرد آنحضرت به او گفتند يرحمك اللّه.

در حديث ديگر از حضرت رسول صلّى الله عليه وآله منقول است كه چون مسلمانى عطسه كند و ساكت بماند از براى علتى ملائكه از جانب او مى‏گويند اَلْحَمْدُلِلِّهِ رَبِّ الْعالَمينَ و اگر او بگويد اَلْحَمْدُ لِلِّهِ رَبِّ العالَمينَ ملائكه مى‏گويد يَغْفِرُ اللّهُ لَكَ و فرمود كه عطسه كردن بيمار علامت عافيت او است و راحت بدنست.

از حضرت صادق عليه السلام منقول است: عطسه نفع مى‏بخشد به بدن ماداميكه زياده از سه مرتبه نشود و چون زياده از سه شود درد و بيماريست.

در حديث ديگر فرمود كه هر كه عطسه كند و دست را بر روى بينى گذارد و بگويد اَلْحَمْدُلِلِّهِ رَبِّ الْعالَمينَ كَثيراً كَما هُوَ اَهْلُهُ وَ صَلَّى اللّه عَلى مُحَمَّدٍ النَّبِىِّ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ از سوراخ بينى او مرغى بيرون آيد از ملخ كوچكتر و از مگس بزرگتر تا برود به زير عرش استغفار كند براى او تا روز قيامت.

در حديث ديگر فرمود كه كسى كه عطسه كند تا هفت روز از مردان ايمن است.

از حضرت رسول صلّى الله عليه وآله در چند روايت منقول است كه عطسه بين او واقع شود و علامت راستى آن سخن است.

از حضرت امام محمّد باقر عليه السلام منقول است كه عطسه را تا سه مرتبه دعا بگو و چون زياده از سه شود او را واگذار.

در روايت ديگر منقول است كه چون كسى عطسه كند سزاوار آن است كه انگشت شهادت بر روى بينى گذارد و بگويد اَلْحَمْدُ لِلِّهِ رَبِّ العالَمينَ وَ صَلَّى اللّهُ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطّاهِرينَ رَغَمَ اَنْفى لِلِّهِ رَغْماً داخِراً صاغِراً غَيْرَ مُسْتَنْكِف وَ لا مُسْتَحْسِرٍ و هرگاه ديگرى عطسه كند تا سه مرتبه بگويد يَرْحَمُكَ اللّهُ و چون زياده شود بگويد شفاكَ اللّهُ و چون مرد مؤمن عطسه كند بگويد يَرْحَمْكُ اللّهُ و اگر زن باشد بگويد عافاك اللّهُ و اگر طفل باشد بگويد زَرَعَكَ اللّهُ و اگر بيمار باشد بگويد شَفاكَ اللّهُ و اگر كافر ذمى باشد بگويد هَداكَ اللّهُ و اگر پيغمبر يا امام باشد بگويد صَلَّى اللّهُ عَلَيْكَ و در جواب بگويند يَغْفرِرُاللّهُ لَنا وَ لَكُمُ.

از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه بسيار عطسه كردن ايمن مى‏گرداند پنج درد را اول خوره دويم لقوه سيم نزول آب در چشم چهارم صلابت و خشونت پرهاى بينى پنجم بيرون آمدن مو در چشم و اگر خواهى كه كم شود عطسه روغن مرزنگوش در بينى بچكان به قدر يك دانك راوى گفت كه پنج روز چكاندم برطرف شد.

از حضرت امام محمّد باقر عليه السلام منقول است كه هر كه در بيت الخلاء عطسه كند حمد الهى را در خاطر خود بگذراند و محتملست كه مراد آهسته گفتن باشد.

از حضرت امير المؤمنين عليه السلام منقول است كه چون كسى عطسه كند به او بگو يَرْحَمُكُمُ اللّهُ و او در جواب بگويد يَغْفِرُ اللّهُ لَكُمْ يَرْحَمُكُم.

از حضرت امام رضا عليه السلام منقول است كه صلوات بر حضرت رسول صلّى الله عليه وآله واجب است نزد عطسه كردن و نزد كشتن حيوانات.

در حديث معتبر از حضرت رسول صلّى الله عليه وآله منقول است كه كسى كه آروق زند به جانب آسمان بلند نكند و فرمود كه آروق نعمت خدا است بعد از آن حمد الهى بكنيد.

از حضرت امير المؤمنين عليه السلام منقول است كه مؤمن آب دهان را به جانب قبله نيندازد و اگر از روى فراموشى بيندازد استغفار بكند.

در حديث حسن از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه هرگاه كسى در نماز عطسه كند اَلْحَمْدُ لِلِّهِ بگويد.

در حديث ديگر فرمود كه اگر بشنوى كه كسى عطسه كند و تو در نماز باشى بگو اَلْحَمْدُلِلِّهِ وَ صَلَّى اللّهُ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدِ اگر چه در ميان شخص كه عطسه كرده است دريا باشد.

فصل هفتم‏

در بيان مزاح كردن و خنديدن و سر گوشى كردن‏ و آداب صحبت داشتن و راز مجلس را پنهان داشتن‏

در حديث صحيح از حضرت صادق عليه السلام و در حديث ديگر از حضرت امام موسى عليه السلام منقول است كه چون سه نفر در مجلسى باشند دو تاى ايشان با يكديگر سرگوشى نكنند كه موجب اندوه و ايذاى آن رفيق ديگر است.

در حديث معتبر از حضرت رسول صلّى الله عليه وآله منقول است كه هر كه در ميان سخن برادر مسلمان خود سخن بگويد چنانست كه خدشه و خراشى در روى او كرده است.

در احاديث بسيار منقول است كه مجالس بامانت است يعنى آنچه گذشت بايد كه در جاى ديگر مذكور نشود مگر آنكه دانند كه ايشان راضيند.

از حضرت رسول صلّى الله عليه وآله منقول است كه احدى را نيست كه سخنى را كه صاحبش پنهان دارد او نقل كند مگر آنكه علمى باشد كه اظهار آن لازم يا ذكر نيكيهاى آن شخص باشد.

از حضرت رسول صلّى الله عليه وآله منقول است كه مجالس بامانت است مگر مجلسى كه در آن خون حرامى ريخته شود يا فرج حرامى را حلال كنند يا مالى را به نا حق ببرند.

از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه هيچ مؤمنى نيست مگر آنكه در او مزاج و خوشطبعى مى‏باشد.

در حديث ديگر منقول است كه آنحضرت از شخصى پرسيدند كه خوش طبعى كردن شما با يكديگر چونست گفت كه كم است حضرت فرمود كه بكنيد كه مزاح كردن از نيكى خلق است و موجب خوشحالى برادر مؤمن مى‏شود و بسيار بود كه حضرت رسول صلّى الله عليه وآله مزاح مى‏كردند با شخصى كه او را شاد گردانند.

از حضرت امام محمّد باقر عليه السلام منقول است كه خدا دوست مى‏دارد كسى را كه خوش طبعى كند ميان مردم ماداميكه فحش نگويد.

از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه خنديدن مؤمن مى‏بايد تبسم باشد و صدا نداشته باشد.

در حديث ديگر فرمود كه بسيار خنديدن دل را مى‏ميراند و دين را مى‏گدازد چنانچه آب نمك را مى‏گدازد و فرمود كه از نادانيست خنديدن بى‏آنكه تعجبى باعث آن شود.

در حديث حسن ديگر فرمود كه زينهار كه مزاح بسيار مكنيد كه آبرو را مى‏برد و فرمود كه چون كسى را دوست دارى با او مزاح و مجادله مكن.

در حديث حسن ديگر فرمود كه قهقهه كردن از شيطان است فرمود كه بسيار خنديدن آبرو را مى‏برد.

از حضرت امير المؤمنين عليه السلام منقول است كه زينهار مزاح مكنيد كه كينه‏ها بهم مى‏رسد و دشنام كوچكست.

از حضرت امام محمّد باقر عليه السلام منقول است كه چون خنده قهقهه بكنى بعد از فارغ شدن بگو اَلّلهُمَّ لا تَمْقُنْني.

از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه مزاح كردن آبرو را مى‏برد و مهابت مردان را برطرف مى‏كند.

در حديث ديگر فرمود كه مجادله مكن كه حسنت را مى‏برد و خوش طبعى مكن كه باعث جرأت مردم مى‏شود بر تو.

در حديث صحيح از حضرت امام موسى عليه السلام منقول است كه مزاح مكن كه نور ايمانت را مى‏برد و مروت مرديت را سبك مى‏كند و در حديث ديگر فرمود كه حضرت يحيى مى‏گريست و نمى‏خنديد و آنچه عيسى مى‏كرد بهتر بود از آنكه يحيى مى‏كرد.

در حديث منقول است كه حضرت داود عليه السلام به حضرت سليمان عليه السلام مى‏گفت كه اى فرزند زينهار كه خنده بسيار مكن كه بسيار خنديدن آدمى را فقير مى‏كند در روز قيامت.

حضرت رسول صلّى الله عليه وآله فرمود كه عجب دارم از كسى كه ايمان به جهنّم دارد چرا مى‏خندد و از حضرت صادق عليه السلام فرمود چه بسيار كسى كه خندد از روى لعب و بازى در روز قيامت گريه‏اش بسيار باشد و چه بسيار كسى كه بسيار گريد بر گناه خود در بهشت خوشحالى و خنده‏اش بسيار باشد پس از اين اخبار و اخبار ديگر چنين ظاهر مى‏شود كه مؤمن مى‏بايد كه عبوس و گرفته نباشد و گشاده‏رو و خندان باشد و قدرى از مزاح مطلوبست اما بسيار خنديدن و بسيار خوش طبعى كردن مذموم است و فعل بى‏خردان و سفيهان است.

فصل هشتم‏

درسايرآداب ‏مجالست ‏و حقوق اصحاب مجالس بر يكديگر

از حضرت رسول صلّى الله عليه وآله منقول است كه نيكو مجاورت كن با كسى كه با تو مجاورت كند تا مؤمنى باشى و نيكو مصاحبت كن با مصاحبان خود تا مسلمان باشى و از مفضل منقول است كه به خدمت حضرت صادق عليه السلام رفتم فرمود كه كى مصاحب تو بود در راه گفتم كه شخصى از برادران مؤمن فرمود كه چه شد گفتم كه تا داخل مدينه شده‏ام جايش را نمى‏دانم فرمود كه مگر نمى‏دانى كه كسى كه چهل گام با كسى مصاحبت كرد حقتعالى از حق او سؤال مى‏كند در قيامت.

از حضرت رسول صلّى الله عليه وآله منقول است كه همين عيب بس است آدمى را كه از عيب مردم چيزى بيند كه از خود چشم پوشد و مردم را سرزنش كند بر چيزى كه خود ترك آن نتوان كرد و آزار كند همنشين خود را به چيزى كه نفعى به او ندهد.

حضرت امام محمّد باقر عليه السلام فرمود كه مردم يا مؤمنند يا جاهل پس مؤمن را آزار نبايد كرد و با جاهل بى‏خردى نبايد كرد و اگر نه مثل او خواهى بود.

از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه از ما نيست كسى كه نيكو مصاحبت نكند با مصاحبان خود و نيكو رفاقت نكند با رفيقان خود و نيكو نمك خوارگى نكند با كسى كه با او مهربانى كند.

از حضرت امام محمّد باقر عليه السلام منقول است كه با منافق به زبان خوش سازگار بكن و محبت قلبى خود را خالص گردان براى مؤمنان و اگر يهودى با تو همنشينى كند نيكو مجالست كن با او.

حضرت رسول صلّى الله عليه وآله فرمود مهربانى كن با مردم تا تو را دوست دارند.

در حديث ديگر فرمود كه سه چيز است كه محبت آدمى را براى برادر مسلمانش صاف و خالص مى‏گرداند اول آنكه چون با او برخورد به خوشروئى و خوشحالى او را ملاقات كند دويم آنكه جا براى او بگشايد چون نزد او نشيند سيم آنكه به هر نامى كه دوست‏تر مى‏دارد او را بخواند و فرمود كه اظهار دوستى و مهربانى با مردم كردن نصف عقل است و در حديث صحيح‏ازحضرت‏صادق عليه السلام‏

منقول است كه چون كسى را دوست دارى دوستى خود را با او اظهار كن كه بيشتر باعث ثبات محبت مى‏شود ميان شما.

در حديث صحيح ديگر فرمود كه حضرت رسول صلّى الله عليه وآله قسمت مى‏كردند نظر كردنهاى خود را ميان اصحاب خود كه به يكى بيشتر از ديگرى نظر نمى‏كردند و هرگز در حضور اصحاب خود پا دراز نمى‏كردند.

در حديث صحيح از حضرت امام موسى عليه السلام منقول است كه چون كسى حاضر باشد او را به كنيت بخوان و چون غايب باشد نامش را بگو و در ميان عجم القاب به جاى كنيت است مثل آخوند و ميرزا و آقا و نواب و امثال اينها.

از حضرت رسول صلّى الله عليه وآله منقول است كه چون كسى برادر مسلمان خود را دوست دارد بايد نامش را و نام پدر قبيله و خويشانش را بپرسند از او كه اين از جمله حقوق لازمه برادرى و دوستى است و اگر نه آن آشنائى احمقان خواهد بود.

در حديث ديگر فرمود كه عجز سه چيز است يكى آنكه شخصى براى كسى طعامى مهيا كند او خلف وعده كند و نرود و طعام او را نخورد دويم آنكه شخصى با كسى مصاحبت و همنشينى كند و معلوم نكند كه كيست و از كجاست تا از او جدا شود سيم آنكه كسى با زن خود جماع كند و پيش از آنكه زن آب بدهد او آب بدهد بلكه مى‏بايد بتأنى بكند و مكث كند تا هر دو با هم آب بدهند.

از حضرت امام موسى عليه السلام منقول است كه بسيار پرده از ميان خود و برادر مؤمن خود برمدار كه باعث برطرف شدن حياست.

از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه هر كه از روى برادر مؤمن كاهى يا خاشاكى يا كثافتى بردارد حقتعالى ده حسنه در نامه عملش بنويسد و هر كه تبسم كند در روى برادر مؤمن حقتعالى براى او حسنه بنويسد.

از حضرت امير المؤمنين عليه السلام منقول است كه هر كه خاشاكى يا مانند آن از برادر مؤمن بردارد او در برابر آن عمل بگويد اَمَاطَ اللّهُ عَنْكَ ما تَكْرَهُ يعنى خدا دور كند آنچه را نمى‏خواهى.

در حديث ديگر منقول است كه حضرت رسول صلّى الله عليه وآله نهى فرمود از آنكه كسى بگويد به كسى كه لا َحَيوتُكَ وَ حَيواةُ فلان چنانچه در فارسى مى‏گويند كه به جان تو و جان فلانى.

در حديث ديگر فرمود كه بدترين امت من جماعتى‏اند كه مردم ايشان را گرامى مى‏دارند از ترس بدى ايشان بدرستى كه از من نيست هر كه چنين باشد.

از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه: ولد الزنا را چند علامت است اول دشمنى اهل بيت رسالت «صلوات اللّه عليهم» دويم آنكه مايل است به آن حرامى كه از آن خلق شده است سيم آنكه دين را خفيف و سبك شمارد چهارم آنكه مردم را در حضور ايشان آزار مى‏كند و هيچكس با مردم بد برنمى خورد و آزار ايشان نمى‏كند مگر آنكه يا ولد الزنا است يا مادرش در حيض به او حامله شده است.

از حضرت رسول صلّى الله عليه وآله منقول است كه: زينهار كه منازعه با مردم نكنيد كه كرامت را مى‏برد و مروت را برطرف مى‏كند و پيوسته جبرئيل مرا نهى مى‏كرد از مجادله با مردم كردن چنانچه نهى مى‏كرد از شراب خوردن و بت پرستيدن.

از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه: كنيه مؤمن در همان محل مى‏باشد كه نشسته است چون از برادرش جدا شود ديگر در دلش كينه نميماند و كينه كافر در تمام عمر مى‏باشد.

از حضرت امام محمّد باقر عليه السلام منقول است كه: شخصى به خدمت حضرت رسول صلّى الله عليه وآله آمد و گفت مرا وصيتى بفرما حضرت فرمود كه ملاقات كن برادر خود را با روى گشاده.

حضرت صادق عليه السلام فرمود كه حد نيكى خلق آن است كه مهربانى كنى و سخنت را نيكو كنى و با مردم بروى خوش برخورى.

حضرت رسول صلّى الله عليه وآله فرمود كه خوشحال و خوش رو با مردم برخوردن كينه را مى‏برد.

حضرت صادق عليه السلام فرمود كه سه چيز است كه از مكارم دنيا و آخرتست آنكه عفو كنى از كسى كه بر تو ظلم كند و پيوند كنى از كسى كه از تو ببرد و حلم كنى از كسى كه با تو بى‏خردى كند.

در حديث ديگر فرمود كه هر كه خشمى را فرو خورد خدا عزت او را در دنيا و آخرت زياده گرداند.

از حضرت امام محمّد باقر عليه السلام منقول است كه: هر كه خشمى را فرو خورد و قادر باشد كه آنرا به عمل آورد حقتعالى دلش را از ايمنى و ايمان پر كند در روز قيامت.

فصل نهم‏

در فضيلت ذكر خدا در مجالس كردن‏

از حضرت رسول صلّى الله عليه وآله منقول است كه: مبادرت كنيد به سوى باغهاى بهشت پرسيدند كه كدام است باغهاى بهشت فرمود كه حلقه‏ها و مجمعها كه ياد خدا در آن كنند و حضرت امير المؤمنين عليه السلام فرمود كه در همه جا خدا را ياد كنيد كه او با شما است.

در حديث معتبر منقول است كه: حضرت رسول صلّى الله عليه وآله از هيچ مجلسى بر نمى‏خواستند هر چند اندكى نشسته باشند تا آنكه بيست و پنج مرتبه استغفار مى‏كردند.

در احاديث معتبره منقول است از رسول خدا صلّى الله عليه وآله كه ياد كننده خدا در ميان غافلان مانند كسى است كه جهاد كند در راه خدا در هنگام گريختن ديگران و چنين كسى ثواب او بهشت است.

در حديث صحيح از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه: هر مجلسى كه در آن جمع شود نيكوكاران و بدكاران و برخيزند و ياد خدا در آن مجلس نكرد باشند آن مجلس در قيامت باعث حسرت و ندامت ايشان خواهد بود.

از حضرت رسول صلّى الله عليه وآله منقول است كه: هر گروهى كه در مجلسى جمع شوند و در آن مجلس ياد خدا نكنند و صلوات بر پيغمبر خود نفرستند آن مجلس حسرت و وبالست بر ايشان در روز قيامت.

در حديث صحيح از حضرت امام محمّد باقر عليه السلام منقول است كه: نوشته است در توراتى كه تغيير نيافته است كه حضرت موسى عليه السلام از پروردگار خود سؤال كرد كه خداوندا مجلسى چند بر من مى‏گذرد كه تو را عزيزتر و جليل‏تر مى‏دانم از آنكه تو را در آن مجلس ياد كنم حقتعالى در جواب فرمود كه يا موسى نام من بردن و ياد كردن در همه حال نيكوست.

از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه: حقتعالى فرمود اى فرزند آدم مرا ياد كن در مجمع مردم تا تو را ياد كنم در مجمعى كه بهتر از مجمع تو باشد.

در حديث ديگر فرمود كه حقتعالى مى‏فرمايد كه هر كه مرا ياد كند در ميان مجمعى از مؤمنان من او را ياد كنم در مجمع ملائكه.

از حضرت امام محمّد باقر عليه السلام منقول است كه: هر كه خواهد در قيامت ثواب كامل بيابد در وقتى كه مى‏خواهد كه برخيزد از مجلس بگويد سُبْحانَ رَبِّكَ رَبِّ الْعِزَّةِ عَمّا يَصِفونَ وَ سَلامُ عَلَى الْمُرْسَلينَ وَ الْحَمْدُلِلِّهِ رَبِّ الْعالَمين.

در حديث ديگر منقول است كه: اين كفاره گناهان آن مجلس است.

فصل دهم‏

در فضيلت ذكر حضرت رسول خدا و ائمه عليهم السلام‏

در مجالس و مباحثه علوم ايشان نمودن و احاديث فضايل ايشان را ياد كردن‏

از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه: هر قومى كه در مجلسى جمع شوند و خدا را ياد نكنند آن مجلس بر ايشان حسرت خواهد بود در روز قيامت.

حضرت امام محمّد باقر عليه السلام فرمود كه ياد ما كردن ياد خداست و ياد دشمن ما كردن از ياد شيطان است.

از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه: حقتعالى را ملكى چند هست كه ايشان مى‏گردند در زمين هرگاه مى‏گذرند بر جماعتى كه ياد محمّد و آل محمّد مى‏كنند به يكديگر مى‏گويند بايستيد كه مطلب خود را يافتيم پس مى‏نشينند و با ايشان شريك مى‏شوند در آن امر پس چون ايشان برخيزند اگر بيمار شوند به عيادت ايشان مى‏روند و اگر بميرند به جنازه ايشان حاضر مى‏شوند و اگر غايب شوند جستجوى ايشان مى‏كنند.

در حديث ديگر فرمود ملائكه كه در آسمانهايند نظر مى‏كنند به سوى يك و دو و سه از شيعيان كه فضيلت آل محمّد را ذكر مى‏كنند پس به يكديگر مى‏گويند كه نمى‏بينند اين جماعت را با كمى ايشان و بسيارى دشمنان ايشان فضيلت آل محمّد را ذكر مى‏كنند پس طايفه ديگر از ملائكه در جواب ايشان مى‏گويند كه اين فضل خدا است به هر كه مى‏خواهد مى‏دهد و خدا صاحب فضل بزرگ است.

در حديث معتبر منقول است كه: حضرت امام محمّد باقر عليه السلام از ميسر پرسيدند كه آيا شما با شيعيان با يكديگر خلوت مى‏كنيد و از علوم اهل بيت و فضايل ايشان آنچه مى‏خواهيد مى‏گوئيد گفت بلى واللّه حضرت فرمود كه واللّه من دوست مى‏دارم كه با شما باشم در آن مجلس كه واللّه من بوى شما را و نسيم شما را دوست مى‏دارم بدرستيكه شما بر دين خدا و ملائكه‏ايد پس يارى كنيد ما را در شفاعت خود به پرهيزكارى از محرمات و سعى در طاعات.

در حديث ديگر فرمود كه جمع نمى‏شوند سه نفر از مؤمنان يا زياده مگر آنكه از ملائكه مثل ايشان جمع مى‏شوند و اگر چيزى از خدا مى‏طلبند ملائكه آمين مى‏گويند و اگر پناه به خدا مى‏برند از شرى دعا مى‏كنند ملائكه كه خدا آن بد را از ايشان دور گرداند و اگر حاجتى مى‏طلبند ملائكه از خدا سؤال مى‏كنند كه حاجت ايشان را برآورد و جمع نمى‏شوند سه يا زياده از انكار كننده‏گان حق اهل بيت مگر آنكه ده برابر ايشان از شياطين حاضر مى‏شوند و سخنى كه مى‏گويند شياطين هم به مثل سخن ايشان سخن مى‏گويند و اگر مى‏خندند با ايشان مى‏خندند و اگر مذمت دوستان خدا مى‏كنند با ايشان رفاقت مى‏كنند پس اگر كسى از مؤمنان مبتلا شود به همنشينى شيطان نباشد كه هيچكس تاب مقاومت غضب خدا ندارد و لعنت خدا بر هيچ چيز دفع نمى‏كند و اگر نتواند برخيزد بدل انكار كند و اندك ساعتى برخيزد و باز گردد.

از حضرت امام موسى عليه السلام منقول است كه: هيچ چيز شيطان و لشكرهاى او را مجروح نمى‏كند مثل رفتن برادران مؤمن به ديدن يكديگر از براى خدا بدرستى كه دو مؤمن كه با يكديگر بر مى‏خورند و ياد خدا مى‏كنند پس فضيلت ما اهل بيت را ياد مى‏كنند بر روى شيطان هيچ پاره گوشت نمى‏ماند مگر آنكه فرو مى‏ريزد تا آنكه روحش باستغاثه ميآيد از شدت المى كه از اين امر مى‏بايد پس ملائكه آسمانها و خازنان بهشت بر اين معنى مطلع مى‏شوند و او را لعنت مى‏كنند و هيچ ملك مقربى نمى‏ماند مگر آنكه او را لعنت مى‏كند پس نا اميد و محروم و مطرود بر زمين ميافتد.

از حضرت رسول صلّى الله عليه وآله منقول است كه: زينت دهيد، مجالس خود را به ذكر فضايل على بن ابيطالب عليه السلام كه در او هفتاد خصلت از خصلتهاى پيغمبران هست.

در حديث ديگر فرمود كه حقتعالى براى برادرم على بن ابيطالب فضيلتى چند قرار داده است كه از بسيارى احصاى آن نمى‏توان كرد پس هر كه يك فضيلت از فضايل او را ذكر كند از روى اقرار و اذعان گناهان گذشته و آينده‏اش آمرزيده شود هر چند در قيامت با گناه جن و انس بيايد و هر كه يك فضيلت از فضايل او را بنويسد تا علامتى از آن كتاب باقى باشد ملائكه از براى او استغفار كنند و هر كه گوش دهد به فضيلتى از فضايل آن حضرت خدا بيامرزد گناهانى را كه به گوش دادن كرده باشد و هر كه نظر كند به نوشته كه فضيلتى از فضايل آن حضرت در آن نوشته باشد خدا بيامرزد از او گناهانى را كه به چشم كرده باشد.

در حديث ديگر فرمود كه هر كه به يك راهى رود براى طلب علم حقتعالى راهى براى او بگشايد به سوى بهشت بدرستى كه ملائكه بالهاى خود را مى‏گذارند از براط طلب كننده علم با رضا و خوشنودى و استغفار مى‏كنند از براى طلب كننده علم هر كه در آسمان و هر كه در زمين است حتى ماهيان دريا و فضل عالم بر عابد مانند فضل ماه است در شب چهارده بر ساير ستارگان.

در حديث ديگر فرمود اف باد بر مرديكه در هر جمعه خود را از كارهاى دنيا فارغ نسازد براى ياد گرفتن مسائل دين خود و در حديث ديگر فرمود كه حقتعالى مى‏فرمايد كه مذاكره علم در ميان بندگان من دلهاى مرده را زنده مى‏كند.

در حديث ديگر فرمود كه با يكديگر مذاكره كنيد و ملاقات كنيد و حديث نقل كنيد كه حديث جلا مى‏دهد دلها را و بدرستى كه دلها زنگ مى‏گيرند چنانچه شمشير زنگ مى‏گيرد و جلال دلها به حديث است.

از حضرت امام محمّد باقر عليه السلام منقول است كه: مذاكره علم ثواب نماز مقبول دارد.

فصل يازدهم‏

در مشورت كردن با برادران و آداب آن‏

از حضرت امير المؤمنين عليه السلام منقول است كه: نفس خود را به مخاطره‏ها مى‏اندازد كسى كه مستغنى مى‏شود براى خود از رأى ديگران.

در حديث ديگر فرمود كه مشورت كن با جماعتى كه از خدا ترسند و دوستدار برادران مؤمن را به قدر پرهيزگارى ايشان و بپرهيز از زنان بد و از نيكان ايشان در حذر باش و اگر تو را به نيكى امر كنند مخالفت كن ايشان را تا طمع نكنند در آنكه موافقت ايشان كنى در بديها.

در حديث ديگر فرمود كه من بيزارم از كسى كه مسلمانى با او مشورت كند و آنچه خير او را در آن داند نگويد.

از حضرت رسول خدا صلّى الله عليه وآله منقول است كه: هر گروهى كه با يكديگر مشورت كنند و در ميان ايشان كسى باشد كه نامش محمّد يا احمد يا محمود يا حامد باشد و در مشورت ايشان داخل باشد البته آنچه خير ايشان است بر ايشان ظاهر مى‏شود.

از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه: بهعمار ساباطى فرمود كه اگر خواهى كه نعمت الهى براى تو مستقيم باشد و مروت تو كامل باشد و زندگانى تو نيكو باشد در امور خود مشورت مكن با بنده و با مردم دون.

از حضرت رسول صلّى الله عليه وآله منقول است كه: مشورت مكن با جبان ترسان كه راه بدر شدن را بر تو تنگ مى‏كند و مشورت مكن با بخيل كه مانع مى‏شود تو را از رسيدن بغايت مقصود خود و مشورت مكن با كسى كه حرص دنيا داشته باشد كه زينت مى‏دهد براى تو هر رأى را كه بدتر است.

در حديث ديگر فرمود كه يا على كسى كه طلب خير از خدا مى‏كند حيران نمى‏شود و كسى كه در كارها با مردم مشورت مى‏كند پشيمان نمى‏شود و حضرت امير المؤمنين عليه السلام فرمود كه هلاك نمى‏شود كسى كه مشورت كند.

در حديث ديگر منقول است كه: بسيار بود كه حضرت امام رضا عليه السلام با آن عقل كامل مشورت مى‏فرمود با سياهى از غلامان خود و مى‏فرمود كه بسا باشد كه خدا خير ما را بر زبان او جارى سازد.

در احاديث معتبره منقول است كه: با عاقل ديندار پرهيزكار مشورت كن و چون چيزى بگويد خلاف آن مكن كه مورث فساد دنيا و آخرت تو مى‏شود.

از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه: هر كه برادر مؤمنش با او مشورت كند و آنچه محض خير او داند نگويد خدا عقل و رأيش را برطرف مى‏كند.

در حديث ديگر فرمود كه مشورت كردن حدى چند دارد كه هر كه آنها را نداند مضرت مشورت براى او بيش از منفعت است اول آن كسى كه با او مشورت مى‏كند عاقل باشد دويم آنكه آزاد و متدين باشد سيم آنكه برادر و دوست و يار او باشد چهارم آنكه او را بر تمام سر خود مطلع گرداند كه چنانچه خود جهات آن امر را مى‏داند او هم بداند اما پنهان دارد و به كسى نقل نكند زيرا كه اگر عاقل است منتفع مى‏شوى به مشورت و اگر آزاد و دين‏دار است آنچه حق سعى است مى‏كند در خيرخواهى تو و اگر يار و دوستدار تو است چون راز خود را به او گفتى افشا نمى‏كند و بدان كه از براى فضيلت مشورت و اهتمام در همين كافى است كه حقتعالى پيغمبر خود را كه عقل مكونات بود در قرآن مجيد امر به مشورت فرموده است كه: وَشاوِرْهُمْ فِى الْامْرِ فَاِذْا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللّهِ يعنى مشورت كن با اصحاب خود در امور پس چون عزم كردن پس توكل كن بر خدا.

فصل دوازدهم‏

در آداب نامه نوشتن‏

از حضرت امام جعفر صادق عليه السلام منقول است كه: مهربانى و مواصلت ميان برادران مؤمن در حضر به اين است كه بديدن يكديگر بروند و در سفر به اين است كه نامه به يكديگر بنويسند.

در حديث صحيح از آنحضرت منقول است كه: جواب كتابت نوشتن واجبست مانند جواب سلام گفتن.

در حديث فرمود كه ترك مكن نوشتن بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الرَّحيمِ را بهتر از ساير چيزها كه مى‏نويسى بنويسى.

در حديث موثق از آن حضرت پرسيدند كه در نامه ابتدا باسم آن شخص كه نامه را به او مى‏نويسد پيش از نام خود كردن چون است فرمود باكى نيست اين اكراميست كه او را مى‏كند.

در حديث ديگر منقول است كه: آن حضرت امر فرمود كه نامه بجائى بنويسيد چون به دست آنجناب دادند فرمود كه چگونه اميد داريد كه آنچه در نامه نوشته‏ايد به عمل آيد و حال آنكه انشاء اللّه در جاهائى كه مناسب است ننوشته‏ايد پس فرمود كه بين هر جا كه انشاء اللّه ندارد بنويس.

در روايت صحيح از حضرت امام رضا عليه السلام منقول است كه: چون نامه را نوشتيد خاك بر روى نامه بپاشد كه حاجت بهتر روا مى‏شود.

در حديث ديگر منقول است كه: حضرت امام على نقى عليه السلام در اول نامه مى‏نوشتند. بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الرَّحيمِ اَذْكُرُ اِنْشاءَ اللّهُ و فرمودند كه اگر بگويم كسى كه ترك مى‏كند گفتن و نوشتن بسم اللّه را در كارها و نوشته‏ها مثل كسى است كه نماز را ترك كند هر آينه راست گفته‏ام.

از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه: از نامه نوشتن هر كس استدلال بر عقل و بينائى او مى‏توان كرد و از رسول و ايلچى و استدلال بر فهم و زيركى او مى‏توان كرد.

در حديث ديگر فرمود كه چون رقعه يا نامه براى حاجتى نويسى و خواهى كه آن حاجت برآيد به قلم بيمداد بر سر رقعه بنويس بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الرَّحيمِ اِنَّ اللّهَ وَعَدَ الصّابِرينَ الْمَخْرَجَ مِمّا يَكْرَهُونَ وَ الرّزْقَ مِنْ حَيْثُ لا يَحْستبون جَعَلَنا اللّهُ وَ ايّاكُمُ مِنَ الَّذينَ لا خَوْفَ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ راوى گفت كه هرگاه چنين مى‏كردم حاجتم برآورده مى‏شد.

در حديث صحيح منقول است كه: از حضرت امام موسى عليه السلام پرسيدند كه كاغذها نزد ما جمع مى‏شود آيا به آتش مى‏توان سوزاند هرگاه در آنها نام خدا باشد فرمود كه نه بلكه اول به آب بشويند.

در حديث صحيح ديگر منقول است كه: از حضرت صادق عليه السلام كه كاغذها را مسوزانيد و لكن محو كنيد و بدريد.

در حديث حسن منقول است كه: از آنحضرت پرسيدند كه نامى كه از نام‏هاى خدا را با آب دهان محو توان كرد فرمود كه به پاكتر چيزيكه بيابيد محو كنيد.

از حضرت رسول صلّى الله عليه وآله منقول است كه: كتاب خدا و نام خدا را به پاك‏ترين آنچه مييابيد محو كنيد و نهى فرمود از آنكه بسوزانند قرآن را و از آنكه به قلم محو كند و در بعضى از نسخه‏ها به جاى قلم قدم است.

در آداب خانه داخل شدن‏ و بيرون رفتن‏

باب دوازدهم‏

فصل اول‏

در گشادگى خانه‏

در حديث حسن از حضرت امام جعفر صادق عليه السلام منقول است كه: از سعادت آدمى آن است كه خانه او گشاده باشد.

در حديث صحيح منقول است كه: حضرت امام موسى عليه السلام خانه خريدند و يكى از مواليان خود را فرمودند كه در آن خانه ساكن شو كه خانه تو تنگست آن شخص گفت كه اين خانه‏اى است كه پدرم احداث كرده است بدر نمى‏توانم رفت فرمود كه هرگاه پدر تو احمق باشد تو نيز ميبايد احمق باشى؟

از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه: سه چيز است كه موجب راحت مؤمنند خانه گشاده كه عيبها و امور مخفى او را از مردم پنهان دارد و زن صالحه كه بر امور دنيا و آخرت او را يارى نمايد و دخترى يا خواهرى كه او را از خانه بيرون كند يا به مردن يا به شوهر دادن.

از حضرت امام موسى عليه السلام منقول است كه: نيكى زندگانى در گشادگى خانه و بسيارى خدمتكاران است.

در حديث ديگر فرمود كه زيادتى لذت دنيا در فراخى خانه و بسيارى دوستان است.

از حضرت امام محمّد باقر عليه السلام منقول است كه: از مشقت زندگانيست خانه تنگ.

در روايت ديگر منقول است كه: شخصى از انصار از تنگى خانه شكايت كرد به رسول خدا صلّى الله عليه وآله حضرت فرمود كه به آواز بسيار بلند از خدا بطلب كه گشادگى در خانه تو بدهد.

در حديث ديگر فرمود كه از سعادت آدمى آن است كه فرزندش به او شبيه باشد و زن خوشروى ديندار داشته باشد و چهار پاى راهوار داشته باشد و خانه گشاده داشته باشد.

در حديث ديگر فرمود كه شومى خانه در تنگى ساحت و بدى همسايگان و بسيارى عيبهاى آن است.

در حديث ديگر فرمود كه چهار چيز است كه از سعادت است زن صالحه و خانه فراخ و همسايه شايسته و مركب نيكو و چهار چيز است كه از شقاوت است همسايه بد و زن بد و خانه تنگ و مركب بد.

از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه: از تلخى زندگانى است از خانه به خانه نقل كردن و نان از بازار خريدن.

فصل دوم‏

در مذمت تكلف بسيار در خانه كردن و بسيار بلند ساختن‏

در حديث صحيح از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه: هر كه مالى را از غير حلال كسب كند حقتعالى بر او مسلط مى‏گرداند عمارت كردن و خاك و آب را كه آنمال حرام را در آنجا ضايع كند.

در حديث ديگر فرمود كه هر بنائى كه زياده بر قدر احتياج باشد در قيامت وبالست بر صاحبش.

در حديث ديگر فرمود كه هر كه عمارت كند زياده از آنچه در آن سكنى نمايد در قيامت او را تكليف مى‏كنند كه آن را بردارد.

از حضرت امام على نقى عليه السلام منقول است كه: خدا در زمين خود بقعه چند قرار داده است كه آنها را مرحومات مينامند كه دوست مى‏دارد كه نام او را در آن بقعه‏ها ببرند و او را بخوانند و اجابت دعاى ايشان بكنند و خدا در زمين بقعه چند قرار داده است كه آنها را منتقمات مى‏نامند پس چون كسى مالى را از غير حلال كسب كرده باشد خدا يك زمين از آن زمين‏ها را بر او مسلط مى‏گرداند كه آن مال در آنجا صرف نمايد.

در حديث ديگر منقول است كه: حضرت امير المؤمنين عليه السلام از خانه شخصى گذشتند كه از آجر ساخته بودند پرسيدند كه اين در خانه كيست شخصى گفت كه از فلان مرد مغرور پس به در خانه ديگر گذشتند كه صاحبش به آجر ساخته بود حضرت فرمود كه اين خانه از مغرور غافل ديگر است.

از حضرت رسول صلّى الله عليه وآله منقول است كه هر كه خانه بنا كند از براى ريا و سمعهكه مردم ببينند و بشنوند در روز قيامت آنخانه را تا هفتم طبقه زمين آتشى كنند افروخته و در گردن او اندازند پس او را در جهنّم اندازند و هيچ چيز او را نگاه ندارد تا قهر جهنّم مگر آنكه توبه كند پرسيدند كه يا رسول اللّه براى ريا و سمعه ساختن چه معنى دارد فرمود يعنى زياده از قدر حاجت بسازد براى آنكه زيادتى كند بر همسايگان و فخر و مباهات كند با برادرانش.

از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه حقتعالى ملكى را موكل گردانيده است به عمارت كه هر كه سقف خانه‏اش را زياده از هشت ذرع بلند كند به او مى‏گويد كه تا كجا مى‏خواهى بروى اى فاسق.

در روايت ديگر اى فاسق‏ترين فاسقان.

در چند روايت معتبر وارد شده است كه هر كه سقف خانه را زياده از هشت ذرع بلند كند جنيان و شياطين در آن خانه جا مى‏كنند.

در حديث ديگر منقول است كه شخصى شكايت كرد به حضرت صادق عليه السلام كه جنيان آزار اهل خانه و عيال من مى‏كنند حضرت پرسيدند كه ارتفاع سقف خانه تو چه مقدار است گفت ده ذرع است حضرت فرمود كه از زمين تا هشت ذرع بپيما و از مابين هشت تا ده آيةالكرسى بنويس بر دور خانه زيرا كه هر خانه كه ارتفاع آن زياده از هشت ذرع است جنيان در آن خانه حاضر مى‏باشند و در آنجا سكنى مى‏كنند.

در چند حديث ديگر منقول است كه هر خانه كه ارتفاعش زياده از هشت ذرع باشد بر سر هشت ذرع آية الكرسى بنويس.

در حديث ديگر منقول است كه شخصى به حضرت امام محمّد باقر عليه السلام شكايت كرد از جنيان ما را از خانه بدر كرده‏اند حضرت فرمود كه سقف خانه‏هاى خود را هفت ذرع كنيد و كبوتر در اطراف خانه جا بدهيد راوى گفت كه چنين كردم ديگر بدى نديدم.

در حديث معتبر از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه بنا كن خانه خود را هفت ذرع كه آنچه زياده از هفت ذرع است شيطان در آنجا ساكن مى‏شود زيرا كه شيطان در آسمان و زمين نمى‏باشد بلكه در ميان هوا مى‏باشد.

در روايت ديگر منقول است كه ابو خديجه گفت كه در خانه‏حضرت صادق عليه السلام‏

ديدم آية الكرسى بر دور حجره نوشته بودند و در جانب قبله نمازگاه آن حضرت نيز آيةالكرسى نوشته بودند.

فصل سوم‏

در نقاشى كردن و تصوير كشيدن‏ و صورت صاحب روحى را ساختن كه سايه داشته باشد

مشهور ميان علما آن است كه حرام است و چنين صورتى را بر ديوارها و جامه‏ها نقش كردن مكروه است و بعضى به حرمت قائل شده‏اند و احوط آن است كه طلا كارى نكنند و مطلقاً صورت نكشند حتى صورت درخت و امثال آن خصوصاً صورت انسان كه تمام باشد و اگر صورتى كشيده باشند بهتر آن است كه آنرا ناقص كنند مثل آنكه چشمش را كور كنند يا عضوى از آنرا محو كنند.

از حضرت رسول صلّى الله عليه وآله منقول است كه جبرئيل گفت كه يا محمّد پروردگارت سلام مى‏رساند و تو را نهى مى‏كند از مثال‏ها و صورتها كشيدن در خانه‏ها.

در احاديث معتبره از آنحضرت منقول است كه جبرئيل گفت كه ما گروه ملائكه داخل خانه نمى‏شويم كه در آن سگ باشد يا صورت بدنى باشد يا ظرفى باشد كه در آن بول كنند.

در احاديث معتبره وارد شده است كه هر كه صورتى بسازد در قيامت او را عذاب كنند كه جان در آن صورت بدمد و نتواند دميد.

در حديث مؤثق منقول است كه از حضرت صادق عليه السلام پرسيدند از بالش و فرشى كه صورت داشته باشد و فرمود كه باكى نيست كه در خانه باشد صورتيكه پامال شود و بر رويش نشينند و راه روند.

در حديث حسن از حضرت امام محمّد باقر عليه السلام منقول است كه باكى نيست كه صورتها در خانه باشد اگر سرش را تغيير دهند و ساير بدنش به حال خود باشد.

در حديث صحيح از حضرت امام موسى عليه السلام منقول است كه نماز مكن در خانه كه صورتى در برابر تو باشد مگر آنكه چاره نداشته باشى پس سر آن صورت را قطع كن و نماز بكن.

در چند حديث معتبر از حضرت امير المؤمنين عليه السلام منقول است كه حضرت رسول صلّى الله عليه وآله مرا به مدينه فرستاند كه هر صورتى كه باشد محو كنم و قبرهاى بلند را هموار كنم و سگها را بكشم.

در حديث ديگر از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه عمارت بر بالاى قبرها مكنيد و صورت در سقف خانه‏ها مكشيد كه حضرت رسول صلّى الله عليه وآله از اين دو چيز كراهت داشتند.

در حديث ديگر از آنحضرت پرسيدند كه از كشيدن صورت درخت و آفتاب و ماه فرمود كه باكى نيست اگر صاحب حيوة نباشد.

فصل چهارم‏

در آداب فرش خانه‏

از حضرت امام موسى عليه السلام منقول است كه سه چيز است كه از مروت است نيكوئى چهار پا و غلام خوش رو و فرش نفيس.

از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه آدمى را فرشى از براى خود و فرشى از براى زوجه خود و فرشى از براى مهمان در كار است و زياده از اين از شيطان است.

در روايت ديگر منقول است كه در خانه امام زين العابدين عليه السلام بالشها و نمدها بود كه در آنها مثالها و صورتها و شكلها بود و بر روى آنها مى‏نشستند.

در حديث ديگر منقول است كه جمعى به خانه آنجناب آمدند و بالشها و فرشهاى نفيس ديدند عرض كردند كه ما در منزل شما چيزى چند مى‏بينيم كه خوش نمى‏آيد ما را حضرت فرمود كه ما زنان مى‏خواهيم و مهر ايشان را مى‏دهيم آنچه مى‏خواهند از براى خود مى‏خرند آنها از ما نيست.

در حديث ديگر منقول است كه شخصى به خدمت امام محمّد باقر عليه السلام رفت ديد كه آنجناب در خانه مزينى نشسته‏اند كه فرشهاى نيكو در آن گسترده‏اند پس روز ديگر رفت ديد كه در خانه نشسته‏اند كه به غير از حصير چيزى در آنخانه نيست و خود پيراهن گنده پوشيده‏اند پس حضرت فرمود كه آنچه ديروز ديدى آنخانه از من نبود از زوجه من بود و ديروز روز نوبت او بود.

در حديث صحيح منقول است كه شخصى به حضرت امام محمّد باقر عليه السلام عرض كرد كه شخصى مى‏نشيند بر فرشى كه در آن صورتها هست فرمود كه عجمان تعظيم مى‏كنند چنين فرشى را و ما دشمن مى‏داريم آن را.

در حديث صحيح ديگر منقول است كه از حضرت امام موسى عليه السلام پرسيدند از فراش حرير و ديبا آيا بر روى آن مى‏توان خوابيد و تكيه كرد و نماز كرد حضرت فرمود كه در زير مياندازى و بر رويش ميايستى اما سجده بر آن نمى‏كنى.

در روايت ديگر منقول است كه حضرت امام رضا عليه السلام در تابستان بر روى حصير مى‏نشستند و در زمستان بر روى پلاس و در خانه جامه‏هاى گنده مى‏پوشيدند و چون بيرون مى‏آمدند براى مردم زينت مى‏كردند.

در روايت معتبره منقول است كه چون حضرت امير المؤمنين عليه السلام حضرت فاطمه را تزويج كردند پوشش ايشان عبائى بود و فرش ايشان پوست گوسفندى بود و بالش ايشان پوستى بود كه ميانش را ليف خرما پر كرده بودند.

در حديث ديگر منقول است كه حضرت صادق عليه السلام فرمود كه بسيار است كه نماز مى‏كنم و در پيش روى من بالشى هست كه در آن صورت مرغان هست پس جامه بر روى آن بالش مياندازم و نماز مى‏كنم و فرشى چند از شام براى من به هديه آوردند و در آنها صورت مرغان نقش كرده بودند فرمودم كه سرهاى ايشان را تغيير دادند و به صورت درخت كردند.

در حديث ديگر منقول است كه از آنجناب پرسيدند كه گاهست كه فرشها نزديك ما مى‏گسترند كه در آنها صورتها هست حضرت فرمود كه چيزى را كه فرش كنند و پهن كنند و بر رويش راه روند باكى نيست اما صورتهائيكه بر ديوار و كرسى نصب كنند خوب نيست.

فصل پنجم‏

در آداب عبادت كردن در خانه‏

در حديث صحيح از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه جناب امير المؤمنين عليه السلام حجره در خانه مقرر فرموده بودند كه در آنجا به غير از فرشى و شمشيرى و مصحفى ديگر چيزى نبود در آن حجره نماز مى‏كردند.

در حديث مؤثق ديگر فرمود كه حضرت امير المؤمنين عليه السلام حجره در خانه خود قرار داده بودند كه نه بسيار كوچك و نه بسيار بزرگ از براى نمازگاه خود و چون شب مى‏شد طفلى را با خود به آن حجره مى‏بردند و در آنجا نماز مى‏كردند.

در حديث مؤثق ديگر منقول است كه آنحضرت نوشتند بمسمع كه دوست مى‏دارم از براى تو كه در خانه خود نماز گاهى قرار دهى و دو جامه كهنه گنده بپوشى و به آن موضع بروى و از خدا سؤال كنى كه ترا از آتش جهنّم آزاد كند و ترا داخل بهشت كند و دعاى نامشروع مكن و نفرين بر كسى مكن.

در حديث معتبر از حضرت رسول صلّى الله عليه وآله منقول است كه منور گردانيد خانه‏هاى خود را به تلاوت قرآن و خانه‏هاى خود را مثل گور مكنيد چنانچه يهود و نصارى كردند كه نماز را در معبدهاى خود مى‏كردند و خانه‏هاى خود را معطل مى‏گذاشتند بدرستى كه خانه كه در آن تلاوت قرآن بسيار شود خير آن خانه بسيار مى‏شود و اهلش برفاهيت و نعمت مى‏باشند و آن خانه روشنى مى‏دهد اهل زمين را.

در حديث حسن از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه خانه كه مسلمانى در آن قرآن خواند اهل آسمان آن خانه را به يكديگر مينمايند چنانچه كواكب آسمان را اهل زمين به يكديگر مى‏نمايند.

از حضرت امير المؤمنين عليه السلام منقول است كه خانه كه در آن قرآن خوانده مى‏شود و ياد خدا در آن خانه كرده مى‏شود بركت آن خانه بسيار مى‏شود و ملائكه حاضر مى‏باشند و شياطين دور مى‏شوند و روشنى مى‏دهد اهل آسمان را چنانچه ستاره‏ها اهل زمين را روشنى مى‏دهند و خانه كه در آن قرآن خوانده نشود و ياد خدا در آن نكنند بركت آن خانه كم مى‏باشد و ملائكه دورى مى‏كنند و شياطين در آن خانه حاضر مى‏باشند.

فصل ششم‏

در نگاهداشتن حيوانات در خانه خصوصاً كبوتر و خروس‏

از حضرت رسول صلّى الله عليه وآله منقول است كه حيوانات در خانه بسيار نگاه داريد شياطين به آنها مشغول شود و طفلان شما را ضرر نرسانند.

از حضرت امام محمّد باقر عليه السلام منقول است كه خوبست حيوانات در خانه نگاه داشتن مثل كبوتر و مرغ و بزغاله تا آنكه اطفال جنيان با ايشان بازى كنند و با اطفال شما بازى نكنند.

در حديث معتبر منقول است كه شخصى به حضرت رسول صلّى الله عليه وآله شكايت كرد از تنهائى حضرت فرمود كه يك جفت كبوتر در خانه نگاه دار.

در حديث صحيح از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه كبوتر از مرغان پيغمبران است.

در حديث حسن ديگر فرمود كه كبوتران حرم نسل كبوتر چندند كه حضرت اسمعيل عليه السلام نگاه داشته بودند و با آنها انس مى‏گرفتند پس مستحبست كه در خانه كبوترى چند نگاه دارند كه بالشان را چيده باشند كه به آنها انس بگيرند.

در حديث ديگر فرمود كه هر خانه كه در آن خانه كبوتر باشد آفتى از جن باهل آن خانه نمى‏رسد زيرا كه بى‏خردان جن بازى مى‏كنند در خانه كه كبوتر در آن خانه هست مشغول آن مى‏شوند و توجه آدمى نمى‏شوند.

در حديث ديگر فرمود كه كبوتر در خانه نگاه داريد كه دوست داشتنى است و دعا كرده حضرت نوح است و هيچ چيز در خانه مثل آن باعث انس نمى‏شود.

از جناب امام موسى عليه السلام منقول است كه هر بالى كه كبوتر مى‏زند باعث نفرت و گريختن شياطين مى‏شود.

در روايت ديگر از داود بن فرقد منقول است كه گفت در خانه حضرت صادق كبوتر راعبى ديدم كه بسيار مى‏خواند حضرت فرمود كه مى‏دانى كه اين كبوتر چه مى‏گويد گفتم نه فرمود كه نفرين مى‏كند بر قاتلان جناب امام حسين عليه السلام پس ايشان را در خانه خود نگاه داريد.

در حديث ديگر منقول است كه راوى گفت كه آنجناب را ديدم كه از براى كبوترى چند كه در خانه آنجناب بودند نان ريزه مى‏كردند.

در حديث ديگر از عبدالكريم منقول است كه گفت رفتم به خانه آنجناب ديدم كه سه كبوتر سبز در خانه آنجناب بود عرض كردم كه اينها خانه را كثيف مى‏كنند حضرت فرمود كه مستحب است نگاه داشتن اينها در خانه.

در حديث ديگر فرمود كه در خانه حضرت رسول صلّى الله عليه وآله يك جفت كبوتر سرخ بود.

در حديث ديگر فرمود كه جناب امير المؤمنين عليه السلام چاهى كنده بودند خبر دادند بآنجناب كه جنيان سنگ در آنچاه مى‏اندازند حضرت آمدند و بر سر آنچاه ايستادند و فرمودند كه دست از اين عمل برداريد و اگر نه كبوتر در اين چاه جا مى‏دهم پس فرمود كه صداى بال كبوتر شياطين را دفع مى‏كند.

از محمّد بن كرامه منقول است كه گفت به خدمت حضرت امام موسى عليه السلام رفتم يك جفت كبوتر در منزل حضرت ديدم كه كبوتر سبز بود و نقطه‏هاى سفيد داشت و كبوتر ماده سياه بود و حضرت نا از براى آنها ريز مى‏كردند و فرمودند كه اينها در شب حركت مى‏كنند و مونس منند و هر مرتبه كه در شب بال مى‏زنند جنيان و شياطين كه داخل خانه شده‏اند دفع مى‏كنند.

در حديث چند از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه كبوتر را كه بجاى دور مى‏فرستند تا سى فرسخ راه مى‏رود و از روى دانائى بر مى‏گردد و آنچه زياده از اين است از روى دانائى نيست بلكه نان خورش و تقدير آنرا ميآورد.

در چند حديث منقول است كه كبوتر خانه‏گى يا كبوتر ياهو ياد خدا بسيار مى‏كنند و اهلبيت را دوست مى‏دارند و صاحب خانه را دعا مى‏كنند كه خدا شما را بركت دهد.

در حديث معتبر از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه خروس بال گشاده سفيدى كه در خانه باشد آنخانه و هفت خانه دور آنخانه را از بلاها نگاه مى‏دارد و يك بال زدن كبوتر دو رنگ بهتر است از هفت خروس سفيد.

در حديث ديگر فرمود كه خروس سفيد يار من و يار هر مؤمنى است.

از حضرت امام موسى عليه السلام منقول است كه در خروس پنج خصلت از خصلتهاى پيغمبران هست سخاوت و شجاعت و شناختن وقت نمازها و بسيار جماع كردن و غيرت و از حضرت امير المؤمنين عليه السلام منقول است كه فرياد كردن خروس نماز او است و بال زدنش ركوع و سجود او است.

از حضرت رسول صلّى الله عليه وآله منقول است كه دشنام مدهيد خروس را كه از براى نماز مردم را بيدار مى‏كند.

فصل هفتم‏

در نگاه داشتن گوسفند و بز در خانه‏

در حديث مؤثق از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه اهل هر خانه كه يك گوسفند نگاه دارند خداوند روزى آن گوسفند را بايشان بدهد و روزى ايشان را زياد كند و فقر از ايشان يك منزل دور شود و اگر دو گوسفند نگاه دارند خدا روزى آنها را برساند و روزى ايشان را زياد كند و پريشانى از ايشان دو منزل دور مى‏شود و اگر سه گوسفند نگاه دارند حقتعالى روزى آنها را برساند و روزى ايشان را زياد گرداند و پريشانى از ايشان در اصل برطرف شود.

از حضرت امام محمّد باقر عليه السلام منقول است كه هر اهل خانه كه نزد ايشان گوسفند شير دهى باشد هر روز دو مرتبه ملائكه به ايشان گويند خدا شما را بركت دهد.

در حديث ديگر از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه هر مؤمنى كه در خانه او يك بز شيرده باشد هر روز يك مرتبه ملكى در طرف صبح ايشان را دعا كند كه مطهر و پاك باشيد شما و خدا بركت دهد شما را و نيكو باد احوال شما و نيكو باد نان خورش شما و اگر دو بز شير ده باشد هر روز دو مرتبه ملك چنين دعا كند.

در حديث معتبر منقول است كه حضرت رسول صلّى الله عليه وآله با عمه خود فرمود كه چه مانع است ترا از آنكه در خانه خود بركتى نگاه دارى گفت يا رسول اللّه بركت كدام است فرمود كه گوسفندى كه شير دهد پس فرمود كه هر كه در خانه او گوسفند شيرده يا بز شيرده يا گاو شيرده باشد باعث بركت خانه او مى‏شود.

در حديث ديگر فرمود كه حقتعالى سه بركت فرستاده است آب و آتش و گوسفند.

در حديث معتبر از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه هر اهل خانه كه سى گوسفند در هر پسين داخل خانه ايشان شوند ملائكه نگاهبانى ايشان مى‏كنند تا صبح.

در حديث ديگر فرمود كه گوسفند نگاه‏دار و شتر نگاه‏مدار وحضرت‏رسول صلّى الله عليه وآله‏

فرمود كه نيكو ماليست گوسفند.

در حديث ديگر فرمود كه چون گوسفند نگاه داريد خوابگاه ايشان را پاكيزه كنيد و خاك از بدنشان پاك كنيد.

فصل هشتم‏

در بيان احوال ساير طيور و ذكر بعضى از حيوانات كه‏ كشتن ايشان روا است يا روا نيست‏

در حديث معتبر منقول است كه فاخته در خانه حضرت امام محمّد باقر عليه السلام بود آنحضرت روزى شنيدند كه او خوانندگى مى‏كرد فرمود كه مى‏دانيد چه مى‏گويند گفتند نه فرمود كه مى‏گويد فقدتكم فقدتكم يعنى نيست شويد نيست شويد پس فرمود كه ما آنرا دفع مى‏كنيم پيش از آنكه آن ما را دفع كند پس فرمود كه آنرا كشتند.

در حديث ديگر منقول است كه روزى حضرت صادق عليه السلام به خانه اسماعيل فرزند خود آمدند ديدند كه فاخته را در قفس كرده و فرياد مى‏كند حضرت فرمود كه اى فرزند چه باعث شده است تو را كه اين فاخته را نگاه داشته مگر نمى‏دانى كه نفرين مى‏كند صاحب خانه را پس آن را نيست كنيد پيش از آنكه آن شما را نيست كند.

در حديث معتبر منقول است كه روزى حضرت صادق عليه السلام نشسته بودند شخصى گذشت و پرستك كشته در دست داشت حضرت برجستند و آنرا از دست او گرفته بر زمين زدند و فرمودند كه آيا عالم شما امر كرده است شما را كه اين مرغ را بكشيد يا فقيه شما بدرستى كه خبر داد مرا پدرم از جدش كه رسول خدا صلّى الله عليه وآله نهى فرمود از كشتن شش جانور مگس عسل و مورچه و وزغ و صرد و هدهد و پرستك اما مگس عسل زيرا كه پاكيزه مى‏خورد و پاكيزه از او جدا مى‏شود و آن است چيزيكه خدا به او وحى كرده است كه نه از جن است و نه از انس در آنجا كه فرموده است وَ اذْ اَوْحى رَبُّكَ اِلَى النَّحْلِ و اما مورچه زيرا كه قحطى در زمان حضرت سليمان بهم رسيد و به طلب باران آنحضرت با اصحاب خود بيرون رفتند ناگاه مورچه را ديد آنحضرت كه بر پا ايستاده و دست بآسمان دراز كرده و مى‏گويد پروردگارا ما از جمله آفريدهاى توئيم و از روزى تو بى‏نياز نيستيم پس روزى بده به ما از نزد خود و ما را مگير به گناهان بى‏خردان از فرزندان آدم پس حضرت سليمان گفت كه برگرديد كه حقتعالى بدعاى ديگرى شما را باران داد و اما وزغ زيرا كه چون نمرود آتش براى حضرت ابراهيم عليه السلام افروخت جانوران زمين از خدا رخصت طلبيدند كه آب بر آن آتش بريزند، حقتعالى هيچ يك را رخصت نفرمود به غير از وزغ پس دو ثلث آن از آتش سوخت و يك ثلث باقى ماند و اما هدهد زيرا كه آن دليل حضرت سليمان عليه السلام بود بسوى ملك بلقيس و اما صرد مرغيست كه سر بزرگى دارد و گنجشك را شكار مى‏كند زيرا كه راهنماى حضرت آدم بود از بلاد سرانديب تا بلاد جده يكماه و اما پرستك زيرا كه گرديدن آن در هوا براى تأسف و اندوهيست كه بر مظلوميت اهل بيت رسالت پناه عليهم السلام دارد و تسبيحش خواندن سوره حمد است مگر نمى‏بينى كه در آخر خوانندگى مى‏گويد وَ لا الضّالينَ.

در حديث صحيح منقول است كه از حضرت امام موسى عليه السلام پرسيدند از كشتن مورچه حضرت فرمود كه مكش مگر آنكه تو را آزار كند و پرسيدند از كشتن هدهد فرمودند كه آزارش مكن و مكش و ذبح مكن كه نيكو مرغيست آن.

در حديث ديگر از حضرت امام رضا عليه السلام منقول است كه حضرت رسول صلّى الله عليه وآله‏

نهى فرمود از كشتن پنج جانور صرد و صوام كه مرغيست در ميان نخلستان مى‏باشد و معروفست و هدهد و مگس عسل و مورچه و وزغ و امر بكشتن پنج جانور فرمود كلاغ و كور كوره و مار و عقرب و سگ درنده و در حديث ديگر فرمود كه هر كه مارى را بكشد چنانست كه كافرى را كشته است.

در حديث مؤثق منقول است كه از حضرت امام موسى عليه السلام پرسيدند از كشتن مار حضرت فرمود كه حضرت رسول صلّى الله عليه وآله فرمود كه هر كه مار را براى اين نكشد كه كشتن آن گناهست از من نيست اما اگر براى اين نكشى كه حيوانى است و به تو آزارى نمى‏رساند باكى نيست.

در حديث ديگر منقول است كه حضرت رسول صلّى الله عليه وآله نهى فرمودند از آنكه حيوانى را بآتش بسوزانند.

از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه حقتعالى عذاب فرمودند زنى را كه از براى آنكه گربه‏اى را بسته بود تا آنكه از تشنگى مرده بود.

در حديث معتبر منقول است كه باكى نيست به كشتن مورچه خواه آزارت بكند خواه نكند.

در حديث ديگر از حضرت رسول خدا صلّى الله عليه وآله منقول است كه پرستك را حرمت بداريد كه زياده از همه مرغان انس به مردم مى‏گيرد و در ذكرى كه مى‏كند سوره حمد مى‏خواند.

در حديث معتبر از حضرت امام رضا عليه السلام منقول است كه در هر بال هدهد بزبان سريانى نوشته است كه آلُ مُحَمَدٍ خَيْرُ الْبَرِّيَةِ يعنى آل محمّد بهترين خلايقند.

در حديث معتبر از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه مخوريد هوجه را و دشنام باطفال مدهيد كه بازى كنند كه تسبيح خدا مى‏گويد، تسبيحش اين است كه لَعَنَ اللّهُ مُبْغِضِى آلِ مُحَمَّدٍ «عليهم السلام» يعنى خدا لعنت كند دشمنان آل محمّد را.

در حديث ديگر از حضرت على بن الحسين عليه السلام منقول است كه آن كاكلى كه بر سر جوجه است از دست ماليدن حضرت سليمان بهم رسيده است زيرا كه روزى نرى با مادّه خود خواست كه جمع شود و ماده مضايقه مى‏كرد نر گفت كه مى‏خواهم فرزندى بهم رسد كه خدا را ياد كند پس ماده راضى شد چون خواست كه تخم بگذارد نر گفت كه تخم را كجا مى‏گذارى گفت كه مى‏خواهم دور از راه بگذارم نر گفت كه اگر نزديك راه بگذارى بهتر است كه اگر كسى بيايد گمان كند كه براى دانه چيدن باينجا آمده‏اى، آن چنين كرد چون نزديك شد كه جوجه را بيرون آورد ناگاه ديدند كه حضرت سليمان با لشكرش ميآيند و مرغان بر سرش سايه كرده‏اند ماده گفت كه اينك سليمان با لشكرش رسيد و مى‏ترسم كه ما و تخم ما را پامال كنند نر گفت كه حضرت سليمان مرد رحيم مهربانيست آيا نزد تو چيزى هست كه براى جوجه خود پنهان كرده باشى گفت بلى ملخى دارم كه از تو پنهان كرده‏ام براى جوجه خود آيا تو چيزى براى جوجه خود ذخيره كرده نر گفت بلى من خرمائى دارم ماده گفت كه پس تو خرماى خود را بردار و من ملخ را برمى‏دارم و هر دو به خدمت سليمان مى‏رويم و هديه خود را مى‏گذاريم و حاجت خود را عرض مى‏كنيم و سليمان هديه را دوست مى‏دارد پس نر خرما را در منقار گرفت و ماده ملخ را به چنگال گرفت و هر دو پرواز كردند و به نزد حضرت سليمان آمدند و آنحضرت بر روى تخت خود نشسته بود چون ايشان را ديد دستها را گشودند نر بر دست راست آنحضرت نشست و ماده بر دست چپ و حضرت از حال ايشان سؤال فرمود، قصه خود را نقل كردند سليمان هديه ايشان را قبول نمود و لشكر خود را از جانب تخم ايشان به جانب ديگر گردانيد و دست بر سر ايشان ماليد و دعا كرد براى ايشان به بركت پس به اين سبب آن كاكل بر سر ايشان بهم رسيد.

در چند حديث معتبر وارد شده است كه جوجه را از آنها شكار مكنيد بلكه بگذاريد كه پرواز كنند بعد از آن ايشان را شكار كنيد و شب بر سر آشيانه مرغان نرويد كه ايشان را شكار كنيد كه شب در امانند.

در حديث صحيح از حضرت امام رضا عليه السلام منقول است كه باكى نيست شب مرغان را از آشيانها گرفتن لهذا علما گفته‏اند كه مكروهست كه شب مرغان را در آشيانه شكار كردن و جوجه را از آشيانه گرفتن و همچنين حيوانات را در شب كشتن مكروه است.

در حديث ديگر منقول است كه در خدمت حضرت امام رضا عليه السلام تعريف حسن طاوس مى‏كردند حضرت فرمود كه هيچ حيوانى حسنش زياده از خروس سفيد نيست و خروس خوش آوازتر از آن است و بركتش بيشتر است و تو را آگاه مى‏كند در وقت نمازها و طاوس نفرين ويل و عذاب بر خود مى‏كند به آن گناهى كه كرده است و بآن سبب مسخ شده است.

در حديث ديگر منقول است كه طاوس يمانى به خدمت حضرت امام جعفر صادق عليه السلام آمد حضرت از او پرسيدند كه توئى طاوس گفت بلى حضرت فرمود كه طاوس مرغ شومى است كه بساحت هيچ گروهى داخل نمى‏شود مگر آنكه آواره مى‏كند ايشان را.

در حديث ديگر منقول است كه سالم به خدمت آنحضرت رفت چون نشست جمعى از گنجشكها فرياد مى‏كردند حضرت فرمود مى‏دانى كه چه مى‏گويند گفت نه فرمود مى‏گويند خداوندا ما آفريده چنديم از آفريده‏هاى تو و چاره نيست ما را از روزى تو پس طعام و آب بده ما را.

در حديث ديگر منقول است كه حضرت امام زين العابدين عليه السلام در چندين حالى فرمودند كه اينها تسبيح پروردگار خود مى‏گويند و طلب روزى خود را از خدا مى‏كنند.

در حديث معتبر از حضرت امام رضا عليه السلام منقول است كه جغد در زمان سابق در خانه‏ها جا مى‏كرد و در وقت طعام خوردن نزديك خوان ميآمد و طعام به نزدش مى‏ريختند و مى‏خورد چون حضرت امام حسين عليه السلام را شهيد كردند از آبادانى بيرون رفت و در خرابه‏ها و كوهها و صحراها جا گرفت و گفت بد امتى هستيد شما فرزند پيغمبر خود را مى‏كشيد من ايمن نيستم از شما كه مرا بكشيد.

در چند حديث از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه تا جناب‏امام حسين عليه السلام‏

را شهيد كردند جغد در روزها پيدا نمى‏شود و همين در شب ظاهر مى‏شود و از آنروز قسم خورد كه در آبادانى جان گيرد و پيوسته روزها روزه مى‏باشد و اندوهناك و چون شب مى‏شود افطار مى‏كند پيوسته ناله و گريه مى‏كند بر جناب امام حسين عليه السلام تا صبح.

در حديث ديگر از آنحضرت منقول است كه اگر نه اين بود كه مگس بر طعام مى‏نشيند هر آينه همه كس بخوره مبتلا مى‏شدند.

در حديث معتبر از حضرت رسول صلّى الله عليه وآله منقول است كه چون مگس در ظرف طعام بيفتد آنرا غوطه دهيد و بيندازيد كه در يك بالش زهر است و در بال ديگرش شفاست و آن بال زهر آلود در آب و طعام فرو مى‏برد شما آن بال ديگر را هم فرو بريد كه ضرر نرساند.

فصل نهم‏

در منع از نگاه داشتن سگ در خانه‏

در حديث حسن از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه مكروه است در خانه مرد مسلمان سگ بوده باشد.

در حديث مؤثق از آنحضرت منقول است هيچكس نيست كه سگى در خانه نگاهدارد مگر آنكه هر روز از ثواب اعمالش ى قيراط كم مى‏شود.

در حديث صحيح از حضرت امير المؤمنين عليه السلام منقول است كه خير نيست در سگها مگر سگ شكارى يا سگ گله.

از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه نگاه مدار سگ شكارى را در خانه مگر آنكه ميان تو و او درى باشد كه بر روى آن سگ بسته شود.

در حديث مؤثق ديگر فرمود كه سگهائى كه تمام بدن ايشان سياه است از جنند.

از حضرت رسول صلّى الله عليه وآله منقول است كه سگها از ضعيفان جنند هرگاه طعام خوريد و سگى حاضر باشد يا طعامش بدهيد يا دورش كنيد كه نفس‏هاى بد دارند و از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه سگى كه سياه رنگ است يا سفيد رنگ يا سرخ يكرنگ باشد اينها از جنند و سگهاى ابلق مسخ شده‏اند از جن و انس.

در حديث صحيح از ابو حمزه منقول است كه گفت در خدمت حضرت امام جعفر صادق عليه السلام بودم در ميان مكه و مدينه ناگاه آنحضرت ملتفت شدند بجانب چپ سگ سياه يك رنگى ديدند فرمودند كه چيست ترا خدا قبيح گرداند ترا چه بسيار تند مى‏روى ناگاه ديدم شبيه به مرغى شد و پرواز كرد پرسيدم كه اين چه چيز بود فرمود كه اين عثم نام دارد و پيك جنيان است در اين ساعت هشام مرده است او پرواز مى‏كند به هر شهرى و خبر مرگ او را مى‏رساند.

در حديث ديگر منقول است كه حضرت رسول خدا صلّى الله عليه وآله رخصت دادند جماعتى را كه خانه‏هاى ايشان دور باشد از آبادانى كه سگ نگاه دارند.

در حديث معتبر از حضرت رسول صلّى الله عليه وآله منقول است كه از پى شكار بسيار مرويد كه بيم ضرر است بر شما و چون صداى سگ و فرياد خر را بشنويد پناه بريد به خدا از شر شيطان رجيم زيرا كه آنها مى‏بينند چيزى كه شما نمى‏بينيد.

در حديث مؤثق منقول است كه حيوانات را با يكديگر به جنگ انداختن خوب نيست مگر سگ كه بتازند بر حيوانات براى شكار كردن.

در احاديث معتبره بسيار وارد شده است كه هر حيوانيكه سگ تعليم كرده شكار كند و اگر برسى و جان داشته باشد آن را ذبح كن و اگر جان نداشته باشد حلال است اگر در وقت فرستادن سگ بسم اللّه گفته باشى و هر چه را حيوانات ديگر شكار كند يا سگى شكار كند كه آنرا شكار كردن نياموخته باشند و اگر برسى وقتى كه جان داشته باشد و آنرا بكشى حلال است و اگر نه حرام است و هر حيوانى را كه شكار كنى به تير پيكان دار يا بى پيكان كه در بدنش فرو رود و آنرا بكشد اگر برسى و جان داشته باشد آنرا ذبح كن و اگر جان نداشته باشد اگر نام خدا برده در وقت تير انداختن حلال است و همچنين اگر به شمشير و نيزه و حربهاى ديگر شكار كنى اين حكم را دارد و اگر به سنگ يا تفنگ يا كمان گلوله و ساير چيزها كه آهنى ندارد و به سنگينى مى‏كشد شكار كنى اگر وقتى برسى كه جان داشته باشد و بكشى حلال است و اگر نه حرام است.

در حديث معتبر از حضرت امير المؤمنين عليه السلام منقول است كه شكارى كه سگ سياه يك رنگ بكند، مخوريد زيرا كه حضرت رسول صلّى الله عليه وآله امر فرموده كه چنين سگى را بكشند و علما حمل بر كراهت كرده‏اند و همچنين نهى وارد شده است از خوردن شكارى كه سگى بكند كه يهودى يا نصرانى يا مجوسى آنرا تعليم كرده باشند و اين را نيز حمل بر كراهت كرده‏اند و همچنين مكروهست ماهى را شكار كردن در روز جمعه پيش از نماز و در شكار ماهى شرط است كه آن را زنده از آب بدر آورند و در بيرون آب بميرد و اگر در ميان آب بميرد حرام است و بايد كه مسلمان بدر آورد و اگر كافر بدر آورد و مسلمان از او بگيرد و در دست مسلمان بميرد حلال است و همچنين اگر ماهى خود بر كنار بيفتد و مسلمان آنرا بگيرد و زنده باشد حلال است و همچنين اگر ماهى خود بر كنار بيفتد و مسلمان آنرا بگيرد و زنده باشد حلال است و اگر ببيند كه زنده است و دست نگرفته بميرد خلاف است و احوط اجتنابست و شكار ملخ بآن مى‏شود كه مسلمان آنرا بدست خود يا آلت شكار بگيرد ملخى كه به پرواز نيامده باشد حلال نيست و بدان كه شكار لهو و لعب كردن كه مطلب از آن سير كردن باشد و زنند و اندازند جايز نيست و نماز را در چنين سفرى تمام مى‏بايد كرد و روزه را مى‏بايد گرفت و اگر مطلب روزى عيال و تجارت باشد حلال است و نماز را قصر مى‏كند و روزه را مى‏خوراند و اين رساله گنجايش ذكر مفصل احكام شكار ندارد از محلش طلب بايد كرد.

فصل دهم‏

در آداب چراغ افروختن و خانه خريدن‏

در احاديث معتبره از حضرت رسول صلّى الله عليه وآله منقول است كه چراغها را دو شب خاموش كنيد كه آن فاسقك يعنى موش فتيله را نكشد كه آتش در خانه اندازد.

از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه چهار چيز است كه ضايع مى‏شوند و كسى بآنها منتفع نمى‏شود يكى چراغ در ماهتاب روشن كردن.

در حديث ديگر از حضرت امير المؤمنين عليه السلام منقول است كه پنج چيز است كه ضايع مى‏شوند چراغى كه در آفتاب روشن كنند روغن ضايع مى‏شود و از روشنائيش منتفع نمى‏توان شد و بارانى كه بر زمين شوره زار ببارد باران ضايع ميشود و از زمين نفعى عايد نمى‏شود و طعامى كه شخصى در آن تكلف كند و نزد كسى بياورد كه او سير باشد و منتفع نشود و زن خوش روئى را كه عروس كنند و براى شوهر عنين ببرند و نيكى كه به شخصى بكنند كه شكر نكند.

در حديث ديگر از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه چراغ روشن كردن پيش از غروب آفتاب پريشانى را برطرف مى‏كند و روزى را زياد مى‏كند.

در حديث معتبر از حضرت رسول صلّى الله عليه وآله منقول است كه كراهت دارد كه شخصى داخل خانه تاريك شود مگر آنكه در پيش روى او چراغى يا آتشى افروخته باشد.

از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه چون چراغ را باندرون خانه بياورند اين دعا بخوان اَلّلهُمَّ اجْعَلْ لَنا نُوراً نَمْشى بِهِ فِى النّاسِ وَ لا تَحْرِمْنا نُورَكَ يَوْمَ نَلْقاكَ واجْعَلْ لَنا نُوراً اِنَّك نُورُ لا الهَ اِلاّ اَنْتَ و چون چراغ خاموش كند اين دعا بخوان اَلّلهُمَّ اَخْرِجْنا مِنَ الظلُّماتِ اِلَى النُّورِ.

در احاديث معتبره از حضرت رسول صلّى الله عليه وآله منقول است كه هر كه خانه بخرد سنّت است كه وليمه و مهمانى بكند.

در حديث معتبر ديگر از آنحضرت منقول است كه هر كه خانه بسازد پس گوسفند فربهى بكشد و گوشتش را به مردم پريشانى بخوراند پس بگويد اَلّلهُمَّ اَذْحِرْعَنّى مَرَدَةَالْجِنَّ وَ الانْسَ وَ الشَّياطينَ وَ بارِكْ لى فى بَنائى حقتعالى دفع ضرر متمردان جن و انس و شياطين از او بكند و آن خانه ساختن را براى او مبارك گرداند.

فصل يازدهم‏

در بيان ساير آداب خانه‏

در حديث معتبر از حضرت امير المؤمنين عليه السلام منقول است كه كراهت دارد كه آدمى در خانه شب بروز آورد كه درى و پرده نداشته باشد.

در حديث ديگر از حضرت رسول صلّى الله عليه وآله منقول است كه سه كسند كه حقتعالى حفظ و حمايت خود را از ايشان مى‏دارد، كسى كه خانه شكسته نازل شود و سكنى نمايد و كسى كه در ميان راه نماز كند و كسى كه چهار پاى خود را سر دهد و بندى بر آن نگذارد و كسى بر آن نگمارد.

در حديث معتبر از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه ساحتهاى خانه خود را جارو كنيد و شبيه مشويد بيهودان كه ايشان جاروب نمى‏كنند.

در روايت معتبر از حضرت امير المؤمنين عليه السلام منقول است كه خاكروبه خانه را شب در خانه مگذاريد و بيرون بديد كه شيطان در آنجا مى‏گيرد و حضرت امام محمّد باقر عليه السلام فرمود، كه خانه را جاروب كردن پريشانى را برطرف مى‏كند و حضرت رسول صلّى الله عليه وآله فرمود خانه شيطان در خانه‏هاى شما جائى است كه عنكبوت مى‏تند.

در حديث مؤثق از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه دهان ظرفهاى آب و طعام را ببنديد و در خانه‏ها را ببنديد كه شيطان در بسته و ظرف سر بسته را نمى‏گشايد و چراغ را خاموش كنيد كه موش آتش در خانه شما مى‏اندازد.

در حديث ديگر منقول است كه حضرت رسول صلّى الله عليه وآله در تابستان كه از خانه بيرون مى‏آمدند براى خوابيدن در روز پنجشنبه بيرون مى‏آمدند و چون هوا سرد مى‏شد و داخل خانه‏ها مى‏شدند براى خوابيدن در روز جمعه داخل مى‏شدند.

در حديث صحيح از حضرت امام محمّد باقر عليه السلام منقول است كه هر كه بر روى قبر بول يا غايط بكند يا ايستاده بول كند يا در خانه تنها بخوابد يا با دست آلوده به طعام بخوابد و شيطان او را بگيرد و ديوانه كند دست از او بر نمى‏دارد و در هيچ حالى بر آدمى استيلا ندارد مانند اين احوال بدرستى كه حضرت‏رسول صلّى الله عليه وآله‏

به جنگى مى‏رفتند بوادى رسيدند كه در آنجا جن بسيار بود در ميان اصحاب خود ندا كردند كه هر دو تا دست يكديگر را بگيريد و داخل اين وادى شويد و هيچ كس تنها نرود و يك شخص تنها رفت او را صرع گرفت به حضرت خبر دادند حضرت انگشت مهين او را گرفتند و فشردند و گفتند بِسْمِ اللّهِ اُخْرُجْ خَبيثٌ اَنَا رَسُولُ اللّهِ پس آن شخص صرعش زايل شد و برخاست.

در حديث ديگر منقول است كه آنحضرت از شخصى پرسيدند كه در كجا فرود آمده گفت در فلان موضع حضرت فرمود كه آيا در آنجا كسى با تو هست گفت نه حضرت فرمود كه در خانه تنها مباش و از آنجا به خانه ديگر نقل بكن كه شيطان هيچ وقت بر آدمى جرأت ندارد مثل آنكه در خانه تنها باشد.

در حديث معتبر از حضرت رسول صلّى الله عليه وآله منقول است كه دستمال گوشت را شب در يورت مگذاريد كه آن خوابگاه شيطان است و خاكروبه را در پشت در جمع مكنيد كه آن جايگاه شيطان است و چون بدر حجره خود برسيد بِسْمِ اللّه بگوئيد كه شيطان مى‏گريزد و چون داخل حجره شويد سلام بكنيد كه بركت نازل مى‏شود و ملائكه انس مى‏گيرند.

از حضرت رسول صلّى الله عليه وآله منقول است كه خاكروبه را شب در خانه مگذاريد و روز بيرون بريد كه آن جاى نشستن شيطانست و از حضرت امير المؤمنين عليه السلام منقول است كه پاك كنيد خانه‏هاى خود را از تار عنكبوت كه گذاشتن آن در خانه باعث فقر و پريشانى مى‏شود.

در حديث ديگر از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه شستن ظرفها و جاروب كردن خانه‏ها و ساحت اندرون و بيرون خانه‏ها روزى را زياد مى‏كند.

از حضرت امير المؤمنين عليه السلام منقول است كه تنيدن عنكبوت و خاكروبه را در خانه گذاشتن باعث پريشانى مى‏شود.

از حضرت رسول صلّى الله عليه وآله منقول است كه دستمالى كه دست از آن پاك كرده‏اند و آلوده به طعام و چربى است شب در يورت مگذاريد كه آن خوابگاه شيطانست.

از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه ظرفهاى خود را بى سر پوش مگذاريد كه ظرفى را كه سرش را نمى‏پوشانند شيطان در آن آب دهن مى‏اندازد و از آنچه در آن هست آنچه مى‏خواهد بر مى‏دارد.

از حضرت رسول صلّى الله عليه وآله منقول است كه چهارپايان و اطفال و ياران خود را محافظت نمائيد بعد از آفتاب فرو رفتن تا وقت خفتن كه در اين ما بين شياطين بر ايشان مستولى مى‏شوند.

در حديث معتبر منقول است كه حضرت رسول صلّى الله عليه وآله نهى فرمود از آنكه كسى در خانه همسايه نظر كند.

در حديث ديگر فرمود كه حقتعالى شش خصلت را براى من نخواسته است و من نمى‏خواهم براى امامان از فرزندان من و شيعيان ايشان با دست و ريش و جامه خود بازى كردن در نماز و فحش گفتن در روز روزه و منت گذاشتن بعد از تصدق و جنب به مسجدها رفتن و در قبرستان خنديدن و بر خانه‏هاى مردم مشرف شدن.

در حديث صحيح منقول است كه روزى حضرت رسول صلّى الله عليه وآله در حجره بعضى از زنان بودند شخصى از رخنه درگاه در آن حجره نظر مى‏كرد حضرت فرمود كه اگر نزديك مى‏بودم چشمت را كور مى‏كردم.

فصل دوازدهم‏

در آداب خانه داخل شدن و بيرون رفتن‏

از حضرت رسول صلّى الله عليه وآله منقول است كه بعد از يك خواب اول شب از خانه بيرون مرويد كه خدا را خلقى چند هست كه در اين وقت پهن مى‏شوند در زمين و آنچه مى‏فرمايد مى‏كنند.

در حديث صحيح از حضرت امام رضا عليه السلام منقول است كه چون از خانه بيرون روى بگو بِسْمِ اللّهِ امَنْتُ بِالِلِّهِ تَوَكَّلْتُ عَلَى اللّهِ ما شاءَ اللّهُ لا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ اِلاّ بِاللّهِ كه چون اين را بگوئى ملائكه بروى شيطان مى‏زنند و او را از تو دور مى‏كنند.

از حضرت رسول صلّى الله عليه وآله منقول است كه هرگاه كسى از خانه بيرون آيد و بگويد بسم اللّه ملائكه به او مى‏گويند سلامت ماندى پس چون بگويد لا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ اِلاّ بِاللّه به او مى‏گويند كارهايت ساخته شد پس چون بگويد تَوَكَلْتُ عَلَى اللّهِ ملائكه به او مى‏گويند كه از بلاها نگاه داشته شدى.

در حديث معتبر از حضرت امام رضا عليه السلام منقول است كه چون پدرم از خانه بيرون ميآمد اين دعا مى‏خواند بِسْمِ اللّهِ الرِّحْمنِ خَرَجْتُ بِحَوْلِ اللّهِ وَ قُوَّتِهِ لا بِحَوْلى وَ قُوَّتى بَلْ بِحَوْلِكَ وَ قُوَّتَكَ يا رَبِّ مُتَّعَرِضاً لِرِزْقِكَ فَائتِنى بِهِ فى عافِيَةٍ.

در حديث معتبر از حضرت امير المؤمنين عليه السلام منقول است كه چون كسى داخل خانه خود شود بر اهلش سلام كند و اگر اهلى نداشته باشد بگويد السلام علينا من ربنا و چون داخل خانه مى‏شود سوره قل هو اللّه احد بخواند كه فقر و پريشانى را برطرف مى‏كند و چون كسى خواهد پى حاجتى برود بامداد روز پنجشنبه برود و آيات سوره آل عمران را كه پيش گذشت اِنَّ فى خَلْقِ السَّمواتِ وَ الارْضِ تا اِنَّكَ لا تُخْلِفُ الْميعادِ بخواند و آية الكرسى و سوره انا انزلناه و سوره حمد بخواند.

در حديث صحيح از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه چون از خانه بيرون روى بگو بِسْمِ اللّهِ تَوَكَلْتُ عَلَى اللّهِ ما شاءَ اللّهُ لا حَوْلَ وَ لا قُوَّةِ اِلاّ بِاللّهِ اَلّلهُمَّ اِنّى اَسْألُكَ خَيْرَ ما خَرَجْتُ لَهُ وَ اَعوذُبِكَ مِنْ شَرّ ما خَرَجْتُ اِلَيْهِ اَلّلهُمَّ اَوْسَعَ عَلّى مِنْ فَضْلِكَ وَ اَتِمَّ عَلَىَّ نِعْمَتكَ وَ اسْتَعْمِلْنى فى طاعَتِكَ وَ اجْعَلْنى راغِباً فيما عِنْدَكَ وَ تَوَفَّنى فى سَبيلِكَ وَ عَلى مِلّتِكَ وَ مِلَّةِ رَسُولِكَ صَلَّى اللّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ.

در حديث ديگر از حضرت امام محمّد باقر عليه السلام منقول است كه هر كه در وقت بيرون آمدن از در خانه اين دعا بخواند خدا گناهانش را بيامرزد و توبه‏اش را قبول كند و كارهايش را بسازد و او را از بديها و شرور نگاه دارد دعا اين است اَعوذُ بِما عاذَتْ بِهِ مَلائِكَةُ اللّهِ وَ رُسُلِهِ مِنْ شَرِّ هذا الْيَومِ الْجَديدِ الَّذى اِذا غابَتْ شَمْسُهُ لَمْ تَعُدْ مِنْ شَرِّ نَفْسى وَ مِنْ شَرِّ غَيْرى وَ مِنْ شَرِّ الشّياطينَ وَ مِنْ شَرِّ مَنْ نَصَبَ لاوْلِياءِ اللّهِ وَ مِنْ شَرِّ الْجِّنِ وژ الانْسِ وَ مِنْ شَرِّ السّباعِ وَ الْهَوامِ وَ مِنْ شَرِّ رُكَوْبِ الْمَحارِمِ كُلّها اجيزُ نَفْسى بِاللّهِ مِنْ كُلِّ سُوْءٍ.

در حديث حسن از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه هر كه در وقت بيرون رفتن از خانه ده مرتبه سوره قل هو اللّه احد بخواند پيوسته در حفظ و حمايت الهى باشد تا به خانه خود برگردد.

در حديث معتبر ديگر منقول است كه آنحضرت در وقت بيرون رفتن از خانه اين دعا مى‏خواندند اَلّلهُمَّ بِكَ خَرَجْتُ وَ لَكَ اَسْلَمْتُ وَ بِكَ امَنْتُ وَ عَلَيْكَ تَوَكَلْتُ اَلّلهُمَّ بارِكْ لى فى يَوْمى هذا وَارْزُقنى فَوْزَهُ وَ فَتْحَهَ وَ نَصْرَهُ وَ طَهُورَه وَ هُداهُ وَ بَرَكَتَهُ وَاصْرِفْ عَنّى شَرَّهُ وَ شَرَّ ما فيهِ بِاسْمِ اللّهِ وَ بِاللّهِ وَ اللّهُ اكْبَرُ وَ الْحَمْدُ اللّهِ رَبِّ الْعالَمينَ الّلهُمَّ اِنّى خَرَجْتُ فَبارِكْ لى فى خُروُجى وَ انْفَعْنى بِهِ.

در حديث حسن از آنحضرت منقول است كه چون آدمى از خانه بيرون آيد اللّه اكبر بگويد پس سه مرتبه بگويد بِاللّه اخرج و باللّه ادخل وَ على اللّه اتوكل سه مرتبه بگويد اَلّلهُمَّ افْتَحْ لِى فى وَجْهى هَذا بَخَيْرٍ وَ اخْتِمْ لى بِخَيْرِ وَقنى شَرَّ كُلِّ دابَةٍ اَنْتَ اخِذُ بِنا صَيتِها اِنَّ رَبّى عَلى صِراطٍ مُسْتَقيمٍ چون اين دعا بخواند پيوسته در ضمان حقتعالى باشد تا برگرداند او را به آن مكان كه در آنجا بوده است.

در حديث مؤثق از حضرت امام محمّد باقر عليه السلام منقول است كه هر كه ر وقت بيرون آمدم از خانه اين دعا بخواند حقتعالى كارهاى دنيا و آخرت او را برآورد بِسْمِ اللّهِ حَسْبِى اللّهُ تَوَكَّلْتُ عَلَى اللّهِ اَلّلهُمَّ اِنّى اَسْألُكَ خَيْرَ اُمُورى كُلِّها وَ اَعُوذُبِكَ مِنْ خِزْىِ الدُّنْيا وَ عَذابِ الاخِرَة.

در روايت ديگر منقول است كه چون آنحضرت از خانه بيرون مى‏آمدند اين دعا مى‏خواندند بِسْمِ اللّهِ خَرَجْتُ وَ عَلى اللّهِ تَوَكَلْتُ لا حَوْلَ وَ لا قُوّةَ اِلاّ بِاللّهِ.

از حضرت امير المؤمنين عليه السلام منقول است كه هر كه در وقت بيرون آمدن از خانه نگين انگشتر خود را به كف دست بگرداند و در او نظر كند و سوره انا انزلنا بخواند پس بگويد امَنْتُ بِاللّهِ وَحْدَهُ لا شَريكَ لَهُ امَنْتُ بِسِرَّ الِ مُحَمَّدٍ وَ عَلانِيَتَهُمْ در آن روز نبيند چيزيكه مكروه او باشد.

در روايت ديگر منقول است كه در وقت بيرون آمدن از خانه بگويد بِسْمِ اللّهِ وَ بِاللّهِ وَ لا حَوْلَ وَ لا قُوّةِ اِلاّ بِاللّهِ تَوَكَلْتُ عَلَى اللّهِ پس سوره حمد و قل هو اللّه احد و قل اعوذ برب الناس و قل اعوذ برب الفلق و آية الكرسى هر يك را جانب پيش رو و پشت سر و جانب راست و جانب چپ و بر بالاى سر و پائين پا بخواند و در وقت داخل شدن خانه بگويد بِسْمِ اللّهِ وَ بِاللّهِ اَشْهَدُ اَنْ لا اِله اِلاّ اللّهُ وَحْدَهُ لا شَريكَ لَهُ وَ اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً عَبْدَهُ وَ رَسولُهُ پس سلام بر اهل خانه بكند و اگر كسى در خانه نباشد بعد از آن دعا بگويد اَلسَّلامُ عَلى مُحَمَّدٍ بْنِ عَبْدِ اللّهِ خاتَم النَّبيّنَ السَّلامُ عَلَى الائِمَةِ الْهادينَ الْمَهْدِيّينَ السَّلامُ عَلَيْنا وَ عَلى عِبادِ اللّهِ الصّالِحينَ.

در حديث ديگر از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه ضامنم براى كسى كه تحت الحنك بسته باشد از خانه بيرون رود آنكه سلامت به خانه برگردد.

در حديث معتبر از حضرت امام محمّد باقر عليه السلام منقول است كه چون به طلب حاجت بيرون برويد در روز برويد كه در شب حاجت برآورده نمى‏شود.

در آداب پياده رفتن و سوار شدن‏ و بازار رفتن و تجارت و زراعت‏ نمودن و چهارپايان نگاه داشتن‏

باب سيزدهم‏

فصل اول‏

در سوار شدن اسب و استر و الاغ و انواع هر يك‏

از حضرت رسول صلّى الله عليه وآله منقول است كه از سعادت آدمى است كه چهار پاى رهوارى داشته باشد.

از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه چهار پا نگاهداريد كه زينت شماست و كارهاى شما به آن ساخته مى‏شود و روزيش بر خداست.

از حضرت امام محمّد باقر عليه السلام منقول است كه از بدى زندگانى است چهار پاى بد نگاه داشتن.

از حضرت صادق عليه السلام فرمود كه هر كه چهار پائى بخرد سواريش از اوست و روزيش بر خداست.

در حديث ديگر فرمود كه از سعادت مؤمن است كه چهار پائى داشته باشد كه براى حوائج خود و كارسازى برادران مؤمن بر آن سوار شود.

در حديث ديگر منقول است كه آنحضرت فرمود به يونس بن يعقوب كه الاغى نگاهدار كه بارت را بردارد بدرستيكه روزيش بر خداست راوى گفت كه الاغى خريدم چون سه سال شد حساب خرج خود كردم هيچ زياده نشده بود.

در روايت ديگر منقول است كه حضرت امام موسى عليه السلام از ابن طيفور پرسيدند كه بر چه چيز سوار مى‏شوى گفت بر الاغى فرمود كه به چند خريده؟ گفت سيزده اشرفى حضرت فرمود اين اسرافست كه الاغى بخرى باين قيمت و يابوئى نخرى گفت خرج يابو بيشتر است فرمود آن كسى كه خرج الاغ را مى‏رساند خرج يابو را هم مى‏رساند مگر نمى‏دانى كه هر كه اسب نگاه دارد و انتظار خروج ما اهل بيت بكشد و دشمن ما را به خشم آورد به نگاهداشتن آن اسب حقتعالى روزيش را برساند و سينه‏اش را گشاده گرداند و آرزوهايش را برآورد و ياور او است بر حوائج.

در روايت ديگر منقول است كه روزى حضرت امام موسى عليه السلام بر استرى سوار شدند شخصى از مخالفان گفت كه اين چه چهار پاست كه سوار شده كه از پى دشمن نمى‏توان دواند و بر روى آن جنگ نمى‏توان كرد؟ حضرت فرمود كه رفعت و سرافرازى اسب را ندارد و مذلت الاغ را ندارد و بهترين امور وسط آنهاست.

در حديث ديگر از آنجناب منقول است كه هر كه ببندد اسب پدر و مادر عربى هر روز از نامه عمل او سه گناه محو شود و يازده حسنه نوشته شود و هر اسبى ببندد كه يكى از پدر و مادرش غير عربى باشند هر روز از نامه عمل او دو گناه محو شود و هفت حسنه براى او نوشته شود و هر كه يابوئى ببندد براى زينت خود و برآوردن كارهاى خود يا دفع دشمن خود هر روز يك گناه از نامه عملش محو شود و شش حسنه براى او نوشته شود.

در روايات معتبره از رسول خدا صلّى الله عليه وآله منقول است كه خير و نيكى بر پيشانى اسبان بسته است تا روز قيامت.

در حديث ديگر از حضرت امام موسى عليه السلام منقول است كه هر كه نگاه دارد اسب سرخ موئى كه در پيشانيش سفيدى بسيار يا كمى مو بوده باشد و اگر سفيدى پيشانيش تا بينى آمده باشد و چهار دست و پايش سفيد باشد بهتر است نزد من پس خانه كه چنين اسب در آن خانه باشد فقر و پريشانى داخل آن خانه نمى‏شود و مادام كه آن اسب در ملك آن شخص داخل است ظلمى در خانه او داخل نمى‏شود.

از حضرت امام محمّد تقى عليه السلام منقول است كه هر كه از خانه خود يا خانه ديگرى بيرون آيد درآيد در اول روز و اسب آل پيشانى سفيدى را ببيند كه در دست و پايش هم سفيدى باشد در آنروز به غير خوشحالى نبيند و اگر سفيدى پيشانيش تا پائين بينى آمده باشد پس نهايت خوشحالى در آنروز او را رو دهد و اگر پى كارى رود و چنين اسبى را ببيند آن حاجتش برآورده مى‏شود.

در حديث ديگر فرمود حضرت امير المؤمنين عليه السلام چهار اسب از يمن به هديه آوردند براى حضرت رسول صلّى الله عليه وآله پرسيدند كه در ميان آنها اسبى هست كه نشان سفيدى داشته باشد؟ حضرت امير المؤمنين عليه السلام عرض كرد بلى اسب آل نشان دار هست آنحضرت فرمود از براى من نگاهداريد باز فرمود كه دو كهر نشان دار هست فرمود كه از براى امام حسن و امام حسين «عليهم السلام» نگاه داريد پس فرمود كه چهار اسب سياه يك رنگ هست فرمود كه آنرا بفروش و صرف عيال خود كن كه مباركى و ميمنت اسب در نشانهاى سفيد است و گويا در اين حديث مراد نشان سفيد دست و پا باشد.

حضرت امام موسى عليه السلام فرمود كه در چهار پايان بودن يكرنگ كراهت دارد مگر الاغ و استر و نشانهاى سفيد در استر و الاغ كراهت دارد و نشان سفيد در پيشانى استر كراهت دارد و نشان سفيديش تا بينى كشيده باشد و آنهم پر خوب نيست.

از حضرت امام محمّد باقر عليه السلام منقول است كه بهترين چهار پايان نزد من الاغ است.

از حضرت رسول خدا صلّى الله عليه وآله منقول است كه ميمنت اسب در سرخ و سياه پيشانى سفيد است كه سه دست و پايش سفيد و دست راستش سفيدى نداشته باشد و از طرخان دلال چهار پا منقول است كه حضرت صادق عليه السلام از من طلبيدند استر سياهى كه زير شكم و ميان پاهايش و دهانش سفيد باشد.

فصل دوم‏

در آداب نگاه داشتن و رعايت حقوق چهار پايان‏

در حديث معتبر از حضرت رسول خدا صلّى الله عليه وآله منقول است كه چهار پا را بر صاحبش شش حق هست بايد كه ابتدا كند به علف دادن آن چون فرود آيد و هرگاه كه به آب برسد برابر او عرض كند كه اگر خواهد بخورد و بر رويش چيزى نزند كه تسبيح پروردگار خود مى‏گويد و بر روى آن سواره نه‏ايستد مگر در وقتى كه جهاد كند در راه خدا و زياده از توانائى آن بارش نكند و تكليف رفتار آنقدر بكند كه طاقت داشته باشد.

از حضرت صادق عليه السلام مثل اين منقول است و زياده بر اين فرمود كه برويش داغ نكنند.

از حضرت امير المؤمنين عليه السلام منقول است كه هر كه چهار پائى را در سفر ببرد و چون فرود آيد اول آنرا آب و علف بدهد پيش از آنكه خود چيزى بخورد.

حضرت رسول خدا صلّى الله عليه وآله فرمود كه سه كس بر يك چهار پا رديف نشوند كه يكى از ايشان ملعونست يعنى آنكه پيش نشسته است.

در حديث ديگر منقول است كه آن حضرت شترى را ديدند كه بار بر پشت است و پايش بسته است فرمودند كه صاحب اين شتر را بگوئيد كه مستعد باشد كه اين شتر با او در قيامت خصومت خواهد كرد.

در حديث معتبر منقول است كه قطار شترى از پيش حضرت صادق گذشت ديدند كه بار يك شترى گشته است به صاحب شتر گفتند كه عدالت كن بر اين شتر كه خدا عدالت را دوست مى‏دارد.

احاديث معتبره منقول است كه حضرت امام زين العابدين عليه السلام بيست حج كردند بر شترى و يك تازيانه بر آن نزدند.

در احاديث معتبره منقول است كه هيچ صاحب روحى را چيزى برويش مزنيد كه تسبيح پروردگار مى‏گويد و هر چيزى را حرمتى است و حرمت حيوانات در روى ايشان است و از ابوذر رضى اللّه عنه منقول است كه چهار پايان مى‏گويند كه خداوندا مالك نيكوئى به ما كرامت فرما كه رفق و مدارا كند با ما و نيكى كند به ما و آب و علف به ما بخوراند و عنف و تعدى بر ما نكند.

به دو سند معتبر از حضرت امام جعفر صادق عليه السلام و امام موسى عليه السلام منقول است كه هر دابه كه صاحبش خواهد بر او سوار شود در آنوقت مى‏گويد اَلّلهُمَّ اجْعَلْهُ لِى رَحيماً يعنى خداوندا او را به من مهربان گردان.

در روايت معتبره ديگر از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه شخصى ديد ابوذر رضى اللّه عنه را كه در ربذه الاغ خود را آب مى‏داد از او پرسيد كه مگر كسى ندارى كه براى تو اين الاغ را آب دهد گفت شنيدم از رسول خدا صلّى الله عليه وآله كه فرمود هيچ دابه نيست مگر آنكه هر صبح از خدا سؤال مى‏كند كه خداندا روزى كن مرا صاحب شايسته نيكوئى كه مرا از علف سير و از آب سيراب گرداند و زياده از توانائى مرا تكليف نكند باين سبب مى‏خواهم كه خود آن را آب بدهم.

در حديث مؤثق از صفوان شتر دار منقول است كه گفت شترى براى حضرت امام جعفر صادق عليه السلام خريدم به هشتاد درهم چون به خدمت آن حضرت بردم فرمود كه آيا كجاوه مى‏تواند برداشت پس من كجاوه بار كردم و به حضرت عرض كردم حضرت فرمود كه اگر مردم بدانند كه حقتعالى چهار پايان ضعيف را چگونه توانائى بار برداشتن مى‏دهد هرگز چهار پاى گران نخرند.

در حديث ديگر از ابن ابى يعفور منقول است كه حضرت صادق عليه السلام ديدند كه من پياده راه مى‏روم فرمودند كه چرا سوار نمى‏شوى گفتم كه شتر من ضعيف است مى‏خواهم كه بارش سبك باشد فرمود كه مگر نمى‏دانى كه شتر ضعيف و قوى هر دو را خداى تعالى تاب و توانائى بار برداشتن مى‏دهد.

در چند حديث معتبر از حضرت رسول صلّى الله عليه وآله منقول است كه بر كوهان هر شترى شيطانى نشسته است آنرا به كار فرمائيد و نرم كنيد و نام خدا بر آن ببريد در وقت سوار شدن و بار كردن و در حديث معتبر ديگر منقول است كه هر شترى كه هفت مرتبه آنرا به حج ببرند و در موقف عرفات حاضر شود البته حقتعالى آنرا از چهار پايان بهشت گرداند و در حديث ديگر پنج و در حديث ديگر سه هم وارد شده است.

از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه هر كه بر شتر باردارى سوار شود و خود را از آن بيندازد در وقت پائين آمدن و بميرد داخل جهنّم شود.

در حديث ديگر فرمود كه هرگاه چهارپائى در زير كسى به سر درآيد و صاحبش به او بگويد تعست يعنى هلاك شوى چهار پا مى‏گويد تعس أعْصانا لِلرَّبِ يعنى هلاك شود هر كه نافرمانى پروردگار خود بيشتر كرده است.

در حديث معتبر از حضرت رسول صلّى الله عليه وآله منقول است كه اگر دابه رم كند آنرا بزنيد و در سر در آمدن مزنيد آنرا.

در حديث ديگر فرمود كه بر روى چهار پا، پا بر روى پا ديگر مگذاريد، تا آنكه به يك جانب ميل مكنيد و پشتش را مجلس مكنيد كه ايستاده بر روى آن صحبت بداريد بلكه وقتى كه راه نرود فرود آئيد و چون خواهيد به راه رويد سوار شويد.

از حضرت على بن الحسين عليه السلام منقول است كه حيوانات از چهار چيز غافل نمى‏باشند پروردگار خود را مى‏شناسد و مرگ را مى‏دانند و نر و ماده را مى‏شناسند و چراگاه خوب را مى‏دانند.

از حضرت صادق عليه السلام پرسيدند كه در چه وقت دابه را بزنيم براى راه رفتن فرمود كه اگر بآن روشى كه در وقت چو بطويله خود مى‏رود نرود آنرا بزن.

فصل سوم‏

در آداب زين و لجام‏

بدان كه احوط و اولى آن است كه زين و لجام هر يك از طلا و نقره نباشد و سنّت است كه بالش ميان زين و ارتوك كه بر روى اسب اندازند و قطيفه كه بر روى شتر اندازند و سوار شوند حرير نباشد و سرخ نباشد و زنان را بر زين سوار شدن كراهت شديد دارد.

در احاديث معتبره وارد شده كه از جمله علامات بدى كه در آخر الزمان ظاهر شود آن است كه زنان بر زين سوار شوند.

در روايت حسن از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه زين، مركب ملعونيست براى زنان.

به سند معتبر از حضرت امام محمّد باقر عليه السلام منقول است كه جايز نيست زن را سوار شدن بر زين، مگر از براى ضروريات، يا در سفر.

در حديث صحيح منقول است كه على بن جعفر از حضرت امام موسى عليه السلام پرسيد كه آيا سوار مى‏توان شد بر اسبى كه زين و لجام آن از نقره باشد، فرمود كه اگر روكشى باشد كه از آن جدا نتوان كرد، باكى نيست و اگر چنين نباشد، سوار نمى‏توان شد.

در حديث ديگر از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه حلقه بينى ناقه رسول صلّى الله عليه وآله از نقره بود و در احاديث معتبره بسيار وارد شده است كه حضرت رسول صلّى الله عليه وآله به حضرت امير المؤمنين عليه السلام فرمود كه زينهار كه سوار مشو بر ميثره سرخ كه آن از چيزهائى است كه شيطان بر آن سوار مى‏شود و ميثره بالش زين است و بالشى است كه بر روى جهاز شتر مى‏گذراند و بر رويش سوار مى‏شوند.

در روايت ديگر منقول است كه حضرت امام زين العابدين عليه السلام بر قطيفه سرخ سوار مى‏شدند.

در حديث ديگر منقول است كه از حضرت صادق عليه السلام پرسيدند از پوست حيوانات درنده مانند پوست ببر و پلنگ و شير حضرت فرمود كه بر روى آنها سوار مى‏توان شد اما در وقت نماز نمى‏توان پوشيد.

در احاديث معتبره از حضرت رسول صلّى الله عليه وآله منقول است كه فرمود كه پنج چيز است كه تا مردن ترك نمى‏كنم يكى سوار شدن بر الاغ جل كرده و از حضرت امام موسى عليه السلام منقول است كه در بينى هر چهار پائى شيطانى هست چون خواهيد كه آنرا لجام كنيد بسم اللّه بگوئيد.

در حديث صحيح از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه هر چهار پائى كه چموشى كند در وقت لجام كردن و غير آن يا رم كند در گوشش اگر بگذارد و اگر نه بر آن بخوانند اين آيه را اَفَغَيْرَ دينِ اللّهِ يَبْغُونَ وَ لَهُ اَسْلَمَ مَنْ فِى السَّمواتِ وَ الارْضَ طَوْعاً وَ كُرْهاً وَ اَليْهِ يُرْجَعونَ.

فصل چهارم‏

در ادعيه و آداب سوارى‏

از حضرت رسول صلّى الله عليه وآله منقول است كه چون كسى بر چهار پائى سوار شود و بسم اللّه بگويد ملكى رديف او مى‏شود و او را نگاه مى‏دارد تا فرود آيد و اگر در وقت سوار شدنن بسم اللّه نگويد شيطان رديف او مى‏شود و به او مى‏گويد خوانندگى بكن و اگر نتواند خوانندگى كرد به او مى‏گويد كه آرزوهاى باطل محال بكن پس او پيوسته در آرزو است تا پائين آيد و فرمود كه هر كه در وقت سوارى بگويد بِسْمِ اللّهِ لا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ اِلاّ بِاللّهِ الْحَمْدُ الِلّهِ الَّذى هَدانا لِهذا وَ ما كُنّا لِنَهْتَدِىَ لَوْ لا اَنْ هَدانَا اللّهُ سُبْحانَ الَّذى سَخَّرلَنا هذا وَ ما كُنّا لَهُ مُقْرِنينَ البته محفوظ باشد خود و چهار پايش تا فرود آيد.

از حضرت رسول صلّى الله عليه وآله منقول است كه هر كه سوار شود و آيةالكرسى بخواند پس بگويد اَسْتَغْفِرُ اللّهُ الَّذى لا اِلهَ اِلاّ هُوَ الْحَىُّ الْقَيُّومُ وَ اَتوبُ اِلَيْهِ اَللهُمَّ اغْفِرلى ذُنُوبى فَانَّهُ لا يِغْفِرُ الذُّنُوبَ اِلاّ اَنْتَ حقتعالى به ملائكه خطاب فرمايد كه بنده من مى‏داند كه گناهان را غير از كسى نمى‏آمرزد پس گواه باشيد كه گناهان او را آمرزيدم.

از حضرت امير المؤمنين عليه السلام منقول است كه چون سوار شويد بر چهار پايان، خدا را ياد كنيد و بگوئيد سُبْحانَ الَّذى سَخَّرَلَنا هذا وَ ما كُنّا لَهُ مُقْرِنينَ وَ انّا اِلى رَبِّنا لَمُنْقَلِبُونَ.

از على بن ربيعه منقول است كه حضرت امير المؤمنين عليه السلام چون پا در ركاب گذاشتند گفتند بسم اللّه پس چون درست سوار شدند اين دعا خواندند اَلْحَمْدُ لِلِّهِ الَّذى كَرَّمَنا وَ حَمَلَنا فِى الْبَرِّ وَ رَزَقَنا مِنَ الطَّيِباتِ وَ فَضَّلَنا عَلى كَثيرٍ مِمَّنْ خَلَقَ تَفْصيلاً سُبْحانَ الَّذى سَخَّرَ لَنا هذا وَ ما كُنّا لَهُ مُقْرِنينَ پس سه مرتبه سُبْحانَ اللّهِ و سه مرتبه اَلْحَمْدُ لِلِّهِ و سه مرتبه اَللّهُ اَكْبَرُ فرمودند پس اين دعا خواندند رَبِّ اغْفِرْلى فَانَّهُ لا يَغْفِرُ الذُنوبِ الاّ اَنْتَ.

در روايت ديگر منقول است كه چون حضرت صادق عليه السلام پا در ركاب مى‏گذاشتند مى‏فرمودند سُبْحانَ الَّذى سَخَّرَ لَنا هذا وَ ما كُنّا لَهُ مُقْرِنينَ و هفت مرتبه اَلْحَمْدُ لِلِّهِ و هفت مرتبه لا اِلهَ اِلاّ اللّهُ مى‏گفتند و در روايت ديگر منقول است كه چون آنحضرت سوار شتر مى‏شدند اين دعا مى‏خواندند بِسْمِ اللّهِ وَ لا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ اِلاّ بِاللّهِ سبْحانَ الَّذى سَخَّرَلَنا هَذا وَ ما كُنّا لَهُ مُقْرِنينَ وَ اِنّا اِلى رَبِّنا لَمُنْقَلِبُونَ.

از حضرت رسول صلّى الله عليه وآله منقول است كه بر كوهان هر شترى شيطانى هست چون سوار آن شويد چنانچه خدا فرموده است بگوئيد سُبْحانَ الَّذى سَخَّرَلَنا هذا وَ ما كُنّا لَهُ مُقْرِنينَ.

در حديث معتبر منقول است كه چون چهار پاى حضرت رسول صلّى الله عليه وآله بسر در ميآمد يا پايش مى‏لغزيد اين دعا مى‏خواندند اَلّلهُمَّ اِنّى اَعُوذُبِكَ مِنْ زَوالِ نِعْمَتِكَ وَ مِنْ تَحْويلِ عافِيَتِكَ وَ مِنْ فُجْاءةِ نَقمَتِكَ.

در حديث ديگر منقول است كه چون چهار پاى حضرت رسول صلّى الله عليه وآله به سر در ميآمد يا پايش مى‏لغزيد اين دعا مى‏خواندند اَلّلهُمَّ اِنّى اَعُوذُبِكَ مِنْ زَوالِ نِعْمَتِكَ وَ مِنْ تَحْويلِ عافَيَتِكَ وَ مِنْ فُجاءةِ نَقمَتِكَ.

در حديث ديگر منقول است كه شخصى به خدمت حضرت صادق عليه السلام شكايت كرد كه دابه من گهگير است و در هنگام رفتار يكدفعه ميايستد حضرت فرمود كه اين آيه در گوشش بخوان اَوَلَمْ يَرَوا اَنّا خَلَقْنالَهُمْ مِمّا عَمِلَتْ اَيْدِينا اَنْعاماً فَهُمْ لَها مالِكُونَ وَ ذَلّلْناها لَهُمْ فَمِنْها وَ مِنْها يَأكُلُونَ.

در حديث حسن از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه لازم است كه سواره با خبر كند پياده گانرا كه بايشان آزار نرساند چهار پاى او، فرمود كه روزى حضرت امير المؤمنين عليه السلام سوار شدند جمعى پياده با حضرت روان شدند فرمود كه آيا كارى داريد؟ گفتند نه وليكن مى‏خواهيم كه در ركاب تو راه رويم فرمود كه برگرديد كه راه رفتن پياده با سواره باعث غرور و فساد سواره و موجب مذلت و خوارى پياده است.

در حديث ديگر از عبد اللّه بن عطا منقول است كه گفت روزى به خدمت حضرت امام محمّد باقر عليه السلام رفتم فرمود كه دو چهار پا براى ما زين كن رفتم الاغى و استرى را زين كردم استر را پيش بردم كه آنحضرت سوار شوند فرمود كه الاغ را پيش بياور كه بهترين چهار پايان نزد من الاغ است و استر را خود سوار شو پس الاغ را آوردم و ركاب را گرفتم چون سوار شدند گفتند اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذى هَدانا لِلاسْلامِ وَ عَلَّمَنا الْقُرآنَ وَ مَنَّ عَلَيْنا بِمُحَمَّدٍ صلّى الله عليه وآله وَ الْحَمْدُلِلّهِ الَّذى سَخَّرلَنا هذا وَ ما كُنّا لَهُ مُقْرِنينَ وَ اِنّا لَمُنْقَلِبُونَ وَ الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ العالَمين پس روانه شدند و در اثناى راه ديدم كه الاغ شوخى در رفتار مى‏كرد حضرت خود را به پيش زين چسبانيد عرض كردم يابن رسول اللّه مگر شما را آزارى هست فرمود كه نه رسول خدا صلّى الله عليه وآله الاغى داشت كه آنرا عفير مى‏ناميدند و چون سوار آن مى‏شدند از شادى آنكه آنحضرت بر آن سوار شده است شوخى در رفتار مى‏كرد كه دوشهاى مبارك آن حضرت را به حركت ميآورد و آنحضرت خود را به پيش زين مى‏چسبانيدند و مى‏فرمودند اَلّلهُمّژ لَيْسَ مِنّى وَ لكِنْ ذا مِنْ عَفيرِ يعنى خداوندا اين از من نيست وليكن اين خيلا و تبختر از عفير است من نيز چنين كردم. اى عزيزان تفكر كنيد كه آن بزرگواران از خيلا و نخوت رفتار الاغ انديشه داشته‏اند و موجود خدا عذر مى‏طلبيده‏اند پس آنانكه بر اسبهاى تازى نژاد خوش رفتار به آن نخوت و غنج و دلال سوار مى‏شوند و بر آسمان و زمين به رفتار خود منت مى‏نهند و غير خود كسى را موجود نمى‏شمارند چگونه عذر خواهند خواست.

در حديث معتبر از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه آيا شرم نمى‏كنيد شما بر روى چهار پاى خود خوانندگى مى‏كنيد و آن در زير شما تسبيح پروردگار خود مى‏گويد؟

از حضرت امير المؤمنين عليه السلام فرمود كه چهار پاى من هرگز بسر در نيامد زيرا كه هرگز من بر روى زراعت كسى آنرا نراندم و كشت زار كسى را پامال نكردم.

فصل پنجم‏

در آداب پياده رفتن‏

بعضى از احاديث اين فصل در آداب كفش و جامه پوشيدن گذشت.

در حديث معتبر از حضرت موسى بن جعفر عليه السلام منقول است كه تند راه رفتن حسن مؤمن را مى‏برد.

در حديث حسن از حضرت رسول صلّى الله عليه وآله منقول است كه زنان بايد در كنار راه بروند و در ميان راه نروند.

در حديث ديگر فرمود كه سواره احق است به ميان جاده راه رفتن از پياده و پا برهنه احق است به ميان راه از كسى كه كفش پوشيده است.

در حديث معتبر منقول است كه حضرت امام زين العابدين عليه السلام چنان به هموارى راه مى‏رفتند كه گويا مرغ بر سر آنحضرت نشسته است و مى‏ترسيد كه پرواز كند و دست راست آنحضرت بر دست چپ پيشى نمى‏گرفت.

در حديث معتبر از حضرت رسول صلّى الله عليه وآله منقول است كه هر كه راه رود بر زمين از روى خيلا و تكبر لعنت كند او را زمين و آنچه در زير زمين است و آنچه در بالاى زمين است.

در حديث ديگر فرمود كه هرگاه كر گوشى كنند امت من از سائلان در وقتى كه از ايشان چيزى طلبند و از روى تبختر راه روند پروردگار من بعزت خود سوگند خورده است كه ايشان را به يكديگر عذاب كند.

در حديث ديگر فرمود هرگاه امت من در رفتار تبختر كنند و دستها را كشند خدمت ايشان كنند غلامان فارس و روم در ميان ايشان فتنه و فساد باشد و بر يكديگر شمشير كشند.

در حديث ديگر فرمود كه هر كه با عصا راه رود از روى تواضع و شكستگى در سفر و حضر به هر گامى براى او هزار حسنه نوشته شود و هزار گناه از او محو شود هزار درجه براى او بلند شود.

در حديث ديگر فرمود كه عصا بدست بگيريد كه از سنتهاى پيغمبران است و بنى اسرائيل صغير و كبير و جوان و پير ايشان عصا در دست مى‏گرفتند تا آنكه خيلا و تكبر نكنند در راه رفتن و فرمود كه برداشتن عصا پريشانى را برطرف مى‏كند و شيطان نزديك او نمى‏آيد.

از حضرت صادق عليه السلام مروى است كه اگر عاقلى بايد به هر جانب كه متوجه شوى اول نيت خود را درست كنى و غرض صحيح براى حركت خود قرار دهى و نهى كنى نفس را از آنكه امر نامشروعى را منظور داشته باشد و بايد كه در راه رفتن پيوسته در فكر و انديشه باشى و در هر قدمى از عجائب صنع الهى عبرت بگيرى و در رفتار تبختر نكنى و ديده خود را نپوشى از چيزيكه در دين خدا پسنديده نيست و پيوسته مشغول ذكر خدا باشى بدرستى كه مواضعى كه در آن ذكر خدا كرده مى‏شود شهادت مى‏دهند براى او در قيامت و استغفار مى‏كنند براى او تا داخل بهشت شود و در راه با مردم بسيار سخن مگو كه خلاف ادب است و اكثر راهها كمين‏گاه شيطان است از مكر او غافل مباش و چنان كن كه رفتن و برگشتنت در طاعت خدا باشد و رفتارت براى چيزى باشد كه موجب خوشنودى خداست بدرستى كه جميع حركات تو در نامه عملت نوشته مى‏شود.

فصل ششم‏

در نگاه داشتن شتر و گاو و گوسفند

در حديث معتبر منقول است كه از حضرت رسول صلّى الله عليه وآله پرسيدند كه كدام مال بهتر است فرمود زراعتى كه آدمى بكارد و در وقت درو كردن حق خدا را بدهد گفتند بعد از زراعت ديگر كدام مال بهتر است فرمود شخصى كه گوسفندى چند داشته باشد و هر جا كه آب و علفى يابد آنها را بچراند و نماز را بجا آورد و زكوة مال خود را بدهد گفتند كه بعد از گوسفند كدام مال بهتر است فرمود كه گاو كه در بامداد و پسين شير مى‏دهد، گفتند كه بعد از گاو كدام مال بهتر است؟ فرمود آنها كه پا در گل فرو برده و در خشك سال ميوه مى‏دهند يعنى درختان خرما پس فرمود كه نيكو مالى است درخت خرما هر كه آن را بفروشد قيمتش از بابت خاكسترى است كه بر سر كوه بلندى در باد تند رها كنى مگر آنكه بعوض آن درخت خرماى ديگرى بخرى پرسيدند كه بعد از درخت خرما ديگر كدام مال بهتر است حضرت جواب نفرمودند شخصى گفت كه چرا شتر را نفرمودند فرمود كه در شتر مشقت و تعب و دورى از منزل هست و صبح خرج مى‏خواهد و شام خرج مى‏خواهد.

در حديث ديگر فرمود كه گوسفند وقتى كه رو مى‏كند رو كرده است و وقتى كه پشت مى‏كند رو كرده است يعنى وقتى كه مرگ در ميانشان ميافتد هم مى‏كشى و مى‏خورى و نقصان نمى‏كنى و گاو وقتى كه رو مى‏كند رو كرده است و در وقتى كه پشت مى‏كند پشت كرده است و شتر همسايه شيطان است و اگر رو مى‏كند پشت كرده است و اگر پشت مى‏كند پشت كرده است يعنى وقتى كه خوبست هم براى صاحبش ضرر دارد و نفع ندارد گفتند يا رسول اللّه بعد از آنچه شما در باب شتر فرموديد كى نگاه خواهد داشت فرمود كه هميشه بدبختان و فاجران هستند كه آن را نگاه مى‏دارند.

در حديث ديگر فرمود كه نه عشر روزى در تجارت است و يك عشر آن در نگاه داشتن گوسفندان و در حديث ديگر فرمود كه بر شما باد به نگاه داشتن گوسفندان كه هر بامداد و پسين نفعشان به شما مى‏رسد.

در حديث معتبر ديگر منقول است كه فرمود كه شتر باعث عزت اهلش است، در حديث صحيح منقول است كه حضرت صادق عليه السلام بصفوان شتردار فرمود كه شترى براى من بخر و بايد كه بد صورت باشد كه عمرش درازتر است و در حديث ديگر منقول است كه فرمود كه شتران سياه بد صورت بخر كه عمرشان درازتر مى‏باشد.

در حديث معتبر ديگر فرمود كه شتران سرخ مو مخريد كه عمرشان كوتاه‏تر مى‏باشد.

از حضرت رسول صلّى الله عليه وآله منقول است كه از ميان قطار شتر بدر مرويد زيرا كه هيچ قطار شترى نيست مگر آنكه در ميان هر دو شتر شيطان هست.

در حديث حسن منقول است كه حضرت امام زين العابدين عليه السلام براى اكرام خود شترى به صد اشرفى مى‏خريدند و سوار مى‏شدند.

در حديث معتبر از حضرت امير المؤمنين عليه السلام منقول است كه يكى از حاملان عرش بصورت گاو است و گاو سيد و بهترين حيوانات است و در ميان حيوانات خوش‏روتر و سرافرازتر از گاو نبود تا آنكه بنى‏اسرائيل گوساله پرستيدند آن ملكى كه بصورت گاو است از شرم سر در زير افكند و باين سبب هر گاوى چنين شد و از شرم نگاه به جانب آسمان نمى‏كنند.

از حضرت رسول صلّى الله عليه وآله منقول است كه مخوريد گوشت و شير شترى را كه فضله آدمى را خورد و سوار آن مشويد تا چهل روز آن را علف بدهيد و علما خوردن گوشت و شيرش را حرام مى‏دانند و سواريش را مكروه مى‏دانند و اين حكم دارد حيوانات ديگر هم و پاك كردن آنها بآن مى‏شود كه علف پاك بخورانند بآنها در مدتى چند كه براى هر يك مقرر شده است و در كتابهاى علما مذكور است.

فصل هفتم‏

در آداب خريدن و نگاه داشتن حيوانات‏

در حديث معتبر از حضرت موسى بن جعفر عليه السلام منقول است كه هر كه چهار پائى بخرد بر جانب چپ آن بايستد و موى پيشانيش را بدست راست بگيرد و بر سرش بخواند سوره حمد و قل هو اللّه احد و قل اعوذ برب الناس و قل اعوذ برب الفلق و آخر سوره حشر لَوْ اَنْزَلْنا هذا القُرآنَ عَلى جَبَلٍ تا آخر سوره و آخر سوره بنى اسرائيل قُلِ اُدعُوا اللّهَ اَوِ ادْعُوا الرَّحْمنَ تا آخر سوره و آيةالكرسى پس چون چنين كند آن چهار پا امان يابد از جميع آفتها.

در حديث مؤثق از حضرت امام جعفر صادق عليه السلام منقول است كه چون كنيزى خواهى بخرى بگو اَلّلهُمَّ اَسْتَشِيرُكَ وَ اَسْتَجيرُكَ و چون حيوانى خواهى بخرى بگو اَلّلهُمَّ قَدِّرْلى اَطْوَلَهُنَّ حَيوةً وَ اَكْثَرَ هُنَّ مَنْفَعَةً وَ خَيْرَ هُنَّ عاقِبَةً و در حديث صحيح منقول است كه على بن جعفر از حضرت امام موسى عليه السلام سؤال كرد كه آيا دابه را بر رويش مى‏توان زد و رويش را داغ مى‏توان كرد فرمود كه باكى نيست يعنى حرام نيست اما مكروهست چنانچه در حديث مؤثق منقول است كه از حضرت صادق عليه السلام پرسيدند از داغ كردن حيوانات فرمود كه در غير رويش داغ ميبايد كرد و در حديث ديگر فرمود كه حضرت رسول صلّى الله عليه وآله نهى فرمود از آنكه حيوانات را در رويش داغ بكنند يا چيزى بر رويشان بزنند زيرا كه تسبيح پروردگار مى‏گويند.

در حديث ديگر از آنحضرت پرسيدند از داغ كردن روى گوسفندان فرمود كه داغ را در گوش ايشان بزنيد.

از حضرت رسول صلّى الله عليه وآله منقول است كه در وقت دوشيدن شير حيوانات اندك شيرى در پستان بگذاريد تا زود جمع شود در پستان كه اگر تمام را بدوشيد شير ديرتر ميآيد.

در حديث ديگر فرمود كه خوابگاه گوسفندان را پاك كنيد و آنچه از بينى آنها بيرون ميآيد پاك كنيد و نماز در طويله آنها بكنيد كه گوسفندان از حيوانات بهشت است.

از حضرت امام موسى عليه السلام منقول است كه صفير مكنيد براى گوسفندان در وقت رفتن و صدا بزنيد ايشان را براى برگشتن.

در حديث معتبر منقول است كه از آنحضرت پرسيدند از خصى كردن حيوانات فرمود كه باكى نيست.

از حضرت امام محمّد باقر عليه السلام منقول است كه كراهت دارد خصى كردن حيوانات و به جنگ انداختن آنها با يكديگر.

در حديث ديگر فرمود كه روزى حضرت امير المؤمنين عليه السلام در راهى گذشتند كه حيوان نرى را بر ماده مى‏كشيدند در ميان راه حضرت رو گردانيدند و فرمودند سزاوار نيست كه چنين كنيد كه اين منكر و قبيح است بلكه بايد اين را در جائى واقع سازند كه مردى و زنى نه بينند.

در حديث معتبر منقول است كه از حضرت صادق عليه السلام پرسيدند كه دنبه گوسفند زنده را مى‏توان بريد فرمود كه اگر غرض تو اين باشد كه مال خود را باصلاح آورى باكى نيست آن دنبه ميته است و از آن منتفع نمى‏توان شد و بدان كه مشهور ميان علماء موافق احاديث معتبره آن است كه اگر بره يا بزغاله شير خوك را بخورد آنقدر كه گوشت و استخوانش از آن بسته شود گوشت آن حرام است و هر چه از گوسفندان معلوم باشد كه نسل آن است حرام است و هر چه معلوم نباشد حلال است و اگر چند شيرى خورده باشد و به اين حد نرسيده باشد گوشت و شير آن مكروه باشد و كراهتش باين برطرف مى‏شود كه اگر هنوز شير خورد هفت روز شير گوسفندى را بخورد و اگر از شير باز كرده باشند آن را هفت روز علف و دانه حلال به آن بخورانند.

در حديث صحيح منقول است كه شخصى عريضه به حضرت امام‏على‏نقى‏عليه السلام‏

نوشت كه زنى بزغاله ماده شير داده است تا به حدى كه از شير باز گرفته است آن را والحال از آن بزغاله فرزندى بهم رسيده است و شير مى‏دهد، شيرش را مى‏توان خورد، در جواب نوشتند كه فعل مكروهى است و باكى نيست بخوردن شير آن.

فصل هشتم‏

در بيان مجمل احوال و اقسام حيوانات‏

در احاديث معتبره از حضرت صادق منقول است كه هيچ مرغى و حيوانى دريا و صحرا شكار كرده نمى‏شود مگر آنكه تسبيحى كه دارند ضايع مى‏كنند.

در حديث ديگر فرمود كه جميع وحشيان و مرغان و درندگان با يكديگر مخلوط بودند تا آنكه فرزند آدم برادرش را كشت، پس از يكديگر نفرت كردند و گريختند و هر حيوانى به شكل خود ميل كرد.

در حديث ديگر منقول است كه حضرت يعقوب به فرزند خود گفت كه زنا مكن كه مرغى كه زنا مى‏كند پرهايش مى‏ريزد.

از حضرت امام حسين عليه السلام منقول است كه چون كركس فرياد مى‏كند، مى‏گويد كه اى فرزند آدم هر روشى كه زندگانى كنى، آخرش مرگست و باز كه صدا مى‏كند، مى‏گويد اى داناى پنهانها و اى دفع كننده بلاها، و طاوس مى‏گويد بر خودم ظلم كردم و مغرور بزينت خود شدم، پس بيامرز مرا.

دراج مى‏گويد اَلرَّحْمنُ عَلَى الْعَرشِ اسْتَوى‏ و خروس مى‏گويد كه هر كه خدا را شناخت، ياد او را فراموش نمى‏كند و مرغ خانگى مى‏گويد كه توكل كن بر خدا تا تو را روزى دهد و عقاب مى‏گويد هر كه اطاعت خدا كند بدبخت نمى‏شود و شاهين مى‏گويد: سُبْحانَ اللّهِ حَقّاً حَقّاً و جغد مى‏گويد كه در دورى از مردم انس بيشتر است و كلاغ مى‏گويد كه روزى دهنده بفرست روزى حلال، و كلنك مى‏گويد كه خداوندا، نگاه دار مرا از شر دشمن و لك‏لك مى‏گويد كه هر كه از مردم تنها باشد، از آزار ايشان نجات يافت. و اردك مى‏گويد آمرزش تو را مى‏خواهم اى خداوند و هدهد مى‏گويد چه بسيار شقى است كسى كه معصيت خدا كند و قمرى مى‏گويد اى داناى پنهان و راز، اى خدا و دبسى كه شبيه بقمرى است و سرخ رنگست.

مى‏گويد توئى خداوند، خداوندى بغير از تو نيست اى خدا و گنجشك مى‏گويد كه طلب آمرزش مى‏كنم از خدا، از هر چيز كه خدا را بخشم آورد و بلبل مى‏گويد لا اِله اِلاّ اللّهُ حَقّاً حَقّاً و كبك مى‏گويد نزديك است حق نزديك است و سمانا مى‏گويد اى فرزند آدم، چه غافلى از مرگ و فاخته مى‏گويد يا واحِدُ وَ يا اَحَدُ يا فَرْدُ وَ يا صَمَدْ و سبزه‏قبا مى‏گويد مولاى من، آزاد كن مرا از آتش جهنّم و هوجه مى‏گويد مولاى من، قبول كن توبه جميع گناهكاران را و كبوتر خانگى مى‏گويد اى قبول كننده توبه توبه كاران، اى خداوند، تراست حمد. و بره مى‏گويد كه مرگ بس است براى پند گرفتن و بزغاله مى‏گويد كه مرگ زود بمن رسيد و گناهم سنگين و بسيار شد و شير مى‏گويد كه در امر بندگى خدا، بسيار اهتمام مى‏بايد كرد و گاو مى‏گويد كه دست از گناه بدار، كه تو در پيش خداوندى هستى كه او را نمى‏بينى و او همه را مى‏بيند و او خداوند عالميان است و فيل مى‏گويد كه براى دفع مرگ قوت و چاره سودى نمى‏دهد و يوز مى‏گويد يا عَزيز يا جَبّارُ يا مُتَكّبِرُ يا اللّهُ و شتر مى‏گويد كه منزّه است پروردگار كه ذليل كننده جباران است و تنزيه مى‏كنم او را و اسب مى‏گويد منزه است پروردگار ما منزه است او، و گرگ مى‏گويد چيزى را كه خدا حفظ كند هرگز ضايع نمى‏شود و شغال مى‏گويد عذاب و ويل براى گاهكارى است كه بر گناه خود مُصِرّ باشد و سگ مى‏گويد بس است معصيتهاى خدا براى خوارى و خرگوش مى‏گويد هلاك مكن مرا اى خدا، تراست حمد و روباه مى‏گويد دنيا خانه فريب است و آهو مى‏گويد نجات ده مرا از آزار كردن و كرگدن مى‏گويد به فريادم برس اگر نه هلاك مى‏شوم و پلنگ مى‏گويد منزّه است پروردگارى كه بسيار عزيز است. بمحض قدرت خود تنزيه مى‏كنم او را و مار مى‏گويد كه چه بسيار بدبخت است كسى كه ترا نافرمانى كند اى خداوند بخشنده و عقرب مى‏گويد كه بدى چيز موحشى است. پس حضرت فرمود كه هيچ خلقى نيست مگر آنكه آنرا تسبيحى هست، چنانچه خدا فرموده است كه وَ انْ مِنْ شَيْئى اِلاّ يُسَّبحُ بِحَمْدِهِ وَ لكِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبيحَهُمْ يعنى هيچ چيز نيست مگر آنكه خدا را تسبيح مى‏گويد و بحمد و ثناى او ملتبس است و ليكن شما نمى‏فهميد تسبيح ايشان را.

از حضرت امام موسى عليه السلام منقول است كه حيواناتى كه مسخ شده‏اند دوازده صنفند، اما فيل پس از آن پادشاهى بود كه زنا و لواطه مى‏كرد و خرس اعرابى باديه نشينى بود كه دويتى مى‏كرد و خرگوش زنى بود كه با شوهر خود خيانت مى‏كرد و غسل حيض و جنابت نمى‏كرد و شب پره خرماى مردم رامى‏دزديد و سهيل مردى بود كه در يمن عشارى مى‏كرد و زهره زنى بود كه مردم مى‏گويند كه هاروت و ماروت از او فريب خوردند و ميمون و خوك جماعتى بودند از بنى اسرائيل كه در روز شنبه شكار كردند و اما سوسمار و چلپاسه گروهى بودند از بنى اسرائيل كه در زمان حضرت عيسى عليه السلام چون مائده از آسمان نازل شد، ايمان نياوردند و مسخ شدند، پس يك گروه ايشان بدريا رفتند و ديگرى به صحرا و اما عقرب مرد سخن چينى بود و اما زنبور قصابى بود كه از ترازو دزدى مى‏كرد.

در روايت ديگر منقول است كه خرس، مردى بود كه مردم با او عمل قبيح مى‏كردند، و سوسمار، اعرابى بود كه مال حاجيان را مى‏دزديد و عنكبوت زنى بود كه از براى شوهر خود سحر مى‏كرد و دعموص مرد سخن‏چينى بود كه در ميان دوستان جدائى ميانداخت و مار و ماهى دويت بود و شب پره خرما از سر درخت مى‏دزديد و ميمون يهودانند كه ماهى در شنبه شكار كردند و خوك جماعتى‏اند كه ايمان به مائده آسمان نياوردند.

از حضرت امام رضا عليه السلام منقول است كه موش گروهى از يهود بودند كه خدا بر ايشان غضب كرد و پشه شخصى بود كه استهزا به پيغمبران مى‏كرد و شپش از حسد مسخ شد و روزى پيغمبرى از پيغمبران بنى اسرائيل نماز مى‏كرد و يكى از بى‏خردان بنى اسرائيل آمد در برابر او استهزا به او مى‏كرد، بصورت شپش مسخ شد و چلپاسه جماعتى از بنى‏اسرائيل بودند كه فرزندان پيغمبران را دشنام مى‏دادند و با ايشان دشمنى مى‏كردند.

در حديث ديگر منقول است كه خار پشت مرد كج خلقى بود.

در بعضى روايات وارد شده است كه زهره و سهيل كه مسخ شده‏اند، اين دو ستاره نيستند، بلكه دو جانور در درياى محيط، و در روايت معتبره وارد شده است كه هر يك از بنى‏اميه كه مى‏ميرند، بصورت چلپاسه مسخ مى‏شوند و فرمود كه هرگاه چلپاسه را مى‏كشى غسل بكن.

در روايت معتبره منقول است كه آنها كه مسخ شده‏اند زياده از سه روز نماندند و مردند و حقتعالى بصورت آنها حيوانى چند خلق كرد و گوشت آنها را حرام كرد، تا ديگران عبرت بگيرند از ديدن اينها و مثل اعمال آنها نكنند.

از حضرت رسول صلّى الله عليه وآله منقول است كه حقتعالى هفتصد امت را مسخ كرد براى آنكه بعد از پيغمبران اطاعت اوصياى ايشان نكردند، پس چهارصد صنف ايشان به صحرا رفتند و سيصد صنف ايشان بدريا رفتند.

فصل نهم‏

در فضيلت تجارت كردن و طلب حلال نمودن‏

در احاديث معتبره از حضرت رسول صلّى الله عليه وآله منقول است كه نيكو ياوريست پرهيزكارى از معاصى خدا توانگرى.

از حضرت امام جعفر صادق عليه السلام منقول است كه خيرى نيست در كسى كه نخواهد مالى از حلال جمع كند كه به آن مال روى خود را از سؤال حفظ كند و قرض خود را ادا كند و با خويشان خود احسان كند.

در حديث ديگر فرمود كه استعانت بجوئيد به دنيا بر آخرت و بار مردم مشويد.

از حضرت رسول صلّى الله عليه وآله منقول است كه ملعونست كسى كه بار عيال خود را بر مردم بيندازد.

در حديث حسن منقول است كه شخصى از حضرت صادق عليه السلام پرسيد كه ما طلب دنيا مى‏كنيم و دوست مى‏داريم كه مال دنيا به ما رو كند فرمود كه براى چه مى‏خواهى آنرا؟ گفت براى خروج خود و عيال خود بكنم و صله رحم بكنم و تصدق و حج و عمره بكنم فرمود كه مال را براى اين‏ها كسب كردن طلب دنيا نيست طلب آخرت است.

در حديث ديگر فرمود كه توانگرى كه ترا از ظلم منع نمايد بهتر است از پريشانى كه تو را بر گناه بدارد.

در حديث معتبر منقول است كه شخصى از علماء اهل سنّت به حضرت امام محمّد باقر عليه السلام رسيد در روز بسيار گرمى ديد كه آنحضرت بر دو غلام تكيه كرده و به راه مى‏روند گفت كه شما مرد پيرى هستيد از بزرگان قريش مناسب نيست كه در اين وقت از براى طلب دنيا بيرون آئيد اگر مرگ در اين حال شما را برسد چه خواهيد كرد؟ حضرت فرمود كه اگر مرگ در اين حال برسد در وقتى رسيده خواهد بود كه مشغول طاعت خداوند عالميانم و كارى مى‏كنم كه خود را و عيال خود را باز دارم از سؤال كردن از تو و از ديگران من از آن مى‏ترسم كه مرگ برسد و بر معصيت خدا باشم گفت راستى گفتى مى‏خواستم ترا پند بگويم تو مرا پند گفتى.

در حديث معتبر از حضرت امير المؤمنين عليه السلام منقول است كه حقتعالى خطاب نمود به حضرت داود كه نيكو بنده بودى تو اگر از بيت المال نمى‏خوردى و بدست خود كسب مى‏كردى چون اين خطاب رسيد حضرت داود چهل روز گريست پس حقتعالى به آهن وحى فرستاد كه نرم شو براى بنده من داود، پس در دست آنحضرت نرم شد مانند موم پس هر روز يك زره بدست خود مى‏ساخت و به هزار درهم مى‏فروخت، تا آنكه سيصد و شصت زره ساخت و از بيت المال مستغنى شد.

در حديث ديگر منقول است كه حضرت صادق عليه السلام احوال عمر بر مسلم را پرسيد گفتند كه ترك تجارت كرده است حضرت سه مرتبه فرمود كه عمل شيطان است مگر نمى‏دانى كه رسول خدا صلّى الله عليه وآله تجارت مى‏كرد و حقتعالى مدح مى‏فرمايد جماعتى را كه مردان چندند كه غافل نمى‏گرداند ايشان را تجارت و نه فروختن از ياد خدا ايشان جماعتى بودند كه تجارت مى‏كردند و چون نماز مى‏شد مشغول نماز مى‏شدند و اين بهتر است از كسى كه تجارت نكند در وقت خود نماز را بكند.

در حديث مؤثق منقول است كه بآنحضرت عرض كردند كه شخصى هست مى‏گويد كه در خانه مى‏نشينم و نماز مى‏كنم و روزه مى‏دارم و عبادت پروردگار خود مى‏كنم و روزى من البته از براى من ميآيد حضرت فرمود كه اين مرد يكى از سه كس است كه دعاى ايشان مستجاب نيست.

در حديث ديگر منقول است كه شخصى بآنحضرت عرض كرد كه مى‏خواهم دعا كنيد كه خدا مرا روزى بدهد با راحت فرمود كه طلب روزى بكن چنانچه خدا ترا امر كرده است من دعا نمى‏كنم براى تو.

در حديث ديگر منقول است كه آنحضرت احوال شخصى را پرسيدند شخصى گفت كه او پريشان شده است حضرت پرسيدند كه به چه كار مشغولست؟ گفت در خانه نشسته است و عبادت الهى مى‏كند فرمود كه معاش بچه نحو مى‏گذرد؟ گفت بعضى از برادران مؤمن به احوال او مى‏رسند حضرت فرمود آنكسى كه روزى او را مى‏دهد عبادتش بهتر است از عبادت او.

در حديث معتبر از حضرت امام محمّد باقر عليه السلام منقول است كه كسى كه طلب دنيا كند براى آنكه از مردم سؤال نكند و روزى عيال خود را فراخ گرداند و با همسايگان خود احسان كند در روز قيامت روى او مانند ماه شب چهارده باشد.

از حضرت رسول صلّى الله عليه وآله منقول است كه عبادت هفتاد جزء است بهترين آنها طلب حلال است.

در حديث ديگر فرمود كه هر كه شب بخوابد وامانده از طلب حلال چون شب بسر آيد آمرزيده شده باشد.

در احاديث معتبره منقول است كه چون در دكان خود را گشودى و متاع خود را پهن كردى آنچه بر تو بود كردى ديگر بر خدا توكل كن.

در احاديث معتبره از حضرت رسول صلّى الله عليه وآله منقول است كه در حجة الوداع فرمود بدرستيكه جبرئيل در دل من دميد كه هيچ صاحب جانى نمى‏ميرد مگر آنكه روزى مقرر خود را تمام مى‏خورد پس از خدا بترسيد و مبالغه در طلب روزى مكنيد و دير رسيدن روزى بر آن ندارد شما را كه طلب چيزى از روزى را به معصيت خدا بكنيد زيرا كه حقتعالى روزى را در ميان خلق خود حلال قسمت كرده است و حرام قسمت نكرده است پس كسى كه از معصيت خدا بپرهيزد و صبر كند روزى او از حلال مى‏رسد و هر كه پرده‏درى كند و تعجيل نمايد و از حرام بگيرد از روزى حلال او همان مقدار كم مى‏شود و در قيامت حساب او خواهند كرد بر آن روزى حرام.

از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه اگر بنده در سوراخى باشد خدا روزى او را مى‏رساند پس پر مبالغه در طلب روزى مكنيد.

در احاديث معتبره از آنحضرت منقول است كه خدا روزى مؤمنان را از جائى چند مقرر فرموده است كه گمان نداشته باشد براى آنكه چون نمى‏دانند كه روزى ايشان از كجا مى‏آيد دعا بسيار مى‏كنند و در احاديث ديگر از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه تجارت كردن عقل را زياد مى‏كند و ترك تجارت كردن عقل را كم مى‏كند.

حضرت امام موسى عليه السلام به تاجرى فرمود كه بامداد برو بسوى چيزى كه موجب عزت تو است يعنى بازار.

در احاديث ديگر منقول است كه بامداد بطلب روزى برويد و تحقيق اين مطلب با احاديث ديگر در كتاب عين الحيوة مذكور است.

فصل دهم‏

در بيان آداب تجارت‏

از حضرت امير المؤمنين عليه السلام منقول است كه بر منبر مى‏فرمود كه اى گروه سوداگران اول ياد گيريد مسائل تجارت را پس بعد از آن مشغول تجارت شويد و اللّه كه ربا در اين امت خفى‏تر است از جاى پاى مورچه بر روى سنگ سخت و قسم دروغ مخوريد بدرستى كه تاجر فاجر است و فاجر در جهنّم است مگر كسى كه حق بگيرد و حق ندهد.

از حضرت رسول خدا صلّى الله عليه وآله منقول است كه هر كه خريد و فروش كند از پنج چيز اجتناب كند از سود خوردن و قسم خوردن و عيب متاع را پوشانيدن و مدح كردن چيزى كه فروشد و مذمت كردن چيزيكه خرد.

در حديث معتبر منقول است كه حضرت امير المؤمنين عليه السلام هر روز بامداد دره را بر دوش مى‏گذاشتند و در بازارهاى كوفه مى‏گشتند و مى‏فرمودند كه چون مشغول خريد و فروش مى‏شويد اول خير خود را از خدا بطلبيد و خريد و فروش را به سهولت بكنيد و كار را تنگ مگيريد تا بركت بيابيد و نزديكى و مهربانى بكنيد با مشتريها و بردبارى را زينت خود گردانيد و از قسم خوردن و دروغ گفتن كناره گيريد و ستم بر مردم مكنيد و با مظلومان انصاف از خود بدهيد و نزديك ربا و سود مرويد وكيل و وزن را تمام بدهيد و از ترازو دزدى مكنيد.

در حديث ديگر فرمود كه ننشيند در بازار مگر كسى كه مسائل خريد و فروش را داند و هر كه با نادانى تجارت كند در ربا خوردن فرو مى‏رود.

در حديث معتبر از حضرت امام محمّد باقر عليه السلام منقول است كه هر كه در بامداد و پسين ببازار رود و چون پا در بازار گذارد بگويد اَلّلهُمَّ اِنّى اَسْالُكَ مِنْ خَيْرِها وَ خَيْرِ اَهْلِها حقتعالى به او ملكى موكل گرداند كه او را و متاعش را محافظت نمايد تا به خانه برگردد پس ملك مى‏گويد كه امروز امان يافتى از شر اين بازار و اهل اين بازار و امروز روزى تو شد خير اين بازار و اهل اين بازار به امر خدا پس چون در دكان بنشيند بگويد اَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ اِلاّ اللّهِ وَحْدَهُ لا شَريكَ لَهُ وَ اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً صَلَّى اللّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ اَلّلهُمَّ اِنّى اَسْألُكَ مِنْ فَضْلِكَ رِزْقاً حَلالاً طَيِّباً وَ اَعُوذُ بِكَ مِنْ اَنْ اَظْلِمَ اَوْ اُظْلمَ وَ اَعوذُ بِكَ مِنْ صَفْقَةٍ خاسِرَةٍ وَ يَمين كاذِبَةٍ چون اين دعا بخواند ملكى به او موكل است مى‏گويد كه بشارت باد تو را كه امروز در اين بازار كسى بهره‏اش از تو فراوانتر نيست تعجيل كردى در جمع آوردن ثوابها و محو كردى از خود گناهان را بزودى ميآيد بسوى تو آنچه خدا روزى تو گردانيده است حلال و طيب و مبارك.

در حديث صحيح از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه چون داخل بازار شوى اين دعا را بخوان اَلّلهُمَّ اِنّى اَسْالُكَ مِنْ خَيْرِها وَ خَيْرِ اَهْلِها وَ اَعوذُبِكَ مِنْ شَرِّها اَلّلهُمَّ اِنّى اَعُوذُبِكَ مِنْ اَنْ اظْلِمَ اَوْ ظلِمَ اَوْ اَبْغى اَوْ يُبْغى عَلَىَّ اَو اعْتَدى اَوْ يُعْتَدى عَلَىَّ اَلّلهُمَّ اِنّى اَعُوذُ بِكَ مِنْ شَرِّ ابْليسَ وَ جُنُوده وَ مِنْ شَرِ فَسَقَةِ الْعَرَبِ وَ الْعَجَمِ وَ حَسْبِىَ اللّهُ لا اِلهَ اِلاّ هُوَ عَلَيْهِ تَوَكَلْتُ وَ هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظيمِ.

در حديث صحيح ديگر منقول است از آنحضرت كه هر كه داخل بازارى يا مسجدى بشود و يكمرتبه بگويد اَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ الاّ اللّهِ وَحْدَهُ لا شَريكَ لَهُ وَ اللّهُ اَكْبَرُ كَبيراً وَ الْحَمْدُ الِلّهِ كَثيراً وَ سُبْحانَ اللّهِ بُكْرَةً وَ اَصيلاً وَ لا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ اِلاّ بِاللّهِ العَلّىِ الْعَظيمِ وَ صَلَّى اللّهُ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ برابر است با يك حج مقبول.

در حديث معتبر ديگر منقول است كه هر كه در بازار بگويد اَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ اِلاّ اللّهُ وَحْدَهُ لا شَريكَ لَهُ وَ اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ حقتعالى هزار حسنه از براى او بنويسد.

در حديث معتبر از حضرت امام محمّد باقر عليه السلام منقول است كه هر كه داخل بازار شود و نظر كند بشيرين و تلخ و ترش آن و بگويد اَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ اِلاّ اللّهُ وَحْدُهُ لا شَريكَ لَهُ وَ اَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ اَلّلهُمَّ اِنّى اَسْالُكَ مِنْ فَضْلِكَ وَ اَسْتَجيرُ بِكَ مِنْ الظلُّمِ وَ الغِرَمِ وَ المَاثِمَ.

در روايت ديگر از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه هر كه داخل بازار شود و بگويد اَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ اِلاّ اللّهُ وَحْدَهُ لا شَريكَ لَهُ وَ اَنَّ مُحَمَداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ اَلّلهُمَّ اِنّى اَعُوذُبِكَ مِنَ الظلُّمِ وَ المَاثِمَ وَ الْمَغْزَمِ حقتعالى به عدد آنچه در آن بازار هست از سخن گو و غير سخن گو ثواب براى او بنويسد.

از حضرت امير المؤمنين عليه السلام منقول است كه ياد خدا در بازار بسيار بكنيد در وقتى كه مردم مشغول دنيا باشند كه كفاره گناهان شما باشد و باعث زيادتى حسنات شما شود و شما را از غافلان ننويسند و چون خواهيد مايحتاج خود را از بازار بخريد در وقت داخل شدن بازار بگوئيد اَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ اِلاّ اللّهُ وَحْدَهُ لا شَريكَ لَهُ وَ اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ صَلَّى اللّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ اَلّلهُمَّ اِنّى اَعُوذُبِكَ مِنْ صَفْقَةٍ خاسِرَةٍ وَ يَمينٍ فاجِرَةٍ وَ اَعُوذُ بِكَ مِنْ بَوارِ الايْمِ و در حديث معتبر از حضرت رسول صلّى الله عليه وآله منقول است كه هر كه در وقت داخل شدن بازار بگويد سُبْحانَ اللّهِ وَ الْحَمْدُ اللّهِ وَ لا اِلهَ اِلاّ وَحْدَهُ لا شَريكَ لَهُ، لَهُ الْمُلْكُ وَ لَهُ الْحَمْدُ يُحْيى وَ يُميتُ وَ هُوَ حَىُّ لا يَموتُ بِيَدِهِ الْخَيْرُ وَ هُوَ عَلى كُلّ شَيْئى قَدير به عدد آنچه خداوند تبارك و تعالى خلق كرده است تا قيامت به او ثواب كرامت فرمايد.

در حديث صحيح از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه چون خواهى متاعى يا غير آن بخرى سه مرتبه اللّه اكبر بگو پس سه مرتبه اين دعا بخوان اَلّلهُمَّ اِنّى اَشْتَرَيْتُهُ الْتَمِسُ فيهِ مِنْ خَيْرِكَ فَاجْعَلْ لى فيهِ خَيْراً اَلّلهُمَّ اِنى اِشْتَرِيْتُهُ الْتَمِسُ فيهِ مِنْ فَضْلِكَ فَاجْعَلْ لى فيهِ فَضلاً اَلّلهُمَّ اِنّى اِشْتَرِيْتُهُ الْتِمَسُ فيهِ مِنْ رِزْقك فَاجْعَلْ لى فيهِ رزْقاً.

در روايت ديگر منقول است كه حضرت امام رضا عليه السلام بر روى متاعى كه مى‏خريدند مى‏نوشتند بَرَكَةً لَنا و محتمل است كه مراد نوشتن بانگشت باشد.

در حديث صحيح از حضرت امام جعفر صادق عليه السلام منقول است كه چون خواهى كه چيزى بخرى اين دعا بخوان يا حَىُّ ياقَيُّومُ يا دائِمُ يا رَؤفُ يا رَحيمُ اَسْالُكَ بِعِزِّتِكَ وَ قُدْرَتِكَ وَ ما اَحاطَ بِهِ عِلْمُكَ اَنْ تَقْسِمَ لى مِن التّجارَةِ الْيَوْم اَعْظَمُها رِزْقاً وَ اَوْسَعُها فَضْلاً وَ خَيرُها عاقِبَةً فانَّهُ لا خَيْرَ فيما لا عاقِبَةَ لَهُ و فرمود كه چون حيوانى يا بنده بخرى بگو اَلّلهُمَّ قَدِّرْلى اَطْوَلُها حَيوةً وَ اَكْثَرُها مناعَةً وَ خَيْرُها عاقِبَةً.

در حديث حسن از آن حضرت منقول است كه چون خواهى چهار پائى بخرى سه مرتبه اين دعا بخوان اَلّلهُمَّ اِنْ كانَتْ عَظَمَةُ الْبَركَةِ فاضِلَةُ الْمَنْفَعَةِ مَيْمُونَةُ الناصِيَةِ فَيَسّرلى شِرائُها وَ اِنْ كانَتْ غَيْرَ ذلِكَ فَاصْرِفنى عَنْها اِلَى الَّذى هُوَ خَيْرُ لى مِنْها فَانَّكَ تَعْلَمُ وَ لا اَعْلَمُ وَ تَقْدِرُ وَ لا اَقْدِرُ وَ اَنْتَ عَلاّمُ الْغُيوبِ.

در روايت ديگر منقول است كه چون خواهى پى كارى بروى و آفتاب اندكى بلند شده باشد كه سرخى شعاعش برطرف شده دو ركعت نماز بكن و در ركعت اول بعد از سوره حمد سوره قل هو اللّه احد و در ركعت دويم قل يا ايها الكافرون بخوان پس چون سلام بگوئى اين دعا بخوان اَلّلهُمَّ اِنّى غَدَوْتُ اَلْتِمَسُ مِنْ فَضْلِكَ كَما اَمَرْتَنى فَارْزُقْنى مِنْ فَضْلِكَ رِزْقاً حَسَناً واسِعاً حَلالاً طَيّباً وَ اَعْطِنى فيما رَزَقْتَنى العافِيَةَ غَدَوْتُ بَحَوْلِ اللّهِ وَ قُوَّتِهِ غَدَوْتُ بِغَيْرِ حَوْلٍ مِنّى وَ لا قُوةٍ وَ لكِنْ بِحَوْلِكَ وَ قُوَّتِكَ وَ اَبْرَءُ اِلَيْكَ مِنَ الْحَوْلِ وَ القُوَّةِ اَلّلهُمَّ اِنّى اَسْألُكَ بَرَكَةَ هذَا الْيَوْمِ فَبارِكْ لى فى جَميعِ اُمُورى يا اَرْحَمُ الرّاحِمينَ وَ صَلَّى اللّهُ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّيّبينَ و در فقه الرضا مذكور است كه چون خواهى متاعى را ببندى و نگاه دارى آية الكرسى بخوان و بنويس در ميان متاع بگذار و اين دعا را بخوان آيةالكرسى بنويس وَ جَعَلْنا مِنْ بَيْنِ اَيْدِيهِمْ سَدَّاً وَ مِنْ خَلْفِهِمْ سَدَّاً فَاَغْشَيْناهُمْ فَهُمْ لا يُبْصِرُونَ لا ضَيْعَةَ عَلَىَّ ما حَفِظَ اللّهُ فَانْ تَوَلَّوا فَقُلْ حَسْبِىَ اللّهُ لا اِلهَ اِلاّ هُوَ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَ هُوَ رَبُّ الْعَرْشُ الْعَظيمِ چون چنين كنى آن متاع از هر بلائى محفوظ بماند و فرمود كه اگر مالت تلف شود اين دعا بخوان اَلّلهُمَّ اِنّى عَبْدُكَ وَ ابْنُ عَبْدِكَ وَ ابْنُ اَمَتِكَ وَ فى قَبْضَتِكَ ناصِيَتى بِيَدِكَ تَحْكُمُ فيما تَشاءَ وَ تَفْعَلُ ما تُريدُ اَلّلهُمَّ فَلَكَ الْحَمْدُ عَلى حُسْنِ قَضاءِكَ وَ بَلاءِكَ اَلّلهُمَّ هُوَ مالُكَ وَ رِزْقُكَ وَ اَنا عَبْدُكَ خَوَّلْتَنى حَيْنَ رَزَقْتَنى اَلّلهُمَّ فَاَلْهِمْنى شُكْرَكَ فيه وَ الصَّبْرَ عَلَيْهِ حينَ أصبْتُ وَ أخَذْتُ اَلّلهُمَّ اَنْتَ اَعْطَيْتَ وَ اَنْتَ اَصَبْتُ اَلّلهُمَّ لا تَحْرِمْنى ثَوابَهُ وَ لا تُنْسِنى مِنْ خَلْفِهِ اَوْفى دُنْياىَ وَ آخِرَتى اِنَّكَ عَلى ذلِكَ قادِرُ الّلهُمَّ اَنَالَكَ وَ بِكَ وَ الَيْكَ وَ مِنْكَ لا اَمْلِكُ لِنَفْسِى نَفْعاً وَ لا ضَرّاً.

در حديث معتبر از حضرت رسول صلّى الله عليه وآله منقول است كه بدترين بقعه‏هاى زمين بازارهاست و آنها ميدان شيطانند هر روز بامداد علم خود را در بازارها مى‏زند و كرسى خود را مى‏گذارد و بر آن مى‏نشيند و فرزندان خود را پهن مى‏كند كه يكى را فريب مى‏دهد كه ترازو را كم مى‏كشد و ديگرى كيل را كم مى كند و ديگرى گز را مى‏دزدد و ديگرى رأس المال را دروغ مى‏گويد پس مى‏گويد به فرزندان خود كه بر شما باد به جماعتى كه پدر ايشان مرده است يعنى حضرت آدم و پدر شما زنده است پس با اول كسى كه داخل بازار مى‏شود شيطان داخل مى‏شود و با آخر كسى كه بيرون مى‏رود بيرون مى‏رود و بهترين بقعه‏هاى زمين نزد خدا مسجدهاست و محبوبترين مردم نزد خدا كسى است كه زودتر به مسجد مى‏رود و ديرتر بيرون مى‏آيد.

در حديث ديگر فرمود كه دشمن‏ترين مردم نزد خدا كسى است كه زودتر به بازار رود و ديرتر بيرون آيد.

از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه مخريد چيزى از مردمى كه كار بر ايشان بسته شده است كه سودا با ايشان بركت نمى‏دارد.

در حديث ديگر فرمود كه با كردان مخالطه مكنيد كه ايشان گروهيند از جنيان كه حقتعالى پرده از ايشان برداشته است.

در احاديث معتبره وارد شده كه معامله مكنيد با جماعتى كه مرضهاى مسرى دارند مانند پيسى و خوره.

در احاديث ديگر فرمود كه با نوكيسه سودا مكنيد و با كسى سودا كنيد كه در ميان مال و نعمت نشو و نما كرده باشد.

در حديث ديگر فرمود كه با مردم دون كه از دشننام دادن و شنيدن پروا ندارند سودا مكنيد.

در حديث صحيح ديگر فرمود كه از ما نيست كسى كه فريب دهد مؤمنى را و فرمود كه حضرت رسول صلّى الله عليه وآله نهى فرمود از آب در شير كردن.

در حديث حسن منقول است كه حضرت امام موسى عليه السلام به هشام فرمود كه در تاريكى و زير سقف متاع مفروش كه متاع خوش قماش مى‏نمايد و آن غش كردن حلال نيست و فرمود كسى كه نخرد مگر بقسم و نفروشد مگر به قسم حقتعالى در قيامت نظر رحمت بسوى او نمى‏فرمايد.

از حضرت امير المؤمنين عليه السلام منقول است كه زينهار كه قسم مخوريد كه اگر چه متاع را روا مى‏كند اما بركتش را مى‏برد.

از حضرت رسول صلّى الله عليه وآله منقول است كه كسى كه مى‏فروشد و مى‏خرد روزى ميبايد و كسى كه نگاه مى‏دارد براى آنكه گران شود ملعونست و فرمود كه قافله كه متاع آورد كسى آنرا بيرون شهر استقبال نكند بگذاريد كه داخل شهر شوند و شهرى وكيل نشود در خريدن و فروختن براى باديه نشينان، خدا بعضى از مسلمانان را به سبب بعضى ديگر روزى مى‏دهد.

در حديث معتبر منقول است كه حضرت صادق عليه السلام به اسحق بن عمار فرمود كه فرزند خود را بصرافى مده كه صراف از ربا سالم نمى‏ماند و بكفن فروشى مده كه كفن فروش آرزوى مرگ مردم مى‏كند و بسيار مردن او را خوش مى‏آيد و بجو و گندم فروش مده كه سالم نمى‏ماند از جمع كردن و نگاه داشتن براى گرانى و بسلاخى مده كه رحم را از دلش برطرف مى‏كند و كسى كه سنگين دل است از خدا دور است و به برده فروشى مده كه بدترين مردم كسى است كه مردم را فروشد.

از حضرت رسول صلّى الله عليه وآله منقول است كه فرمود: به خاله خود غلامى بخشيدم و نهى كردم از آنكه او را به قصابى يا حجامت كردن يا زرگرى بدهد.

در احاديث ديگر منقول است كه اگر مزد حجامت را اول شرط نكند و آنچه بعد از حجامت بدهند قبول كند باكى نيست و در بعضى از اخبار مذمت جولاهى وارد شده است.

در حديث ديگر منقول است كه شخصى از حضرت صادق عليه السلام پرسيدند از تعليم كردن اطفال فرمود كه مزد بر آن مگير گفت كه كتابهاى شعرى و رساله‏ها و مثل اينها مى‏خوانند اول شرط مزد خود با ايشان بكنم فرمود كه بلى اما بشرطى كه اطفال نزد تو برابر باشند و بعضى را بر بعضى زيادتى ندهى.

در حديث ديگر منقول است كه بآنحضرت عرض كردند كه سنيان مى‏گويند كسب معلم حرام است فرمود كه دروغ مى‏گويند اين دشمنان خدا مى‏خواهند كه اطفال مردم قرآن ياد نگيرند و اگر كسى ديه فرزند خود را به معلم بدهد بر او حلال است و بهتر آن است كه اول شرط مزد نكند و آنچه بدهند بگيرد.

در احاديث معتبره وارد شده است كه چون قرآن را فروشيد كاغذ و جلد را فروشيد و قصد فروختن نوشته مكنيد.

در حديث صحيح از حضرت امام موسى عليه السلام منقول است كه باكى نيست در مزد گرفتن براى نوشتن قرآن.

در حديث معتبر از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه هر كه تمام شب بيدار باشد براى كسب كردن و بهره ديده خود را از خواب ندهد آن كسبش حرام است و اكثر علما حمل بر كراهت شديد كرده‏اند.

در چند حديث معتبر از آنحضرت منقول است كه هر كه خود را به عنوان نوكرى به مردم باجاره بدهد روزى را بر خود حرام كرده و خود را از روزى خدا محروم گردانيده است.

فصل يازدهم‏

در فضيلت زراعت كردن و درخت كشتن‏

از على بن ابى حمزه منقول است كه حضرت امام موسى عليه السلام را ديدم كه در زمين خود كار مى‏كرد و پاهاى آنحضرت در عرق فرو رفته بود گفتم فداى تو شوم خدمت كاران به كجا رفته‏اند كه شما خود اين كار مى‏كنيد فرمود كه با بيل در زمين كار كرده است كسى كه بهتر از من و پدر من بوده است پس فرمود كه حضرت رسول صلّى الله عليه وآله و حضرت امير المؤمنين عليه السلام و تمام پدران من بدست خود در زمين كار كرده‏اند، و اين كار پيغمبران و اوصياى ايشان و صالحان است.

در حديث معتبر از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه حقتعالى براى پيغمبرانش شخم و زراعت كردن را اختيار كرده است تا از آمدن باران كراهت نداشته باشند.

در حديث ديگر فرمود كه حقتعالى روزى پيغمبران را در زراعت و شير پستان حيوانات قرار داده است تا از قطره باران آسمان كراهت نداشته باشند.

در حديث ديگر فرمود كه زراعت كنيد و درخت بنشانيد و اللّه كه مردم كارى از اين حلال‏تر و پاكيزه‏تر نمى‏كنند و اللّه كه زراعت خواهيد كرد و درخت خواهيد كشت بعد از بيرون آمدن دجال هم.

در حديث معتبر از حضرت امام زين العابدين عليه السلام منقول است كه بهترين اعمال زراعت است كه از آن نيكوكار و بدكردار مى‏خورد اما نيكوكار آنچه مى‏خورد او را لعنت مى‏كند و حيوانات و مرغان نيز از آن مى‏خورند.

از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه كيمياى بزرگ زراعت كردن است و در حديث ديگر فرمود كه زراعت كنندگان گنجهاى مردمند مى‏كارند و روزى نيكوى پاكيزه خدا كرامت مى‏فرمايد و ايشان در قيامت جايگاهشان از ساير مردم نيكوتر است و منزلت ايشان از ديگران نزديكتر است و ايشان را در آنروز مبارك مى‏نامند.

در حديث ديگر منقول است كه آنحضرت بر جماعتى گذشتند كه شخم مى‏كردند فرمودند كه زراعت كنيد كه حقتعالى به باد مى‏روياند زراعت را چنانچه به باران مى‏روياند.

در احاديث معتبره منقول است كه حضرت امير المؤمنين عليه السلام با بيل در زمين كار مى‏كردند و مزرعه‏ها آبادان مى‏كردند و حضرت رسول خدا هسته خرما را با آب دهان مبارك خود تر مى‏كردند و به زمين فرو مى‏بردند و در ساعت سبز مى‏شد و حضرت امير المؤمنين عليه السلام هزار غلام از كدّ يد خود خريدند و آزاد كردند.

در حديث مؤثق منقول است كه شخصى رسيد به حضرت امير المؤمنين عليه السلام‏

ديد كه زياده از سى من شاه هسته خرما بار كرده‏اند و مى‏برند پرسيد كه اينها چيست؟ فرمود كه صد هزار درخت خرما است انشاء اللّه پس آنها را در باغستان خود كشتند يكى از آنها خطا نشد.

در حديث معتبر از ابى عمرو منقول است كه گفت ديدم حضرت صادق عليه السلام را كه جامه گنده پوشيده بودند و بيلى در دست داشتند و در باغ خود كار مى‏كردند و عرق از پشت مباركش مى‏ريخت گفتم فداى تو شوم بده من كار كنم فرمود كه دوست مى‏دارم كه آدمى آزار بكشد از آفتاب براى طلب معيشت.

در حديث معتبر ديگر از آنحضرت منقول است كه شش خصلت است كه مؤمن با آنها منتفع مى‏شود بعد از مردن فرزند صالحى كه براى او استغفار كند و مصحفى كه از او بماند و تلاوت كنند و چاهى كه بكند و درختى كه بكارد و تصدق آبيكه جارى كند و سنّت نيكى كه در ميان مردم بگذارد كه بعد از او مردم به آن عمل كنند.

در حديث حسن از آنحضرت منقول است كه هيچ چيز را آدمى بعد از مرگ خود نمى‏گذارد كه بر او دشوارتر باشد از زر، راوى گفت كه چه كند؟ فرمود كه باغ و خانه بخرد.

در حديث ديگر فرمود كه در تورية نوشته است كه هر كه زمين يا آب بفروشد و بعوض آن زمين و آب ديگر بخرد قيمتش باطل شود و منتفع نشود از آن.

فصل دوازدهم‏

در آداب زراعت كردن و درخت كشتن‏

به سند معتبر از حضرت امام جعفر صادق عليه السلام منقول است كه چون حضرت آدم عليه السلام بزمين آمد محتاج بخوردن و آشاميدن شد پس به جبرئيل شكايت كرد جبرئيل گفت كه زراعت بكن آدم گفت دعائى مرا تعليم كن‏جبرئيل عليه السلام‏

گفت بگو اَلّلهُمَّ اكْفِنى مَؤنَةَ الدُّنْيا وَ كُلَّ هُوْلٍ دُوْنَ الْجَنَّةِ وَ الْبِسْنى الْعافِيَةِ حَتّى‏ تُهَنَّنِى الْمَعيشَةَ.

در حديث حسن از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه چون خواهى زراعت كنى يك كف از تخم را بگير و رو به قبله بايست و بگو سه مرتبه اَفَرَايْتُمْ ما تَحْرُثُونَ ءَاَنْتُمْ تَزرَعُونَهُ اَمْ نَحْنُ الزارِعُونَ پس بگو اَلّلهُمَّ اجْعَلْهُ حَبَّاً مُبارَكَاً وَ ارْزُقْنا فيِهِ السَّلامَةَ پس آن دانه را كه در كف دارى بپاش.

در روايت ديگر فرمود كه چون دانه را بپاشى بگو اَلّلهُمَّ قَدْ بَذَرْتُ وَ اَنْتَ الزّارِعُ فَاجْعَلْهُ حَبَّاً مُتَراكِباً و در حديث ديگر فرمود كه در وقت درخت نشانيدن و دانه پاشيدن بر هر درختى و هر دانه بخوان سُبْحانَ الباعِثِ الوارِثِ كه انشاء اللّه خطا نمى‏كند.

در روايت ديگر فرمود كه در وقت درخت كشتن و زراعت كردن اين آيه را بخوان وَ مَثَلُ كَلِمَةٍ طَيّبَةٍ كَشَجَرَةٍ طَيّبَةٍ اَصْلُها ثابِتُ وَ فَرْعُها فِى السَّماءِ تُؤتى اُكُلُها كُلَّ حينٍ بِاذْنِ رَبِّها.

از حضرت امام محمّد باقر عليه السلام منقول است كه يك قبضه از تخم بگير و رو به قبله بايست و سه مرتبه بگو ءَاَنْتُمْ تَزْرَعُونَهُ اَمْ نَحْنُ الزارِعُونَ پس بگو اَلّلهُمَّ اجْعَلْهُ حَرْثاً مُبارَكاً و ارزُقْنا فيهِ السَّلامَةَ وَ التَّمامَ واجْعَلْهُ حَبّاً مُتَراكِباً وَ لا تُحْرِمْنى خَيْرَ ما اَبْتَغى وَ لا تَفْتِنّى بِما مَتَّعْتَنى بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّيّبينَ پس آن قبضه را بپاش.

از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه هر كه خواهد كه درخت خرما خوب بار آورد و خرمايش نيكو شود ماهى‏هاى كوچك خشك را بگيرد و نيمكوب كن و در هر شكوفه اندكى بپاشد و باقيش را در كيسه پاكيزه كند و در ميان درخت خرما جا دهد.

در حديث ديگر از آنحضرت منقول است كه درخت ميوه‏دار را مبريد كه عذاب بر شما نازل مى‏شود.

در روايت ديگر فرمود كه بريدن درخت خرما مكروهست پرسيدند كه درختهاى ديگر را بريدن چونست؟ فرمود كه باكى نيست پرسيدند كه درخت سدر را بريدن چونست؟ فرمود كه درخت سدر كه در باديه باشد بريدن خوب نيست زيرا كه در آنجا كم است اما در شهر باكى نيست و از حضرت امام رضا عليه السلام‏

پرسيدند كه چون است بريدن درخت سدر؟ فرمود كه پدرم درخت سدر را بريد و به جاى آن درخت انگور كشت.

از حضرت امير المؤمنين عليه السلام منقول است كه باكى نيست كه عذره آدمى را در مزرعه‏ها بريزند.

از حضرت رسول صلّى الله عليه وآله منقول است كه عيسى به شهرى گذشتند در ميوه‏هاى ايشان كرم بسيار بود در اين باب به آنحضرت شكايت كردند فرمود كه شما چون درخت مى‏كاريد اول خاك مى‏ريزيد و بعد از آن آب مى‏دهيد باين سبب كرم در ميوه شما بهم مى‏رسد بعد از اين اول آب بريزيد بعد از آن خاك بريزيد چون چنين كردند كرم از ميوه‏هاشان برطرف شد.

از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه هر كه درخت سدر را آب دهد چنانست كه مؤمنى را در وقت تشنگى آب داده باشد و فرمود كه حقتعالى هيچ درختى را خلق نكرده است مگر آنكه ميوه داشت كه مى‏توانست خورد چون مردم از براى خدا فرزند قائل شدند ميوه نصف درختان برطرف شد پس چون با خدا شريك قرار دادند درختان خار بهم رسانيدند و اللّه اعلم بالصواب.

/ 12